eitaa logo
منگنه‌چی
4.5هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
2.4هزار ویدیو
83 فایل
درباره‌ی منگنه‌چی @mangenechi_ma تبلیغات و تبادل با منگنه‌چی @mangenechi_tab
مشاهده در ایتا
دانلود
https://pay.eitaa.com/v/?link=Pa1ye هدیه‌ی ما همسایه‌های تقدیم به همراهان خوب 🌸🎉🌸🎉🌸🎉🌸🎉🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تو در جهان، تصادفی نيستی. اگر تو نباشی، در پازلِ بی نقصی که خداوند آفریده، قطعه‌ای کم خواهد بود. قدر خودت را بدان؛ هستی به تو نیاز دارد! @mangwnechi
┅🌟⊰༻🍃༺⊱🌟┅ یهویی این شکلی 3⃣ ┅🌟⊰༻🍃༺⊱🌟┅ 🔗 ╔═.🍃🌟༺.══╗ @mangenechi ╚══.🍃🌟༺.═╝
*راننده جوان برزیلی گوشه روسری ام را بوسید و گفت : خوش به حال شوهرانتان* طاهره اسماعیل‌نیا بانوی ایرانی است که به واسطه شغل همسرش، چندین سال به همراه همسر و فرزندان خود در کشور برزیل، زندگی کرده است می‌گوید: در یکی از تابستان‌هایی که در برزیل بودیم، فاطمه دختر کوچکم بیمار شد. با توجه به‌ مشغلاتی که همسرم داشت، با معصومه دختر سیزده ساله‌ام، راهی مطب پزشک شدیم. در مسیر بازگشت، تاکسی گرفتیم ، من و دخترم در حالی که مانتو و روسری بلند پوشیده بودیم، سوار تاکسی شدیم. در مسیر حدس زدم که نوع پوشش ما، توجه راننده را به خود جلب کرده است. راننده پس از دقایقی سکوت، با لحنی دلسوزانه در حالی که متوجه شده بود ما برزیلی نیستیم و خارجی هستیم، به ما گفت: الآن تابستان است و هوا بسیار گرم. شما با این لباس و پوشش خیلی اذیت می‌شوید. به نظر من اینجا که کشور خودتان نیست، راحت باشید. در کشور ما آزادی هست و می‌توانید حجاب خود را بردارید. من در جواب گفتم: بله ما هم گرمیِ هوا اذیت‌مان می‌کند؛ ولی ما به این پوشش اعتقاد داریم. من به‌ خاطر کشورم حجاب ندارم، حجاب من به خاطر دین و اعتقادم به خداوند جهانیان است. راننده‌ مسیحی که باورِ حرف‌هایم برایش سنگین بود، تاملی کرد و گفت: بله متوجه شدم؛ اما من شنیده بودم که همسرانتان شما را با کتک مجبور به داشتن حجاب می‌کنند! من لبخندی زدم و به آرامی گفتم: خُب اگر این طور بود، الآن که شوهر من اینجا و همراه ما نیست، دیگر ترسی از همسرم نداشتم و می‌توانستم حجابم را بردارم! راننده‌ تاکسی در حالی که با سَر حرف‌هایم را تائید می‌کرد، در فکر فرو رفت و گفت: خُب چرا دخترِ نوجوانت را مجبور کردی حجاب داشته‌ باشد؟ گفتم: می‌توانی از خودش بپرسی تا جواب سوالت را بگوید. سپس از دخترم پرسید: عزیزم! مادرت مجبورت کرده تا این‌گونه لباس بپوشی؟ اینجا دخترم معصومه با لحنی قاطع و محکم به راننده گفت: نه! نه! من حجاب را دوست دارم و به حجاب معتقدم و به این نتیجه رسیدم که حجاب به من امنیت می‌دهد و از من محافظت می‌کند. من هم مثل مادرم حاضر نیستم بدون حجاب باشم و به دستورات دینم عمل می‌کنم. من مثل راننده که از نگاهش معلوم بود از جواب معصومه خوشحال و فطرتش تا اندازه‌ای بیدار شده است در درونم از پاسخ دقیقِ دخترم به وجد آمده بودم و سکوت کردم. دقایقی بعد راننده بالحنی پُر از حسرت، آهی کشید و چند بار گفت: خوش به حال شوهرانتان، سپس ماشین را کنار خیابان نگه‌ داشت. من و دخترم کمی ترسیدیم، بعد دیدیم که راننده‌ جوان، سَر بر روی فرمانِ ماشین گذاشت و با لحنی محزون گفت: من این‌طور زندگی را بیشتر دوست دارم. زمانی که خانمِ من از خانه خارج می‌شود، نمی‌دانم با دوستانش کجا می‌رود، با چه کسانی سخن می‌گوید و حتی من اجازه ندارم از او این سوالات را بپرسم. من در زندگی‌ام آرامش ندارم و خیلی ناراحتم. اوقاتی که دلم می‌گیرد و غصه‌دار هستم، به خانه مادربزرگم که مثل شما انسان معتقدی هست می‌روم. مادربزرگم اعتقاد دارد که نباید لباس کوتاه پوشید و پوشش نسل جدید و بسیاری از کارهای آنان را قبول ندارد. به نظر من افرادی مثل مادربزرگ من، زنان بسیار خوب، پاک و خلاصه پایبند به همسر و زندگی خودشان هستند؛ به همین خاطر من او را خیلی دوست دارم، سر روی شانه‌اش می‌گذارم و ضمن دریافت آرامش، از او می‌خواهم تا برایم دعا کند. راننده‌ تاکسی با تمام احساس ادامه داد: واقعا خوش به‌حال همسرتان. شما برای من هم خیلی محترم هستید که حتی در نبودِ او هم، پوشش‌تان را حفظ کردید و با این‌که اینجا تنها بودید و هیچ‌کس هم نبود، با اصرار من، حاضر نشدید حجابتان را بردارید. سپس راننده تاکسی از ماشین پیاده شد، درب ماشین را باز کرد و گوشه‌ روسری من را گرفت و بوسید و ضمن معذرت‌خواهی گفت: دوست داشتم از زبان خودتان بشنوم که زن مسلمان به‌ زور حجاب نمی‌گذارد، خدا شما را حفظ کند. لطفا برای من هم دعا کنید. منبع: سایت روزنامه همشهری ۲۴ تیرماه ۱۴۰۱
بچه که بودم وقتی کار اشتباهی میکردم مادرم می گفت: "اشکال نداره حالا چکار کنیم تا درست بشه؟" اما مادر دوستم به او میگفت: "خاک بر سرت یه کار درست نمیتونی انجام بدی" امروز هر دو بزرگسال و بالغیم وقتی اتفاق بدی میافته اولین فکری که به ذهنم میاد اینه که: "خب حالا چکار کنم؟" و با حداقل اضطراب و عصبانیت مشکل رو حل میکنم. اما دوستم با مواجه شدن با اتفاقات بد عصبانی میشه و میگه: "خاک بر سر من که نمیتونم یه کار درست انجام بدم چرا من اینقدر بدبختم!" حرفهای امروز ما و احساسی که به فرزندمان میدهیم تبدیل صدای درونی او خواهد شد. مراقب باشیم چه پیامی برای همه عمر به فرزندانمان میدهیم. @nooredideh
•••❈❂🌿🌼🌿❂❈••• پنج‌شنبه‌ها با شهدا 💛
شهـــید محمدرضا الوانی: 🔸بعضیا می‌گن: 🔸اصن رفاقت با "شُهــــــدا"چه معنـی می‌ده؟! 🔸چرا بایـد رفیق شهـــید انتخاب ڪنیـم؟! 🔸باید عرض ڪنم خدمتشون ڪه 🔸زغال‌های خاموش‌ رو ڪنار زغال‌هاۍ روشن مۍذارن تا روشن بشه؛ چون همنشینۍ اثر داره. 🔹 @mangenechi
پیش از آن‌که آن‌طور آسیمه‌سر و شیدا، بنویسد «خدایا مرا پاکیزه بپذیر» و سه امضای مهر تأیید بنشاند به جان کاغذ و برود تا مو‌شک‌های لعنتی آ‌مریکایی را در آغوش بگیرد، حتمی خیلی کارها کرده. من از آن‌ ها خبر ندارم؛ فقط از آخرین شب زندگی‌اش، یک قاب هست که بیچاره‌ام کرده. شب دوازدهم دی‌ماه ۹۸، شب سردی بود. وارد محل جلسه شد؛ در سوریه. دید چند مرغ و خروس گوشه‌ای بغ کرده‌اند. پرسید: «این‌ها چرا این‌جا هستند؟» گفتند مال سرایدار ساختمان است. گفت: «می‌فهمم، ولی چرا این‌جا هستند؟ چرا جا ندارند؟ سرد است. اذیت می‌شوند.» رزمنده‌ای گفت: «چشم. درستش می‌کنیم.» او گفت: «نه! تا این جلسه تمام شود، جای این زبان‌بسته‌ها هم باید درست شود.» نیروهایش را وادار کرد همان‌موقع با تیر و تخته و هرچه هست، لانه‌ای برایشان بسازند. راوی این خاطره این‌جا جمله‌ای دارد که جگرم را به جلزولز می‌اندازد. می‌گوید: «جلسه تمام شد و حاجی، خوشحال از سامان‌گرفتن مرغ و خروس‌ها، رفت که رفت که رفت.» رفت که رفت که رفت… گوشتان را بیاورید جلو. مجاهد مرگ‌آگاهی که می‌دانست دارد آخرین شب عمرش را می‌گذراند، دلش پیش بی‌سامان‌ماندن پرنده‌ها بود… حاشیهٔ آخرین جلسهٔ عمرش را گذاشت پای سامان‌گرفتن لانهٔ مرغ و خروس‌ها. @mangenechi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‎‌‎‌‌‎‌‎ ‎‌─┅═༅💠𖣔💠༅═┅─ کربلا‌خواستنم‌از‌هوسم‌نیست‌،‌ولی خاکتان‌طعم‌عسل‌داشت‌،نمک گیرم‌کرد ‎‌─┅═༅💠𖣔💠༅═┅─ ─┅═༅💠𖣔💠༅═┅─ @mangenechi ‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌─┅═༅💠𖣔💠༅═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼🌿 صبح‌های جمعه تابستان و زمستان و بهار و پاییز نمی‌شناسند. همیشه بوی نرگس می‌دهند؛ بوی تو را می‌دهند؛ بوی چشم‌های منتظر و دل‌های بی‌قرار. صبحم با انتظار شیرین دیدار تو بخیر می‌شود. صبحت بخیر مولای من! 🌼🌿 🔗 ╔═.🌼🌿.═════╗ @mangenechi ╚═════.🌼🌿.═╝
🌼🍂 ای مقصد شعرهای بارانی من مقصود ترانه‌های طوفانی من چندیست دلم گرفته از دوری تو برگرد عزیز! ماه کنعانی من 🌼🍂 @mangenechi
. جمعه‌ها دلگیر نیست حتماً دلمان پیش کسی هست که نیست 😢 🌼🌿 @mangenechi  
🔶 جملات نورانی امام خامنه ای در مورد رابطه با امام زمان -ارواحنا فداه- : مسئله‌ى اعتقاد به مهدى یک جنبه‌ى فردى دارد و آن جنبه‌ این است که "هر کسى باید سعى کند یک رابطه‌ى شخصى میان خود و ولىّ‌اللّه‌الاعظم -ارواحنا فداه- به وجود بیاورد". همه باید میان قلب خود و روح خود و آن وجود مقدّسى که مظهر اسماء و صفات الهى است، مظهر قدرت و علم الهى است، "یک ارتباطى به‌ وجود بیاورند"؛ با توجّه، با توسّل، با سخن  گفتن، با اظهار ارادت کردن و خود را آماده نگه دارند؛ همه باید خودشان را آماده نگه دارند. هیچ‌ کس نمی‌تواند بگوید که ظهور مهدى -علیه الصّلاة و السّلام- در آینده‌ى نزدیکى نیست؛ ما نمی‌دانیم، "شاید در آینده‌ى نزدیکى بود"؛ شاید در زمان حیات ما بود؛ شاید این توفیق براى مردم این نسل وجود داشت. ۸ بهمن ۱۳۷۲ 🌸🍃 @mangenechi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتیبه‌ای جدید از کوروش توسط براندازان کشف شد! 😁 🔷🔶 @mangenechi 🔶🔷
🔹 مذهبی‌ها و پرونده‌ی چندوجهی الناز رکابی همیشه گفته‌ام حکومت‌داری و کشورداری کاری بسیار پیچیده و دارای ابعاد فراوان و متنوع است. اگر بخواهیم درباره‌ی امور مربوط به حکومت‌داری صحبت کنیم، وقتی منصفانه خواهد بود که جوانب مختلف امر را در نظر بگیریم. در ماجرای الناز رکابی نیز باید همین جامع‌نگری وجود داشته باشد. 🔹 اصل عملی که الناز انجام داد، بدون تردید کاری حرام و غیر شرعی بود و بدون تردید غیر قابل دفاع و توجیه. 🔹 توجیهی که الناز برای این عمل خود آورده است، بسیار غیر قابل باور و نچسب است و طبیعی است که کسی این حرف را باور نکند و نتواند بپذیرد. 🔹 دشمن به محض اینکه زمینه را فراهم دید، چنگ و دندان تیز کرد و خیز برداشت برای ربودن الناز و کشاندن او به زیر پرچم خود. تماس برای پیشنهاد پناهندگی و شایعات گم شدن الناز و برخورد سخت جمهوری اسلامی با او. 🔹 الناز پیشنهادها را رد کرد؛ به دشمن «نه» گفت و با اعتماد به جمهوری اسلامی، برگشت. 🔹 الناز با پوششی شبیه پوشش‌های همیشگی خودش که عکس‌های زیادی از آن، در فضای مجازی وجود دارد، به دیدار وزیر آمد. پوششی که در میان ورزشکاران کاملاً مرسوم است. بانوان ورزشکاری که اکثراً به اقتضای نوع فعالیت خود، پوششی متفاوت با سبک مذهبی و استاندارد اسلامی دارند. پوششی که در جمع و فضای کاری آن‌ها متداول است و احتمالاً برای وزیر ورزش هم به تناسب کار و روابطش، غیر قابل قبول به نظر نمی‌رسد. 🔹 از نگاه دینی، تأیید گناه، کاری نادرست است. اما از نگاه همین دین، اگر گناهکاری ابراز پشیمانی کرد، اصل بر این است که پشیمانی‌اش را بپذیری و او را زیر پرچم اسلام نگه داری و نگذاری به دامن دشمن بگریزد. 🔹 این نحوه‌ی برخورد وزیر با این ورزشکار، پیام‌های متعددی در خود داشت. پیام‌هایی که بعضی به مذاق ما خوش می‌آیند و بعضی نه. بعضی جنبه‌های مثبت دارند و بعضی منفی. هر عکس العمل دیگری هم شاید همین جنبه‌های متفاوت را در پی می‌داشت. 💠 خلاصه‌ی کلام اینکه باید موقع قضاوت درباره‌ی این ماجرا، نگاهی جامع‌نگر داشت و فراموش نکرد که حکومت، وظیفه دارد به تمام هشتاد و چند میلیون ایرانی خدمت کند با تمام تفاوت‌ها و اختلاف دیدگاه‌ها و اختلاف سبک زندگی‌ها. ✍ @mangenechi
. عمر با ارزش‌ترین داراییِ آدمه. اگه کسی برات وقت گذاشت، یعنی داره از ارزشمندترین و غیرقابل تکرارترین چیزی که داره خرجت می‌کنه. قدرش رو بدون. @mangenechi
•••❈❂🌿🌼🌿❂❈••• جمعه‌ها با کتاب 💛
┅═🌸🍃═┅ هرگز از جنگ عقیده برای اسلام نباید ترسید، بلکه از سکوت و عدم اعتراض باید ترسید. عصر ما عصر جنگ عقیده است. 📚استاد شهید مرتضی مطهری، یادداشت‏ها، جلد ‏۲، صفحه ۳۶۰ ┅═🌸🍃═┅ 🔗 ╭┅═ 🌸🍃═┅─╮ @mangenechi ╰─┅═🌸🍃═┅╯
┅🌟⊰༻🍃༺⊱🌟┅ یهویی این شکلی 4⃣ ┅🌟⊰༻🍃༺⊱🌟┅ 🔗 ╔═.🍃🌟༺.══╗ @mangenechi ╚══.🍃🌟༺.═╝