eitaa logo
مسار
332 دنبال‌کننده
5هزار عکس
549 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
💠باورهای غلط ✅از جمله باورهای غلط بوجود آمده در جامعه، فرزند کمتر ، زندگی بهتر است. استدلال اکثریت هم هزینه بالای زندگی و مشکل بودن تربیت فرزند است. 🔸 درحالی که آیات و روایات زیادی در متون دینی ما وجود دارد که بر رزاق بودن خداوند تاکید می‌کند. 🔘بنابراین مشکلات مادی نمی‌تواند دلیل قانع کننده‌ای برای تعداد کم فرزندان باشد، البته به شرطی که علاوه بر توکل بر خداوند در حد توان خود، برای برآورده کردن نیازهای مادی خانواده تلاش شود. ❇️در مورد تعداد فرزند در روایات عددی مشخص نشده، ولی جهت‌گیری کلی روایات معصومین علیهم السلام به سمت فرزند زیاد داشتن می‌باشد. 🔹پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: با یکدیگر ازدواج کنید و بر تعدادتان بیفزایید، همانا من به تعداد شما مباهات می‌کنم. 📚بحارالانوار، ج ۱۷،ص ۲۵۹ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 تنهاخوری نداریم ! 🔻چند پاسبان آمدند میدان بار و به بهانه گوسفندهای طیب به وی اهانت کردند.خون طیب به جوش آمد و سیلی محکمی به پاسبان زد. مردم ریختندسرشان و ماشین شان را هم آتش زدند. با دعوت طیب، مردم بازار راتعطیل کردندوسمت خیابان نخست وزیری به راه افتادند. 🔹طیب با اسد الله علم دیدار کرد وبابرکناری رئیس کلانتری وشهردار ناحیه همه چیز خاتمه یافت. 🔸وقتی طیب جلوی ساختمان رسید، چند نفر از مأموران او را به داخل ساختمان دعوت نمودند. او قبول نمی کرد.گفتند:فعلا بیا ناهار بخوریم تا بعد. ایشان گفته بود: با وجود جمعیتی که دنبالم آمده اند، تنها خوری نمی کنم. ⏳ساعتی بعد چند کامیون ارتشی دور مردم را گرفتند و برای همه جمعیت غذای تقسیم کردند. همه کنار خیابان ناهارشان که خورش قیمه بود خوردند و پدرم رفت داخل ساختمان. 📝راوی: بیژن حاج محمد رضا؛ فرزند شهید 📚 سه شهید؛حمید داودآبادی،ص ۱۹٫۲۰ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️نوازش 🌺موهایش را اسیر انگشتانش کرد و آن‌ها را چنگ زد. از پشت تارهای موهایش رد ماست را در طبقات یخچال دنبال و به سطل ماست رسید. شانه‌اش از درد سابیدن کف آشپزخانه، در و دیوار خانه تیر کشید. با صدای بلند گفت:« فهیمه، فهیمه! » 🌸فهیمه با قدم‌های کوچکش روی کاشی‌های سفید و خنک آشپزخانه پا گذاشت. مینا ابروهایش را درهم برد و با صدای فریادگونه گفت:« چند دفعه بگم تو یخچال چیز نخور، نمی‌فهمی، نه؟» دستمال نمدار به سمت فهیمه پرت کرد:« بردار، پاکش کن.» فهیمه به صورت گر گرفته اش خیره شد، دستمال را از روی انگشتان پایش برداشت. با دستان کوچکش لکه‌های ماست را به هم وصل و جاده‌ای سفید ایجاد کرد. ☘️مینا نفس عمیقی کشید و داد زد:« نکن، نکن، گند زدی به یخچال.» دستمال را از دست فهیمه کشید. تنه‌ای به او زد و او را از مقابل در یخچال کنار زد، گفت:« برووو، فقط بروووو.» فهیمه آرنج دست چپش را میان انگشتانش فشرد و با قدم‌های آرام از آشپزخانه رفت. 🌺چند دقیقه بعد صدای گریه حمید بلند شد. مینا مثل نارنجک که ضامنش کشیده شده، به سمت اتاق پا تند کرد. حمید را از گهواره اش بلند کرد. سرش را روی شانه‌اش گذاشت تا آرام شود. 🌸فهمیه کنار کمد ایستاده و به صورت سرخ و خیس حمید در بغل مادرش و دست‌های نوازش گرش خیره شد. مینا با چشمان شعله ور به فهیمه نگاه کرد، لبانش آماده رگبار بود که صدای سلام محمد از درگاه اتاق، حواسش را از فهیمه پرت کرد. مینا جواب داده نداده، دهان به شکایت فهیمه باز کرد:« این دختره‌ی سرتق... » ☘️محمد ابرو بالا انداخت و رو به لب‌های لرزان فهیمه گفت:« خوشگل بابا مواظب داداشش بوده که یکدفعه داداش گریه کرده دیگه، بیا بغل بابا ببینم.» فهیمه خیره به لبان خندان پدر شد که محمد او را از زمین بلند کرد و گفت:« دختر بابا همیشه مواظب داداششه، مگه نه؟» 🌺فهیمه خیره به صورت پفدار حمید، سرش را میان گردن پدر مخفی کرد و آرام گفت:« دیگه مواظبشم.» 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ از: افراگل به: قطب عالم امکان 🌺سلام و صلوات بر تو ای گل خوشبوی باغ بتول 🍀آقا جان اجازه هست بگویم دلم برایتان تنگ شده است؟! مولا جان شرمنده‌ام با این کارنامه ‌سیاهم حرف از دلتنگی و دوست داشتن می‌زنم. گاهی با خود می‌گویم، منِ کمترین چه به حرف‌های عاشقانه گفتن؟! بعد وقتی می‌بینم دلم بیقرار حرف زدن با شماست و تا حرف نزده‌ام آرام نمی‌شوم. یقین پیدا می‌کنم خودتان عنایت خاص داشته‌ای تا مدتی هر چند کوتاه با شما درددل کنم و کلماتی را به قلم آورم تا به دنبالش آرامشی باشد که به قلبم تابیده می‌شود. سیدی من به فدای قلب مهربانتان. 🌼ای زیباترین‌ها، عزیز دل مصطفی صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم،چقدر امروز اذیت شدم وقتی پایِ درددلِ عزیزی نشستم و گوش دادم و سوختم و سوختم و نتوانستم برایش کاری انجام دهم. چقدر ناراحت شدم که با چه احساس شرم و اذیتی و از روی ناچاری به من عاصی روی آورده است و با چه بغض دردمندانه‌ای حرفی را بر زبان آورد که در هیچ کجا و برای هیچ‌کس نمی‌توانست بگوید و عاجزانه از من کمک می‌خواست. آقا جان خودتان دستگیرش باش و به آن دل مهربان و بی‌قرارش رحم بفرما و با دعا و نگاه کریمانه‌ات به این سختی و رنجش پایان بده. 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿 ارواحناله الفداء ارتباط با ادمین: @taghatoae ادمین تبادل: @tajil0313 🆔 @parvanehaye_ashegh
☘عطر نابِ بندگی 🌺صبح یعنی؛ آغاز یک سلام 🌼صبح یعنی؛ عطر نابِ بندگی 🌹صبح یعنی؛ حس خوب زندگی 🌷صبح یعنی؛ بوی عشق و مهربانی 🌸تمام حس‌های قشنگ، مهمان دل‌هایتان. 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠نرم و برّان ✅ زبان یک عضو نرم و پر انعطاف در دهان انسان است که با چرخش خود می‌تواند جنگ یا صلح به پا کند. 🔘کنترل زبان در برابر همه آدم‌ها توصیه تمامی خردمندان است؛ امّا خردمندان به کنترل آن در برابر کسانی که حضور و رشد و بالندگی خود را مدیون آنها هستیم؛ یعنی پدر و مادر بیش از سایر افراد توصیه کرده‌اند. 📖خداوند نیز در این زمینه آنقدر برای والدین ارزش و احترام قائل شده است که حتی اُف گفتن به ایشان را جایز نمی‌داند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨تا حالا دیدی کسی در مجلس ترحیم خودش حاضر بشه؟ 🌸بعد از شهادت علی، مراسم گرفتیم. مهمانان زیادی آمده بودند و من مضطرب که غذا کم نیاید. به ناگاه علی را در گوشه آشپزخانه دیدم. 🍃گفت: مادر چرا مضطربی؟ گفتم: نگران کم آمدن غذا هستم. ظرف برنجی دستش بود. گفت: این را به غذا اضافه کن و نگران نباش. 🌿همه مهمان‌ها سیر خوردند و آخر سر به اندازه همان بشقاب غذا اضافه آمد. 📚بیا مشهد، گروه فرهنگی شهید هادی،چ اول ۱۳۹۵، ص ۱۴۶ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍یک استکان چای 🌺مهلا زیر نور آفتاب تابیده شده در ایوان دراز کشیده بود. مادرش حیاط را آب و جارو می‌زد. 🌸اکرم برای استراحت روی فرش رنگ و روی رفته‌ی ایوان نشست. به صورت با طراوت مهلا نگاه کرد. ☘مهلا با گوشی مشغول تمرین‌های کلاس مجازی بود. با دیدن سایه مادر، سرش را بلند کرد قامت مادر را با دقت دید. قامت رعنای مادرش مچاله و کوتاه شده بود. 🌺درخشش جوانی پوستش از بین رفته بود. زحمت بزرگ کردن مهلا به تنهایی و با کارهای سخت، پوست صورتش را سخت و پرچین کرده بود. 🌸در لحظه‌ای همه‌ی اینها در ذهن نوجوان مهلا پیچید. ناگهان از حالت خوابیده برخاست. پاهایش را جمع کرد. به آشپزخانه رفت. چایی خوش رنگ و عطری برای مادر در استکان کمر باریک مورد علاقه‌ او ریخت. همراه با توت خشک با لبخند جلوی مادر گذاشت. بعد روی پاهای او بوسه زد. ☘اکرم مهلا را با تعجب نگاه کرد. ذوق زده شد و او را در آغوش گرفت. مهلا گفت:«مامان منو ببخش که به خاطرم مجبور شدی اینقدر سخت کار کنی و جوونیت رو به پام بریزی. قول می‌دم روزی بتونم زحماتتون رو جبران کنم.» 🌺اکرم دلش غنج رفت. موهای مشکی دخترش را نوازش کرد. او را محکم در آغوش گرفت و گفت: «همین که میدونم حواست هست، یه دنیا برام ارزش داره. عاقبت بخیر شی دخترم.» 🌸خورشید از لای برگ‌های درخت انگور برای آن دو چشمک زد. اکرم چایش را برداشت. همینطور که در نگاه زلال مهلا خیره بود، آن را با شوق سرکشید. 🆔 @tanha_rahe_narafte
20.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨عشق سینه زن ها ❤️واسه من که دوست دارم، چه بهشتیه این روضه 🏴خدا هر کی منو آورد، توی روضه بیامرزه 🏴نمیرم از در این خونه جایی، دار و ندار گدایی ❤️ابی عبدالله 🆔 @tanha_rahe_narafte
السلام علیک یا اباعبدالله 🚩ما به قربان تو رفتیم اباعبدالله...! 🥀 🏴 در عزای اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام سیاه می‌پوشیم. 😭 همراه ناله‌های زنان و کودکان حرم اشک می‌ریزیم. 🥀 دست به دامان شیرخواره و سه ساله می‌شویم. 🤲🏻 خوانده‌ایم و شنیده‌ایم «إن الحسین مصباح الهدی و سفینةالنجاة» برای نجات خود از منجلاب روزمرگی دنیا و رسیدن به قرب الی الله 📝 دست به قلم شده و دردهای دلمان را با این خاندان بازگوییم. 💎ما هر چه داریم از برکت این خانواده است. 🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩 🖌هر شب بعد هیئت، نامه‌ای خاص بنویسیم به اهل کاروان کربلا. 💌 نامه‌های شما را در صندوق پروانه‌های عاشق جمع می‌کنیم و زیباترین‌ها را گل چین خواهیم کرد. به بهترین آنها هدیه‌هایی تقدیم خواهد شد. نامه‌هایتان را برای آیدی @taghatoae ارسال نمایید. 🆔 @parvanehaye_ashegh
هدایت شده از نامه خاص
سلام همراهان گرامی🌹 📣📣 توجه توجه 📣📣 😇 باز هم مسابقه داریم 😍😍😍 📌 شرایط شرکت در مسابقه: ۱- به مدت دو ماه محرم و صفر فرصت دارید به امام حسین علیه السلام و اهل بیت او و یارانش نامه بنویسید. ۲- نامه‌ها حتما حتما کمتر هزار کلمه باشد. ۳- حتی الامکان اشکال نگارشی و ویرایشی نداشته باشد. ۴- محتوای مناسبی داشته باشد. ۵- نامه‌ها را مطابق نامه‌های داخل کانال پروانه‌های عاشق تنظیم نمایید. ۶- حتماً حتماً مثل نامه‌های داخل کانال در قسمت (از:) نام مستعار یا واقعی خود را بنویسید. ۷- اگر بلد هستید می توانید برای نامه‌تان عکس نوشته با استفاده از محتوای نامه خودتان بسازید و نامه را همراه عکس برای ادمین کانال @taghatoae ارسال نمایید. شرکت در این بخش امتیاز ویژه دارد. 🌼بعد از ماه صفر در تاریخ۱۴۰۰/۰۸/۰۲ مصادف با روز ولادت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نتایج بررسی نامه‌ها اعلام خواهد شد. 📝با نشر حداکثری این پیام دیگران را به شرکت در این رقابت دعوت بفرمایید. کسانی که برای حمایت از مسابقات فرهنگی کانال‌هایمان بانی سراغ دارند، ادمین کانال @taghatoae را در جریان بگذارند. 🆔 @parvanehaye_ashegh
🍁دل تنگ روضه 🏴وقتی برای گریه دلم تنگ می‌شود 🏴لب با دَم حسین هماهنگ می‌شود 🏴تنها نه دل به یاد تو می‌سوزد ای‌ حسین 🏴از روضه‌هایت دل سنگ، آب می‌شود 🆔 @tanha_rahe_narafte