eitaa logo
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
628 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
3.9هزار ویدیو
934 فایل
اشعار ناب آیینی اثرشاعر ومداح اهل بیت (ع)حاج آرمین غلامی متخلص به (مجنون کرمانشاهی) شاعر۱۱/کتاب شعرآیینی،عاشقانه(فارسی،کردی)
مشاهده در ایتا
دانلود
ابن العقیل بودودلیری سواره بود مردی که در سپهر شجاعت ستاره بود درکوفه او اجازه جنگ آوری نداشت آماده باش، منتظر یک اشاره بود آمدبه کوفه تاکه بگیردوفا وعهد از این که مانده بود دلش پرشراره بود هجده هزارنامه زمردم روانه کرد در جستجوی یافتن راه چاره بود آمدحسین تاکه به عهدش وفا کند در حلقه محاصره صدها سواره بود مسلم اسیرمردم وقومی که بیوفاست دیدی که زخم هاش فزون از شماره بود کوفه میا که شد سرمسلم جدازتن برخاک کوچه پیکر مسلم ستاره بود کوفیه میا که دست به دستان تیغ بود آقا سه شعبه در پی ذبحی دوباره بود شرمنده ام که نوشتم حسین بیا آقامیاکه پیکر من پاره پاره بود . کوفه میا که غارت خیمه کند عدو دعوا سر کشیدن یک گوشواره بود اشعار مجنون کرمانشاهی(آرمین غلامی): @majnon1396
عیدقربان عیدقربان حرم یار فقط میچسپد بوسه برتربت دلدارفقط میچسپد عیدقربان به حرم رفتن وبین الحرمین سراین کوچه وبازارفقط میچسپد دل شیدازده ام گشته قدمگاه حسین ع نیمه شب دیده ی بیدار فقط میچسپد میکنم جان ودلم نذر به درگاه حسین.. دلبری با رخ غمخوارفقط میچسپد دل مجنون همه شب غرق جنون است ولی تاسحرگریه ی دلدارفقط میچسپد گرنوشتیدبه روی کفنم نام حسین با گل تربت آن یارفقط میچسپد کی ملک پرسشی از نوکر ارباب کند چون جواب دولب یار فقط میچسپد جنت وباغ و بهشتم شب بین الحرمین دلبری در پی غمخوارفقط میچسپد عیدقربان شده ونذر توگردد جانم گریه ی حال نزارم فقط میچسپد شب عیداست مراصحن حسین مهمان کن دیدن تربت آن یار فقط می چسپد دست (مجنون )نرسیده است به دستت ارباب عیدقربان حرم یار فقط میچسپد ✅ @majnon1396
بسم الله الرحمن الرحیم شهدای منا.... به یادت ای منا غم می سرایم به یادکشته هایت لب گشایم سخن از غربت این حاجیان است زکشتار تمام عاشقان است غم آنان غمی جانکاه باشد از آن کمتر کسی آگاه باشد کجا زائر چنین آزاربیند کجا یعقوب داغ یاربیند اگرچه در منابشکسته بال اند چه کس میداند اینان در چه حال اند خدا حجاج تویاور ندارند که غربت را به خود باور ندارند ببین حجاج اشک و آه دارند چو حیدر سر در ون چاه دارند به چشم مهدی ات خاری نشسته زکشتاره منا قلبش شکسته ازاین ماتم رخ اسلام نیلی ست رخ دین ازچه آزرده ز سیلی ست در این غم اشک های دیده جاریست غم هرشیعه ای چشم انتظاریست به حجاجت چرا این عرصه تنگ است برای مسلمین این قصه ننگ است مسلمانان شده مهدی فراموش دم هل من معین آیدبه هر گوش بیامهدی غم هجرتودارم خبر از اشک پنهانت ندارم ولی اندوه تو بر ما گران است دعا گویت تمام شیعیان است مناوکشت وکشتار.این چه ننگ است برای عاشقان این عرصه تنگ است هزاران لعن ونفرین برسعودی هزاران بغض دیرین برسعودی بیا مهدی بیا ای صاحب حج مکن مولاتوبا(مجنون )خود لج ✅
❣﷽❣ 🌴 ** 🌴 🏴 *همراه با کاروان از مدینه تا شام*🏴 ⃣2⃣ ساعتى مى گذرد. امام حسين(ع) نگاهش به خيمه زُهير مى افتد: ــ آن خيمه كيست؟ ــ خيمه زُهير است. ــ چه كسى پيام مرا به او مى رساند؟ ــ آقا! من آماده ام تا به خيمه اش بروم. ــ خدا خيرت بدهد. برو و سلام مرا به او برسان و بگو كه فرزند پيامبر، تو را مى خواند. فرستاده امام حركت مى كند. زُهير همراه همسرش سر سفره غذا نشسته است. مى خواهد اوّلين لقمه غذا را به دهان بگذارد كه اين صدا را مى شنود: "سلام اى زُهير! حسين تو را فرا مى خواند".108 همسر زُهير نگران است. چرا شوهرش جواب نمى دهد. دست زُهير مى لرزد. قلبش به تندى مى تپد. او در دو راهى رفتن و نرفتن مانده است كه كدام را انتخاب كند. عرق سرد بر پيشانى او مى نشيند. اين همان لحظه اى است كه از آن مى ترسيد. اكنون همسر زُهير فرصت را غنيمت مى شمارد و با خواهش به او مى گويد: ""مرد، با تو هستم، چرا جواب نمى دهى؟ حسينِ فاطمه تو را مى خواند و تو سكوت كرده اى؟ برخيز! ديدن حسين كه ضرر ندارد. برخيز و مرد باش! مگر غربت او را نمى بينى".109 زُهير نمى داند كه چرا نمى تواند در مقابل سخنان همسرش چيزى بگويد. او به چشمان همسرش نگاه مى كند و اشكِ التماس را در قاب چشمان پاك او مى بيند. از روزى كه همسرش به خانه او آمده، چيزى از او درخواست نكرده است. اين تنها خواسته همسر اوست. اكنون او در جواب همسرش مى گويد: "باشد، ديگر اين طور نگاهم نكن! دلم را به درد نياور! مى روم". زُهير از جا برمى خيزد. گل لبخند را بر صورت همسرش مى بيند و مى رود، امّا نمى داند چه خواهد شد. او فاصله بين خيمه ها را طى مى كند و ناگهان، امامِ مهربانى ها را مى بيند كه به استقبال او آمده و دست هاى خود را گشوده است... گرمى آغوش امام و يك دنيا آرامش! لحظه اى كوتاه، نگاه چشمانش به نگاه امام گره مى خورد. نمى دانم اين نگاه با قلب زُهير چه مى كند. به راستى، او چه ديد و چه شنيد و چه گفت؟ هيچ كس نمى داند. اكنون ديگر زُهير، حسينى مى شود. نگاه كن! زُهير به سوى خيمه خود مى آيد. او منقلب است و اشك در چشم دارد. خدايا، در درون زُهير چه مى گذرد؟ به غلام خود مى گويد: "زود خيمه مرا برچين و وسايل سفرم را آماده كن. من مى خواهم همراه مولايم حسين بروم". زُهير با خود زمزمه عشق دارد. او ديگر بى قرار است. شوق دارد و اشك مى ريزد. همسر زُهير در گوشه اى ايستاده است و بى هيچ سخنى فقط شوهر را نظاره مى كند، امّا زُهير فقط در انديشه رفتن است. او ديگر هيچ كس را نمى بيند. همسر زُهير خوشحال است، امّا در درون خود غوغايى دارد. ناگهان نگاه زُهير به همسرش مى افتد. نزد او مى آيد و مى گويد: ــ تو برايم عزيز بودى و وفادار. ولى من به سفرى مى روم كه بازگشتى ندارد. عشقى مقدّس در وجودم كاشانه كرده است. براى همين مى خواهم تو را طلاق بدهم تا آزاد باشى و نزد خاندان خود بروى. تو ديگر مرا نخواهى ديد. من به سوى شهادت مى روم.110 ــ مى خواهى مرا طلاق بدهى؟ آن روز كه عشق حسين به سينه نداشتى اسير تو بودم. اكنون كه حسينى شده اى چرا اسير تو نباشم؟ چه زود همه چيز را فراموش كرده اى. اگر من نبودم، تو كى عاشق حسين مى شدى! حالا اين گونه پاداش مرا مى دهى؟ بگذار من هم با تو به اين سفر بيايم و كنيز زينب باشم. زُهير به فكر فرو مى رود. آرى! اگر اشك همسرش نبود او هرگز حسينى نمى شد. سرانجام زُهير درخواست همسرش را قبول مى كند و هر دو به كاروان كربلا مى پيوندند. آيا به امام حسين(ع) خواهيم رسيد؟ اين سوالى است كه ذهن مُنْذر را مشغول كرده است. او اهل كوفه است و از بيعت مردم كوفه با مسلم بن عقيل خبر دارد و اينك براى حج، به مكّه آمده است. مُنْذر وقتى شنيد كه كاروان امام حسين(ع) مكّه را ترك كرده و او بى خبر مانده است، غمى بزرگ بر دلش نشست. آرزوى او اين بود كه در ركاب امام خويش باشد. به همين دليل، اعمال حج خود را سريع انجام داد و همراه دوست خود عبدالله بن سليمان راه كوفه را در پيش گرفت. ... ✨🌺 *الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج* 🌺✨ @majnon1396 جهت پیگیری داستان به کانال کرمانشاهی مراجعه نمائید.👆 ❀🍃✿🍃❀🌴❤️🌴❀🍃✿🍃❀
بسم الله الرحمن الرحیم عید قربانم خداگشته عزا کشته شدیک عده حاجی در منا اولین باری که کشتید بس نبود قتل عام دومی کردی بپا بی حیا این فاجعه دیگربس است کی بود برحاجیان ظلمی روا گوییا ازدور می آیدخبر اهل عالم میرسد مولای مولا باد و طوفان را بهانه کرده اند قلب زهرا شدشکسته ای خدا میرسدمهدی وگیرد انتقام ازسعودیهای پست بی نوا کاش (مجنون) حاجتش گردد روا تاشود کشته درآن دشت منا ✅ #
بسم الله الرحمن الرحیم عید قربان هاتیه ری له دره یزدان بکین ومنای عشق خالق نفس وگیان قربان بکین عید قربان هات و روژ ه امتحان بندگی جور اسماعیل امشو روی له بر جانان بکین عید قربان هات و روژ تابش مهریقین له فروغه هریقین، گیانان پره ایمان بکین عید قربان هات و روژشوق و روژ سرنوشت دامن گل هر و اشک شوق گلباران بکین عید قربان روژ عید و روژپیمان بستنه وی چنین روژه وفا له عهد و له پیمان بکین عید قربان جلوه ای و روژ تسلیم و رضاس گیان ودل تسلیم امر حضرت جانان بکین میزبان آفرینش میهمانی کردیه و ره اخلاص امشو، گیان و دل مهمان بکین له محیط بندگی و عشق وایمان ویقین توشه ای آماده بهر برزخ و میزان بکین وعذاوه حشر ایمن گشتیه ،امروژ اگه ری و سمت آستان عترت و قرآن بکین له چنین عید بزرگی وخداوند کریم آرزوی وصل مهدی وشو هجران بکین چوی منه (مجنون) ودریای ولایت پا بوکت ساحل گیان امشوی لبریزله مرجان بکین ✅
✅ آمدم کوفه ولی، بی توگرفتارِ شدم بی تومن ساکن این دیارِ خونبارِ شدم کوفه من، خسته و سَرگشته و بیمارِ شدم من گرفتار دراین کوچه اغیارِ شدم لَعنتُ اللّه به این مردم بی عهد و وفا برعبیدالله وبرمردم، آن دوران ها دگر آرام گرفته خنجرکوفه حسین رنگِ اِحرام گرفته خنجرکوفه حسین زِ سرم کام گرفته خنجرکوفه حسین ختمِ انعام گرفته خنجرکوفه حسین خنجراز راه رسید و به سَرَم تیغ نشست.. استخوان بدنم ازاثر ضربه شکست باز هم رو به توام ، گریه کنان... بی تابم کوفه ، ای یارمیا ، برتو حسین بیتابم مردم کوفه حسین عهد و وفابشکستند منتظرمانده ی مرگم، در شب مهتابم آه دارم روی لب ،ذِکرِ ”حسین جان” گویم خجلم ازتوحسین، سیه اگرشد رویم دل چو ، مشغولِ توسل به محمد» شد و بعد... اشک ، بینِ دیده و چَشمِ تَرَم سَد شد و بعد... ابن مرجانه سرم کردجدا ،ردشد وبعد سرم افتاد زتن وای حسین بد شد و بعد... السّلام حضرتِ سلطان ، به فدایت پدرت میکند مردم این شهرتورا دَر به دَرتَ اشک میریخت ، کمی دردِ دلش وا میشد بین هرگریه ی چنین ، طرحِ معمّا میشد زیرِ لب بودمیا "کوفه " چه نجوا میشد... سرمن به نیزه ها خوب تماشا میشد چکنم وای که نام توحسین روی لب است دل من مضطرب از آمدورفت زینب است دم آخرشده و ، لحظه ی دیدار رسید وقتِ دل دادنِ بَر حضرتِ دلدار رسید راه را باز کن ای گُل ، به دَرَت خار رسید یاحسین کوفه میا، آخر دیدار رسید ابن مرجانه مراکشت وچو گل پژمردم آخرین لحظه به لب نام قشنگت بردمِ زیرتیغ ونیزه ها ، مرثیه خوانی میکرد دیده اش از دلِ او خانه تکانی میکرد ِاینچنین بودکمی یادِ جوانی میکرد همه را بودکه با ناله روانی میکرد یاحسین گفت به لب ، خواست که آرام شود مثلِ یک مرغِ نشسته به سَرِ بام شود... شده پرتاب تنش تا جگرش تیر کشید صورتِش خورد زمین ، ناله ی تصویر کشید... رفتنش دستِ قضا بود ، به تقدیر کشید اوشهادت نامه همه بار به تعبیر کشید زیرِ لب گفت: «حسین کوفه پرازنامردیست غیرمن کسی حسین ،بفکر اولادتونیست 🔸 اشعار مجنون کرمانشاهی(آرمین غلامی): @majnon1396
میان کوفه مسلم بي قراری به آغوش کسی جایی نداری شدی آواره در هرکوی وبرزن زبی عهدی کوفه ناله داري اشعار مجنون کرمانشاهی(آرمین غلامی): @majnon1396
✅ چون گل دٙرهم شده اینجا گلابت کرده اند قوره ی افتاده ازشاخه شرابت کرده اند بوده ای نقشی تو بر انگشتر دست حسین ای نگین شهرکوفه بی رکابت کرده اند ای سفیر علم در بحث صبوری در اصول مطلب پرجلد کوفه بی کتابت کرده اند نامه های کوفیان دعوت گر این مدعاست عهدوپیمان راشکسته، بی جوابت کرده اند تا بفهمی ماجرای کوفیان را اینچنین کوفیان بی وفا در اضطرابت کرده اند اهل کوفه اینچنین پستند وبی عهدو وفا پیش مولامردم کوفه خرابت کرده اند هرچه سوزان باشد و هر قدر با شدت دلت ای غم سرمازده بی آفتابت کرده اند ابن مرجانه تنت برخاک کوچه میکشید اینچنین درشهر کوفه درطنابت کرده اند بر سره دروازه آویزان شده ازچه سرت بعدکشتن اینچنین بی سر عذابت کرده اند اینچنین گشته کباب از حرف، قلب ما ولی مسلمی واینچنین درغم کبابت کرده اند 🔸 اشعار مجنون کرمانشاهی(آرمین غلامی): @majnon1396
ابن العقیل بودودلیری سواره بود مردی که در سپهر شجاعت ستاره بود درکوفه او اجازه جنگ آوری نداشت آماده باش، منتظر یک اشاره بود آمدبه کوفه تاکه بگیردوفا وعهد از این که مانده بود دلش پرشراره بود هجده هزارنامه زمردم روانه کرد در جستجوی یافتن راه چاره بود آمدحسین تاکه به عهدش وفا کند در حلقه محاصره صدها سواره بود مسلم اسیرمردم وقومی که بیوفاست دیدی که زخم هاش فزون از شماره بود کوفه میا که شد سرمسلم جدازتن برخاک کوچه پیکر مسلم ستاره بود کوفیه میا که دست به دستان تیغ بود آقا سه شعبه در پی ذبحی دوباره بود شرمنده ام که نوشتم حسین بیا آقامیاکه پیکر من پاره پاره بود . کوفه میا که غارت خیمه کند عدو دعوا سر کشیدن یک گوشواره بود اشعار مجنون کرمانشاهی(آرمین غلامی): @majnon1396
بسم الله الرحمن الرحیم شهدای منا.... به یادت ای منا غم می سرایم به یادکشته هایت لب گشایم سخن از غربت این حاجیان است زکشتار تمام عاشقان است غم آنان غمی جانکاه باشد از آن کمتر کسی آگاه باشد کجا زائر چنین آزاربیند کجا یعقوب داغ یاربیند اگرچه در منابشکسته بال اند چه کس میداند اینان در چه حال اند خدا حجاج تویاور ندارند که غربت را به خود باور ندارند ببین حجاج اشک و آه دارند چو حیدر سر در ون چاه دارند به چشم مهدی ات خاری نشسته زکشتاره منا قلبش شکسته ازاین ماتم رخ اسلام نیلی ست رخ دین ازچه آزرده ز سیلی ست در این غم اشک های دیده جاریست غم هرشیعه ای چشم انتظاریست به حجاجت چرا این عرصه تنگ است برای مسلمین این قصه ننگ است مسلمانان شده مهدی فراموش دم هل من معین آیدبه هر گوش بیامهدی غم هجرتودارم خبر از اشک پنهانت ندارم ولی اندوه تو بر ما گران است دعا گویت تمام شیعیان است مناوکشت وکشتار.این چه ننگ است برای عاشقان این عرصه تنگ است هزاران لعن ونفرین برسعودی هزاران بغض دیرین برسعودی بیا مهدی بیا ای صاحب حج مکن مولاتوبا(مجنون )خود لج ✅
❣﷽❣ 🌴 ** 🌴 🏴 *همراه با کاروان از مدینه تا شام*🏴 ⃣2⃣ ساعتى مى گذرد. امام حسين(ع) نگاهش به خيمه زُهير مى افتد: ــ آن خيمه كيست؟ ــ خيمه زُهير است. ــ چه كسى پيام مرا به او مى رساند؟ ــ آقا! من آماده ام تا به خيمه اش بروم. ــ خدا خيرت بدهد. برو و سلام مرا به او برسان و بگو كه فرزند پيامبر، تو را مى خواند. فرستاده امام حركت مى كند. زُهير همراه همسرش سر سفره غذا نشسته است. مى خواهد اوّلين لقمه غذا را به دهان بگذارد كه اين صدا را مى شنود: "سلام اى زُهير! حسين تو را فرا مى خواند".108 همسر زُهير نگران است. چرا شوهرش جواب نمى دهد. دست زُهير مى لرزد. قلبش به تندى مى تپد. او در دو راهى رفتن و نرفتن مانده است كه كدام را انتخاب كند. عرق سرد بر پيشانى او مى نشيند. اين همان لحظه اى است كه از آن مى ترسيد. اكنون همسر زُهير فرصت را غنيمت مى شمارد و با خواهش به او مى گويد: ""مرد، با تو هستم، چرا جواب نمى دهى؟ حسينِ فاطمه تو را مى خواند و تو سكوت كرده اى؟ برخيز! ديدن حسين كه ضرر ندارد. برخيز و مرد باش! مگر غربت او را نمى بينى".109 زُهير نمى داند كه چرا نمى تواند در مقابل سخنان همسرش چيزى بگويد. او به چشمان همسرش نگاه مى كند و اشكِ التماس را در قاب چشمان پاك او مى بيند. از روزى كه همسرش به خانه او آمده، چيزى از او درخواست نكرده است. اين تنها خواسته همسر اوست. اكنون او در جواب همسرش مى گويد: "باشد، ديگر اين طور نگاهم نكن! دلم را به درد نياور! مى روم". زُهير از جا برمى خيزد. گل لبخند را بر صورت همسرش مى بيند و مى رود، امّا نمى داند چه خواهد شد. او فاصله بين خيمه ها را طى مى كند و ناگهان، امامِ مهربانى ها را مى بيند كه به استقبال او آمده و دست هاى خود را گشوده است... گرمى آغوش امام و يك دنيا آرامش! لحظه اى كوتاه، نگاه چشمانش به نگاه امام گره مى خورد. نمى دانم اين نگاه با قلب زُهير چه مى كند. به راستى، او چه ديد و چه شنيد و چه گفت؟ هيچ كس نمى داند. اكنون ديگر زُهير، حسينى مى شود. نگاه كن! زُهير به سوى خيمه خود مى آيد. او منقلب است و اشك در چشم دارد. خدايا، در درون زُهير چه مى گذرد؟ به غلام خود مى گويد: "زود خيمه مرا برچين و وسايل سفرم را آماده كن. من مى خواهم همراه مولايم حسين بروم". زُهير با خود زمزمه عشق دارد. او ديگر بى قرار است. شوق دارد و اشك مى ريزد. همسر زُهير در گوشه اى ايستاده است و بى هيچ سخنى فقط شوهر را نظاره مى كند، امّا زُهير فقط در انديشه رفتن است. او ديگر هيچ كس را نمى بيند. همسر زُهير خوشحال است، امّا در درون خود غوغايى دارد. ناگهان نگاه زُهير به همسرش مى افتد. نزد او مى آيد و مى گويد: ــ تو برايم عزيز بودى و وفادار. ولى من به سفرى مى روم كه بازگشتى ندارد. عشقى مقدّس در وجودم كاشانه كرده است. براى همين مى خواهم تو را طلاق بدهم تا آزاد باشى و نزد خاندان خود بروى. تو ديگر مرا نخواهى ديد. من به سوى شهادت مى روم.110 ــ مى خواهى مرا طلاق بدهى؟ آن روز كه عشق حسين به سينه نداشتى اسير تو بودم. اكنون كه حسينى شده اى چرا اسير تو نباشم؟ چه زود همه چيز را فراموش كرده اى. اگر من نبودم، تو كى عاشق حسين مى شدى! حالا اين گونه پاداش مرا مى دهى؟ بگذار من هم با تو به اين سفر بيايم و كنيز زينب باشم. زُهير به فكر فرو مى رود. آرى! اگر اشك همسرش نبود او هرگز حسينى نمى شد. سرانجام زُهير درخواست همسرش را قبول مى كند و هر دو به كاروان كربلا مى پيوندند. آيا به امام حسين(ع) خواهيم رسيد؟ اين سوالى است كه ذهن مُنْذر را مشغول كرده است. او اهل كوفه است و از بيعت مردم كوفه با مسلم بن عقيل خبر دارد و اينك براى حج، به مكّه آمده است. مُنْذر وقتى شنيد كه كاروان امام حسين(ع) مكّه را ترك كرده و او بى خبر مانده است، غمى بزرگ بر دلش نشست. آرزوى او اين بود كه در ركاب امام خويش باشد. به همين دليل، اعمال حج خود را سريع انجام داد و همراه دوست خود عبدالله بن سليمان راه كوفه را در پيش گرفت. ... ✨🌺 *الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج* 🌺✨ @majnon1396 جهت پیگیری داستان به کانال کرمانشاهی مراجعه نمائید.👆 ❀🍃✿🍃❀🌴❤️🌴❀🍃✿🍃❀
Voice 122.amr
899.6K
❣﷽❣ صوت مـراســم - روضه شهادت امام محمدباقر (ع) |-کرمانشاه 🖤 شهادت _امام_محمدباقر_ع-1400 🔳 🎤 بانـوای: حاج آرمین غلامی 📆جریان امام باقر وروضه های کربلا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Voice 119.amr
668.9K
❣﷽❣ صوت مـراســم - روضه شهادت امام محمدباقر (ع) |-کرمانشاه 🖤 شهادت _امام_محمدباقر_ع-1400 🔳 🎤 بانـوای: حاج آرمین غلامی 📆مصیبات کوفه
Voice 125.amr
1.03M
❣﷽❣ صوت مـراســم - روضه شهادت امام محمدباقر (ع) |-کرمانشاه 🖤 شهادت _امام_محمدباقر_ع-1400 🔳 🎤 بانـوای: حاج آرمین غلامی 📆
Voice 120.amr
911.7K
❣﷽❣ صوت مـراســم - روضه شهادت امام محمدباقر (ع) |-کرمانشاه 🖤 شهادت _امام_محمدباقر_ع-1400 🔳 🎤 بانـوای: حاج آرمین غلامی 📆جریان مصیبات شام
Voice 125.amr
1.03M
❣﷽❣ صوت مـراســم - روضه شهادت امام محمدباقر (ع) |-کرمانشاه 🖤 شهادت _امام_محمدباقر_ع-1400 🔳 🎤 بانـوای: حاج آرمین غلامی 📆
بسم الله الرحمن الرحیم 🌺 عیدقربان حرم یار فقط میچسپد بوسه برتربت دلدارفقط میچسپد عیدقربان به حرم رفتن وبین الحرمین سراین کوچه وبازارفقط میچسپد دل شیدازده ام گشته قدمگاه حسین ع نیمه شب دیده ی بیدار فقط میچسپد میکنم جان ودلم نذر به درگاه حسین.. دلبری با رخ غمخوارفقط میچسپد دل مجنون همه شب غرق جنون است ولی تاسحرگریه ی دلدارفقط میچسپد گرنوشتیدبه روی کفنم نام حسین با گل تربت آن یارفقط میچسپد کی ملک پرسشی از نوکر ارباب کند چون جواب دولب یار فقط میچسپد جنت وباغ و بهشتم شب بین الحرمین دلبری در پی غمخوارفقط میچسپد عیدقربان شده ونذر توگردد جانم گریه ی حال نزارم فقط میچسپد شب عیداست مراصحن حسین مهمان کن دیدن تربت آن یار فقط می چسپد دست (مجنون )نرسیده است به دستت ارباب عیدقربان حرم یار فقط میچسپد ✅ @majnon1396
👌🌸 🌟شب دهم ذیحجه از شب‎های مبارک است. و جزء چهار شبی است که احیاء و شب زنده داری در آنها مستحب است. در شب عید قربان، درهای آسمان باز است. برای این شب اعمالی ذکر شده است: 🌟زیارت امام حسین علیه السلام . و خواندن دعای "یا دائِمَ الْفَضْلِ عَلیَ الْبَرِیَّةِ" که در شب جمعه هم وارد شده است. 🌟اعمال روز عید قربان روز دهم ذیحجه، روز عید قربان است و بسیار روز شریفی است و اعمال آن چند چیز است: 🌟1- غسل .که در این روز سنّت مؤکد است و بعضی از علماء واجب دانسته‎اند. 🌟2- اقامه نماز عید قربان، به همان نحو که در عید فطر ذکر شده است. اما در این روز مستحب است که بعد از نماز، با گوشت قربانی افطار شود. 🌟3-خواندن دعاهائی که وارد شده پیش از نماز عید و بعد از آن و در اقبال ذکر شده و شاید بهترین دعاهای این روز، دعای چهل و هشتم صحیفه سجادیه باشد که اوّل آن "اَللّهُمَّ هذا یَوْمٌ مُبارَکٌ" 🌟4- خواندن دعای چهل و ششم صحیفه سجادیه که اینگونه آغاز می‎شود: "یا مَنْ یَرْحَمُ مَنْ لا یَرْحَمُهُ الْعِبادُ". 🌟5-خواندن دعای ندبه . 🌟6-قربانی کردن؛که سنّت مؤکّداست . 🌟7- خواندن تکبیرات برای کسی که در منا باشد بعد از پانزده نماز که اولش نماز ظهر روز عید است و آخرش نماز صبح روز سیزدهم است. و کسانی که در سایر شهرها هستند نیز بعد از ده نماز از ظهر روز عید تا صبح دوازدهم این تکبیرات را بگویند. تکبیرات بنا بر روایت صحیح در اصول کافی از این قرار است : 🌟اللهُ اَکْبَرُ اللهُ اَکْبَرُ لا اِلهَ اِلا اللهُ وَاللهُ اَکْبَرُ اللهُ اَکْبَرُ اللهُ اَکْبَرُ ولِلّه الْحَمْدُ اللّهُ اَکْبَرُ عَلی ما هَدانا اَللّهُ اَکْبَرُ عَلی ما رَزَقَنا مِنْ بَهیمَةِ الاْنْعامِ وَالْحَمْدُلِلّهِ عَلی ما اَبْلانا. و مستحب است که به مقداری که توانایی است این تکبیرات بعد از نمازها تکرار شود. عیدتون مبارک التماس دعای فرج 🌼 ✨اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج✨💫
بسم الله الرحمن الرحیم عید قربان هاتیه ری له دره یزدان بکین ومنای عشق خالق نفس وگیان قربان بکین عید قربان هات و روژ ه امتحان بندگی جور اسماعیل امشو روی له بر جانان بکین عید قربان هات و روژ تابش مهریقین له فروغه هریقین، گیانان پره ایمان بکین عید قربان هات و روژشوق و روژ سرنوشت دامن گل هر و اشک شوق گلباران بکین عید قربان روژ عید و روژپیمان بستنه وی چنین روژه وفا له عهد و له پیمان بکین عید قربان جلوه ای و روژ تسلیم و رضاس گیان ودل تسلیم امر حضرت جانان بکین میزبان آفرینش میهمانی کردیه و ره اخلاص امشو، گیان و دل مهمان بکین له محیط بندگی و عشق وایمان ویقین توشه ای آماده بهر برزخ و میزان بکین وعذاوه حشر ایمن گشتیه ،امروژ اگه ری و سمت آستان عترت و قرآن بکین له چنین عید بزرگی وخداوند کریم آرزوی وصل مهدی وشو هجران بکین چوی منه (مجنون) ودریای ولایت پا بوکت ساحل گیان امشوی لبریزله مرجان بکین ✅
عیدقربان عیدقربان حرم یار فقط میچسپد بوسه برتربت دلدارفقط میچسپد عیدقربان به حرم رفتن وبین الحرمین سراین کوچه وبازارفقط میچسپد دل شیدازده ام گشته قدمگاه حسین ع نیمه شب دیده ی بیدار فقط میچسپد میکنم جان ودلم نذر به درگاه حسین.. دلبری با رخ غمخوارفقط میچسپد دل مجنون همه شب غرق جنون است ولی تاسحرگریه ی دلدارفقط میچسپد گرنوشتیدبه روی کفنم نام حسین با گل تربت آن یارفقط میچسپد کی ملک پرسشی از نوکر ارباب کند چون جواب دولب یار فقط میچسپد جنت وباغ و بهشتم شب بین الحرمین دلبری در پی غمخوارفقط میچسپد عیدقربان شده ونذر توگردد جانم گریه ی حال نزارم فقط میچسپد شب عیداست مراصحن حسین مهمان کن دیدن تربت آن یار فقط می چسپد دست (مجنون )نرسیده است به دستت ارباب عیدقربان حرم یار فقط میچسپد ✅ @majnon1396
بسم الله الرحمن الرحیم..: شهدای منا.... به یادت ای منا غم می سرایم به یادکشته هایت لب گشایم سخن از غربت این حاجیان است زکشتار تمام عاشقان است غم آنان غمی جانکاه باشد از آن کمتر کسی آگاه باشد کجا زائر چنین آزاربیند کجا یعقوب داغ یاربیند اگرچه در منابشکسته بال اند چه کس میداند اینان در چه حال اند خدا حجاج تویاور ندارند که غربت را به خود باور ندارند ببین حجاج اشک و آه دارند چو حیدر سر در ون چاه دارند به چشم مهدی ات خاری نشسته زکشتاره منا قلبش شکسته ازاین ماتم رخ اسلام نیلی ست رخ دین ازچه آزرده ز سیلی ست در این غم اشک های دیده جاریست غم هرشیعه ای چشم انتظاریست به حجاجت چرا این عرصه تنگ است برای مسلمین این قصه ننگ است مسلمانان شده مهدی فراموش دم هل من معین آیدبه هر گوش بیامهدی غم هجرتودارم خبر از اشک پنهانت ندارم ولی اندوه تو بر ما گران است دعا گویت تمام شیعیان است مناوکشت وکشتار.این چه ننگ است برای عاشقان این عرصه تنگ است هزاران لعن ونفرین برسعودی هزاران بغض دیرین برسعودی بیا مهدی بیا ای صاحب حج مکن مولاتوبا(مجنون )خود لج ✅
Voice 001 (1).amr
852.4K
مدح مولا امیرالمومنین (ع) مداح..حاج آرمین غلامی عیدغدیر1400