با همهی حواشی پیش آمده پیرامون کتابهای شهدا؛ از رشد قابلتوجه چاپ کتاب در این زمینه، غلبهی روح معنوی و فرهنگ شهادت در میان آحاد جامعه، رونق گرفتن بازار کتابهای مذهبی و تقویت پایههای باور مردم؛ تا انتقاداتِ وارده به نقص و خلأها، الگوسازیهای ناقص، بزرگنماییها و دستنیافتنی جلوه دادن شخصیت شهدا و بقیهی رخدادهایی که در دههی نود با شدتگرفتن حوادث سوریه و داعش اوج گرفت؛ بیشک یکی از بزرگترین و مهمترین و پررنگترین وقایع پیشآمده، «ارتباط گرفتنِ نسل جدید و نوجوان با قهرمانهای حقیقی» بود. نسلی که هوش و خلاقیت و روزآمدی و تنوعطلبی و جسارت و پرسشگری و تابوشکنیهایش، او را متهم به عناوین منفی و ذهنیت منفی جامعه نسبت به او میکرد. از تعابیر نسبتاً محترمانهی "نسلz" تا حملهی آشکار ذهنیتِ منفی جامعه با تعابیری مانند "گودزیلا"! نسلی که مکاتب فلسفی و روانشناسی و جامعهشناسی غربی برای شناخت این عنصر نوپدید به تکاپو و تقلا افتادند و همچون ویروسی ناشناخته که ناگهان عرصه را بر همه تنگ میکند، او را برای هرگونه آزمون و خطا به آزمایشگاه بردند و والدینِ این پدیدهی خارقالعاده را با کلاسهای متعدد آموزشی، با سطحیترین مضامین و راهکارها، به صبر و آرامش دعوت نمودند!!
در همین اوضاع دَرهم و آشفتهی برنامهریزان جهان، واقعهای از دل سوریه و به خصوص از پایگاه جمهوری اسلامی ایران به پا خاست و نهضتی را آغاز کرد که چشم تمام دنیا -از کودک و نوجوان تا جوان و میانسال و پیر- را به آن کارزار میخکوب کرد. تصاویر منتشرشده از رزمندگان و اسارت شهیدحججیها روی سرخط خبر، بوی خون و گلبرگهای خیس و عود و اسپند از مشام نرفته، صدای صلوات و نوحه و سنجودمام از یاد نرفته، پیراهن مشکی از تن بیرون نیاورده، سنگقبر آن یکی را نینداخته، یک شهید دیگر از مصاف تمام حق و تمام باطل به وطن بازمیگشت و این مگر از چشم نوجوانِ هزارچشمِ سراپا سؤال دور میمانْد؟!
در عصر سرعت و پیشرفت فناوری، رشتهکوههای اطلاعات و دادهها، درون کشوری زیر حملهی سنگین و یکنفس تحریمها و هجمهها، با برنامهریزیهای کلان و دقیق غرب برای فروپاشی فرهنگی-اجتماعی و به قعر دره کشاندن جوانان ایرانی برای نابودی جمهوری اسلامی؛ شهدای [غالبا دهههفتادیِ] مدافعحرم، الگو و اسطورهی نوجوان دههی هشتادی میشوند. نوجوانانی که تا آخرِ خط الگوبرداری میتازند و "شهید آرمان علیوردی" میشوند...
- ریحانه شناوری
وقتی چیزی از ریشه در وجودت روییده باشد، وقتی اصالت چیزی را سینه به سینه از پدرانت به ارث برده باشی، و وقتی کُشتی برایت هدف نباشد و آموخته باشی که شَرَف و مَردانگی را به فِلِز نفروشی؛ میجنگی، بالِ بزرگمردی بر سر تحقیرها میگشایی و به هوس شُهرت و ثروت، ریشهها را از جا بَرنمیکَنی.
ما عمریست کُشتی را به همین مردانگیها و کشتیگیرهایمان را با همین جوانمردیها میشناسیم. آن روزها پدربزرگهایمان پهلوان تختی را به این آوازه، و این روزها ما یزدانیها و زارعها را به این غیرتمندی..
از قدیم گفتهاند: پهلوانان هرگز نمیمیرند. اما تاریخ، کسانی را که به هر قیمت هرکاری میکنند فراموش میکند.
- ریحانه شناوری
خواهش میکنم به هرشکلی که میدانید پدربزرگم را دعا کنید از بیمارستان، از بند بیماری، از اینهمه زجر راحت شود..
مَرقومه
خواهش میکنم به هرشکلی که میدانید پدربزرگم را دعا کنید از بیمارستان، از بند بیماری، از اینهمه زجر
فاتحهای قرائت بفرمایید.
ممنون از دعاها.
إنّا للّٰه و إنّا إليه راجعون یعنی همین.
یعنی کُلُّ نفسٍ ذائقةُ المَوت.
امام رضا را خیلی دوست میداشت؛ خیلی خیلی زیاد. اگر امام رضا را دیدید، سلام پدربزرگ من را برسانید.
آن روزها که 'واضحات' را داشتم، این عکس را گذاشته بودم و حرفهایش را زیر عکس نوشته بودم. میگفت: شما نبودید، نمیدانید چهها کشیدیم.. خیلی باید قدر بدانید، خیلی..
و هنوز سر تکان دادن و غرور و غم چشمهایش را خاطرم هست. انقلاب را میگفت؛ اسلامی که با لطف خدا و چنگ و دندان نگه داشتهایم را.
خونبهجگر شدهایم تا به اینجا رسیدهایم. پا پس نکشید، کوتاه نیایید، به دفعات با خودتان و همسفرهایتان بگویید: راه زیادی تا قله نمانده...
ممنون میشم اگر منت بذارید و نماز لیلةالدفن برای پدربزرگم بخونید. حضرت سیدالشهداء شفیعتون..
ناصر فرزند علیاکبر
همیشه گفتهایم: رحمتالله به عشّاق اباعبدالله..
چه عاشقانی داری سیّدی، که ماهِ غمهای محترم پر میکشند تا اشکها پای عَلَم تو خرج شوند و فقط «فابكِ علی الحسین»..
حالا یک عاشق دیگر هم حوالیِ اربعین «عِندَ اربابِهم» شدهاست.
برای این مادرِ عزیز و آرامشِ عزیزانِدل ما دعا بفرمایید..
مَرقومه
همیشه گفتهایم: رحمتالله به عشّاق اباعبدالله.. چه عاشقانی داری سیّدی، که ماهِ غمهای محترم پر میکش
نماز لیلةالدفن بخونید لطفا؛ حضرت فاطمه[س] شفیعتون..
برای مریم فرزند محمدحسین
من اربعین عراق نرفتهام. اما دیدهام آنجا چه اتفاقی رخ میدهد. مهمترین حادثهی طریق مشّایه،" از خود بیگانگی" است! یک از خودبیگانگیِ آگاهانه. اربعین که نزدیک میشود، میزبانان "خود"شان را یک گوشهی باغچهی حیاط، کنار نخل و پایین خرماهای آویزان چال میکنند و دو سه تا لگد روی آن میزنند؛ سپس مهیای پذیرایی از زوّارِ ابیعبدالله(ع) میشوند. اصلا این را اسلام به ما آموخت. حضرت رسول صلواتاللهعلیه آمد که بگوید "خود" محور نباشید. از خود بیخود شوید و "خدا" محور شوید. وقتی خدامحور شدی، از مال و منال میگذری، از خانوادهات میگذری، از جانت، از طفل کوچکت میگذری برای "جمع" بودن. برای اینکه یک عالَم را بکشانی پای آبشار محبت خدا. وقتی معیار و محور "یکچیزِ واحد" نباشد، به اندازهی تمامی ذرات عالمْ سلیقه و میل وجود خواهد داشت. وقتی محور همه یکچیز نباشد، همه یکدل و یکرنگ نمیشوند. وقتی من از "خودی"هایم گذشتم، تو نیز گذشتی، او هم گذشت، آنوقت همه دستمان را دور گردن یکدیگر حلقه میکنیم و همهمان پای یک سفره مینشینیم. همه با هم میخندیم، همه با هم میگرییم. یاد میگیریم که درد دیگری درد ما باشد، غم دیگری غم ما باشد، احتیاج دیگری احتیاج ما باشد، خوشی دیگری خوشی ما باشد. آنوقت دیگر نه کینهای هست و نه حسادتی، نه ظلمی هست و نه رقابتی، نه جفایی هست و نه بیعدالتی، نه غمی هست و نه ناراحتی. این همان مدینهی فاضلهی بعد از ظهور است که امامحسینِ ما مانور آن را در کربلا داد. آمد و گفت من از "خود و خودیهایم" میگذرم و پای "خدا" میایستم. تو هم بیا و همرنگِ این "رنگِ واحد" شو.
من تابهحال ایام اربعین عراق نرفتهام. اما میدانم مدینهی فاضلهی وعده داده شده، ادامهی مانور حضرت سیدالشهداء در وجب به وجب مسیر اربعین، از شهرهای مرزی ایران تا موکب به موکبِ خاک عراق در حال اجراست. تمامِ مسیر اربعین، هم برای میزبان و هم برای میهمان -حتی اگر چشم گنبد را نبیند و پا به بینالحرمین نرسد- تمرینِ سرمشق همان مقصودِ اسلام و حقیقتِ حرکت اباعبدالله علیهالسلام است. مسیر اربعین، مسیری است دقیقا برخلاف مسیر بسیاری از آموزشهای کوچینگ، مقالات انگیزشی و توصیههای اینفلوئنسرهای اینستاگرام و یوتیوب برای "خود"محوری و تحقیر اسلوب زندگی اجتماعی. یک حرکت بزرگ برای خنثی کردن تئوریهای روانشناسی و جامعهشناسی با متد غربی.
- ریحانه شناوری