🔆 میلاد #مصطفای_رسول (ص)
🟢 تو جادههای عشق و معنای زندگی را به انتها رساندهای!
خدا چگونه پساز تو پیامبر بیاورد؟
⚪️ دین انبیایی بر رسم #فلسفۀ_دینْ رسول میخواهد و عینیت زیستی زندگی رسول را برای ترجمان عینی زیستمانی و نیز راهبر عینی آیندهنگار میخواهد. دینپژوهی را در وحی و سنت انبیایی و اولیایی میدانیم. میلاد #محمد (ص) پیشاز بعثتش فراخوانی یک #انسانشناسی_پیشافلسفۀ دین است. اینکه کدام انسانْ مخاطب خداوند و لایق وحی الهی میشود؟ پس این درس اول که میتوان در متن عینیت تاریخی چهبسا در سیاهترین وضعیت ـ چونان وقت تولد آن معلم زندگی ـ تولدی دیگرگون داشت: تولدی بر مدار حمد و محمد شد و همۀ تاریخ را از آن خویش کرد؛ یعنی تولدی خاتم برای بدیها و چهکنم چهکنمهای آدمی و دربهای بستۀ زندگی داشت و آنگونه زیست که مصطفی زیست و برگزیدۀ حقیقت نامتناهی الهی برای رسالتداری ترسیم و تدبیر رسم عینیت زندگی برای مردمان بود.
⚪️ محمد (ص) در پیچیدهترین میدانهای ممکن زندگی فردی، اجتماعی، تمدنی و زیستمانی، جنسی از #رسم_حمد را دارد که مصطفی میشود و اوجی از #تجربۀ_وجودی را دارد که خاتمالانبیاء میشود تا این تجربه رخ دهد که در جهانهای پیچیده، چونان عصر تجدد و پسامدرن چگونه میتوان در جنس زندگی رسم حمد داشت، امین مردمان بود، لایق حقیقت فراعقل بود و آفریدگار عینیت آیندهنگار شد و در متن عینیت رسالت خود، امامت فراروانشناخت، فراجامعهشناخت و حتی تمدنی داشت. نزدیکترین معادل معنایی با خاتم نبوتْ مقولۀ «#آفریدگاری_معیار_تمدن» است.
🟢 رسول به میان میآید: یک اتفاق وجودی! و دربرابر آن جریانهای سیاه پیچیدۀ شرک و کفر، در عینیت تاریخْ یک خط معین زیستی اصیل میگیرد: اوجی وجودی در متن عینی عینیت! میلادِ محمدِ امینِ مصطفایِ خاتمْ آموزگاری امکان شیعۀ محمدی شدن است. وقت میلاد رسول وقت تولد وجودی هرکدام از ماست به خویش فرصت تولد رسول را در خود دهیم. میتوان واقعی واقعی در خط محمد زیست. باید در جستوجوی #جنس_زندگی عینی محمد بود که چگونه لایق رسالت میشود، آنهم در اوج آغاز اتفاق پختگی با نقطهها و اتفاقهای تربیتی وجودی. به خویش و در خویش فرصت تولد محمد را دهیم. با میلاد رسول این پرسش برجسته میشود که چگونه میتوان با وجود همۀ رخدادهای سیاه جاری در زندگیها اتفاق تازهای برای خویش بود؟
شاگرد این مرام احمد #آکوچکیان
➺@markaz_strategic_roshd
💠 آدمیت و مدنیت ما در پیوست #نبوت و #امامت
◻️وقت حضور این جهانی مصطفای رسول با میلاد صادق آل محمد پیوند خورده است: تا بیاموزد الگوی معیار انسان معیار نبوی در متن یک تاریخیت معیار با سلسلۀ امامت اوصیایی فرصت رخداد تاریخی گرفته است تا با حضور بالغترین #الگوی_معیار_راهبری_آیندهنگار_راهبردی، انسان و تاریخ او ذیل ظهور دین انبیایی برای همیشۀ زیست بشری فلسفه بگیرد تا از این رهگذر امکان معنیداری تاریخیت زندگی بشر مهیا باشد.
🟦 آموختهایم که دین انبیایی بر رسم فلسفۀ دینْ رسول میخواهد، همچنان که این دینْ عینیت زیستی زندگی رسول را برای ترجمان عینی زیستمانی و راهبر عینی آیندهنگار میخواهد. دینپژوهی را در وحی و سنت انبیایی و اولیایی میدانیم. بدینسان #نبوت و #امامت_معیار برآمده است تا امکان امت و مدنیت معیار رخ دهد و تمدن معیار فرصت حضور گیرد. میانداری حضور نسبت خداوند با انسان برای معنیدارسازی انسان در فلسفۀ هستیداری انسان با هستی دیده میشود که با امامت اوصیایی ظریفترین، عینیترین، واقعیترین و در عین حال، آرمانیترین و انسانیترین امکان این حضور را ممکن ساخته است و این معنای اصولی رخ داده است که توحید بدون امامت ممکن نیست و نماد عینی تاریخی نبوت نیز با نمونههای معیارین امامت ابراهیمی و مصطفایی نیازمند به تفصیل عینی در یک تجدد معیار درونزا در متن واقعیت تاریخیت همواره ممکن تازهشدگی برای بشر است.
◻️و اینک فصل #صادق آلمحمد علیهمالسلام است تا فرصت دومین سرجمع و بهتعبیری دقیقتر، اصلیترین سرجمع نسبت طولی سنت نبوی ـ اوصیایی با قرآن کریم برای #عینیتبخشی_الگوی_زندگی_معیار در فرصت رخداد انسان معیار در متن انواع ممکن تاریخیت بشر رخ دهد تا آموخت که میتوان در عینیت تجدد هر عصری امامت را داشت. عمق عینی مدرنیتۀ دینشناختْ امامت اوصیایی است و این عبرت بزرگ اکنون پیشرو است که جمهوری اسلامی معاصری رخداده در جهان امروز ایرانیْ فرصت تداوم جریان دمبهدم تازهشوندۀ امامت اوصیایی در اینگونه برآیند صادقی است.
🟦 نبوت مصطفای رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلم #دین_قرآنی را به میان میآورد و عمق امامت او، با امامت علی مرتضی علیهالسلام، اولین فرصت ترجمۀ آیندهنگار راهبردی عینی آن نبوت و دیانتْ برای پذیرش امکان درونزایی انسانشناخت دین میشود و با امامت حسن مجتبی تا باقر علیهمالسلام، وجوه گوناگون خویش را در بحرانیترین دوران ممکن تاریخی ـ برای عبرتآموزی آن امکان تازهشدگی ـ بهمیان میآورد تا با امام صادق علیهالسلام سرجمع دوم خویش را برای پذیرش امکان تجربۀ آن آغازگری علوی برای همیشۀ زندگی بشری حتی در اوج بحرانهای راهبردی گیرد. اکنون میتوان به مدد این دو سرجمع امامتیْ سرجمع کاملاً پارادایمی سوم را در برآیند امام کاظم تا حسن عسکری علیهمالسلام با امام مهدی علیهالسلام داشت که آری، برای بشر همواره امکان این تجربۀ درونزا مهیا است.
◻️با #صادق آل محمد علیهمالسلام، حکمتبنیانی دین قرآنی سرجمع معیار خود را دارد؛ گو اینکه سورۀ اعراف نبوت تاریخی خویش را با امامت صادق آلمحمد علیهمالسلام عینیت قابلتجربه میبخشد. میلاد نبی هدایت و امام عینیت زندگی صادق خیر همراهانشان باد.🌺
🔹احمد #آکوچکیان
➺@markaz_strategic_roshd
🇮🇷 مسئلۀ بچههای جنگ «تکهآهن و زمین» نبود، «رسم آدمیت» بود. بیاموزیم!
➺@markaz_strategic_roshd
11.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 این سخنرانی مربوط به شهید #بهروز_مرادی، ساعاتی پیشاز شهادتش، است.
➺@markaz_strategic_roshd
#قسمت_دوم
🔸 بهروز در دنیایی زندگی میکرد که آدم بودن بالاترین ارزش بود. او آدم بودن را تجربه میکرد. حتی در اوج خشونتها، دردها و ظرافتهای انسانی مسئلهای مهم برای بهروز بود.
بهروز این اندیشه را در من شکل داد که آدمها باید برای خودشان نوع نگاه و بینش به حقیقت انسان، به هستی، به طبعیت، به دنیا، به قیامت و به خداوند داشته باشند. بهروز همۀ اینها را داشت. من از یک قدیس حرف نمیزنم. صحبت از یک آدم است که به نظر شاید شبیه ما بود، اما همین ظرافتها و لطافتهایش او را از امثال ما آدمهای معمولی جدا میکرد. بهروز آدمی بود که وجودش برای جهان و برای حادثهها گرهگشایی بههمراه داشت.
او به ما یاد میداد برای بودنمان فلسفه داشته باشیم. برای خندههایمان، برای گریههایمان و برای جنگیدمان، فلسفه داشته باشیم. او برای لباس پوشیدن هم فلسفه داشت. گاهی پیراهنش را روی شلوارش میانداخت یا با پاچههای گترنکرده کتانی ورزشی میپوشید و بیدلیل این کارها را نمیکرد، برای هرکدامشان توجیه داشت.
اصلاً من فلسفۀ انقلاب اسلامی را با آدمهایی مثل بهروز شناختم. آدمهایی که میشود از آنها چراییهای زندگی را پرسید و به چیستیها پرداخت. و اینطور است که راه برای پرسش جزییتر باز میشود.
🔹ادامه دارد ...
➺@markaz_strategic_roshd
#قسمت_سوم
🔸با او، قبل از شهادتش در هورالهویزه و مدتی هم در جزایر مجنون بودیم. بعضی از بچههای سپاه خرمشهر در آنجا مقر داشتند. آنجا فرصتی دست داد که با بهروز حرف بزنیم. در تحلیلها و حرفهای بهروز، واژۀ بینهایت فراوان شنیده میشد؛ به بینهایت فکر کردن، بینهایت را با بینهایت پیوند زدن. حرفهای بهروز همیشه مرا به عمق میبرد و به فکر وامیداشت.
روی کاغذ خطاطی میکرد. کمحرف بود. ساعتها در خلوتش آرام بود و نقاشی میکشید. گاهی نقاشیهایش را توی رود میگذاشت و آنها را به دست آب میسپرد.
یک بار هم برای آوردن بعضی از بچههایی که پشت خط عراقیها مانده بودند رفته بودیم. شاید در کل رفتوبرگشتمان بهروز ده جمله حرف زد. در فکر و ساکت بود. حتی بعضی وقتها که بعضی از بحثها بین بچهها بالا میگرفت، بهروز معمولاً ساکت بود و صحبتها را با لبخند تمام میکرد.
بهروز را گاهی باید در سکوتهایش شناخت تا در صحبت کردنهایش. یک وقتهایی او را در خلوتهایش بیشتر میتوان دید تا در شلوغکاریها و بازیگوشیهایش. بهروز در عین سکوت سخنران بود و در عین تنهایی اهل شلوغی.
مدتی در دبیرستان طالقانی مستقر بودیم. مسئول تبلیغات از آنجا که یک پایش را در جنگ از دست داده بود، بعضی وقتها موقع دوش گرفتن پای مصنوعیاش را به چوبلباسی درِ حمام آویزان میکرد. یک بار بهروز گفت: «بیاین پایش را برداریم ببینیم از حموم که بیرون میاد چی کار میکنه.»
خندید و گفت: «ولی این شوخی نیستها، مردمآزاریه. جدی نگیرین!»
گاهی ممکن بود برای سربهسر هم گذاشتن از این شوخیها بکنیم. آن روز بهروز با آن دوستمان شوخی کرد و پای مصنوعیاش را برداشت. بندهخدا وقتی از حمام بیرون آمد، دنبال پایش میگشت. بهروز آن را بالای کمد گذاشته بود. بعد از قدری سربهسر گذاشتنش، پایش را آورد و به او داد و خم شد پیشانیاش را با عشق بوسید. او شاد بود وگاهی شلوغ! اما این شادی و شلوغی از مهربانی او بود.
🔹ادامه دارد ...
➺@markaz_strategic_roshd