eitaa logo
مکتب ذاکران فاطمی اراک
414 دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
971 ویدیو
56 فایل
جلسات هفتگی مکتب ذاکران فاطمی، یکشنبه ها شماره کارت مکتب ذاکران فاطمی ،جهت کمک های ماهیانه دوستان به شرح ذیل است👇👇👇 5029081061650046 ارتباط با ادمین کانال و مدیرجلسات هفتگی @a_d_m_i_n_01 @zakeranfatemi_admin @sjrafie
مشاهده در ایتا
دانلود
زمان: حجم: 612.3K
بند اول گریه، گریه، گریه..، کارت بوده سی‌سال ازبس گریه کردی، آخررفتی از حال با یاد سری که، رفته بود رو نیزه با یاد تنی که، مونده بود تو گودال۲ هرجا دیدی آب، گریه کردی با یاد رباب، گریه کردی تو هر خلوتی، روضه خوندی از بزم شراب، گریه کردی۲ «به‌ما تنها اهانت‌می‌شد، ای کاش و جسارت نه! شهادت بود ارث خاندان ما...، اسارت نه! دریغا! کشتن یک طفل با تیر سه‌پر در جنگ دل سنگ و مرام ننگ می‌خواهد مهارت نه!»۲ باگریه می‌گفتی، از جون‌ودل؛حسین «کلّ‌البکاء مکروه، الّا بالحسین» ۳ بند دوم دنیاباخبرشد،از آزار کوفه بدشد تاهمیشه، حال زارکوفه مردم گریه‌کردن، پای منبرتو وقتی روضه خوندی،تو بازار کوفه۲ بابغض گلوت،گریه کردی خوندی ازعموت،گریه کردی توی هرنماز،روضه خوندی توی هرقنوت، گریه کردی۲ «اگرچه آیه‌ی تطهیر برروی زمین افتاد ولی ای کاش بادستان مشتی بی‌طهارت نه! نوامیس رسول‌الله در آن خیمه‌ها بودند به آتش می‌سپردم خیمه را اما به غارت نه»۲ داغ تو توی هردل، شدمشتعل؛ حسین «کلّ‌البکاء مکروه، الّا بالحسین» ۳ بند سوم با این که به سختی،رفته برتو ایام زیر دِین حرفات،مونده دین اسلام هرکس که دلیل،اشکاتو می‌پرسید باگریه میگفتی؛ الشام،الشام،الشام! روزوشب مدام،گریه کردی بایاد امام،گریه کردی با هرروضه که،یادت اومد از بازارشام،گریه‌کردی۲ «به دیدارکریم‌بن کریمی رفت درگودال نیامدشمرهم بادست خالی اززیارت نه به‌سمت شهرپیغمبر که آمدکاروان ما بشیر از ماخبر می‌برد اما بابشارت نه!»۲ داغت شده عجین با،هر آب‌وگِل؛حسین «کلّ‌البکاء مکروه، الّا بالحسین» ۳ ┅┅┅❅❁❅┅┄ 💠‌ مکتب ذاکران 🆔 @maktabzakeran
تابیده است از دو نظر بر تو آفتاب هم دختر حسینی و هم دختر رباب هرچند "آمنه"ست و "امینه"، ولی حسین نام تو را سکینه‌ی خود کرده انتخاب درباره‌ی مقام بلند تو گفته‌اند: ممسوس در خداست شبیه ابوتراب در هر دوعالم از سر ارج و بها تو را شد "فخرة‌النسا" لقب از "سیدالشباب" از آن زمان که راویه‌ی "شیعتی" شدی دیگر برای شیعه گوارا نبوده آب در کربلا و کوفه و شام و مدینه هم شد قوت غالب تو فقط غصه و عذاب درد تو را شنیده‌ام از سهل‌ساعدی داغ تو را گرفته‌ام از مجلس شراب آتش گرفت سینه‌ی دشمن برای تو حتی دل یزید شد از داغ تو کباب "بس کن که ناله‌ات جگرم را کباب کرد!" این حرف را شنیده‌ای از فاطمه به‌خواب رویش سیاه باد و دودستش بریده باد هرکس که دست‌های تو را بسته با طناب هرچند گریه پلک تو را زخم کرده است هرچند رأس رفته به نی، برده از تو تاب یک رکعت از نوافلت اما قضا نشد گیرم هزاربار رسیدی به اضطراب با ما بگو که زینب مضطر چکار کرد؟ وقتی که سُم اسب گرفت از گلش گلاب... ای روضه‌خوانِ واقعه‌ی کربلا! بگو؛ با اشک خود چگونه به‌پا کردی انقلاب سرهای غیرتی سر نی سنگ خورده‌اند تا دشمن از شما نتواند برد حجاب ای بشکند دهان قلم‌های روزگار وقتی کم است نام تو در این همه کتاب شأن تو باشکوه‌تر از حرف‌های ماست هرکس دروغ بسته به تو خانه‌اش خراب! باشد دعای خیر تو تعجیل در فرج زیرا دعای خسته‌دلان هست مستجاب... ✍ 🔰پ.ن: اجراشده توسط مداح اهلبیت کربلایی علیرضا دولت آبادی درششصدو چهل و دومین جلسه مکتب ذاکران ،۱۸شهریور۱۴۰۳ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 💠‌ مکتب ذاکران فاطمی اراک 🆔 @maktabzakeran
به جلوه آمد و گفتند انعکاس علی‌ست علی دیگری امروز در لباس علی‌ست دوباره نام علی را سر زبان‌ها برد اگرچه گفت که شاگردی از کلاس علی‌ست همان کلام، همان لحن، با همان هیبت چنان شبیه که در اصل اقتباس علی‌ست به «لا‌یُقاسُ بِنا» روح تازه‌ای بخشید که عدل‌و‌هیبت او نیز بر اساس علی‌ست به تیغ خطبه چنان هوش می‌برد، انگار که چشم‌‌های همه خیره از هراس علی‌ست یقین که لحظه‌ی اول شکست خواهد خورد هرآن که با دگران در پی قیاس علی‌ست کسی که زینب او را شناخته‌ست، فقط در این مقایسه‌ها لایق شناس علی‌ست جهان به جان دوباره رسیده با زینب که ذکر هردل درمانده است؛ یازینب نوشته‌اند به هر قلّه نام زینب را کجاست آن‌که نداند مقام زینب را؟ به‌جان عشق قسم «مارایت الّا عشق» شنیده گوش دوعالم پیام زینب را برای رضای خداست، شیرین است که داغ تلخ نکرده‌ست کام زینب را خدا برای خود انگار پرورش داده‌ست لبالب از هنر صبر جان زینب را نه غصّه قامت او را به لرزه آورده‌ست نه داغ سست نموده‌ست گام زینب را کسی که با دل‌و‌جانش مدافع حرم است خدا رسانده به گوشش سلام زینب را به کوه صبر، به کوه حیا، به کوه شرف نوشته‌اند به هر قلّه نام زینب را هنوز حد کسی فهم شأن زینب نیست چرا که جام کسی از بلا لبالب نیست کجاست آن که سزاوار این لقب باشد؟ اگر بناست که نام تو «زِیْنِ‌ أب» باشد هزار داغْ قیام تو را نمی‌شکند گرفتم این که نماز تو مستحب باشد به گوش می‌رسد از خطبه‌ات صدای علی عجیب نیست اگر کوفه در عجب باشد چه‌جای صحبت کفتارهاست، آن‌جایی که دختر اسدالله در غضب باشد بعید نیست که حمالةالحطب بشود چرا که دشمنت از نسل بولهب باشد تو بر زمینی و ابن‌زیاد بر تخت است! که راه کفر به اسلام یک‌وجب باشد به اهل‌بیت نبی ظلم شد در آن وادی بدیهی است که هر روز شام شب باشد در آن هجوم مصیبت...، امام زینب بود «قسم به‌صبح، که‌خورشید شام زینب بود» حسین ماه زمین و ستاره‌اش زینب که بوده یاور و یار هماره‌اش زینب حیا و صبر و شکوه و وقار و حلم و شرف چه واژه‌ها که شده استعاره‌اش زینب چه کاخ‌ها که بنا کرده اهل ظلم، ولی به هم زده همه را با اشاره‌اش زینب جهان به مرکبی از چوب فتح خواهد شد اگر هرآینه باشد سواره‌اش زینب اگر تمام زمین مسجدالحرام شود به گوش می‌رسد از هر مناره‌اش، «زینب» درون خیمه، دم قتلگاه، در میدان هزار مرتبه بوده‌ست چاره‌اش زینب حسین کشته شد و آب خوش ننوشیده به احترام لب پاره‌پاره‌اش زینب... سرش شکست و دلش خون شد و قدش خم شد همین که سایه‌ی لطف تو از سرش کم شد از آن طلوع غم‌‌انگیز چل غروب گذشت گلایه نیست برادر که با تو خوب گذشت چه در میانه‌ی صحرا، چه در خرابه‌ی شام فقط تو باخبری که چه بر قلوب گذشت تمام روز و شب ما در این مسیر بلا به ذکر جمله‌ی «یا کاشف الکروب» گذشت سپرده‌ام که به گوش جهانیان برسد از آن چه بعد وداع تو بر جیوب گذشت چه حکمتی‌ست که هرکس به دیدنت آمد ندیده از سر آن جسم سینه‌کوب گذشت به شرق و غرب دوعالم رسید قصه‌ی ما که تا شمال رسید و که از جنوب گذشت اگرچه سنگ به پیشانی‌ات زدند ولی اگرچه بر لب تو مانده جای چوب، گذشت... به انتظار نشستیم تا خبر برسد که صبح سر زده و موسم غروب گذشت شبی سپیده بر این تیره شام می‌آید یکی به واقعه‌ی انتقام می‌آید... ✍ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 💠‌ مکتب ذاکران فاطمی اراک 🆔 @maktabzakeran
تقدیم به به‌خون ریخته‌ی شیعیان پاکستان خدا ! ظهور امام زمان ما برسان... ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 💠‌ مکتب ذاکران فاطمی اراک 🆔 @maktabzakeran
بسم الله الرحمن الرحیم ایران آن‌روز که در حسرت انکار خودش بود تاریخ در آیینه‌ی تکرار خودش بود شک بود که در جلد یقین آمده بود و شیطان به طرفداری دین آمده بوده و می‌خواست که یک‌باره گل‌آلود شود آب تا صورتی از آتش نمرود، شود آب چون از طرف معجزه احساس‌خطر کرد پیراهن خود را به تن چند‌نفر کرد آن عده‌ی لالی که به حرف آمده بودند در چله‌ی گرما پیِ برف آمده بودند تصمیم گرفتند که از دامن فتنه خود را برسانند سر گردن فتنه آن فتنه عبا بود که یک‌مرتبه کت شد سنگ محکی بود، که صیقل شد و بت شد بر آن بت سنگی به سجود آمده بودند آن عده که با قصد صعود آمده بودند آن عده که ننگ سر پیشانی دین‌اند شیخ‌اند که در میکده سجاده نشین‌اند هرآینه دندان طمع تیز نمودند آن‌روز به امید شکار آمده بودند غافل شده بودند که ما مرد نبردیم در معرکه هرگز به کسی پشت نکردیم در سینه‌ی ما از شرر زخم چه‌بیم است؟ جایی که خداوند غفور است و رحیم است هرکس که نگاهش به غنیمت شده مشغول در فکر خدا نیست، به‌فکر زر و سیم است از تیغ نترسیدم و از وسوسه آری چون سخت‌ترین حربه‌ی شیطان رجیم است سالم نتوان رد شد از این عرصه‌ی خون‌خوار عمّار شو ای دوست! که این فتنه عظیم است تا روز ابد باطل و حق در جریان‌اند دنیا همه در معرکه‌ی زید و سلیم است ما نسل غدیریم که سربند به دستیم این لطف خدا بوده که از پا ننشستیم طوفان شده و موسم جانبازی ما شد جانبازی ما مهر سرافرازی ما شد امروز که خون است شکوه وطن من تبدیل به جوهر شده خونم به تن من در بی‌خبری‌هاست تمامی خبرها از ناگذری می‌گذرد راه گذرها در مسلک ما نامه‌رسان فرق ندارد جبریل‌امین‌ها شده یا شانه‌به‌سرها در معرکه‌ی عشق سر اصل‌و‌نسب نیست توفیر ندارند پدرها و پسرها مردانه نشستند خدا را به تماشا مات‌اند به آیینه اگر اهل‌نظرها حفظ سروجان مایه‌ی ننگ است در این راه افتاده به خاک است اگر تیغ‌و‌سپرها در مرتبه‌ی وصل فقط حرف یقین است جایی نرسیده‌ست به اما و‌ اگرها ما مردم میدان جهادیم، بدانید با دشمن خود دست ندادیم بدانید یک‌پارچه این عرصه تجلّی حضور است چشمی‌که ندید این‌همه را، «واقعه‌کور» است ما تیغ زبان یکسره در کام نگیریم «ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست» عشق علی و فاطمه تیغ دودم ماست هیهات! بترسید که ما نعره‌ی شیریم در وقت خطر گوش به فرمان امیریم چون نام علی بر سر هر بام بلند است تا روز ابد پرچم اسلام بلند است با مرکب جهلی که در این قائله هی شد این مرحله‌ها بی‌خود و بی‌فایده طی شد هرکس که عقب ماند و جلو رفت، همین‌کار در آخر خط باعث گمراهی وی شد پیروز بدانید فقط فرقه‌ی خود را روزی عمر سعد اگر حاکم ری شد آن ایده که پیراهن عثمان شما بود در حال فرار از وسط معرکه قی شد عبرت که زیاد است چرا یاد نگیریم؟ از ناقه‌ی صالح که حماقت شد و پی شد می‌خواست خدا راه مشخص شده باشد آن‌روز که خورشید عیان بر سر نی شد تاریخ ورق‌خورد و نوشتند به تقویم برگی دگر از عزت ایران «نُه دی» شد ایرانی از آغاز مرامش علوی بود مظلوم اگر بود، که مظلوم قوی بود جسم و سر و روح و جگر و جان و تن؛ ایران ایران من، ایران من، ایران من، ایران ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 💠‌ مکتب ذاکران فاطمی اراک 🆔 @maktabzakeran
به مناسبت ای مظهر مظهرالعجایب! الغوث مظلوم‌ترین حاضرِ غایب! الغوث جز دیدن‌تو چه آرزویی داریم؟! ای رغبت لیلة الرغایب! الغوث
📎آیت‌الله میرزا احمد سیبویه از آقای شیخ حسین سامرایی که از اتقیای اهل منبر در عراق بودند، نقل کردند: در ایامی که در سامرا مشرف بودم، در روز جمعه‌ای طرف عصر به سرداب مقدس رفتم؛ دیدم غیر از من احدی نیست؛ حالی پیدا کردم و متوجه مقام حضرت صاحب الامر (عج) شدم. در آن حال صدایی از پشت سر شنیدم که به فارسی فرمود: به شیعیان و دوستان بگویید که خدارا به حق عمه‌ام حضرت زینب (س) قسم دهند که فرج من را نزدیک گرداند. 📚ستاره درخشان شام، ص ٣٣٠ یارب، یارب، یارب، یارب، یارب! حاجات‌مرا روا کن امشب یارب! این‌است دعای‌من به‌دستور امام؛ «عَجِّل فَرَجَه بِحَقِّ زینب» یارب! ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 💠‌ مکتب ذاکران فاطمی اراک 🆔 @maktabzakeran
بسم الله الرحمن الرحيم ترکیب‌بند مدح و عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف به جسم مرده‌ی این واژه‌ها که می‌باری دوباره جان قلم را به‌وجد می‌آری چگونه وصف کنم ساحت بلندت را؟ ميان اين‌همه مضمون پوچ‌وتکراری اگرچه قاعدتا هر طبيب را مطبی‌ست تویی که رحمت محضی، طبيب سيّاری برای ديدن رويت بهانه لازم بود عجيب نيست که خود را زدم به‌بيماری خوش آن امیر که در اوج پادشاهی از او به روی شانه‌ی مردم نمی‌رود باری اگرچه پاسخ دشنام، مهربانی نيست ولی تو قاعده‌ها را به‌هم‌زدی، آری... اهانت است سلاح ضعيف‌ها در جنگ که اين سلاح به خوبان نمی‌کند کاری دلیل خلق زمین و زمانه خنده‌ی توست بس‌است این‌که علی گفته‌است؛ «بنده‌ی توست» تو آمدی و جهان غرق در طواف تو شد تمام باور ما «عین‌و‌شین‌وقاف‌» تو شد گرفته بود و پر از ابر آسمان، اما دلش پرنده‌ی حال‌وهوای صاف تو شد تمام مردم اگر معتکف به کعبه شدند ولی ببین دل کعبه در اعتکاف تو شد هزار یوسف کنعان به صف شد و هر یک به حُسن مشتری تاری از کلاف تو شد تمام رحمت و لطف خداست خنده‌ی تو تمام خشم خدا تیغِ در غلاف تو شد رسوم جاهلی از دم شدند زنده به گور همین که بر تن‌شان جامه‌ی عفاف تو شد برنده بود هر آن کس که باخت دل بر تو شکست‌خورد هر‌آن‌کس که در مصاف تو شد که در زمین و زمان هیچ‌کس نظیر تو نیست اسیر خویش شده هرکسی اسیر تو نیست چو هم‌طراز تو درعرصه‌ی وجود نبود جواب مسئله‌ی ما بجز «نبود»، نبود به احترام تو بت‌ها به خاک افتادند وگرنه هیچ دلیلی بر این سجود نبود لب ملائکه مشغول ذکر نام تو شد چرا که بهتر از این در جهان سرود نبود به هرکجا که وزیده‌ست عطر تو جایی برای عنبر و مشک و گلاب و عود نبود تمام عمر تو خرج هدایت ما شد تجارتی که برای زیان و سود نبود کنار تو پر جبریل سوخت، ثابت شد که شان و منزلت او در این حدود نبود حرا گواهی این که کسی به خلوت تو به جز خدا و علی لایق ورود نبود بخوان به نام خدایی که آفریده تو را که در مکارم اخلاق برگزیده تو را به قامت تو برازنده بود جامه‌ی وحی اگر به دست تو تنها رسید نامه‌ی وحی مسیر خطبه‌ی حق است حرف تو که خدا گذاشته‌ست به روی سرت عمامه‌ی وحی خدا نخواست که کتّاب وحی بنویسند به غیر نام تو را در شناسنامه‌ی وحی بهشتیان زمین‌اند دوست‌دارانت که یاوران تو بودند در اقامه‌ی وحی رکود، رونق بازار شاعران می‌شد سروده بودی اگر یک‌نفس چکامه‌ی وحی سند شده‌ست به عنوان‌ نام نامی تو از ابتدای ازل مهر کارنامه‌ی وحی به حکم آینه‌ی آیه‌ی «اُولِی الأَمر» است که تا امام زمان می‌رسد ادامه‌ی وحی دوباره می‌رسد از راه احمد دیگر بگو؛ «محمد و آل‌محمد» دیگر... جهان اگرچه که در ظاهر امن و آرام است ولی بدون تو در هاله‌ای از ابهام است تمام آن‌چه که درباره‌ی تو می‌دانیم اگر درست تامل کنیم، اوهام است قسم به دوستی گرگ‌ومیش صبح‌وغروب که غیر بام تو هر بام دیگری دام است در این زمانه‌ی شهرت خوشا به حال دلی که آشنای تو و بین خلق گمنام است تفاوتی نکند پیر یا جوان بودن کسی که از غم هجران نمرده ناکام است در این تلاطم امواج تند سردرگم خیال هر اقیانوس با تو آرام است سپیده‌وار سر از شب برآر ای خورشید که آفتاب جهان بی‌تو بر لب بام است شکوه عشق پرآوازه می‌شود یک‌روز تو می‌رسی و جهان تازه می‌شود یک‌روز
بسم الله الرحمن الرحیم درخت هرچند سربه‌زیرم و درخویش جاری‌ام هرفصل را به طرز جدیدی بهاری‌ام گاهی پناه خستگی یک مسافرم گاهی پناهگاه غزالی فراری‌ام یک روز زرد و خسته‌ام و روز دیگری سرشار از شکوفه سرخ اناری‌ام در کنده‌کاری تنه‌ام عکس قلب‌وتیر آیینه‌ای‌ست از هنر رازداری‌ام این شبنمی که برگ‌وبرم را گرفته است اشکی شده‌ست درصدد آبیاری‌ام سختی روزگار شکستم نمی‌دهد وقتی نماد محکمی از پایداری‌ام "بندی به پای دارم و باری گران به دوش در حیرتم که شهره به بی‌بند و باری‌ام" در پیری‌ام جوانه زدن راز تازه‌ای‌است یعنی دوباره می‌شکفم تا بکاری‌ام *بیت داخل گیومه از مرحوم استاد غلامرضا شکوهی است. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 💠‌ مکتب ذاکران فاطمی اراک 🆔 @maktabzakeran
زنی فراتر از ادراک و برتر از اوهام که جلوه کرده در او شأنِ زن به معنیِ تام زنی چنان که خدا هم به او رسانده سلام که بوده است "مسلمان" جلوتر از اسلام کسی به درک مقامش نمی‌رسد هرگز به درکِ معنی نامش نمی‌رسد هرگز "فَأيَنَ مِثلُ خَدیجَه؟" نبود در عالم خدیجه کیست؟ بپرس از پیمبر خاتم گدای سفره‌ی اکرام اوست صَد حاتم از او اگرچه نوشتند عالم و آدم ولی مدارج شأنش هنوز ناپیداست همین مقام، بس او را، که "مادرِ زهراست" امینه بوده اگر همسر امین شده است تمام ثروت او خرج راه دین شده است که جزء چار زنِ برتر زمین شده است به امر حضرت حق، "اُم‌ِّ مؤمنین" شده است تمام ثروت اسلام در خزانه‌ی اوست چرا که عرشِ خداوند فرش خانه‌ی اوست کسی که در عرب و در عجم مثال نداشت فضائلش همه رو بود، پس سؤال نداشت که درک نور نیازی به قیل و قال نداشت "خدیجه بیشتر از بیست‌و‌هشت سال نداشت" به جهل و کینه از او خط به خط غلط گفتند "صحیح"های دروغین، فقط غلط گفتند کنار نام رسول خدا و شیر خدا نوشته است خدا نام نامی او را چنان که بین رجزهای ظهر عاشورا حسین‌ گفت: "أناابْنُ خَدیجَةَ الغَرّاء" چرا که قبل همه بوده از غدیر آگاه و گفته: "أَشْهَدُ أَنَّ عَلی وَلیُ الله" :: رسید روح‌الامین در دقایق آخر گرفته بود ولی پنج‌تا کفن در بر یکی برای خدیجه، یکی به پیغمبر... به گریه گفت: قرار است این سه‌تای دگر برای فاطمه و حیدر و حسن باشد ولی حسین قرار است بی‌کفن باشد... ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 💠‌ مکتب ذاکران فاطمی اراک 🆔 @maktabzakeran
هر بار که کفر سدّ راهش شده بود یک‌زن همهٔ پشت‌وپناهش شده بود وقتی که قریش نیز تکذیبش کرد ایمان خدیجه تکیه‌گاهش شده بود ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 💠‌ مکتب ذاکران فاطمی اراک 🆔 @maktabzakeran
بسم الله الرحمن الرحیم ایزد منّان چو آفرینش ما خواست جمله جهان را در اوج حُسن بیاراست جنگل و دریا و کوه و دشت گواهند حمد و سپاس از برای خالق یکتاست هرچه تصور کنی محل تامّل هرطرفی بنگری مجال تماشاست قابل درک است در تمامی ذرّات قدرت پروردگار بس که هویداست ما همه محکوم دادگاه قضائیم حکم خدا چون بدون شاید و امّاست از قلم صُنع او به دفتر خلقت هر کلمه پاسخ هزار معماست هرچه خدا آفریده عین کمال است این همه را از حدیث حُسن تو آراست جمع تمام صفات حُسن دوعالم در وجنات حَسن هرآینه پیداست خادم دربار اوست مرد و زن ما اول این لوح نام آدم‌وحوّاست رأفت او بادبان کشتی نوح است رحمت او ناجی غریق دودنیاست از نظر لطف او وزیده نسیمی دیده‌ی یعقوب اگر هرآینه بیناست مرشد کامل که در مراتب توحید هادی ادریس و هود و صالح و یحیاست شد متوسل به او خلیل خداوند چون که خدا ذبح نوردیده از او خواست خلق دوعالم اسیر یوسف کنعان یوسف کنعان اسیر یوسف زهراست خلق دوعالم گدای حاتم طائی حاتم طائی گدای حاتم طاهاست اوست که در ماجرای وحشت فرعون ناجی موسی در آستانه‌ی دریاست مُلک سلیمان نگین خاتم دستش فرش مسیرش تمام عرش معلّاست صابر اعظم که در مقام تحمّل حضرت ایوب فیض صبر از او خواست ذکر لب یونس است در دل ماهی نام بلندش چنان که عالی و اعلی‌ست عیسی اگر دم گرفت و مرده شفا داد ذکر حسن دم‌به‌دم به هر دم عیساست حُسن دوعالم غلام حلقه به گوشش دست به سینه نشسته در بر او راست شیوه‌ی لطفش شبیه لطف پیمبر شیوه‌ی رزمش شبیه شیوه‌ی مولاست از در این خانه پا نکش که نبی گفت؛ هرچه که خیر دوعالم است همین‌جاست چون که کریم و کریمِ ابن کریم است بخشش او نیز قبل عرض تقاضاست زندگی‌اش را سه‌بار داده به مردم این کمی از لطف بیکرانه‌ی آقاست رونق اشعار شاعران شده مدحش دفتر هریک پر از قصیده‌ی قرّاست هیچ‌کسی پیش او غریب نمانده گرچه خودش در جهان غریبه و تنهاست مرد کریمی که در کمال کرامت رازق امروز ما و شافع فرداست کرسی خاص شفاعت از همه‌ی خلق روز قیامت برای اوست که برپاست گرچه سیاه است نامه‌ی همه، اما مِهر حَسن مُهر حُسن عاقبت ماست ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 💠‌ مکتب ذاکران فاطمی اراک 🆔 @maktabzakeran