eitaa logo
منگنه‌چی
4.5هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
2.4هزار ویدیو
83 فایل
درباره‌ی منگنه‌چی @mangenechi_ma تبلیغات و تبادل با منگنه‌چی @mangenechi_tab
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴پایان شکست رسما اعلام شد 🔻سنتگام به پنتاگون اعلام کرد برآورد ارائه شده از وضعیت ایران اشتباه بوده است به همین دلیل تلاش‌ها بی نتیجه ماند 🔸ظاهرا بر اساس همین برآورد ٣۶کشور متقاعد شده بودند که از آشوب حمایت کنند 🔹تحریمهای سمبلیک اروپا نیز واکنش عصبانی به ناکامی است اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 📳 اخبار مقاومت اسلامی 🌐🇮🇷🇱🇧🇸🇾🇮🇶🇾🇪🇵🇸 http://eitaa.com/akhbaremoqavemateislami
•••❈❂🌿🌼🌿❂❈••• سه‌شنبه‌ها با امام خامنه‌ای 💛
┅═🌸🍃═┅ حجت الاسلام و المسلمین حسین علی اکبریان، یکی از هم‌حجره‌ای‌های معظم له از آن دوران (تحصیل) این گونه یاد می‌کند: «به یاد دارم سیره‌ی آقا این بود که شب‌ها فراغتی که ایجاد می‌شد، می‌نشستند و درس آن روز که نت‌برداری کرده‌بودند، به زبان عربی پاک‌نویس می‌کردند. یک شب دیدم، درس اصول آیة‌الله حاج آقا مرتضی حائری را نوشتند که از دروس مشکل حوزه بود و فقط طلاب نُخبه و زبده در درس حاج آقای حائری شرکت می‌کردند. جالب این بود که ایشان زیر هر پاراگراف خط تیره کشیده بود و نظر و نقد خود را به درس استاد نوشته بودند، به ذهنم می‌آید، همان‌جا گفتم «درس به این مشکلی، ایشان نظرات خود را این گونه زیر نظر استاد یادداشت می‌کنند، جز اجتهاد چیز دیگری نیست.» در آن زمان با آن سن جوانی که آقا داشتند، واقعاً مجتهد مسلم بودند و صاحب‌نظر بودند. حتی برخی نقل می‌کنند، آیة الله حائری در طُرقَبه مشهد بوند، فردی نزد ایشان می‌رود،‌ آیة‌الله حائری می‌گوید: الآن آقا سید علی اینجا بودند و مجتهد بسیار خوب، انسان زبده و صاحب‌نظری در فقه و اصول است. خلاصه آقای حائری به عنوان یک مجتهد و مدرس بزرگ حوزه خیلی از آقا تعریف می‌کردند... حضرت آقا نظم خاصی داشتند و توجه و دقت زیادی به درس و بحث داشتند... منبع: پایگاه رسمی مرکز خبر حوزه‌های علمیه: www.hawzeahnews.com ┅═🌸🍃═┅ 🔗 ╭┅═ 🌸🍃═┅─╮ @mangenechi ╰─┅═🌸🍃═┅╯
🌼🍂 حربه‌ای است در دست ما علیه شیطان‌ها، یاد خدا ریسمانی است در اختیار ما، برای نجات از ورطه‌ای که دشمنانِ هوشیاریِ ما، در برابر ما بوجود آورده‌اند. یاد خدا خیلی چیز قیمتی و ارزشمندی است. 🌼🍂 @mangenechi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
╲\╭┓ ╭⁦🌺🍃 ┗╯\╲ اگر یک «سکّه» رو تو آبِ دریا بندازیم، توی آب حَل نمی‌شه، ولی اگر یه «حبّه قند» رو، حتّی توی یک استکان آب بندازیم، بلافاصله توی آب استکان حل می‌شه. ایمانِ انسان‌ها هم همین‌طوره. بعضی‌ها «ایمانِ سکّه‌ای» دارند. یعنی اگر توی بدترین محیط‌ها هم قرار بگیرند، در اون محیط حل نمی‌شن. ولی بعضی‌ها «ایمانِ حبّه قندی» دارند. به محض اینکه در یک محیطِ بد و خراب قرار می‌گیرند، زود در اون محیط حل می‌شن. محکم باشیم. ☺️ 🌺🍃 @mangenechi
┅🌟⊰༻🍃༺⊱🌟┅ یهویی این شکلی 2⃣ ┅🌟⊰༻🍃༺⊱🌟┅ 🔗 ╔═.🍃🌟༺.══╗ @mangenechi ╚══.🍃🌟༺.═╝
باسمه تعالی 💠🔹 مغول نباشیم! 🔹💠 3⃣ معمولاً در زندگی مسلمانان، «فقه» حرف اول را می‎زند و قاعدتاً هر مسلمانی خود را ملزم به رعایت احکام عملی شرع می‎داند و اگر بخواهد در موردی چگونگی رفتار و باید و نباید اعمال خود را بداند، از وظیفه‎ی شرعی خود در علم فقه می‎پرسد. ولی روابط انسانی، مراتب و درجاتی دارند. «خوب بودن» و «آداب دانستن» هم کم و زیاد دارد و اسلام هم در بخش «آموزه‎های اخلاقی» به این مراتب اشاره می‎کند و پیروان خود را برای رسیدن به این درجات والاتر، ترغیب می‎فرماید. مسلمان خوب «اجازه‎ی فقهی» را در قالب «سفارش اخلاقی» می‎ریزد و بعد در عمل جلوه‎گر می‎کند. حتی قبل از آن، جزئیات و شرایط حکم فقهی را به دست می‎آورد. آیا مجوّزی که قرآن کریم در آیه‎ی 61 سوره‎ی مبارکه‎ی نور داده است، عام و فراگیر است و هیچ محدوده و شروطی ندارد؟ علاوه بر این دو اصل، یک قانون مهم دیگر از مجموع سفارشات اخلاقی و اجتماعی اسلام به دست می‎آید که در هر مصداقی می‎تواند راهنما و راهگشا باشد: «هر عامل و هر رفتاری که باعث سرد شدن روابط میان دو مسلمان شود، از منظر خدای مهربان، رفتار نامطلوب به شمار می‎آید». شاید هرکدام از ما یک لشکر مغول کوچک در درون خود داشته باشیم که گهگاهی میل کشورگشایی‎شان بیدار می‎شود! باید مواظب این مغول‎های سرکش بود! 💠🔹 پایان 💠🔹 @mangenechi
این مطلب دنباله‌دار هست. در سه شماره ارائه شده. از شماره یک مطالعه بفرمایید ☺️
۱
۲
حضرت معصومه‌ای(س) و چشم‌هایم فرش توست با تو ایران رنگ و بویِ حضرت زهرا(س) گرفت 🌼 @mangenechi
💐 السلام علیک یا بنت موسی بن جعفر و رحمت الله و برکاته 💐 🔺️رهبر عظیم الشان انقلاب: " این بانوی بزرگوار، این دختر جوانِ تربیت‌شده‌ی دامان اهل‌بیت پیغمبر، با حرکت خود در جمع یاران و اصحاب و دوستان ائمه (علیهم‌السّلام) و عبور از شهرهای مختلف و پاشیدن بذر معرفت و ولایت در طول مسیر در میان مردم و بعد رسیدن به این منطقه و فرود آمدن در قم، موجب شده است که این شهر به عنوان پایگاه اصلی معارف اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) در آن دوره‌ی ظلمانی و تاریکِ حکومت جباران بدرخشد و پایگاهی بشود که انوار علم و انوار معارف اهل‌بیت را به سراسر دنیای اسلام از شرق و غرب منتقل کند." (بیانات در دیدار طلاب و فضلا واساتید حوزه علمیه قم ۱۳۸۹/۰۷/۲۹) 🦋 ۲۳ ربیع الاول سالروز ورود پرخیر و برکت حضرت معصومه سلام الله علیها به شهر قم گرامی باد 💐💐💐 @noon_valghalam
┄┅◈✨🔸✨◈┅┄ سرگشته‌ی مسیر عبور برادری تو از تمام فاطمیان، زینبی‌تری آرام و باوقار و صمیمی و چاره‌ساز الحق که نور دیده‌ی موسی بن جعفری بی تاب و بی قرار سوی طوس آمدی گفتی امام را ز غریبی در آوری گفتی دلت هوایی کوی رضا شده ست چون آهوی شکسته دلی، چون کبوتری کردی نزول و قم به قدومت مدینه شد معصومه‌ای و نایب زهرای اطهری شمعی و در طواف تو پروانه‌های شهر نور تو را گرفته همه خانه‌های شهر (سیدمصطفی فهری) ┄┅◈✨🔸✨◈┅┄ 🔗 ╔═🔸✨◈═════╗ @mangenechi ╚═════🔸✨◈═╝
https://pay.eitaa.com/v/?link=Pa1ye هدیه‌ی ما همسایه‌های تقدیم به همراهان خوب 🌸🎉🌸🎉🌸🎉🌸🎉🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تو در جهان، تصادفی نيستی. اگر تو نباشی، در پازلِ بی نقصی که خداوند آفریده، قطعه‌ای کم خواهد بود. قدر خودت را بدان؛ هستی به تو نیاز دارد! @mangwnechi
┅🌟⊰༻🍃༺⊱🌟┅ یهویی این شکلی 3⃣ ┅🌟⊰༻🍃༺⊱🌟┅ 🔗 ╔═.🍃🌟༺.══╗ @mangenechi ╚══.🍃🌟༺.═╝
*راننده جوان برزیلی گوشه روسری ام را بوسید و گفت : خوش به حال شوهرانتان* طاهره اسماعیل‌نیا بانوی ایرانی است که به واسطه شغل همسرش، چندین سال به همراه همسر و فرزندان خود در کشور برزیل، زندگی کرده است می‌گوید: در یکی از تابستان‌هایی که در برزیل بودیم، فاطمه دختر کوچکم بیمار شد. با توجه به‌ مشغلاتی که همسرم داشت، با معصومه دختر سیزده ساله‌ام، راهی مطب پزشک شدیم. در مسیر بازگشت، تاکسی گرفتیم ، من و دخترم در حالی که مانتو و روسری بلند پوشیده بودیم، سوار تاکسی شدیم. در مسیر حدس زدم که نوع پوشش ما، توجه راننده را به خود جلب کرده است. راننده پس از دقایقی سکوت، با لحنی دلسوزانه در حالی که متوجه شده بود ما برزیلی نیستیم و خارجی هستیم، به ما گفت: الآن تابستان است و هوا بسیار گرم. شما با این لباس و پوشش خیلی اذیت می‌شوید. به نظر من اینجا که کشور خودتان نیست، راحت باشید. در کشور ما آزادی هست و می‌توانید حجاب خود را بردارید. من در جواب گفتم: بله ما هم گرمیِ هوا اذیت‌مان می‌کند؛ ولی ما به این پوشش اعتقاد داریم. من به‌ خاطر کشورم حجاب ندارم، حجاب من به خاطر دین و اعتقادم به خداوند جهانیان است. راننده‌ مسیحی که باورِ حرف‌هایم برایش سنگین بود، تاملی کرد و گفت: بله متوجه شدم؛ اما من شنیده بودم که همسرانتان شما را با کتک مجبور به داشتن حجاب می‌کنند! من لبخندی زدم و به آرامی گفتم: خُب اگر این طور بود، الآن که شوهر من اینجا و همراه ما نیست، دیگر ترسی از همسرم نداشتم و می‌توانستم حجابم را بردارم! راننده‌ تاکسی در حالی که با سَر حرف‌هایم را تائید می‌کرد، در فکر فرو رفت و گفت: خُب چرا دخترِ نوجوانت را مجبور کردی حجاب داشته‌ باشد؟ گفتم: می‌توانی از خودش بپرسی تا جواب سوالت را بگوید. سپس از دخترم پرسید: عزیزم! مادرت مجبورت کرده تا این‌گونه لباس بپوشی؟ اینجا دخترم معصومه با لحنی قاطع و محکم به راننده گفت: نه! نه! من حجاب را دوست دارم و به حجاب معتقدم و به این نتیجه رسیدم که حجاب به من امنیت می‌دهد و از من محافظت می‌کند. من هم مثل مادرم حاضر نیستم بدون حجاب باشم و به دستورات دینم عمل می‌کنم. من مثل راننده که از نگاهش معلوم بود از جواب معصومه خوشحال و فطرتش تا اندازه‌ای بیدار شده است در درونم از پاسخ دقیقِ دخترم به وجد آمده بودم و سکوت کردم. دقایقی بعد راننده بالحنی پُر از حسرت، آهی کشید و چند بار گفت: خوش به حال شوهرانتان، سپس ماشین را کنار خیابان نگه‌ داشت. من و دخترم کمی ترسیدیم، بعد دیدیم که راننده‌ جوان، سَر بر روی فرمانِ ماشین گذاشت و با لحنی محزون گفت: من این‌طور زندگی را بیشتر دوست دارم. زمانی که خانمِ من از خانه خارج می‌شود، نمی‌دانم با دوستانش کجا می‌رود، با چه کسانی سخن می‌گوید و حتی من اجازه ندارم از او این سوالات را بپرسم. من در زندگی‌ام آرامش ندارم و خیلی ناراحتم. اوقاتی که دلم می‌گیرد و غصه‌دار هستم، به خانه مادربزرگم که مثل شما انسان معتقدی هست می‌روم. مادربزرگم اعتقاد دارد که نباید لباس کوتاه پوشید و پوشش نسل جدید و بسیاری از کارهای آنان را قبول ندارد. به نظر من افرادی مثل مادربزرگ من، زنان بسیار خوب، پاک و خلاصه پایبند به همسر و زندگی خودشان هستند؛ به همین خاطر من او را خیلی دوست دارم، سر روی شانه‌اش می‌گذارم و ضمن دریافت آرامش، از او می‌خواهم تا برایم دعا کند. راننده‌ تاکسی با تمام احساس ادامه داد: واقعا خوش به‌حال همسرتان. شما برای من هم خیلی محترم هستید که حتی در نبودِ او هم، پوشش‌تان را حفظ کردید و با این‌که اینجا تنها بودید و هیچ‌کس هم نبود، با اصرار من، حاضر نشدید حجابتان را بردارید. سپس راننده تاکسی از ماشین پیاده شد، درب ماشین را باز کرد و گوشه‌ روسری من را گرفت و بوسید و ضمن معذرت‌خواهی گفت: دوست داشتم از زبان خودتان بشنوم که زن مسلمان به‌ زور حجاب نمی‌گذارد، خدا شما را حفظ کند. لطفا برای من هم دعا کنید. منبع: سایت روزنامه همشهری ۲۴ تیرماه ۱۴۰۱
بچه که بودم وقتی کار اشتباهی میکردم مادرم می گفت: "اشکال نداره حالا چکار کنیم تا درست بشه؟" اما مادر دوستم به او میگفت: "خاک بر سرت یه کار درست نمیتونی انجام بدی" امروز هر دو بزرگسال و بالغیم وقتی اتفاق بدی میافته اولین فکری که به ذهنم میاد اینه که: "خب حالا چکار کنم؟" و با حداقل اضطراب و عصبانیت مشکل رو حل میکنم. اما دوستم با مواجه شدن با اتفاقات بد عصبانی میشه و میگه: "خاک بر سر من که نمیتونم یه کار درست انجام بدم چرا من اینقدر بدبختم!" حرفهای امروز ما و احساسی که به فرزندمان میدهیم تبدیل صدای درونی او خواهد شد. مراقب باشیم چه پیامی برای همه عمر به فرزندانمان میدهیم. @nooredideh
•••❈❂🌿🌼🌿❂❈••• پنج‌شنبه‌ها با شهدا 💛