بسم الله الرحمن الرحیم:
⇦🕊 #قسمت_پایانی روضه و توسل جانسوز _ دیرِ راهب و اسارت خاندان آل الله _حاج آرمین غلامی↯
┄┅═══••↭••═══┅┄
┄┅═══••↭••═══┅┄
با یه زحمتی بچه ها رو خواباند، بگذرم اومد جلو ، به این نیزه دار گفت یه خواهشی ازت دارم.
_چیه؟ راهب چی میگی؟ گفت میتونم ازت خواهش کنم این سر امشب مهمون من باشه؟.. گفت اینجوری نمیشه، باید پولی بدی عطایی بدی . زری داد و سرُ از بالایِ نیزه پایین آورد .. شاید بی بی هی زیر لب داره میگه راهب میدونی قیمت اون سر چی بود؟.. راهب اون سر تو بغل زهرا بزرگ شده .. راهب قیمت اون سر رو این دختر فقط میدونه .. از اینجا به بعد رو ابن شهر آشوب در مناقبش نقل میکنه منم نقل میکنم، سرُ آورد با احترام در رو بست خدایا این سر کیه اینجوری دل منو میلرزونه ؟.. بگو راهب سر چیه؟.. یه اسم از کربلاش میاد دل ما میلرزه.. اما اینجا دید داره هاتفی صدا میزنه طوبی لَک .. طوبی لَک .. خوش به سعادتت .. خوش به سعادتت ..
خدایا چه خبره؟.. کیه این هاتف؟ .. دید نه، این سر عجیب غریبه، هی صدا زد با من حرف بزن، یه ذره با من حرف بزن ، دید نمیشه یهو صدا زد یا ربّ بِحَق عیسی تَأمُرُ هذا الرأس بتَکَلُّم مِنّی .. به این سر امر کن با من حرف بزنه .. یهو دید لبا داره به هم میخوره ..
الهی فدایِ اون لبای خونیت
آره این شده جوابِ مهربونیت ..
میگه گوشامو جلو بردم بینم چی میگه صدا اومد راهب میخوای چی بشنوی؟ صدا زد شما کی هستی ؟ خودتو به من معرفی کن، میگه دید دوباره لبا داره به هم میخوره،میخوای منو بشناسی؟ ..
أنا ابنُ محمدٍ المصطفی ... أنا ابنُ علیٍ المرتضی ... أنا ابنُ فاطمةِ الزهراء ... من میگما، شاید یهو صدایِ مادرش ..
راهب داره گوش میده، یهو دید لبا داره بازم به هم میخوره، صدا داره میاد راهب : انا المَظلوم ... انا الغَریب ... انا العَطشان ... قربونت بشم اینطوری نگو جگرِ راهب خون شد .... دیگه نتونست تحمل کنه خم شد وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ ... جایِ رقیه خالی .. جای رباب خالی .. جای سکینه خالی ... جای زینب خالی ... صورت رو صورت ابی عبدالله گذاشت ... راهب میدونی این صورت رو صورت کیا نشسته ... آقا چرا محاسنت خونیِ ... راهب ، اون خون ، خونه علی اکبرشِ ... هم غلام سیاه جُونِشِ ... هم خونه دونه دونه شهداشه ... از همه مهم تر خونه علی اصغرشِ ... آقا چرا محاسنت خاکستری شده ... ای داد ...
بابا ... بابا ...
از رو نیز نگام میکردی یادته
من تو رو نگاه می کردم یادته
پای نیزه تن سیلی خوردم یادته
من همش زمین میخوردم یادته ....
حسین ......
#کربلایی_حاج آرمین غلامی
#ویژه_ایام_محرم
#ویژه_ایام_صفر
#دیر_راهب
#روضه_شب_جمعه
#اسارت_خاندان_اهل_بیت_علیهم_السلام
╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯
بسم الله الرحمن الرحیم:
⇦🕊 #قسمت_دوم روضه و توسل جانسوز _ دیرِ راهب و اسارت خاندان آل الله _حاج آرمین غلامی↯
┄┅═══••↭••═══┅┄
از صبح دل تو دلش نیست ، یه خوابی دیده عیسی مسیح بهش گفته مهمون داری ... از صبح نشسته منتظر خدا این مهمون من کیه که عیسیِ پیغمبر اینجور سفارششُ کرده ... کأنَّ یه کِشِشی تو این دلشِ .. یه هول و وَلایی تو این دلش ایجاد شده ... همینجور منتظر ساعات گذشت ، ظهر شد عصر شد ، نزدیک غروب از دور یهو دید یه سیاهی داره نزدیک میشه ، اومد بیرون با دقت نگاه کرد دید یه قافله ای داره میاد ... همینجور که قافله نزدیکتر میشد نگاه کرد دید این قافله حالاتش عجیب غریبه ... یه عده مرد جنگی ، از سر و وضعشونم معلومه لا اُبالی ... پشت سرشون هشتاد و خورده ای زن و بچه قد و نیم قد ... یه آقایی روی ناقۀ لنگ ... دستاشو بستن ... پاهاشو از زیر شکم ناقه ...
نگاه میکنه به چهرۀ این قافله، خدا این قافله عجب عجیب غریبِ ... نه به اون مردایِ جنگی ، نه به این زن و بچه ... اینا کی ان؟.. نکنه اینا همون مهمونایی ان که عیسی مسیح به من وعده داده .. یه نگاهی درستی کرد دید بالایِ نیزه یه تعداد سرُ زدن .. اما این زن و بچه همش نگاهشون به یه سر که بین اون یکی سَرا مثل خورشید داره نور میده ...
هی نگاه میکنه ، خدایا چقدر نورانیِ این رأس مبارک ... این همون مهمونیِ که عیسی به من وعدۀ اومدنشو داده .. ایستاد، آرام آرام آمدند
راهب بگو ببینم تو این دِیرت یه جا برا استراحت ما هست یا نه؟ گفت بفرمایید میتونید اینجا استراحت کنید، میگه آمدن خودشون چادر زدن و اسباب غذا ، یه عده ای زن و بچه ها رو هم جمع کردن پشت دِیر (کلیسا) زن و بچه ها کنار هم ، آروم آروم داره غروب میشه، هوا داره سرد میشه ، لباس نامرتب تن این بچه ها ...
دید تو این زن و بچه ها چشم همه شون به یه خانم .. انگار همه پروانۀ دور اون شمعند ... صدا میزنه بچه ها بیان جلوتر، بچه ها تو پناه این دیوار پناه بگیرید ، سرما کمتر اذیت کنه .. یکی میگفت عمه پاهام .. یکی میگفت عمع امروز یکم عقب افتادم بد زدن تو کمرم .. صدا میزد کلثوم، چند تاشونو تو بغل کن .. رباب چند تاشونوم تو بغل کن .. فضه نزار این بچه ها جدای از هم بشینن .. صدا زد اون نازدانه ام بیاد بغل خودم عمه ... عمه فدات بشه عمه ..
#کربلایی_آرمین غلامی(مجنون)
#ویژه_ایام_محرم
#ویژه_ایام_صفر
#دیر_راهب
#روضه_شب_جمعه
#اسارت_خاندان_اهل_بیت_علیهم_السلام
╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯
🏴مطالب فاطمیه ۹۸
◼سر حسين علیهالسلام در دير راهب و زيارت حضرت فاطمه علیهاسلام از آن
عَنْ أبی سعیدِ الشّامی ، قالَ : کنتُ یَوماً مَعَ الکفرةِ اللِّئامِ الَّذینَ حَمَلُوا الرؤُوسَ وَ السَّبایا إِلی دمشقِ ؛ فَوَصَلوا إِلی دِیْر النَّصاری . قالَ : فَلَمّا نَظَر القِسّیسُ إِلی رَأسِ الحُسینِ و إِذا بالنّور ساطِعٌ منه إِلی عَنانِ السَّماء ، فَوَقع فی قَلبِه هَیْبةٌ منه . فقال القِسّیسُ : دِیْرنا ما یَسِعُکم بَلْ ادخُلوا الرؤُوسَ و السَّبایا إِلی الدِّیرِ و حیطوا بِالدیرِ مِنْ خارِجٍ فإذا دَهَمَکم عدوٌّ قاتِلوه و لا تکونُوا مضطرِبین عَلی الرؤُّوسِ و السَّبایا .
فَاسْتحسَنوا کلامَ القسّیس و قالوا : هذا هُو الرّأیِ . فَحَطّوا رأسَ الحسینِ فی صندوقِ و قَفَلوه وَ أَدخَلوه إِلی الدِّیرِ وَ النساءَ و زینَ العابدینِ و جَعَلوهُم فی مکانٍ یلیقُ بِهم.
ثُمَّ إنَّ صاحِبَ الدیرِ أرادَ أنْ یَری الرأسَ الشَّریفِ و جَعَلَ یَنْظُرُ حولَ البیتِ الَّذی فیه الصَنددقُ – و کاَن له رازونةٌ – فحَطّ رأسُه فیها، فرأیَ البیتَ یَشرِقٌ نوراً و رأیَ أنَّ سقفَ البیتِ قد انشقَّ وَ نَزلَ مِنَ السّماءِ تَختَ عظیم، و إذا بِإمرأهٍ أَحَسَنَ مِن الحُورِ جالِسَةً علی التَّختِ و إِذا بشخصٍ یصیحُ : أَطْرقوا و لا تَنْظُروا، و إِذا قَدْ خَرجَ مِن ذلک البیتِ نساءٌ ...
قال : فَأخرِجْنِ الرأسَ مِن الصندوقِ وَ کلٌّ مِن تلک النساءِ واحدةٌ بَعدَ واحدةٌ یُقبِّلنَ الرأسَ الشّریفِ . فَلَمّا وَقَعتِ النوبةُ لمولاتی فاطمة الزهراء عَلَیها سَلام غُشِی علیها و غُشِی صاحبُ الدیر، و عادَ لا یَنظُر بالعینِ بَل یَسْمَعُ الکلامَ، و إذا بقائِلة تقول:
السلامُ علیک يا قتیلَ الأُمِّ ، السلام علیک یا مظلومَ الأُمِّ السلام علیکَ یا شهیدَ الأُمِّ، لا یَتَداخَلک همٌّ و لا غمٌّ، و إنَّ اللهَ تعالی سَیفرِجُ عنّی و عنکَ؛ یا بنیَّ! من ذا الذی فرَّقَ بینَ رأسِک و جَسدِک ؟ یا بنیَّ ! مَن ذا الّذی قَتَلک و ظَلَمَک؟ یا بنیَّ! من ذا الّذی سُبی حَریمُک؟ یا بنیَّ! مَن الذی أَیتم أطفالَک. ثمَّ إِنَّها بَکَتْ بکاءاً شدیداً.
فلمّا سَمِع الدیُرانی ذلک إِندَهَشَ وَ وقَعَ مَغْشِیّاً علیه.
ابو سعید شامی میگوید: روزی همراه کفار پستی که سرهای شهدا و اسیران را به شام می بردند، بودم. پس به کلیسای مسیحیان رسیدند. هنگامیکه قسیس به سر امام حسین علیهالسلام که نوری از آن به سمت آسمان ساطع بود نگريست، هیبت آن حضرت در قلبش واقع شد.
قسیس به آنها گفت: دیر ما به اندازه ی جمعیت شما بزرگ نیست. سرها و اسیران را وارد دیر کنید و از بیرون دیر را احاطه کنيد. اگر دشمنی حمله نمود او را بکشید و به خاطر سرها و اسیران نگران نباشید.
آنها کلام قسیس را پسندیدند و گفتند این نظر خوبی است. پس سر حسین علیهالسلام را داخل صندوق قرار داده و قفل نمودند و همراه زنان و امام زینالعابدین وارد دیر کردند و آنها را در مکانی که تحت نظر داشته باشند قرار دادند.
صاحب دیر خواست تا سر مطهر را ببیند و به خانه ای که صندوق در آن قرار داشت نگاه میکرد. او رازیانه اى داشت كه سر را در آن پیچید. در آن هنگام نورخانه را فرا گرفته و سقف خانه شکافته شد و از آسمان تختی بزرگ فرود آمد. ناگهان زنی که از حوری ها نیکوتر بود بر آن تخت نشست و شخصی فریاد میزد: راه باز کنید و نگاه نکنید. در آن لحظه از آن خانه زنهایی خارج شدند.
آن زنها سر را از صندوق بیرون آوردند و هر کدام یکی پس از دیگری سر شریف را میبوسیدند. هنگامیکه نوبت به مولای ما فاطمه زهرا علیها سلام رسید، حضرت غش كردند و صاحب دیر نیز غش كرد.
راهب با چشم نمیدید بلکه تنها کلام و سخن آنها را میشنید که گویندهای میگفت:
سلام بر تو ای کشته ی مادر!
سلام بر تو ای مظلوم مادر !
سلام بر تو ای شهید مادر!
ناراحتی به خود راه مده و غصه نخور. زیرا خداوند در آینده فرج من و تو را میرساند.
ای پسرم چه كسى بین سر و بدنت جدایی انداخته است؟
ای پسرم چه کسی تو را کشته و به تو ظلم روا داشته است؟
ای پسرم! چه کسی خانواده ات را به اسارت در آورده؟
ای پسرم چه کسی اطفال و کودکان تو را یتیم كرده است؟
سپس به شدت گریست. هنگامیکه صاحب دیر این کلام را شنید، مدهوش شد و غش کرد.
📚منابع:
الدمعة الساکبة، جلد ۵، صفحه ۷۰
👈برگرفته از کتاب فاطمیه ماثور، حجه الاسلام شیخ محسن حنیفی، صفحه ۱۶۰
#مطالب_فاطمیه
#مصائب_حضرت_زهرا_س
بسم الله الرحمن الرحیم
#اشعارناب /حضرت رقیه ع...
#شاعر..آرمین غلامی
دست شکسته ام بخدادردمیکند
ازتازیانه ساق دوپا دردمیکند
بنگرتمام بال وپر دخترت شکست
چشمم قسم به جان شمادرد میکند
درآتش است موی سره دخترت پدر
دست دعای اهل بکا درد میکند
بابا ببین که قامت عمه خمیده است
پاهای عمه ام بخدا درد میکند
درشام چادره سر عمه کشیده شد
ازفرط گریه دیده ی ما درد میکند
درشام پای نیزه ی توسنگ خورده ام
تنهانه سر .که بلکه دوپا درد میکند
باران سنگ خورده ام از کوچه یهود
چشمان تارمن بخدا درد میکند
برده فروش آمدومارانظاره کرد
دل بهرغصه ها وبلا درد میکند
لکنت زبان گرفته ام امشب برای تو
این سوز. ونغمه های صدا درد میکند
(مجنون)تمامی سر ورویم شکسته شد
چشمم برای آن شهدا دردمیکند
⏫⏫⏫⏫⏫⏫⏫
میروم بر سره ! بازار! کجایی عباس
شده ام خنده انظار کجایی عباس
کوچه درکوچه این شهرحقارت دیدم
شده این دیده ی من تار کجایی عباس
خنده ی مردم شامی وبسی نامحرم
بر اسیران گرفتار کجایی عباس
زتنور آمده ای یاکه ز دیر راهب
دیده ای این همه آزار کجایی عباس
همه مستند نیفتی تو ز. نی دلبرمن
حق توراگشته نگه دار کجایی عباس
جگرم سوخت زبس موی سرت سوخت اخا
شانه کردم سره دلدارکجایی عباس
درتنوری سره شاه است روی خاکستر
آتش افتاد به گلزار کجایی عباس
پرده محمل زینب بنگر کنده شده
پیش چشم توعلمدار کجایی عباس
گذرِ برده فروشان تن مارابردند
شامی و پولِ خریدار کجایی عباس
ز روی بام زنی گفت کدام است حسین
میزندسنگ به دلدار کجایی عباس
کاش (مجنون)سربازار مرا میکشتند
تانبینم غم دلدار کجایی عباس
⏫⏫⏫⏫⏫⏫⏫
بابانبوده ای که پرم را شكسته اند
باضربه کعب نی كمرم را شكسته اند
بابابه کوچه های یهودی چه میکنی
بابای سرشکسته سرم راشکسته اند
هرکس رسید زدلگدی بر تنم پدر
نرخ طلايي گهرم را شكسته اند
باباتنم نشان نگاهت نمي دهم
آيينه هاي دور و برم را شكسته اند
باباشكست خورده تر از من نديده ای
بنگربه سنگها ، سرم را شكسته اند
بابابیا مرا تو در آغوش خود بگير
بنگر كه بغض شعله ورم را شكسته اند
باباببرمراتوبه باغ وصال خود
درگیرو داره غم ، تبرم را شكسته اند
(مجنون) ببين كه غيره پدر یاورم نبود
بابابه محضرت هنرم را شكسته اند
بسم الله الرحمن الرحیم
#اشعارناب /حضرت رقیه ع...
#شاعر..آرمین غلامی
بر درت دخترسلطان گنه کار آمد
باز مجنون بدرت زارو گرفتار آمد
سالیانی است گدای تو ام ای دخترعشق
به مطاع غم عشق تو خریدار آمد
ای سه ساله بر درت با اشگ وآوا آمدم
کن قبولم.گرچه رو باعث آزار آمد
جان ناقابل من گشته فدایت بانو
بنگر مشتری عشق به بازار آمد
چه برانی، چه بخوانی، منه(مجنون )نروم
خارم وهیچم که وابسته به گلزار آمد
⏫⏫⏫⏫⏫
ازسنگ شامیان سرما درد میکند
ازتازیانه ساق دوپا دردمیکند
بنگرتمام بال وپر دخترت شکست
چشمم قسم به جان شمادرد میکند
درآتش است موی سره دخترت پدر
دست دعای اهل بکا درد میکند
بابا ببین که قامت عمه خمیده است
پاهای عمه ام بخدا درد میکند
درشام چادره سر عمه کشیده شد
ازفرط گریه دیده ی ما درد میکند
درشام پای نیزه ی توسنگ خورده ام
تنهانه سر .که بلکه دوپا درد میکند
باران سنگ خورده ام از کوچه یهود
چشمان تارمن بخدا درد میکند
برده فروش آمدومارانظاره کرد
دل بهرغصه ها وبلا درد میکند
لکنت زبان گرفته ام امشب برای تو
این سوز. ونغمه های صدا درد میکند
(مجنون)تمامی سر ورویم شکسته شد
چشمم برای آن شهدا دردمیکند
⏫⏫⏫⏫
وامصیبت غم پدر سخت است
دیدن موی شعله ور سخت است
خنده میکرد دربرت قاتل
دیدن آن سرت.پدرسخت است
بین انظار .ای پدر بودم
زخم این طعنه بیشتر سخت است
خورده بر کنج آن لبت سنگی
دیدن .دیدگان تر سخت است
اطلاعی ندارم از سره تو
ازتوماندن چه بی خبر سخت است
ازچه شد زیر و رو .تنت بابا
دیدن توبدون سر سخت است
کاش(مجنون)بمیری ازاین غم
روی نی .دیدن پدرسخت است
بسم الله الرحمن الرحیم
#اشعارناب /حضرت رقیه ع...
#شاعر..آرمین غلامی
گوشه ی ویرانه مارابرده اند
آل حیدر راچنین آزرده اند
شامیان رایک دل شیطانی است
زینت سر نیزهاش قرآنی است
وادی دشنام باشدشهرشام
میخوردبرعمه سنگ از روی بام
درتلاطم سنگ نامردان شام
میخوردبر هرسر زخم امام
سوی عمه یک نگاهی مضطراست
اوامید لالههای حیدر است
مردم اینجا تماما بیوفاست
شهراینجامنتهای کربلاست
مانده صدها بی وفا .زاین طایفه
دارداینجا مردمی بیعاطفه
محملی برپاشده از داغ و درد
گشته پژمرده همه گلهای زرد
پیش زینب رقص و کف آزاد گشت
کوچه هایش هلهلهآباد گشت
بازی آن چوبها برآن لب است
گوییاشاهد براین غم زینب است
عده ای برقلب ما آتش زدند
هردلی میسوخت با آهش زدند
شامیان می دیده اند اشک رباب
می زدندباخنده بر اشکش جواب
عمه ها در ازدحامی از نگاه
از دل خودمی کشیدند آه آه
روی نیلی شد نقاب روی گل
شدسپید ای وای دیگر موی گل
بی حیا شرمی نما بر خواهرش
تازیانه کم بزن روی سرش
گفت (مجنون) ازمصیتهای شام
گشت عمری اوعزادار ه امام
⏫⏫⏫⏫⏫⏫
عمریست شدم واله وحیران رقیه
گردیده دلم. زاروپریشان رقیه
این قطره اشک است سبک کرده دلم را
ابری شده چشمم پی باران رقیه
موهای سرم پیر شدازبهرعزایش
دل گشته بهاری به زمستان رقیه
درکوفه به هر کوچه اسیراست اگر او
قاری شده بابا. پی قرآن رقیه
بابا به روی نیزه مخوان آیه ی قرآن
بنگر که شده پاره گریبان رقیه
امشب به هوای تو پدر گریه نموده
عشقت همه شب ازسراو عقل ربوده
_اشعارگودال قتلگاه...
#_دهه_ دوم_ محرم_۱۴۰۳
زیرخنجرحسین تکان میخورد
بی مها با لگدچنان میخورد
گوشه ی گودال تاپرش کندند
زنده چون مرغکی سرش کندند
شمرملعون به سینه اش بنشست
استخوان های سینه اش بشکست
بی مهابا لگدچنان میخورد
گاه ازشمرو ازسنان میخورد
دیده ام چکمه بر دهانش خورد
تیر وصدنیزه ازسنانش خورد
دیده ام من که دوره اش کردند
بین گودال حمله آوردند
معجرخیل دختران میسوخت
وای من پای کودکان میسوخت
دیده ام من که خیمه هامیسوخت
هفده سربه نیزه هامیسوخت
_آرمین غلامی(مجنون)
#دهه دوم محرم
_سربریده.....
#_دهه_ دوم_ محرم_۱۴۰۳
شدسرت آغشته باخون وتراب
مادرت شسته سرت رابا گلاب
می کنم ازدور،بر رأس تو سَیر
گه به مقتل بوده ای ،گاهی به دَیر
ازچه، ای سرهمچولاله واشدی
پیش من زیباتراز،زیبا شدی
لعل لبهایت دم ازمحبوب زد
برلبانت ظالمی باچوب زد
دیدم آنجا،گِردآن سر دَف زدند
ازبرای کشتن توکف زدند
خولی آمدکرد بردورت عبور
نیمه شب انداخت رأست درتنور
پای تاسر،راهب آنجا،گوش شد
خوانده ای قرآن و اوبیهوش شد
گفت باسر،هستی عیسی،نیستی
گومحمدنیستی،توکیستی
گفت مجنون بوده ام نوردوعین
راهبا پورعلی،هستم حسین
📕📕شعر..آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)..
#_دهه_ دوم_ محرم_۱۴۰۳
____________________________
#دهه دوم محرم
روضه راهب.....mp3
5.95M
#مقتل🤞
#متن روضه اسارت_نوحه
#مصائب_کوفه_
#روضه راهب وسربریده
#مداح_حاج آرمین غلامی
#محرم ۱۴۰۳/دهه دوم
#مسجدنظام العلما/کرمانشاه
#چهارشنبه۳ مرداد
#متن_روضه 🤞
#دیر_راهب
#امام_حسین
#محرم _دهه دوم۱۴۰۳
#مداح.حاج آرمین غلامی
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
خوشا به پنجۀ راهب که شانه ات می زد
به آنکه بُرد دل راهبانِ ترسا را
به پیر مرد غریبی که شُست گیسویت
گرفت از سر و رویِ تو خاکِ صحرا را
▪️میگن راهبی بوده،شبش خواب عیسی مسیح را میبینند که می گوید:
فلانی مهمانی داری و اون مهمان برای عیسی مسیح خیلی عزیز است باید از او خوب پذیرایی کنی آبرو داری کن..
🔹راهب میگه بلند شدم از صبح هی چشمم به این راه دوخته شده بود قرار یک مهمان عزیز بیاد برای عیسی مسیح باید خوب پذیرایی کنم؛هی نگاه کرد هی نگاه کرد دید نیومد ظهر شد شروع کرد نگاه کردن دم دمای غروب بود دید کاروانی دارد میاد،
جلو جلو اراذل اوباش دارن میان و پشت سر این اراذل اوباش یک آقای رو بستنش به شتری لنگ و پشت سر اون آقا ۸۴ زن و بچه و این ها، چندتا سر به نیزه بلند است..😭
این راهب کمی نگاه کرد دید بچه ها بیشتر به یک سر نگاه می کنند بین این همه سر یک سر خیلی جلوه دارد؛خود راهب نگاه کرد دلش را برد این سر گفت:
▪️این همان مهمان عیسی مسیح است بخدا همان است همانی که عیسی مسیح گفته بود
کاروان نزدیک شد،این ها صدا زدند راهب جاداری ما می خواهیم این جا استراحت کنیم،ما می خواهیم امشب اینجا باشیم.
گفتم: بله جا هست
دیدم خودشان خیمه زدند رفتن شروع کردن غذا آماده کردن اما بچه ها خانم ها پشت دیوار کمین کردند،پناه گرفتند؛
▪️دیدم یک خانمی بین این خانم ها هی داره میگه رباب پچه هارا جمع کن؛کلثوم نذار بچه ها از هم جدا بشن؛
▪️یه دختر بچه هی می گفت:عمه پام درد می کنه،عمه منزل قبلی از کاروان جا موندم بد زدند عمه کمرم درد میکنه..😭
همه را آرام کرد..
راهب میگه:این سر سر کیه؟
گفتند راهب این سر حسین پسر پیغمبره.. 😭
میگه سر را گرفتم گفتم:..من این سر را می خواهم امشب گفتن این جوری نمیشه باید پول بدی؛میگه هرچی پول داشتم جمع کردم دادم به این ها که این سر را یک شب نگه دارم سر را آورد توی دَیر
▪️ شروع کرد با این سر حرف زدن؛ای سر تو کی هستی، خودت رو به من معرفی کن؛هی حرف زد دید جوابی نمی شنوه..
آخر صدازد:خدایا به حق عیسی به این سر بگو با من حرف بزن میگه یک وقت دیدم این لب ها داره به هم می خوره..
میگه گوشم رو بردم جلو ببینم چی میگه؛صدا آمد راهب چی می خوای بشنوی؟
صدا زد شما کی هستید؟
▪️میگه دیدم لب ها دوباره به هم می خوره می خوای من را بشناسی ..
أنا ابن محمد مصطفی(ص)
أنا ابن علی المرتضی(ع)
أنا ابن فاطمه زهرا(س).. 😭
راهب داره گوش میده. یهو لب ها دوباره به هم خورد:
أنا المظلوم،انا الغریب،انا العطشان..😭
یک دفعه دیدند صورت به صورت این سر گذاشت:چرا صورتت خون آلوده؟.. 😭
حرف هاشو زد؛شروع کرد با گلاب این سر را شست و شو دادن،تا صبح با این سر درد و دل کرد..
وقتی صبح شد.کاروان آماده ،منتظر راهب سر را برگردانه؛بعضی از بچه ها میگفتن:..عمه خدا به دادمان برسِ،آن ها که مسلمان بودند با سر بابامون اون جوری کردند،این که مسیحی است چی کار میکنه..
یک وقت دیدن زینب میگه الهی خیر ببینی،خدا خیرت بده راهب..
چی شد مگه عمه؟
پاشید ببینید با باباتون چه کرده..
یا حسین.. 😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روضه راهب وسربریده
#تکیه خاکسار
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
اشعارعزای امام حسن المجتبی ⏫⏫⏫⏫
اشعار شهادت امام حسن مجتبی
اشعار شهادت امام سجاد
اشعار دیر راهب
👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍بیست و یکم محرم الحرام الاحزان ورود مخدرات و آل الله علیهم السلام به دیر راهب و گفتگوی راهب مسیحی یوحنا اسقف با رأس مقدسه حضرت سیدنا و مولانا ابا عبدالله الحسین صلوات الله علیه
گزارش صوتی👆👆
#نوحه_روضه مجلس یزید
#مصائب_اسارت_
#مداح_حاج آرمین غلامی
#محرم ۱۴۰۳/دهه دوم
#مسجدمعتمدالدوله کرمانشاه
#صبح شنبه۶مرداد👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گزارش صوتی👆👆
#نوحه_روضه_دیر راهب
#مصائب_اسارت_نوحه ابالفضل_اسارت
#مداح_حاج آرمین غلامی
#محرم ۱۴۰۳/دهه سوم
#حسینیه زنگنه کرمانشاه
#عصرشنبه۶مرداد👇