eitaa logo
منظومهٔ من
66 دنبال‌کننده
16 عکس
3 ویدیو
0 فایل
منظومه یعنی آنچه به نظم در آمده. و این‌جا جایی است که من نثری را که به نظم در آمده، شعر هایم را، گرد هم آوردم. پس این‌جا "منظومه من" است. منظومه‌ای که شمس‌اش من و اقمار و کرّاتش لغات اند. و آن چه به تمام ما وجود می‌بخشد، نور است... #تأویل (ح.جعفری)
مشاهده در ایتا
دانلود
' بگو با شعر، از دنیای آدم ها گریزانم شدند اشعار حالا نیمه‌های دیگرم یعنی... (ح.جعفری) @manzome_man
- منِ‌تو یک من از من، من بدهکارم کمی یک من از تو، من خریدارم کمی یک من از ما راهی بیراهه شد یک من از ما گم شده حالا کمی یک منم را دست تو دادم ولی وارد قلبت نشد گویا کمی یک من از ما دست تو جا مانده و یک تو از من شد دریغ اما کمی بین این بهبوهه‌ی من، ما و تو این من و تو ما شده حالا کمی صدهزاران شکر در این پیچ و خم عشق هم معنا شده گویا کمی... (ح.جعفری) @manzome_man
منظومهٔ من
- منِ‌تو یک من از من، من بدهکارم کمی یک من از تو، من خریدارم کمی یک من از ما راهی بیراهه شد یک من
.🌚 این شعر برای رو‌زهای اولی بود که مجدد راه افتاده بودم.. اشکالاتی داره! و؛ ان‌شاءالله همه من و تو ها یه روزی ما بشن :) .🌚
- مــــاز ما را زِ ماز پر خم مویت فرار نیست گشتم اسیر و حاجت هیچ اختیار نیست! این بی‌محلی‌ات به خدا می‌کُشد مرا صلب نگاه، پاسخ این اضطرار نیست! این بار سوم است، بیا پای بید پیر من آمدم، کسی به سر این قرار نیست... بار چهار و پنج و شش و هفت، تا دهم! پائیز آمد و خبر از آن نگار نیست... موفرفریِ قصه‌یِ غمناک هر شبم گویا که وصل، آخر این انتظار نیست. بر سر در دل همه عشاق حک شده ما را از این امید، دمی انزجار نیست! (ح.جعفری) @manzome_man
منظومهٔ من
- مــــاز ما را زِ ماز پر خم مویت فرار نیست گشتم اسیر و حاجت هیچ اختیار نیست! این بی‌محلی‌ات به خد
.➿ و اما ماز؛ فکر کنم معلومه که قصه یا اصطلاحا سناریو پشت این شعره. سناریویی که به علت تنگ بودن دستم تو ردیف کردن شعر از بعضی جاهاش فاکتور گرفتم. ولی به نظرم، بازم قصه‌شو براتون به خوبی میگه :) *دوست داشتم مصادف با روز موفنری‌ها بفرستم که تبریکم باشه، ولی نشد •ᴗ•' .➿
'' گفتم سر یڪ زلفت، آشوب کِشم تهران یڪ طرھ پریشان شد، آشوب شدست ایران! لج با من و ملت کن، تا عاقبت این باشد کم‌تر بنما فتنہ، اے یاغی موۍ افشان🤣 (ح.جعفری) @manzome_man
- به قصد ریا..! باشد قبول، بنده "شما" می‌پذیرمش یک "تو" به من نگو یارا می‌پذیرمش گفتی که تا به "ما" شدن اسم‌ جفتمان ایشان بخوانمت به ادا می‌پذیرمش من که دگر شدم همه حالت مطیع تو این هم به رسم شرم و حیا می‌پذیرمش گفتی نگاهمان نخورد در نگاه هم باشد، بدان به قصد ریا می‌پذیرمش! معشوق من که سر به گریبان فرو بری هر آن دهی نشان طلا می‌پذیرمش من لوس و جلف دمدمی‌ام حرفتان قبول من را بکن هدایت عطا می‌پذیرمش در وقت عقد، قصه نبافی به جان من! تنها بگو: به نام خدا می‌پذیرمش! (ح.جعفری) @manzome_man
لیست دسترسے سریع بہ مطالب این‌جا :)🤎 - آغاز 📝 https://eitaa.com/manzome_man/2 - بی تو... 🍂 https://eitaa.com/manzome_man/8 - دهہ هشتادے 🌌 https://eitaa.com/manzome_man/10 - کودتا 🖤 https://eitaa.com/manzome_man/14 - حضرت ماھ 🌙 https://eitaa.com/manzome_man/20 - رقص قاصد‌ک‌ها 🤍 https://eitaa.com/manzome_man/22 - زهر شیرین 🍷 https://eitaa.com/manzome_man/26 - پخش و پل! 😝 https://eitaa.com/manzome_man/28 - زمستون 🌸 https://eitaa.com/manzome_man/33 - دل رزمندھ ✨ https://eitaa.com/manzome_man/42 - عصیان 🌘 https://eitaa.com/manzome_man/44 - جان‌پناھ 🎈 https://eitaa.com/manzome_man/51 - منِ تو 🌚 https://eitaa.com/manzome_man/55 - مــــاز ➿ https://eitaa.com/manzome_man/57 -بہ قصد ریا! 😂 https://eitaa.com/manzome_man/63 - پنجـ ـآھ ⌛️ https://eitaa.com/manzome_man/69 - عـشـقِ مــا 💞 https://eitaa.com/manzome_man/72 - امرِ خیر 📞 https://eitaa.com/manzome_man/78 - خیرھ سرے ❤️‍🩹 https://eitaa.com/manzome_man/84 - عاقل‌ترین مجنون .. 🙃 https://eitaa.com/manzome_man/90 - وادےِ بی‌یار .. 🌴 https://eitaa.com/manzome_man/94 - عاشق شو ! 💙 https://eitaa.com/manzome_man/100 - نیمہ شعبان 🌗 https://eitaa.com/manzome_man/108 - دقّ ‌. 🥀 https://eitaa.com/manzome_man/115 - یک مورچه 🐜 https://eitaa.com/manzome_man/121 - شکست ... 💔 https://eitaa.com/manzome_man/125 - ضامنِ آهو .. 🦌 https://eitaa.com/manzome_man/130 - شاعرانه .. https://eitaa.com/manzome_man/134 * و البتہ تڪ‌بیتۍ‌ها و دوبیتی‌ها که گاها بین باقی پستا سرڪ کشیدن😌🌱 با سپاس از قدم رنجہ شما عزیزِ ندیدھ به منظومۂ من!
- پَـنجـ‌‌ ـآھ قصه این بود شبی یک نفر از راه رسید بوی گیسوی پریشش به خود ماه رسید من و او بودم و ماه و شب و گردون و نیاز ولی او رفــت و دلــم تا لــبه‌ی چــاه رســید گرچه می‌گفت که او تا به ابــد می‌مــانــد رفت و سنم به پی‌اش تا دم پنجاه رسید! قصه این است، حواسم به دلم خوب نبود که فِــســارش به یَدِ آدم بــدخــواه رســید منم و در به دری و غــم دوری و فــراق ولی ای دهر بگو او به زر و جاه رسید؟ ارزش عمــر زیــاد است ولی عــمر مــنی در پی چون تو عیارش به پر کاه رسید... کاش می‌شد که شبی خسته و شوریده خیال وســط کــوچه به دلــدار، به ناخــواه رسید..! آه! آه! آه! و آه از دل و آه از طــــلــــبـــــش شرح این قصه همین بود و به پنج آه رسید‌! (ح.جعفری) @manzome_man
منظومهٔ من
- پَـنجـ‌‌ ـآھ قصه این بود شبی یک نفر از راه رسید بوی گیسوی پریشش به خود ماه رسید من و او بودم و م
.⌛️ پنجاه یا پنج‌آه هم.. خیلی یهویی اومد! اول فقط پنجاه بود و دقایق آخر قبل از ارسالش به این‌جا شد پنجــ ــاه! به‌خاطر ایده‌ای که یکدفعه سر رسید! و ردیف کردن و به اجرا در آوردنش خیلی از من اعصاب گرفت! اما به نظرم ارزششو داشت :) شعر هم از لحاظ مفهوم و هم پیاده‌سازی هنوز خیلی جای کار داره.. ولی تقدیم شما. چون به سطحی از محبوبیت اقلا پیش خودم رسیده که منتشرش کنم! و این‌که سناریو پشتشه و... امیدوارم خانم/آقای ۵۰ ساله شعر منو پشت هر پنجره‌ای که در ذهن خودتون ساختید.. خواه پنجره چوبی یه خونه قدیمی.. با یه لیوان چای بدون قند خواه پنجره دوجداره یه آپارتمان عادی.. با یه فنجون قهوه بدون شکر در حال وصف حالش با این ابیات تصور کرده باشید. و برای تنهایی همه اونا که سن‌شون از ۵۰ گذشت و هرگز حس شیرین زندگی کنار یک "همسر" رو به هر دلیلی؛ تجربه نکردن دعا کنید... .⌛️