eitaa logo
ملکـــــــღــــه
14.4هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
4.3هزار ویدیو
7 فایل
انَّ مَعَ العُسرِیُسرا💚 اینجا دورهمی خانوماس🥰 تجربیات خاطرات و درددلاتون و سوالاتتون رو به آیدی زیر بفرستید @Yass_malake لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88 رزوتبلیغات https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ اهداف 😎 تا زمانی که برنامه مشخصی برای رسیدن به آن‌ها نداشته باشید، یک فانتزی هستند ✨ 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. دِلا امشب هواے شب‌نشینی با قلم دارم هواے جرعه‌اے ازشعرهاے تازه‌دم دارم من امشب از رديف و وزن و از مصراع بيزارم ميانِ دفتر شعرم فقط يڪ عشق‌ڪم دارم ... 🍃🍃🍃🌸🍃
🌸🌱🌸 ....❤️ قسمت سلام،خدمت دوستان نازنینم،ممنون از همه بابت مطالب خوبی که ارائه میکنید میخوام باهاتون درد دل کنم،دنیا اینقدر بد وبی رحم شده که دیگه به هیچ کی نمیشه اعتماد کرد و حرف دل زد من 43سالمه،دوتا ازدواج نا موفق داشتم که هردو من مقصر نبودم،از جدایی هام ناراحت نیستم،اما چند سال یه که واقعا دارم عذاب می‌کشم،گله دارم از خانواده های آقایون و خود آقایون،چرا تا حرف مطلقه بودن میشه اصلا دیگه به این فکر نمیکنن که ممکنه اون خانم بی تقصیر باشه،به قول یه عزیزی که همیشه میگه هیچ زنی جای خوب را ول نمی کنه بر ه،آخه کدوم زنی هست که زندگی خوب،شوهرخوب وبچه هاشو رها کنه و طلاق بگیره،خب حتما کارد به استخوان رسیده که مجبور به طلاق شده.چرا به شخصیتش،اخلاقش،منش و رفتارش توجه نمیکنید،چند باری باهم معاشرت نمی کنید تا اخلاق و کردار خانم را متوجه بشید،با یه جلسه و چند دقیقه حرف فوری بخاطر شرایط اون خانم را پس میزنیدچند ساله که گاهی خواستگار برام میاد،خب من انتظار ندارم پسر مجرد یا جوون بیاد خواستگاری من،بالاخره خانمی با سن من و شرایطم مرد هایی که یا از همسرشان جدا شدن ویا فوت شدن و بچه هم دارن،پیشنهاد ازدواج میدن،اما...... 👇👇👇 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🌼🍃 وقتی میگم که دوبار ازدواج کردم منصرف میشن،دیگه خسته شدم،پیشنهادهای زیادی برای ازدواج موقت و یا همسر دوم شدن دارم ولی هیچ وقت وجدانم قبول نکرده که وارد زندگی کسی بشم یا پنهانی همسر مردی باشم که زن و بچه داره چند روز پیش یکی از فامیل منو برای پسرش که اونم از خانمش جدا شده و 2تا بچه بزرگ هم داره خواستگاری کرد،وقتی با خودم تلفنی حرف زد اینقدر ازم تعریف کرد و گفت که خیلی دوستم داره و همیشه دلش خواسته من عروسش باشم،اینقدر اصرار کرد و چندین بار تماس گرفت که من با پسرش تماس تصویری داشته باشم،گفت پسرم ایران نیست،منم قبول کردم چون فکر کردم که بخاطر آشنایی قضیه از طرف اونها اوکی هست و فقط جواب مثبت منو میخوان،الان چند روز از تماس آقا به بنده میگذره و دیگه اصلا تماسی نگرفتندروزهای خیلی بدی را دارم میگذرونم،کارم شده گریه و ناراحتی،شبها باید با مسکن بخوابم، به خدا قسم میدم خانواده های آقایون را که برای خانمهایی که می رند خواستگاری ارزش قائل باشید،اینقدر بی رحمانه باهاشون رفتار نکنید،بخدا این خانمها هم غرور و شخصیت دارن اینقدر راحت لگدمالشون نکنید،آقایی که جدا شدی،زندگیت صفر شده بچه داری که با خودت زندگی میکنه مهریه بدهکار هستی،در خودت چی میبینی که خیلی راحت احساس و غرور یه خانم را،به بازی می‌گیری،همش به خانم ها میگن ازدواج را،آسان بگیرید شرایط سخت پیش پا نگذارید،خب یکی مثل من که با همه شرایط آقا کنار اومدم حقه که اینجوری رفتار،بشه ببخشید که طولانی شد،خیلی دلم گرفت 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم @Yass_malake لینک کانالمون https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 دلانه زیبا و کوتاه گلاب.... 🍃🍃🍂🍃
ملکـــــــღــــه
#گلاب ۷۸ مامان لب گزید و سر تکون داد خان رفت و مامان شالی دورش گرفت و از جاش به سختی بلند شد.شکمش
۷۹ اما نمیدونم چرا احساس میکردم میخواد حرفی بزنه بهم. دخترا که کارشون تموم شد رو سرم اب ریختن و حوله دورم پیچیدن رفتم سمت رختکن که لباس بپوشم .داشتم لباسمو تنم میکردم که سایه ای دیدم و خواستم داد بزنم که برمیگردوند سمت خودش و با دیدن قدسی چشمام از تعجب گشاد شد + هیس..نترس میخوام چیزی بهت بگم . دستاشو از جلوی دهنم برداشت با ترس اب دهنمو به سختی پایین فرستادم و منتظر نگاهش کردم که گفت _ پس از امشب قراره بشی هم خونه الوند خان + به تو ربطی نداره کارتو بگوبرو گمشو _ هنوز هیچی نشده دور برت داشته خانم + هیچی هم نشده بود من بودم که پرتت کردم تو اون مطبخ کاری نکن بندازم تو اسطبل اسبا که صبح تا شب پهن اسبارو جمع کنی . قدسی پوزخندی زد و گفت _نگو میترسم دختر .. با عصبانیت نگاهش کردم که خندید و دندونای زردشو به نمایش گذاشت +بزار ببینیم امشب از اون اتاق زنده میای بیرون غش غش خندید و متعجب گفتم _ یعنی چی؟ + مگه نشنیدی؟ _چیو؟ +شایعاتی که راجب الوند خان هست و .. متعجب نگاهش کردم _ چه شایعه ای؟ صورتش متعجب شد و گفت +نشنیدی؟ _چه شایعه ای؟ + اینکه یک بیماری داره و شبا ... ادامه حرفش و خورد و من اخمامو کشیدم توهم _ داری چرند میگی . دوباره پوزخندی زد +تو هر جور دلت میخواد فکر کن _ یادت که نرفته قدسی من از وقتی چشم باز کردم و فرق دست چپ و راستمو شناختم تو این عمارت کوفتی بزرگ شدم چیزی نیست که ندونم این چرتو پرتاییم که میگی یک مشت یاوه بیشتر نیست + تو فکر کن یاوه اس دختر .امشب که رفتی میفهمی.. _ جرئت داری همینا رو جلوی خود خان بگی. + معلومه که نه دختر مگه از جونم سیر شدم رو تنها چیزی که از همه بیشتر حساسه همین بیماریشه ..بگم که بشنوه و همونجا کارمو تموم کنه .. از یک طرفم میگفتم داره دروغ میگه ازطرف دیگه ترس افتاده بود به دلم . +چه بیماری داره؟ صدای خنده دخترا بلند شد و داشتن نزدیک میشدن قدسی خندید و باز از دیدن دندونای زردش دلم هم خورد _ اگه من بگم که دیگه لطفی نداره دختر بزار کارش وکرد خودت میفهمی.. بلند بلند شروع کرد به خندید +اگه نگی همین الان میرم پیشش و میگم قدسی بهم همچین حرفایی زده _ برو بگو شاهدی داری دختر؟ تو این عمارت همه راجب بیماریش میدونن نمیدونم توچرا هنوز نفهمیدی مادرت میدونه و باز میخواد تو رو عقدش کنه +گلاب با صدای گلبهار چرخیدم طرفش _ تو که هنوز اینجایی دختر چرا لباس نپوشیدی برو مامان منتظرته ..زودباش +باشه الان میرم ناچار رفتم پشت پرده و تند تند لباسامو پوشیدم و .. ❤️❤️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
 ✴️ دوشنبه 👈16 مهر/ میزان 1403 👈3 ربیع الثانی 1446👈7 اکتبر 2024 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🌙⭐️ امور دینی و اسلامی. 📛 تقارن نحسین. 📛امشب ساعت 3:04 بامداد قمر از برج عقرب خارج می شود. 🚘 سفر: مسافرت شدیدا مکروه و در صورت ضرورت همراه صدقه و احتیاط باشد. 🤕 مریض مراقبت بیشتری نیاز دارد.(منظوری مریضی است که امروز مریضیش شروع شود). 👶مناسب زایمان نوزاد روزی گشاده و عمری دراز دارد. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز احتیاطا قمر در برج عقرب و از نظر نجومی  مناسب برای امور زیر است: ✳️خرید باغ و زمین کشاورزی. ✳️ از شیرگرفتن کودک. ✳️درختکاری. ✳️بذر پاشی و آبیاری. ✳️تحقیق و تفحص. ✳️جراحی چشم. ✳️کشیدن دندان. ✳️و نیشتر زدن به دمل و بیرون آوردن دمل و چرک و خال و زگیل و میخچه نیک است. 📛ولی امور اساسی و ازدواج خوب نیست. 🟣 امور مربوط به نوشتن ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب نیست. 👩‍❤️‍👨 مباشرت و مجامعت: مباشرت امشب: فرزند چنین شبی با مشرکین عذاب نشود و عاقبت به خیر گردد. 💇‍♂ اصلاح سر و صورت: طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،باعث طول عمر می شود. 🔴 حجامت: یا در این روز از ماه قمری ،باعث ضعف مغز می شود. 🔵ناخن گرفتن: دوشنبه برای ، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد. 👕دوخت و دوز لباس: دوشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود. ✴️️ استخاره: وقت در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن). ✳️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه. ✳️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد. 💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 😴😴 تعبیر خواب. تعبیر خوابی که امشب شبِ سه شنبه دیده شود طبق ایه ی 4 سوره مبارکه "نساء" است. و اتوا النساء صدقاتهن نحله... و از معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده یا ازدواج کند یا مال زیادی و یا هدیه ای به او برسد و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. 🌸زندگیتون مهدوی🌸 📚 منبع مطالب ما. تقویم همسران ❤️❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 ⭐خــــــدایا ⭐️عزیزی که این نوشته را میخواند ⭐بر بال آرزوهایش پرواز کند🕊 ⭐️او را دریاب ⭐در تمامی لحظات ⭐️آنچه  را به بهترین ⭐بندگان عطا می فرمایی ⭐️به او هم عطا فرما ⭐الهی آمیـــن 🌙شب زیباتون در پناه پروردگار مهربان    🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 رســـــــــــــــــــــ٨ـﮩـ۸ـﮩـــــــــــــــوایی 🍃🍃🍂🍃
ملکـــــــღــــه
.#رسوایی پاسخ آن مرد و ادامه ی حرف هایشان با توپ و تشر علی دیگر به گوشم نرسید . -عماد تو باز رفت
بوی نم از آن می آمد. ناچار روی زمین کنار شوفاز دراز کشیدم . سر درد امانم را بریده بود. خواب به چشمانم نمی آمد و فکرم حول و حوش سه برادری که آن بیرون مانده بودند، می چرخید . وای اگر توران خانم می فهمید پسر ته تغاری اش لب به زهرماری زده یقینا دوام نمی آورد . با باز شدن در اتاق نیم خیز شدم. سمیرا بود . -چرا رو زمین پس؟ نشستم و دستی به صورتم کشیدم . -روی تختی بوی نم میده . او هم کنارم نشست و زانوانش را در آغوش کشید . -نتونستن عماد و کنترل کنن رفتن... چشمانم درشت شد . -کجا؟ ! چانه اش را روی زانوان بالا آمده اش گذاشت . -رفتن جلو دردایی اسحاق . چشمانم باریک شد. این دایی احساق دیگر که بود ؟ -فاطمه دختر دایی اسحاقه، دایی ناتنی مامان توران... مرد بداخلاقیه اصلا با عماد خوب نیست . واسه همون ترجیح داد فاطمه رو بده به یه مرد بی کس و کار اما نده به عماد آقا بهروز طول و عرض پذیرایی را بالاو پایین می کرد و هر چند دقیقه یک بار علی را سرزنش می کرد . -که چی آخه اون دوتا رو به حال خودشون ول کردی؟ حالا نذری رو یکم دیرتر می بردی آسمون به زمین می اومد؟ علی با تماس های سمیرا برای بردن آش نذری به بهزیستی عمران و عماد را رها کرده و به خانه آمده بود و حالا آقا بهروز از بی خبری برادرزاده های پر دردسرش هر چند یک بار به علی می توپید . علیی که با اعصابی خراب سعی در آرام کردن خودش داشت اما دوام نیاورد . -آخه یعنی چی عمو؟ من آدم نیستم؟ زندگی ندارم؟ نمی تونم دو دقیقه به حال خودم باشم؟ تا کی دنبال اون دو نفر ب دوئم؟ بس نیست؟ در میان حرف هایشان در خانه باز شد و دو نفری که آقا بهروز منتظرشان بود، وارد خانه شدند . -کجا بودید؟ عماد بی آن که پاسخی به سوال آقا بهروز بدهد به سوی راهرو رفت و دقایقی بعد صدای چرخش کلید آمد. در اتاقش را قفل کرده بود عمران آشفته پشت در اتاق عماد ایستاد و به در کوبید . -خر نشی عماد باز کن این درو من واسه همین کارات بهت نمی گفتم . آقا بهروز بی حوصله کمی صدایش را بالا برد . چقدر خوب بود که مادر سمیرا به خانه یشان رفته بود، امروز دیگر به حد کافی آبرو ریزی شده بود . -بیاید اینجا ببینم شماها باز... عمران از راهرو بیرون آمد . -داد نزن عمو، الان وقت حرف زدن نیست . آقا بهروز کفری تر شد. برادرزاده اش علاوه بر آن که میان حرفش رفته بود، مانع حرف زدنش نیز شده بود . -چرا نیست چی شد کجا گذاشتید رفتید؟ دایی اسحاق آبرو برامون نذاشته از بس زنگ زده به کارگاه و خونه . عمران دستی میان موهایش کشید و روی مبل میزبان نشست . -یه لیوان آب بیار . مرا نگاه نمی کرد اما مخاطبش من بودم . بالفاصله بطری آب را به همراه لیوان کنار دستش روی میز گذاشتم که آقا بهروز با اصرار کبری خانم برای آرام تر شدن، روی مبل مقابلش نشست . -بگو قضیه چیه ؟ قبل این که مثل داستان پسر محمود بشه برادرتو نجات بده.... به قلم پاک 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
10.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 💐سـ❤️ ـلام 😍 ✋ 🍁 روزتون پراز خیروبرکت 🍁 🍂 امروز دوشنبه ☀️ ۱۶ مهر ۱۴۰۳خورشیدی 🌙 ۳ ربیع الثانی ۱۴۴۶ قمری 🎄 ۷ اکتبر ۲۰۲۴ میلادی 💯ذکر_روز 🍁🌼یا قاضی الحاجات 🌼🍁     🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88