eitaa logo
مامادو♡
82 دنبال‌کننده
388 عکس
13 ویدیو
5 فایل
مامادو = مامان دوقلو + یک شهرساز و تسهیلگر قدیمی دست به قلم مبتدی مادرِ همیشگی @Zahrakashanipour
مشاهده در ایتا
دانلود
مامادو♡
حافظ، قلم شاه جهان (نجف) مقسم رزق است از بهر معیشت مکن اندیشهٔ باطل... #رزق دهم ✋ از شما دعوت می‌ک
این که چقدر آن آدم خوشبخت است که آقای جواهری دارد برایش کمک جور می‌کند و آرزوی بچه‌هایش برای خانه‌دار شدن مستجاب می‌شود، مهم نیست. خوشبخت ما هستیم که داریم آجری می‌اندازیم بالا تا لبخندی کشیده شود روی صورت بنده‌خدایی در گوشه‌ای از خراسان که خیلی دلتنگش هستم و می‌دانم حالا حالا‌ها نمی‌شود بروم🍃
رو‌به‌روی هم، وسط آشپزخانه نشسته‌ایم و حرف می‌زنیم و رودربایستی نداریم. هی وسط حرفش بلند می‌شوم. می‌روم غذا را کاریش میکنم یا دخترک را شیر می‌دهم یا نوبتی هر سه را عوض می‌کنم و باز چای می‌ریزم و می‌آیم بقیه حرفش را بزند و بگوید با چه تفریح می‌کند و روحش را چگونه آرام می‌کند. تفریح خیلی مهم است آقای شهسواری می‌گفت وقتی دارید شخصیتی خلق می‌کند حتما به تفریحش فکر کنید. آدم‌ها هرجایی خودشان را قایم کنند، وقتی تنها هستند و می‌خواهند تفریح کنند خودِ خودشان هستند! و حالا حوری نشسته و دارد خودِ خودش را نشانم می‌دهد. چه کار سختی می‌کند. به این راحتی‌ها نیست اول باید از چیز‌های دیگرش برایم بگوید تا کمی یخ‌هایمان آب شود و برسیم به تفریح و بعد آن راز مگو! ؟ 🥲 ___________________________________ @Mamaa_do
شهر تمیز شده. این جمله ثابت باباست وقتی ماشین رو میبرند کارواش و دارند از پشت شیشه‌های براق رانندگی می‌کنند و می‌خندند. حالا شهر مجازیِ من تمیز شده! مثل یک فراری پریدم توی موبایل‌فروشی. هر بچه دست یکی بود. مامان، بابا و زینب. در کمتر ۵دقیقه و بعد یک سال این شهر تمیز شد. به مرد گفتم یک سنگر خوب برای گوشی بدهد و داد. وقتی داشت گوشی را تمیز میکرد و رد شکستگی پشت گوشی و غذاهای توی بلندگو را پاک می‌کرد گفت: «خدا اینو نگه داشته!» ! __________________________________
دست فرمان روحم خوب شده. همین الان خودم را از خواب بیدار کردم. داشتم خواب که نه کابوس‌های بدی می‌دیدم و‌ توی همه یا گم‌شده بودم یا داشتم گم‌می‌شدم. هر کدام یک جایی بود و هی عوض می‌شد و کابوسی دیگر می‌آمد و روحم مثل کسی که روی کاناپه لم داده و دارد فیلم ترسناک می‌بیند حالش بد می‌شد و می‌زد خواب بعدی. خواب بعدی ترسناک‌تر بود و دید کلا فایده ندارد و این دست فرمان و این مدل خوابیدن سر انجام ندارد و این شد که فرود آمدیم. من هم چشم‌بند را باز کردم و باند پهلوی راست را آماده کردم و امیدوارم پرواز بعدی روحم به جای خوبی برسد و آمدم این چند خط را بنویسم و بگویم گفتن از خواب‌ها راحت نیست. مثل این می‌مانند که به نوزادی که از آن دنیا آمده بگویی گریه نکن و حرف بزن آن دنیا چه شکلی بود! _________________________________ @Mamaa_do
این خط زردی که استاد دور «کار پیدا کند» کشیده است را می‌بینید؟ این هدف است. هدف نسترن برای زندگی. خیلی واضح و روشن. دارم سر کلاس بداهه یک داستان سه‌پرده‌ای می‌گویم و استاد پای تخته می‌نویسند. هدف نسترن کار پیدا کردن است! ولی نمی‌دانم چرا این روزها هدف‌ شخصیتم گنده شده. دنبال چیزهایی می‌رود که توی زمین پیدا نمی‌شوند. وسط اجرا شدنش گم می‌شود و عینی و ملموس نیست! مثل این روز‌های خودم با هدف‌هایی فضایی که کاری جز افسرده کردن ندارند! ! _________________________________ @Mamaa_do
اگر این سه طفل کوچک نبودند و تنها برای خودم می‌چرخیدم. باز هم طرح رمان را در همین نیم ساعت مانده به پایان وقت می‌فرستادم. یک‌عمر دقیقه نودی بودم و در اوج کمال‌گرایی کلی کار نکرده و کار ول کرده داشتم! اما وسط این همه بی‌خوابی، کمردرد، دست‌درد و مشکلات بچه‌داری یاد گرفتم لحظه بعدی وجود ندارد. باید کارها را میان همین لحظه‌هایی که دارم خرد کنم و البته منظم باشم. برنامه‌های عملیاتی بریزم که در لحظه امکان جابه‌جایی داشته باشد. چون با بچه هیچ چیز برای نیم ساعت بعد هم قابل پیش‌بینی نیست. حالا من عوض شده‌ام و به برکت این بچه‌ها قدر وقت و زمان را می‌دانم! ______________________________ @Mamaa_do
هدایت شده از درونیـ ـات...🌱
Amir Kermanshahi - Cheshmato Beband 1 (128).mp3
4.6M
. بمن المستحیلِ ان یعیش المرء مع الامام الحسین ثم یستطیع الاستمرار بالعیش بدونه. «غیر ممکن است که شخصی با امام حسین زندگی کند سپس بتواند بدونِ او به زندگیِ خود ادامه دهد.» @daroniyat
مامادو♡
. بمن المستحیلِ ان یعیش المرء مع الامام الحسین ثم یستطیع الاستمرار بالعیش بدونه. «غیر ممکن است که
دارم می‌شمارم و انگشت‌ها را میان اشک‌ها گم می‌کنم. یعنی شد ۵سال! چه جوری زنده‌ام این ۵سال رو؟ چه جوری زندگی کردم با این دوری؟
دارم فکر می‌کنم امروز چه کنم که از این حال بد در بیایم. پادکست رادیو دیو، رختکن‌بازنده‌‌ها، بستنی، تمیز کردن خانه، کتاب گوش دادن، قهوه سَرِ صبح و این‌ها هیچ‌کدام جواب نمی‌دهد. چیزی که امروز پیدا شود، صد هیچ از بقیه جلوتر است! ___________________________________ @Mamaa_do
مامادو♡
دارم فکر می‌کنم امروز چه کنم که از این حال بد در بیایم. پادکست رادیو دیو، رختکن‌بازنده‌‌ها، بستنی، ت
پیدا شد! چند دقیقه حرف بدون صدای بچه! وسط کارهای بچه‌ها اولین چیزی که قربانی می‌شود رابطه زن‌وشوهری است. همان که یکی از اضلاع مثلث عشق استرنبرگ است و بعد آمدن بچه فراموش می‌شود. صمیمیت را می‌گویم. همانی که مشاور‌ها می‌گویند باید برایش برنامه‌ ریخت و هزینه کرد و اگر رها شود دیگر پیدا نمی‌شود. امشب برای همان برنامه ریختم. داشتم به پسرها شام می‌دادم و او ایه را راه می‌برد که به دلم افتاد شام نداریم و وسط این همه خستگی، گشنه هم بخوابیم قطعا صبح شبیه آدم‌ها بیدار نخواهیم شد. این شد که از بیرون شام سفارش دادیم. بچه‌ها را خواب کردیم. نشستیم شام خوردیم. او از کارش گفت. این که چقدر از ارزشی که آنجا آفریده خوشحال است و من از سیمین‌دانشور و کتابی که امروز ازش خواندم گفتم. همین چند کلمه صمیمیت را زیاد کرد و آن ضلع مثلث عشق را تیز تر کرد و حالا راحت‌تر می‌توانیم برویم توی دل مشکلات! ___________________________ @Mamaa_do
امروز آخرین کتابی که سیمین دانشور نوشته را تمام کردم. اولین کتابی بود که از او‌ می‌خواندم. مجموعه‌ای از ۱۶ داستان کوتاه. هر کدام یک کلاس درس نویسندگی بود و از هر فیلمی جذاب‌تر. فعلا به مرحله افسردگی رسیده‌ام که من هیچم و هیچ بلد نیستم و نمی‌توانم بنویسم! شاید کمی گذشت و این حالت کم شد و آمدم از خود کتابش نوشتم. می‌خواهم مدتی را با سیمین روز و‌ شب کنم و جزیره سرگردانی دست راستم است و با دست چپ ننو را می‌کشم تا دختر تب کرده آرام شود و بلکه اثر واکسن برود و کمی بخوابد! _______________________ @Mamaa_do
مامادو♡
امروز آخرین کتابی که سیمین دانشور نوشته را تمام کردم. اولین کتابی بود که از او‌ می‌خواندم. مجموعه‌ای
______ در یکی از داستان‌ها سیمین با شخصیت واقعی خودش نقشی داشت. شخصیت اصلی مرد جوانی بود. باستان‌شناس بود و در طی داستانی مجبور به مهاجرت شده بود. این مرد از سیمین به عنوان استاد یاد می‌کرد و خیلی دوستش داشت و نگران بود که نکند سیمین در موشک‌باران عراقی‌ها مرده باشد. مرد یک جایی از سیمین نقل‌قول می‌کند که او گفته: هر کلمه در نظر من یک شکل و شمایلی دارد مثلا حسد به شکل دیوار است و هم مانعی برای حاسد است هم محسود و… و این مدل فکر کردن سیمین رخنه کرد تا جایی از دلم که تا حالا ندیده بودمش! ________________________ @Mamaa_do