🔴💢روضه _شهادت امام محمد باقر علیه السلام _ حاج آرمین غلامی
┏━━━🔴🌾⚫️🌾🔴━━┓
@majnon1396
┗━━━🔴🌴⚫️🌴🔴━━┛
آقاجون امام باقر قربونت برم و قربون غربت تو برم؛ایرونیا میگن:مثلا شهادت امام حسن میریم مدینه،شهادت امام صادق میریم مدینه،دیدید دیگه تو مجالس میگن،شهادت امام سجاد...اما شهادت امام باقر یه دونه ایرانی الان تو بقیع نیست،غربت خاصی بر بقیع حاکمه،هیچ کس نیست...آخه ایرانیان که اونجا رو رونق میدن،اگر شهادتی باشه،ولادتی باشه،ولادتش که سوم ماه صفره شهادتشم که همه ی حاجیا رفتند برای آماده شدن که برن عرفات و این ها،هیچ کس نیست.آقاجان یا امام باقر قربون غربتت بشم اما فدات بشم اگر غیر از اینه بفرمایید آقاجان! شما وقتی به شهادت رسیدید جیگرتون رو پاره پاره کردنا،شیعیان وشاگردان شما آمدند زیر بدن امامشونو گرفتند.گریه نکنید من که روضه نمیخونم که! خیالتون راحت باشه بدن امام باقر رو زمین نمانده،بدن امام باقر رو کسی عریان نکرد رو خاک گرم بذاره،خیالتون راحت باشه،به فرزندشون وصیت کردند توی همون لباسی که من به تن میکردم و نمازجمعه میخواندم کفنم کن،بعد از اینکه غسلم دادی عمامه ای که به سر میگذاشتم رو برسرم بگذار،نترسید کسی عمامه ی امام باقر رو به غارت نبرده،هیچ کس نرفت به اسبش نعل تازه بزنه بر روی بدن امام باقر بره...بریم یه سر مدینه؟یه جمله براتون میگم بعد میخوام یه خاطره از لسان امام باقر براتون بگم.گفت:ترک زبان بود، پنجره های بقیع رو گرفته هی تو سینش میزنه میگه یا امام حسن قربان غربتت برم آقا،میگفت:هی تو سینش میزد با لهجه ی آذری میگفت:یافاطمه پاشو دست بچه هات رو بگیر بیاید ایران،مردم ایران خیلی بامعرفتند،نمیگذارند شما غریب بمونید.
حدود ۳۰۰-۴۰۰امامزاده تو قم هست،نوعا رفتم دیدم یک امامزاده نیست که ضریح نداشته باشه.به امام رضا میگن غریب الغربا! از کجا بوی غربت به مشامتون میرسه؟از کجا؟! ضریح نداره؟خادم نداره؟زائر نداره؟حرمش تاریک و ظلمانیه؟غریب میخوای باید یه سر بری مدینه،از پله های بقیع بری بالا،دستت رو به این شبکه ها بگیری،هیچ اثری از قبر نمیبینی.امام باقر شما مخزن اسراری آقا،حدودا چهارسالت بوده تو کربلا،تو خیلی چیزا رو دیدی.میشه برای این مردم بگی؟مردم امام باقر داره براتون خاطره میگه،حقشو ادا کنید! آی مردم! امام باقر داره میگه ها! شما نبودید ولی من گودی قتلگاه دیدم،شما نبودید ولی من بالای تل زینبیه دیدم،شما ندیدید ولی من زندان کوفه دیدم،شما ندیدید ولی من دیدم عمه جانم رو سوار بر ناقه های بی جهاز کردند،شما ندیدید ولی من مجلس عبیدالله دیدم، شما ندیدید ولی من بازار کوفه و شام دیدم،یه حرف و تیر خلاص! آی مردم! شما ندیدید ولی من مجلس شراب دیدم،سر بریده ی جدم حسین میان تشت طلا، اون بی حیا جام شرابو سرمیکشید،مردم شما ندیدید اما من دیدم عمه جانم زینب بالای تل زینبیه... شما ندیدید ولی من دیدم یه عده رفتند به اسباشون نعل تازه زدند،به بدن مطهر جدم حسین..."الا لعنه الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ظلمو ایُّ منقلب ینقلبون"
بحق الزهرا و ابیها و بعلها و بنیها والسرالمستودع فیها،بدماء شهدائنا و بامام زماننا اجبنا یا الله...
دستان بلند شده به سمتت را ناامید برمگردان
دنیا و آخرت ما و نسل ما از این خاندان جدا مگردان
در ما و نسل ما کم ارادت به اهلبیت قرار مده
این جمع و ملتمس دعا هر حاجتی دارند حاجاتشون برآورده بگردان
مرضامون،موردین نظر،شفا کرامت بفرما
شهدا،امامون درجاتشون متعالی بگردان
رهبر عظیم الشانمون،حوزه های علیمیه در پناه امام عصر محافظت بفرما
به همین زودی ما را به مدینه و کربلای حسین مهمان بگردان
خدایا پدر،مادر هر کی به گردنمون حق داره عزت دارین،اگر از دنیا رفتند سر خوان با کرامت امام باقر مهمان بگردان
آقامون به فریادمون برسون
قلبش رو ازمون راضی کن
در امر فرجشان تعجیل بفرما.
#حاج آرمین غلامی
#شهادت_امام_باقر_علیه_السلام
🔥🌻روضه و توسل جانسوز به امام محمد باقر علیه السلام
┏━━━🔴🌾⚫️🌾🔴━━┓
@majnon1396
┗━━━🔴🌴⚫️🌴🔴━━┛
#_شهادت_مسلم_ع
#دورهء_محرم
#حضرت_مسلم_علیه_السلام
✅
چون گل دٙرهم شده اینجا گلابت کرده اند
قوره ی افتاده ازشاخه شرابت کرده اند
بوده ای نقشی تو بر انگشتر دست حسین
ای نگین شهرکوفه بی رکابت کرده اند
ای سفیر علم در بحث صبوری در اصول
مطلب پرجلد کوفه بی کتابت کرده اند
نامه های کوفیان دعوت گر این مدعاست
عهدوپیمان راشکسته، بی جوابت کرده اند
تا بفهمی ماجرای کوفیان را اینچنین
کوفیان بی وفا در اضطرابت کرده اند
اهل کوفه اینچنین پستند وبی عهدو وفا
پیش مولامردم کوفه خرابت کرده اند
هرچه سوزان باشد و هر قدر با شدت دلت
ای غم سرمازده بی آفتابت کرده اند
ابن مرجانه تنت برخاک کوچه میکشید
اینچنین درشهر کوفه درطنابت کرده اند
بر سره دروازه آویزان شده ازچه سرت
بعدکشتن اینچنین بی سر عذابت کرده اند
اینچنین گشته کباب از حرف، قلب ما ولی
مسلمی واینچنین درغم کبابت کرده اند
🔸 اشعار مجنون کرمانشاهی(آرمین غلامی):
#_شهادت_مسلم_ع
✅ #آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
@majnon1396
#_شهادت_مسلم_ع
درکوفه غم اشـاره هـا می بینی
مرگ همه ی ستـاره هـا می بینی
ازکوفه مخواه عهدو وفایی ، زیرا
وا کـردن گـوشواره ها می بینی
اشعار مجنون کرمانشاهی(آرمین غلامی):
#_شهادت_مسلم_ع
✅ #آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
@majnon1396
#_شهادت_مسلم_ع
میان کوفه مسلم بي قراری
به آغوش کسی جایی نداری
شدی آواره در هرکوی وبرزن
زبی عهدی کوفه ناله داري
اشعار مجنون کرمانشاهی(آرمین غلامی):
#_شهادت_مسلم_ع
✅ #آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
@majnon1396
#_شهادت_مسلم_ع
#دورهء_محرم
#حضرت_مسلم_علیه_السلام
✅
آمدم کوفه ولی، بی توگرفتارِ شدم
بی تومن ساکن این دیارِ خونبارِ شدم
کوفه من، خسته و سَرگشته و بیمارِ شدم
من گرفتار دراین کوچه اغیارِ شدم
لَعنتُ اللّه به این مردم بی عهد و وفا
برعبیدالله وبرمردم، آن دوران ها
دگر آرام گرفته خنجرکوفه حسین
رنگِ اِحرام گرفته خنجرکوفه حسین
زِ سرم کام گرفته خنجرکوفه حسین
ختمِ انعام گرفته خنجرکوفه حسین
خنجراز راه رسید و به سَرَم تیغ نشست..
استخوان بدنم ازاثر ضربه شکست
باز هم رو به توام ، گریه کنان... بی تابم
کوفه ، ای یارمیا ، برتو حسین بیتابم
مردم کوفه حسین عهد و وفابشکستند
منتظرمانده ی مرگم، در شب مهتابم
آه دارم روی لب ،ذِکرِ ”حسین جان” گویم
خجلم ازتوحسین، سیه اگرشد رویم
دل چو ، مشغولِ توسل به محمد» شد و بعد...
اشک ، بینِ دیده و چَشمِ تَرَم سَد شد و بعد...
ابن مرجانه سرم کردجدا ،ردشد وبعد
سرم افتاد زتن وای حسین بد شد و بعد...
السّلام حضرتِ سلطان ، به فدایت پدرت
میکند مردم این شهرتورا دَر به دَرتَ
اشک میریخت ، کمی دردِ دلش وا میشد
بین هرگریه ی چنین ، طرحِ معمّا میشد
زیرِ لب بودمیا "کوفه " چه نجوا میشد...
سرمن به نیزه ها خوب تماشا میشد
چکنم وای که نام توحسین روی لب است
دل من مضطرب از آمدورفت زینب است
دم آخرشده و ، لحظه ی دیدار رسید
وقتِ دل دادنِ بَر حضرتِ دلدار رسید
راه را باز کن ای گُل ، به دَرَت خار رسید
یاحسین کوفه میا، آخر دیدار رسید
ابن مرجانه مراکشت وچو گل پژمردم
آخرین لحظه به لب نام قشنگت بردمِ
زیرتیغ ونیزه ها ، مرثیه خوانی میکرد
دیده اش از دلِ او خانه تکانی میکرد
ِاینچنین بودکمی یادِ جوانی میکرد
همه را بودکه با ناله روانی میکرد
یاحسین گفت به لب ، خواست که آرام شود
مثلِ یک مرغِ نشسته به سَرِ بام شود...
شده پرتاب تنش تا جگرش تیر کشید
صورتِش خورد زمین ، ناله ی تصویر کشید...
رفتنش دستِ قضا بود ، به تقدیر کشید
اوشهادت نامه همه بار به تعبیر کشید
زیرِ لب گفت: «حسین کوفه پرازنامردیست
غیرمن کسی حسین ،بفکر اولادتونیست
🔸 اشعار مجنون کرمانشاهی(آرمین غلامی):
#_شهادت_مسلم_ع
✅ #آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
@majnon1396
#_شهادت_مسلم_ع
ابن العقیل بودودلیری سواره بود
مردی که در سپهر شجاعت ستاره بود
درکوفه او اجازه جنگ آوری نداشت
آماده باش، منتظر یک اشاره بود
آمدبه کوفه تاکه بگیردوفا وعهد
از این که مانده بود دلش پرشراره بود
هجده هزارنامه زمردم روانه کرد
در جستجوی یافتن راه چاره بود
آمدحسین تاکه به عهدش وفا کند
در حلقه محاصره صدها سواره بود
مسلم اسیرمردم وقومی که بیوفاست
دیدی که زخم هاش فزون از شماره بود
کوفه میا که شد سرمسلم جدازتن
برخاک کوچه پیکر مسلم ستاره بود
کوفیه میا که دست به دستان تیغ بود
آقا سه شعبه در پی ذبحی دوباره بود
شرمنده ام که نوشتم حسین بیا
آقامیاکه پیکر من پاره پاره بود
.
کوفه میا که غارت خیمه کند عدو
دعوا سر کشیدن یک گوشواره بود
اشعار مجنون کرمانشاهی(آرمین غلامی):
#_شهادت_مسلم_ع
✅ #آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
@majnon1396
عیدقربان
عیدقربان حرم یار فقط میچسپد
بوسه برتربت دلدارفقط میچسپد
عیدقربان به حرم رفتن وبین الحرمین
سراین کوچه وبازارفقط میچسپد
دل شیدازده ام گشته قدمگاه حسین ع
نیمه شب دیده ی بیدار فقط میچسپد
میکنم جان ودلم نذر به درگاه حسین..
دلبری با رخ غمخوارفقط میچسپد
دل مجنون همه شب غرق جنون است ولی
تاسحرگریه ی دلدارفقط میچسپد
گرنوشتیدبه روی کفنم نام حسین
با گل تربت آن یارفقط میچسپد
کی ملک پرسشی از نوکر ارباب کند
چون جواب دولب یار فقط میچسپد
جنت وباغ و بهشتم شب بین الحرمین
دلبری در پی غمخوارفقط میچسپد
عیدقربان شده ونذر توگردد جانم
گریه ی حال نزارم فقط میچسپد
شب عیداست مراصحن حسین مهمان کن
دیدن تربت آن یار فقط می چسپد
دست (مجنون )نرسیده است به دستت ارباب
عیدقربان حرم یار فقط میچسپد
✅ #آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
@majnon1396
بسم الله الرحمن الرحیم
#عید_قربان
#غزل
شهدای منا....
به یادت ای منا غم می سرایم
به یادکشته هایت لب گشایم
سخن از غربت این حاجیان است
زکشتار تمام عاشقان است
غم آنان غمی جانکاه باشد
از آن کمتر کسی آگاه باشد
کجا زائر چنین آزاربیند
کجا یعقوب داغ یاربیند
اگرچه در منابشکسته بال اند
چه کس میداند اینان در چه حال اند
خدا حجاج تویاور ندارند
که غربت را به خود باور ندارند
ببین حجاج اشک و آه دارند
چو حیدر سر در ون چاه دارند
به چشم مهدی ات خاری نشسته
زکشتاره منا قلبش شکسته
ازاین ماتم رخ اسلام نیلی ست
رخ دین ازچه آزرده ز سیلی ست
در این غم اشک های دیده جاریست
غم هرشیعه ای چشم انتظاریست
به حجاجت چرا این عرصه تنگ است
برای مسلمین این قصه ننگ است
مسلمانان شده مهدی فراموش
دم هل من معین آیدبه هر گوش
بیامهدی غم هجرتودارم
خبر از اشک پنهانت ندارم
ولی اندوه تو بر ما گران است
دعا گویت تمام شیعیان است
مناوکشت وکشتار.این چه ننگ است
برای عاشقان این عرصه تنگ است
هزاران لعن ونفرین برسعودی
هزاران بغض دیرین برسعودی
بیا مهدی بیا ای صاحب حج
مکن مولاتوبا(مجنون )خود لج
✅ #آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
❣﷽❣
🌴 *#هفت_شهر_عشق* 🌴
🏴 *همراه با کاروان از مدینه تا شام*🏴
#قسمت0⃣2⃣
ساعتى مى گذرد.
امام حسين(ع) نگاهش به خيمه زُهير مى افتد:
ــ آن خيمه كيست؟
ــ خيمه زُهير است.
ــ چه كسى پيام مرا به او مى رساند؟
ــ آقا! من آماده ام تا به خيمه اش بروم.
ــ خدا خيرت بدهد. برو و سلام مرا به او برسان و بگو كه فرزند پيامبر، تو را مى خواند.
فرستاده امام حركت مى كند. زُهير همراه همسرش سر سفره غذا نشسته است. مى خواهد اوّلين لقمه غذا را به دهان بگذارد كه اين صدا را مى شنود: "سلام اى زُهير! حسين تو را فرا مى خواند".108
همسر زُهير نگران است. چرا شوهرش جواب نمى دهد. دست زُهير مى لرزد. قلبش به تندى مى تپد. او در دو راهى رفتن و نرفتن مانده است كه كدام را انتخاب كند. عرق سرد بر پيشانى او مى نشيند.
اين همان لحظه اى است كه از آن مى ترسيد. اكنون همسر زُهير فرصت را غنيمت مى شمارد و با خواهش به او مى گويد:
""مرد، با تو هستم، چرا جواب نمى دهى؟ حسينِ فاطمه تو را مى خواند و تو سكوت كرده اى؟ برخيز! ديدن حسين كه ضرر ندارد. برخيز و مرد باش! مگر غربت او را نمى بينى".109
زُهير نمى داند كه چرا نمى تواند در مقابل سخنان همسرش چيزى بگويد. او به چشمان همسرش نگاه مى كند و اشكِ التماس را در قاب چشمان پاك او مى بيند. از روزى كه همسرش به خانه او آمده، چيزى از او درخواست نكرده است.
اين تنها خواسته همسر اوست. اكنون او در جواب همسرش مى گويد: "باشد، ديگر اين طور نگاهم نكن! دلم را به درد نياور! مى روم".
زُهير از جا برمى خيزد. گل لبخند را بر صورت همسرش مى بيند و مى رود، امّا نمى داند چه خواهد شد.
او فاصله بين خيمه ها را طى مى كند و ناگهان، امامِ مهربانى ها را مى بيند كه به استقبال او آمده و دست هاى خود را گشوده است... گرمى آغوش امام و يك دنيا آرامش!
لحظه اى كوتاه، نگاه چشمانش به نگاه امام گره مى خورد. نمى دانم اين نگاه با قلب زُهير چه مى كند.
به راستى، او چه ديد و چه شنيد و چه گفت؟ هيچ كس نمى داند. اكنون ديگر زُهير، حسينى مى شود.
نگاه كن! زُهير به سوى خيمه خود مى آيد. او منقلب است و اشك در چشم دارد. خدايا، در درون زُهير چه مى گذرد؟
به غلام خود مى گويد: "زود خيمه مرا برچين و وسايل سفرم را آماده كن. من مى خواهم همراه مولايم حسين بروم".
زُهير با خود زمزمه عشق دارد. او ديگر بى قرار است. شوق دارد و اشك مى ريزد.
همسر زُهير در گوشه اى ايستاده است و بى هيچ سخنى فقط شوهر را نظاره مى كند، امّا زُهير فقط در انديشه رفتن است. او ديگر هيچ كس را نمى بيند.
همسر زُهير خوشحال است، امّا در درون خود غوغايى دارد. ناگهان نگاه زُهير به همسرش مى افتد. نزد او مى آيد و مى گويد:
ــ تو برايم عزيز بودى و وفادار. ولى من به سفرى مى روم كه بازگشتى ندارد. عشقى مقدّس در وجودم كاشانه كرده است. براى همين مى خواهم تو را طلاق بدهم تا آزاد باشى و نزد خاندان خود بروى. تو ديگر مرا نخواهى ديد. من به سوى شهادت مى روم.110
ــ مى خواهى مرا طلاق بدهى؟ آن روز كه عشق حسين به سينه نداشتى اسير تو بودم. اكنون كه حسينى شده اى چرا اسير تو نباشم؟ چه زود همه چيز را فراموش كرده اى. اگر من نبودم، تو كى عاشق حسين مى شدى! حالا اين گونه پاداش مرا مى دهى؟ بگذار من هم با تو به اين سفر بيايم و كنيز زينب باشم.
زُهير به فكر فرو مى رود. آرى! اگر اشك همسرش نبود او هرگز حسينى نمى شد. سرانجام زُهير درخواست همسرش را قبول مى كند و هر دو به كاروان كربلا مى پيوندند.
آيا به امام حسين(ع) خواهيم رسيد؟
اين سوالى است كه ذهن مُنْذر را مشغول كرده است. او اهل كوفه است و از بيعت مردم كوفه با مسلم بن عقيل خبر دارد و اينك براى حج، به مكّه آمده است.
مُنْذر وقتى شنيد كه كاروان امام حسين(ع) مكّه را ترك كرده و او بى خبر مانده است، غمى بزرگ بر دلش نشست.
آرزوى او اين بود كه در ركاب امام خويش باشد. به همين دليل، اعمال حج خود را سريع انجام داد و همراه دوست خود عبدالله بن سليمان راه كوفه را در پيش گرفت.
#ادامه_دارد...
✨🌺 *الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج* 🌺✨
@majnon1396
جهت پیگیری داستان #عاشورایی #هفت_شهر_عشق به کانال #مجنون کرمانشاهی مراجعه نمائید.👆
❀🍃✿🍃❀🌴❤️🌴❀🍃✿🍃❀
بسم الله الرحمن الرحیم
#عید_قربان
#غزل
عید قربانم خداگشته عزا
کشته شدیک عده حاجی در منا
اولین باری که کشتید بس نبود
قتل عام دومی کردی بپا
بی حیا این فاجعه دیگربس است
کی بود برحاجیان ظلمی روا
گوییا ازدور می آیدخبر
اهل عالم میرسد مولای مولا
باد و طوفان را بهانه کرده اند
قلب زهرا شدشکسته ای خدا
میرسدمهدی وگیرد انتقام
ازسعودیهای پست بی نوا
کاش (مجنون) حاجتش گردد روا
تاشود کشته درآن دشت منا
✅ #آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
#ذی_الحجه #
#شعر_قربان
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
بسم الله الرحمن الرحیم
#عید_قربان
#غزل
#شعر_کوردی
عید قربان هاتیه ری له دره یزدان بکین
ومنای عشق خالق نفس وگیان قربان بکین
عید قربان هات و روژ ه امتحان بندگی
جور اسماعیل امشو روی له بر جانان بکین
عید قربان هات و روژ تابش مهریقین
له فروغه هریقین، گیانان پره ایمان بکین
عید قربان هات و روژشوق و روژ سرنوشت
دامن گل هر و اشک شوق گلباران بکین
عید قربان روژ عید و روژپیمان بستنه
وی چنین روژه وفا له عهد و له پیمان بکین
عید قربان جلوه ای و روژ تسلیم و رضاس
گیان ودل تسلیم امر حضرت جانان بکین
میزبان آفرینش میهمانی کردیه
و ره اخلاص امشو، گیان و دل مهمان بکین
له محیط بندگی و عشق وایمان ویقین
توشه ای آماده بهر برزخ و میزان بکین
وعذاوه حشر ایمن گشتیه ،امروژ اگه
ری و سمت آستان عترت و قرآن بکین
له چنین عید بزرگی وخداوند کریم
آرزوی وصل مهدی وشو هجران بکین
چوی منه (مجنون) ودریای ولایت پا بوکت
ساحل گیان امشوی لبریزله مرجان بکین
✅ #آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
#شعر_کوردی
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#_شهادت_مسلم_ع
#دورهء_محرم
#حضرت_مسلم_علیه_السلام
✅
آمدم کوفه ولی، بی توگرفتارِ شدم
بی تومن ساکن این دیارِ خونبارِ شدم
کوفه من، خسته و سَرگشته و بیمارِ شدم
من گرفتار دراین کوچه اغیارِ شدم
لَعنتُ اللّه به این مردم بی عهد و وفا
برعبیدالله وبرمردم، آن دوران ها
دگر آرام گرفته خنجرکوفه حسین
رنگِ اِحرام گرفته خنجرکوفه حسین
زِ سرم کام گرفته خنجرکوفه حسین
ختمِ انعام گرفته خنجرکوفه حسین
خنجراز راه رسید و به سَرَم تیغ نشست..
استخوان بدنم ازاثر ضربه شکست
باز هم رو به توام ، گریه کنان... بی تابم
کوفه ، ای یارمیا ، برتو حسین بیتابم
مردم کوفه حسین عهد و وفابشکستند
منتظرمانده ی مرگم، در شب مهتابم
آه دارم روی لب ،ذِکرِ ”حسین جان” گویم
خجلم ازتوحسین، سیه اگرشد رویم
دل چو ، مشغولِ توسل به محمد» شد و بعد...
اشک ، بینِ دیده و چَشمِ تَرَم سَد شد و بعد...
ابن مرجانه سرم کردجدا ،ردشد وبعد
سرم افتاد زتن وای حسین بد شد و بعد...
السّلام حضرتِ سلطان ، به فدایت پدرت
میکند مردم این شهرتورا دَر به دَرتَ
اشک میریخت ، کمی دردِ دلش وا میشد
بین هرگریه ی چنین ، طرحِ معمّا میشد
زیرِ لب بودمیا "کوفه " چه نجوا میشد...
سرمن به نیزه ها خوب تماشا میشد
چکنم وای که نام توحسین روی لب است
دل من مضطرب از آمدورفت زینب است
دم آخرشده و ، لحظه ی دیدار رسید
وقتِ دل دادنِ بَر حضرتِ دلدار رسید
راه را باز کن ای گُل ، به دَرَت خار رسید
یاحسین کوفه میا، آخر دیدار رسید
ابن مرجانه مراکشت وچو گل پژمردم
آخرین لحظه به لب نام قشنگت بردمِ
زیرتیغ ونیزه ها ، مرثیه خوانی میکرد
دیده اش از دلِ او خانه تکانی میکرد
ِاینچنین بودکمی یادِ جوانی میکرد
همه را بودکه با ناله روانی میکرد
یاحسین گفت به لب ، خواست که آرام شود
مثلِ یک مرغِ نشسته به سَرِ بام شود...
شده پرتاب تنش تا جگرش تیر کشید
صورتِش خورد زمین ، ناله ی تصویر کشید...
رفتنش دستِ قضا بود ، به تقدیر کشید
اوشهادت نامه همه بار به تعبیر کشید
زیرِ لب گفت: «حسین کوفه پرازنامردیست
غیرمن کسی حسین ،بفکر اولادتونیست
🔸 اشعار مجنون کرمانشاهی(آرمین غلامی):
#_شهادت_مسلم_ع
✅ #آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
@majnon1396
#_شهادت_مسلم_ع
میان کوفه مسلم بي قراری
به آغوش کسی جایی نداری
شدی آواره در هرکوی وبرزن
زبی عهدی کوفه ناله داري
اشعار مجنون کرمانشاهی(آرمین غلامی):
#_شهادت_مسلم_ع
✅ #آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
@majnon1396
#_شهادت_مسلم_ع
#دورهء_محرم
#حضرت_مسلم_علیه_السلام
✅
چون گل دٙرهم شده اینجا گلابت کرده اند
قوره ی افتاده ازشاخه شرابت کرده اند
بوده ای نقشی تو بر انگشتر دست حسین
ای نگین شهرکوفه بی رکابت کرده اند
ای سفیر علم در بحث صبوری در اصول
مطلب پرجلد کوفه بی کتابت کرده اند
نامه های کوفیان دعوت گر این مدعاست
عهدوپیمان راشکسته، بی جوابت کرده اند
تا بفهمی ماجرای کوفیان را اینچنین
کوفیان بی وفا در اضطرابت کرده اند
اهل کوفه اینچنین پستند وبی عهدو وفا
پیش مولامردم کوفه خرابت کرده اند
هرچه سوزان باشد و هر قدر با شدت دلت
ای غم سرمازده بی آفتابت کرده اند
ابن مرجانه تنت برخاک کوچه میکشید
اینچنین درشهر کوفه درطنابت کرده اند
بر سره دروازه آویزان شده ازچه سرت
بعدکشتن اینچنین بی سر عذابت کرده اند
اینچنین گشته کباب از حرف، قلب ما ولی
مسلمی واینچنین درغم کبابت کرده اند
🔸 اشعار مجنون کرمانشاهی(آرمین غلامی):
#_شهادت_مسلم_ع
✅ #آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
@majnon1396
#_شهادت_مسلم_ع
ابن العقیل بودودلیری سواره بود
مردی که در سپهر شجاعت ستاره بود
درکوفه او اجازه جنگ آوری نداشت
آماده باش، منتظر یک اشاره بود
آمدبه کوفه تاکه بگیردوفا وعهد
از این که مانده بود دلش پرشراره بود
هجده هزارنامه زمردم روانه کرد
در جستجوی یافتن راه چاره بود
آمدحسین تاکه به عهدش وفا کند
در حلقه محاصره صدها سواره بود
مسلم اسیرمردم وقومی که بیوفاست
دیدی که زخم هاش فزون از شماره بود
کوفه میا که شد سرمسلم جدازتن
برخاک کوچه پیکر مسلم ستاره بود
کوفیه میا که دست به دستان تیغ بود
آقا سه شعبه در پی ذبحی دوباره بود
شرمنده ام که نوشتم حسین بیا
آقامیاکه پیکر من پاره پاره بود
.
کوفه میا که غارت خیمه کند عدو
دعوا سر کشیدن یک گوشواره بود
اشعار مجنون کرمانشاهی(آرمین غلامی):
#_شهادت_مسلم_ع
✅ #آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
@majnon1396
بسم الله الرحمن الرحیم
#عید_قربان
#غزل
شهدای منا....
به یادت ای منا غم می سرایم
به یادکشته هایت لب گشایم
سخن از غربت این حاجیان است
زکشتار تمام عاشقان است
غم آنان غمی جانکاه باشد
از آن کمتر کسی آگاه باشد
کجا زائر چنین آزاربیند
کجا یعقوب داغ یاربیند
اگرچه در منابشکسته بال اند
چه کس میداند اینان در چه حال اند
خدا حجاج تویاور ندارند
که غربت را به خود باور ندارند
ببین حجاج اشک و آه دارند
چو حیدر سر در ون چاه دارند
به چشم مهدی ات خاری نشسته
زکشتاره منا قلبش شکسته
ازاین ماتم رخ اسلام نیلی ست
رخ دین ازچه آزرده ز سیلی ست
در این غم اشک های دیده جاریست
غم هرشیعه ای چشم انتظاریست
به حجاجت چرا این عرصه تنگ است
برای مسلمین این قصه ننگ است
مسلمانان شده مهدی فراموش
دم هل من معین آیدبه هر گوش
بیامهدی غم هجرتودارم
خبر از اشک پنهانت ندارم
ولی اندوه تو بر ما گران است
دعا گویت تمام شیعیان است
مناوکشت وکشتار.این چه ننگ است
برای عاشقان این عرصه تنگ است
هزاران لعن ونفرین برسعودی
هزاران بغض دیرین برسعودی
بیا مهدی بیا ای صاحب حج
مکن مولاتوبا(مجنون )خود لج
✅ #آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
❣﷽❣
🌴 *#هفت_شهر_عشق* 🌴
🏴 *همراه با کاروان از مدینه تا شام*🏴
#قسمت0⃣2⃣
ساعتى مى گذرد.
امام حسين(ع) نگاهش به خيمه زُهير مى افتد:
ــ آن خيمه كيست؟
ــ خيمه زُهير است.
ــ چه كسى پيام مرا به او مى رساند؟
ــ آقا! من آماده ام تا به خيمه اش بروم.
ــ خدا خيرت بدهد. برو و سلام مرا به او برسان و بگو كه فرزند پيامبر، تو را مى خواند.
فرستاده امام حركت مى كند. زُهير همراه همسرش سر سفره غذا نشسته است. مى خواهد اوّلين لقمه غذا را به دهان بگذارد كه اين صدا را مى شنود: "سلام اى زُهير! حسين تو را فرا مى خواند".108
همسر زُهير نگران است. چرا شوهرش جواب نمى دهد. دست زُهير مى لرزد. قلبش به تندى مى تپد. او در دو راهى رفتن و نرفتن مانده است كه كدام را انتخاب كند. عرق سرد بر پيشانى او مى نشيند.
اين همان لحظه اى است كه از آن مى ترسيد. اكنون همسر زُهير فرصت را غنيمت مى شمارد و با خواهش به او مى گويد:
""مرد، با تو هستم، چرا جواب نمى دهى؟ حسينِ فاطمه تو را مى خواند و تو سكوت كرده اى؟ برخيز! ديدن حسين كه ضرر ندارد. برخيز و مرد باش! مگر غربت او را نمى بينى".109
زُهير نمى داند كه چرا نمى تواند در مقابل سخنان همسرش چيزى بگويد. او به چشمان همسرش نگاه مى كند و اشكِ التماس را در قاب چشمان پاك او مى بيند. از روزى كه همسرش به خانه او آمده، چيزى از او درخواست نكرده است.
اين تنها خواسته همسر اوست. اكنون او در جواب همسرش مى گويد: "باشد، ديگر اين طور نگاهم نكن! دلم را به درد نياور! مى روم".
زُهير از جا برمى خيزد. گل لبخند را بر صورت همسرش مى بيند و مى رود، امّا نمى داند چه خواهد شد.
او فاصله بين خيمه ها را طى مى كند و ناگهان، امامِ مهربانى ها را مى بيند كه به استقبال او آمده و دست هاى خود را گشوده است... گرمى آغوش امام و يك دنيا آرامش!
لحظه اى كوتاه، نگاه چشمانش به نگاه امام گره مى خورد. نمى دانم اين نگاه با قلب زُهير چه مى كند.
به راستى، او چه ديد و چه شنيد و چه گفت؟ هيچ كس نمى داند. اكنون ديگر زُهير، حسينى مى شود.
نگاه كن! زُهير به سوى خيمه خود مى آيد. او منقلب است و اشك در چشم دارد. خدايا، در درون زُهير چه مى گذرد؟
به غلام خود مى گويد: "زود خيمه مرا برچين و وسايل سفرم را آماده كن. من مى خواهم همراه مولايم حسين بروم".
زُهير با خود زمزمه عشق دارد. او ديگر بى قرار است. شوق دارد و اشك مى ريزد.
همسر زُهير در گوشه اى ايستاده است و بى هيچ سخنى فقط شوهر را نظاره مى كند، امّا زُهير فقط در انديشه رفتن است. او ديگر هيچ كس را نمى بيند.
همسر زُهير خوشحال است، امّا در درون خود غوغايى دارد. ناگهان نگاه زُهير به همسرش مى افتد. نزد او مى آيد و مى گويد:
ــ تو برايم عزيز بودى و وفادار. ولى من به سفرى مى روم كه بازگشتى ندارد. عشقى مقدّس در وجودم كاشانه كرده است. براى همين مى خواهم تو را طلاق بدهم تا آزاد باشى و نزد خاندان خود بروى. تو ديگر مرا نخواهى ديد. من به سوى شهادت مى روم.110
ــ مى خواهى مرا طلاق بدهى؟ آن روز كه عشق حسين به سينه نداشتى اسير تو بودم. اكنون كه حسينى شده اى چرا اسير تو نباشم؟ چه زود همه چيز را فراموش كرده اى. اگر من نبودم، تو كى عاشق حسين مى شدى! حالا اين گونه پاداش مرا مى دهى؟ بگذار من هم با تو به اين سفر بيايم و كنيز زينب باشم.
زُهير به فكر فرو مى رود. آرى! اگر اشك همسرش نبود او هرگز حسينى نمى شد. سرانجام زُهير درخواست همسرش را قبول مى كند و هر دو به كاروان كربلا مى پيوندند.
آيا به امام حسين(ع) خواهيم رسيد؟
اين سوالى است كه ذهن مُنْذر را مشغول كرده است. او اهل كوفه است و از بيعت مردم كوفه با مسلم بن عقيل خبر دارد و اينك براى حج، به مكّه آمده است.
مُنْذر وقتى شنيد كه كاروان امام حسين(ع) مكّه را ترك كرده و او بى خبر مانده است، غمى بزرگ بر دلش نشست.
آرزوى او اين بود كه در ركاب امام خويش باشد. به همين دليل، اعمال حج خود را سريع انجام داد و همراه دوست خود عبدالله بن سليمان راه كوفه را در پيش گرفت.
#ادامه_دارد...
✨🌺 *الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج* 🌺✨
@majnon1396
جهت پیگیری داستان #عاشورایی #هفت_شهر_عشق به کانال #مجنون کرمانشاهی مراجعه نمائید.👆
❀🍃✿🍃❀🌴❤️🌴❀🍃✿🍃❀
Voice 122.amr
899.6K
❣﷽❣
صوت مـراســم - روضه شهادت امام محمدباقر (ع) |-کرمانشاه
🖤#روضه شهادت _امام_محمدباقر_ع-1400
🔳
🎤 بانـوای: حاج آرمین غلامی
📆جریان امام باقر وروضه های کربلا
Voice 119.amr
668.9K
❣﷽❣
صوت مـراســم - روضه شهادت امام محمدباقر (ع) |-کرمانشاه
🖤#روضه شهادت _امام_محمدباقر_ع-1400
🔳
🎤 بانـوای: حاج آرمین غلامی
📆مصیبات کوفه
Voice 125.amr
1.03M
❣﷽❣
صوت مـراســم - روضه شهادت امام محمدباقر (ع) |-کرمانشاه
🖤#روضه شهادت _امام_محمدباقر_ع-1400
🔳
🎤 بانـوای: حاج آرمین غلامی
📆
Voice 120.amr
911.7K
❣﷽❣
صوت مـراســم - روضه شهادت امام محمدباقر (ع) |-کرمانشاه
🖤#روضه شهادت _امام_محمدباقر_ع-1400
🔳
🎤 بانـوای: حاج آرمین غلامی
📆جریان مصیبات شام
Voice 125.amr
1.03M
❣﷽❣
صوت مـراســم - روضه شهادت امام محمدباقر (ع) |-کرمانشاه
🖤#روضه شهادت _امام_محمدباقر_ع-1400
🔳
🎤 بانـوای: حاج آرمین غلامی
📆
بسم الله الرحمن الرحیم
#عیـــد_سعیـــد_قربــان_مبـــارک🌺
عیدقربان حرم یار فقط میچسپد
بوسه برتربت دلدارفقط میچسپد
عیدقربان به حرم رفتن وبین الحرمین
سراین کوچه وبازارفقط میچسپد
دل شیدازده ام گشته قدمگاه حسین ع
نیمه شب دیده ی بیدار فقط میچسپد
میکنم جان ودلم نذر به درگاه حسین..
دلبری با رخ غمخوارفقط میچسپد
دل مجنون همه شب غرق جنون است ولی
تاسحرگریه ی دلدارفقط میچسپد
گرنوشتیدبه روی کفنم نام حسین
با گل تربت آن یارفقط میچسپد
کی ملک پرسشی از نوکر ارباب کند
چون جواب دولب یار فقط میچسپد
جنت وباغ و بهشتم شب بین الحرمین
دلبری در پی غمخوارفقط میچسپد
عیدقربان شده ونذر توگردد جانم
گریه ی حال نزارم فقط میچسپد
شب عیداست مراصحن حسین مهمان کن
دیدن تربت آن یار فقط می چسپد
دست (مجنون )نرسیده است به دستت ارباب
عیدقربان حرم یار فقط میچسپد
✅ #آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
@majnon1396