eitaa logo
مسار
336 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
535 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
✨پرستار زن بهتره یا مرد؟ 🍃[قبل از آشنایی مان با علی آقا]رفتم بیمارستان برای عیادت علی آقا. 🍃سه چهار تا از نیروهای امداد هلال احمر که خانم بودند بالای سرش بودند. می‌خواستند زخم‌هایش را پانسمان کنند؛ اما اجازه نداد. 🍀خواهش کرد که پرستار مرد برایش بیاورند. 📚 نیمه پنهان ماه، جلد ۲۲؛ علی تجلایی به روایت همسر شهید، نویسنده: راضیه کریمی، صفحه ۱۸-۱۷ 🆔 @tanha_rahe_narafte
🌸بهترین برخورد با نوجوان چگونه است؟ ☘️در دوران نوجوانی، بهترين نحوه برخورد با نوجوان اين است كه به او در امور مربوط به خودش مسئوليت بدهيد، و نظارت شما بر رفت و آمد و كارهايش غير مستقيم باشد و از جملات آمرانه و دستوري به او بپرهيزيد و كارهايي كه از او مي خواهيد بصورت پيشنهاد مطرح نماييد و اين پيشنهادات همراه با دليل باشند . 🌸سعي در قانع كردن او داشته باشيد تا نوجوان از اين مرحله حساس به سلامت گذر نموده و بتواند به نحو مطلوب هويت يابي كند و خود را براي پذيرش نقش هاي آينده آماده كند و اعتماد به نفس و عزت نفس خود را حفظ نمايد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍جرعه ای تلاش 🌺 ‌خنکای‌ صبح بود. لیلا با سبد صبحانه به سمت گندمزار روانه شد. هوای بهاری صورتش را نوازش می‌داد. 🌾ملیحه با شوهرش رضا، در کنار خرمن گندم نشست ؛ گندم‌ها را در طبقی ریخته بودند و باد می‌دادند تا کاه و سنگ آن از دانه‌ها جدا شود. 🌸ملیحه از کاه‌های گندم که بر سر و رویش می ریخت و سوزشی همراه با خارش در او ایجاد می‌کرد؛ گهگاهی می نالید. 🌺 رضا که کمی آن سوتر نشسته بود با دیدن نتیجه کار، تلاش و زحمتش بعد از مدت‌ها برق خوشحالی در چشمانش درخشید. سال گذشته محصولشان آفت زد و نابود شد. 🍃دیدن گندم‌های طلایی و صورت آفتاب سوخته‌ی پدر بعد از یک سال سخت در گندم‌زار شادی را در رگ‌های لیلا جاری کرد. او با گونه‌هایی که همچون سیب می‌درخشید، لبخند زنان با سبد صبحانه به جمع دو نفری آن‌ها پیوست. 🍃 لیلا بعد از سلام و خسته نباشید به گندم‌ها اشاره کرد: ماشاء الله مبارکه؛ إن شاءالله پر برکت باشه. خدا رو شکر. به لطف خدا و بارونی که اومد امسال محصول خوبی داشتیم. 🌸- بله دخترم! خدا رو شکر. إن شاء الله امسال تمام بدهی‌ها رو بپردازیم، خیلی کمکمون کردی، خدا خیرت بده. 🌸- منم مثل شما برای حفظ خانواده باید یِ کاری می‌کردم. بساط صبحونه رو می‌چینم؛ شما و مامانم دست و صورتتون رو بشورید و بیایید. 🆔 @tanha_rahe_narafte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 فَكَيفَ أَصبرُ عَلی فراقك..؟! تا به وصال نگاهت برسم... مرهم اين صبر ياد توست! ياد تو می‌بارد بر وادی دلم... و عطر وصال را هديه می‌آورد برای شیدایی‌هايم! عزیزم حسین💔 🆔 @tanha_rahe_narafte
🌺یک توصیه مهم و مهمترین پرسش .... 🎥اگر از آن دست افراد هستید که بچه‌ها را پای تلویزیون می‌نشانید تا خودتان به کارهای‌تان برسید. اگر همراه اعضای خانواده فیلم‌های بلوک شرق و غرب را تماشا می‌کنید؛ 📼حواس‌تان باشد: 🎞نه بلوک شرق و نه غرب دل‌شان برای ما نسوخته است. آنها برای اوقات فراغت ما برنامه‌ریزی‌های زیادی دارند. از جمله فیلم‌ها و انیمیشن‌ها. 🖥اکثرا یا بهتر است بگوییم همه آنها یا اعتقادات اسلامی را می‌کوبند یا منجی را. اگر موقع تماشا آنها را سؤالی نبینید، شدیدا از آنها اثرخواهید گرفت. بعد چند سال بدون اینکه بدانید چرا، نسبت به مفاهیم دینی زاویه خواهید گرفت. ❓پنج سؤالی که قبلا گفتیم موقع خواندن خبر به آنها توجه کنید. حتما موقع دیدن فیلم هم مد نظرتان باشد. 📺اینکه این فیلم چه چیزی را می‌خواهد به من آموزش دهد؟ مهمترین پرسش است. از آن غافل نشویم. 🌸امروز سی‌ و سومین روز چله زیارت عاشوراست. چله گیران عزیز هر زمان زیارت عاشورا را قرائت فرمودند با یک اعلام کنند تا از ادمین کانال @taghatoae دعای خیر هدیه بگیرند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
زیارت عاشوراکربلایی.mp3
2.68M
🌸 روزت رو با کی شروع می‌کنی؟ 💫 صبح را با نام و یاد امام حسین و امام زمان علیهماالسلام و صدقه دادن برای سلامتی حضرت حجت ارواحنافداه شروع می‌کنیم تا با این اعمال به آرامش روزانه برسیم. 🏴وضو می‌گیریم. رو به قبله روی دو زانو می‌نشینیم. دست ادب بر سینه می‌گذاریم و سلام می‌دهیم: ✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨ ✨ السلام علیک یا بقیة الله خیر لکم✨ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨قاب طلا با آب طلا نام حسين قاب کنيد با نام حسين يادی از آب کنيد خواهيد مه سربلند و جاويد شويد تا آخر عمر تکيه بر ارباب کنيد. 📚آیینه عزا ،ص۳۷ 🆔 @tanha_rahe_narafte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ دیدم بَچَّم داره می خنده 🍃همیشه حواسش هم به اعمال و رفتار خواهرانش بود، هم من و پدرش. شاید دقتی که او داشت، ما نداشتیم. 🍃خانه که نمی آمد. یک بار خودم برای دیدنش رفتم تهران. شنیده بودم از منطقه برگشته. زخمی شده بود. رفتم بیمارستان ببینمش. فقط نشستم سیر نگاهش کردم. چند روزی ماندم آنجا. وقت برگشتن به آقای خرّمی گفتم: خواستی برگردی شهرستان مرا هم ببرید. آقای خرّمی راننده محمود بود. می خواست چند نفر دیگر از برادران پاسدار را هم ببرد. با این حال گفت: چشم حاج خانم. 🍃نگاهم به نگاه محمود افتاد. دیدم همین طور که روی تخت خوابیده، با چشماش داره یه جوری علامت می ده که یعنی با خرّمی نری یا. حساب کار دستم آمد. چند دقیقه بعد، خرّمی گفت: برویم حاج خانم؟ محمود زُل زد توی چشم هام تا بشنود، منم گفتم: شما بروید، من فعلاً هستم. دیدم بَچَّم داره می خنده. آن خنده اش کُلی می ارزید. تا دید با ماشین بیت المال نرفتم، خوش حال شد. 📚 سیره پیامبرانه شهدا، نویسنده: رضا آبیار،ناشر :مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، ص۲۹ 🆔 @tanha_rahe_narsfte
💠 هم زبان ✅ والدین احتیاج به همدردی، مراقبت و همراهی بدون حس ترحم دارند. به خصوص زمانی که یکی از زوج‌ها، یار خود را از دست داده باشد. 🔘 از وظایف فرزندان، رسیدگی به آن‌ها بدون القای حس ترحم است. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍مرغ پر شکسته 🍃پدر گوشه پذیرایی نشست. سر پایین انداخت. مهمان‌ها رفتند. حسن، خداحافظی کرد و به خانه‌اش برگشت. زینب در آشپزخانه ریز ریز اشک می‌ریخت و ظرف‌ها را جا به جا می‌کرد. ناگهان از پذیرایی صدایی شنید. گوش تیز کرد. پدر، آهسته روضه می‌خواند: «ای نور قلب عاشقم، شمع این خانه تویی زهرا زهرا مرو مرو لطف این کاشانه تویی ای مرغ پر شکسته افتاده کنج قفس از فرت غصه فاطمه در سینه مانده نفس» 🔘هق هق پدر بلندتر شد. آهی کشید و ادامه داد: «ممنونم اگر نروی، میمیرم اگر بروی زهرا مرو مرو» ☘سیل اشک‌های زینب بر قلب او شلاق زد. به طرف پذیرایی رفت تا شاید بتواند پدر را آرام کند. روی مبل، کنار پدر نشست. دستان او را درون دستانش گرفت. بغضش را فرو داد: «بابا جون، برا من تو این دنیا فقط شما موندید و داداش حسن. من دوست ندارم خدایی نکرده برا شما اتفاقی بیفته. » 🍃پدر اشک‌هایش را با پشت دست پاک کرد: «نترس دخترم. داشتم روضه می‌خوندم تا برا مادرت ثواب بفرستم. دل خودمم آروم بگیره.» - بمیرم برا دلت بابا. - یه چیزی می‌خوام بهت بگم؛ کی برام زن می‌گیرید؟ 🔘زینب دهانش باز ماند. خواست بگوید: «بذار کفن مامانم خشک بشه بعد حرف زن بعدی رو بزن. » ☘یاد حرف‌های مشاور افتاد: «مردا نمی‌تونن بدون زن زندگی کنن.» 🍃زینب دست‌هایش را پیش کشید:«بابا یعنی انقدر مامان رو دوست نداشتی که حداقل چهل روز صبر کنی؟» ☘- الان هفت روز گذشته. تا شما بخواید برام زن بگیرید، ممکنه یک سالم بگذره. 🍃- باشه بابایی به روی چشم. پیگیرش میشم تا یه زن خوب برات پیدا کنم. هر چند هیچ کس مثل مامان نمیشه. ☘- میگم این زهرا، پیر دختر همسایه، گزینه مناسبی نیست؟ مثل مادر که نه، ولی می‌تونید با هم مثل خواهر باشید. 🍃خون زینب به جوش آمد. خواست بگوید: «خوشم باشه. پس اینهمه گریه و زاری و زهرا مرو مرو برا این دخترک پیر پاتال بود؟» ☘زبانش را گاز گرفت. بلند شد و به آشپزخانه رفت. با خود گفت:«آروم باش. آروم باش. باباته. احترام داره. نباید چیزیش بگی. آخه من ... » 🔘پدر به آشپزخانه رفت. استکانی برداشت و چایی ریخت. زینب بشقاب درون دستش را کنار گذاشت. گفت: «می‌گفتید می‌ریختم براتون.» 🍃- نخواستم مزاحمت بشم. فقط اینم بدون که با فخری خانم درباره ازدواج با دخترش سربسته صحبت کردم. نمی‌خواستم دختر مجردم مجبور بشه تنهایی برا من خواستگاری بره. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از: رمیصا به: خدای عزیزم سلام نازنین معبودم شنیده بودم کارگزارنی داری که به وقت لزوم به بندگان کمک می کنند . از قضا یک کارگزار شیرین زبان 😍 پنج ساله را برایم گمارده ای که با شنیدن الله اکبر اذان ، مثل طوطی فقط یک جمله را تکرار می کند: « نمازتو بخون دیگه » تا وقتی هم که رو به قبله نشوم رهایم نمیکند. الحمدلله رب العالمین 🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿 شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید. 🆔 @parvanehaye_ashegh
🌐چگونه از فضای مجازی سالم بیرون برویم؟ 🌀برای اینکه در فضای مجازی حل نشویم و از اثرات منفی آن بکاهیم. حتما حتما حتما مطالعه کتب اعتقادی مثل کتب شهید مطهری را در برنامه مطالعاتی روزانه‌مان قرار بدهیم. 🌸امروز سی‌ و چهارمین روز چله زیارت عاشوراست. چله گیران عزیز هر زمان زیارت عاشورا را قرائت فرمودند با یک اعلام کنند تا از ادمین کانال @taghatoae دعای خیر هدیه بگیرند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
ziarat_ashura_mansuri-[www.Patoghu.com].mp3
4.1M
🌸 بهترین روزها را با یاد امامان آغاز کنیم 💫 صبح را با نام و یاد امام حسین و امام زمان علیهماالسلام و صدقه دادن برای سلامتی حضرت حجت ارواحنافداه شروع می‌کنیم تا با این اعمال به آرامش روزانه برسیم. 🏴وضو می‌گیریم. رو به قبله روی دو زانو می‌نشینیم. دست ادب بر سینه می‌گذاریم و سلام می‌دهیم: ✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨ ✨ السلام علیک یا بقیة الله خیر لکم✨ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨اشکم اشکم ز هجر روی تو خوناب شد حسين مويم ز غصه رشته مهتاب شد حسين هرجا کنار آب نشستم ز داغ تو از بس که سوختم جگرم آب شد حسين 🆔 @tanha_rahe_narafte
💞اگه شوهر شما همچین کاری بکنه چه می‌کنید؟ 🔰 از اردوی مشهد برگشته بود. با اینکه می‌توانست خانواده‌اش را ببرد ، اما این کار را نکرده بود. پرسیدم: عبد الله! چرا خانواده‌ات را نبردی؟ گفت: از وقتی رحمت الله شهید شده، بین خانواده خودم و او فرقی نمی‌گذارم تا مبادا به دل خانواده‌اش خطور کند که اگر رحمت الله زنده بود، ما را می‌برد. خیلی اهل مراعات بود و نکته سنج. 📚‌‌کتاب یادگارن، ج۵، چاپ دوم ۱۳۸۸، ناشر روایت فتح، خاطره ص ۶۰ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💞بهترین همسر دنیا باشیم 💖مدافع همسرتان باشید و از همسر خود در گفتار و کردار حمایت کنید. به هیچ کس حتی نزدیکان اجازه ندهید بی‌دلیل از همسر شما عیب‌جویی کنند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️میدان مسابقه 💦صدای گریه معصومه ، مثل پتکی بر سرش فرود می‌آمد. صبح که از خواب بیدار شد وسط پیشانی و دو طرف سرش درد می‌کرد. بالش را برداشت و محکم به پیشانی و دو طرف سر فشار داد. دیروز حرص زیادی خورده بود. برای اینکه بچه‌ها متوجه نشوند، مجبور شده بود، جلوی خود را بگیرد تا چیزی نگوید. همین خودخوری و آزادنکردن صداهای درونش، خودش را به شکل درد نشان داد. 🌸همسرش مرتضی، مریض شده بود. نرگس هرچه سوپ و آبمیوه می‌آورد؛ مرتضی مثل بچه‌ها شده و گوش به حرفش نمی‌داد. خجالت از موی سفیدش نمی‌کشید. هر وقت مریض می‌شد، اعصاب او را خط خطی می‌کرد. نرگس حواسش بود که صدایش را بلند نکند و با خواهش و قربان‌صدقه به زور سوپ را به او بخوراند تا کمی قوت بگیرد. صبح حالش خیلی بهتر بود. حتّی می‌توانست سر کار برود و تبش پایین آمده بود. 🌺نگاهی به اتاق بچه‌ها کرد. به طرف معصومه رفت. گریه‌اش بریده بریده شده بود. نرگس هر روشی را به کار می‌برد؛ ولی قطع نمی‌شد. روسری گل آبی را برداشت و با آن سرش را محکم بست. نگاهی به ساعت دیواری انداخت که عقربه‌هایش با هم میدان مسابقه تشکیل داده بودند و در حال رسیدن به هم بودند. یک ساعت دیگر مرتضی می‌آمد و او هنوز کارهایش را انجام نداده و ناهار آماده نکرده بود. مرتضی مردی نبود که ناراحت شود، ولی او از انجام نشدن به موقع کارها به شدت ناراحت بود. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از : افراگل به : قطب عالم امکان بسم الله الرحمن الرحیم 🌹«السَّلامُ عَلَيکَ يا مولای یا بَقيَّةَ اللَّهِ»🌹 سلام و صلوات بر تو ای شاهد و ناظر آقاجان خوب می‌دانم که هر زمان به یادتان هستم ، از سوی خودتان گوشه چشمی به این کمترین شده است والّا من کجا و یاد شما کجا؟! مولاجان دوست دارم هر ساعت به یادتان باشم و برای سلامتی تان دعا بخوانم و نذر کنم . باَبی اَنت و اُمّی ✨عالم به عشق روی تو بیدار می‌شود هر روز عا‌شقان تو بسیار می‌شود... ✨وقتی سلام می‌دهمت در نگاہ من تصویر مهربانی تو تکرار می‌شود... اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج 🌾🌼🌾🌼🌾🌼🌾🌼🌾🌼🌾 ارواحناله الفداء ارتباط با ادمین: @taghatoae ادمین تبادل: @tajil0313 🆔 @parvanehaye_ashegh
🔥آدمای تو اینستاگرام، همه میرن جهنم؟ 🍃 صفحه اینستاگرامش را برایم باز کرد. فیلم دختری لچک به سر را نشان داد، موهایش را دو طرف سر بافته و در معرض دید قرار داده بود. همراه برادرش غذاهای جدید می‌ساختند، می‌چشیدند و طعمش را توصیف می‌کردند. گفتم: اولا چرا برادر این دختر بی‌خیاله از اینکه مردم خواهرش رو با این وضع ببینن؟ دوم اینا از آتیش جهنم نمی‌ترسن؟ چشمانش را درشت کرد و پرسید: یعنی می‌گی اینهمه آدم تو اینستاگرامن همه رو خدا می‌بره جهنم؟ گوشی‌اش را پس دادم: اگه همه اینطوری عمل کنن بله، البته همه جا آدم خوبم هست ولی تو قرآنم داریم اکثرهم الکافرون. پس فقط اونایی که گوش به حرف خدا میدن بهشتی میشن. - نه بابا خدا همچین کاری نمی‌کنه. - بابات وقتی کار اشتباه انجام میدی، تنبیهت نمی‌کنه؟ 🌸امروز سی‌ و پنجمین روز چله زیارت عاشوراست. چله گیران عزیز هر زمان زیارت عاشورا را قرائت فرمودند با یک اعلام کنند تا از ادمین کانال @taghatoae دعای خیر هدیه بگیرند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
ziarat_ashura_mansuri-[www.Patoghu.com].mp3
4.1M
🌸 حواست به ساعت‌های آغازی روزت هست؟ 💫 صبح را با نام و یاد امام حسین و امام زمان علیهماالسلام و صدقه دادن برای سلامتی حضرت حجت ارواحنافداه شروع می‌کنیم تا با این اعمال به آرامش روزانه برسیم. 🏴وضو می‌گیریم. رو به قبله روی دو زانو می‌نشینیم. دست ادب بر سینه می‌گذاریم و سلام می‌دهیم: ✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨ ✨ السلام علیک یا بقیة الله خیر لکم✨ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️غرق تماشا 🌸صبح یعنی ؛ تو بخندی از ته دل تا من غرق تماشایت شوم. 🍀 من شاد خواهم بود، زمانی که به اطرافیانم ببخشم از محبتی که خدا به من هدیه کرده است. 🌼اینگونه که باشم، می‌شوم اشتیاقی برای طلوع هر صبح. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨خدایا ممنونم نذرم رو قبول کردی 🍃مادر محمود نذر کرده بود که پسرش در روز عاشورا شهید شود. می‌گفت: می دانستم شهید می شود. ختم سوره واقعه برداشتم که اگر شهید می‌شود، روز عاشورا شهید شود تا گریه‌هایم برای امام حسین علیه السلام باشد و رنگ او را بپذیرد. 🍃غروب عاشورا بود که هنوز خبر شهادت محمود به او نرسیده بود. ناراحت بود. گفت: خدایا! نذرم را قبول نکردی؟! مادر عازم مسجد بود. وقتی خبر شهادت محمود را به مادر دادیم، اولین سؤالش این بود که کی شهید شد؟ 🍃وقتی گفتیم روز عاشورا، گفت: خدایا! ممنونم که نذرم را قبول کردی. 🍃با اینکه خبر شهادت محمود را شنید اما دوباره راه مسجد را در پیش گرفت. می گفت: محمود به امام حسین علیه السلام اقتدا کرد و امام حسین علیه السلام شهید نماز شد. 📚 نذر قبول؛ کتاب خاطرات شهید محمود اخلاقی، نویسنده: اشرف سیف الدینی، صفحه ۷۵-۷۴ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 بهار کودکان ✅ خانواده ها روش های مختلفی را برای پرورش خلاقیت و رشد ذهنی کودکان خود انتخاب می کنند؛ یک راه ارزان و آسان بازی با خاک است که از سوی دین اسلام و روانشناسی نوین مورد تأکید قرار گرفته است. 🔘خاک تمیز در اختیار کودکان خود قرار دهید. لمس خاک، ساختن و خراب کردن باعث شادی و نشاط کودکان، کاهش اضطراب و افزایش خلاقیت آنها می شود. 💐پيامبر صلي الله عليه وآله فرمودند :«اِنَّ التُّرابَ رَبيعُ الصِّبْيانِ؛ خاك، بهارِ (تفريحگاهِ) كودكان است.» 📚معجم الكبير ، ج ۶، ص ۱۴۰، ح ۵۷۷۵ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍کاردستی 🌸هیاهوی بچه‌ها در گوشش بود و چشمش به کاردستی فرهاد. خانه‌ای چوبی با باغچه و سرسره، چوب‌ها یک اندازه بریده و به هم چسبانده شده بودند. انگشتان گره کرده فرهاد پیش چشمان خانم احمدی‌ شکش را به یقین بدل کرد، گفت:«فردا به مادرت بگو بیاد مدرسه.» 🌺فرهاد آب دهانش را قورت داد و با لکنت گفت:«چ ... چرا؟» خانم احمدی لبخند زنان گفت:«هر دفعه یکی از مامان بچه‌ها را میگم بیاند با هم حرف بزنیم، الان نوبت مامان تو هستش.» 🍃فریبا همراه با فرهاد وارد مدرسه شد. با گذر از کنار تور والیبال غرق خاطرات دوران تحصیل خودش شد. بوی کاغذ کتاب‌های نو در مشامش پیچید. لبخند زنان مقابل خانم احمدی ایستاد. خانم احمدی از درس فرهاد تعریف کرد و گفت:«کاردستیش خیلی تمیز و دقیق بود، از کجا براش خریدین؟» لبخند از لب‌های فریبا رفت:«نخریدم...» 🌸 خانم احمدی میان کلام او دوید:«پس کار خودتونه؛ خوبه پس بهتر میتونین خلاقیت فرهاد رو پرورش بدین.» فریبا دندان‌هایش را به هم فشرد و با اخم گفت:« بچم خیلی هم باهوشه.» خانم احمدی چشم‌هایش را گرد کرد و گفت:«من نگفتم کم‌هوشه. فقط ندیدم ایده‌ای داشته باشه یا یِ راه‌ حل جدید و متفاوت تو مسئله‌ها بده. بذارین خاک‌بازی کنه یا اسباب‌بازی‌های ساختنی براش بخرین.» 🌺فریبا ابرو درهم کشید:«اصلا به بچم اجازه نمیدم خاک‌بازی کنه. خدا رو شکر اونقدر پولداریم که اسباب بازی براش بخریم.» 🍃- بچه‌های پول‌دار و ندار نیاز دارن با خاک، البته خاک تمیز بازی کنن. خاک با بی‌شکلیش به بچه‌ها این فرصت رو میده‌ که خلاق بشن. 🆔 @tanha_rahe_narafte