✨کمک به سیل زدگان
🍃مصطفی از همه چیزش در این دنیا میگذشت. از هیچ کس هدیهای قبول نمیکرد. یک بار مقام معظم رهبری به ایشان پانصد هزار تومان هدیه داده بود. پول در حساب بانک مرکزی بود.
☘یک روز مرا با خودش برد. رفتیم داخل بانک. کارت شناسایی اش را جا گذشته بود. به ضمانت من توانست آن مبلغ را از حسابش بردارد.
🌸پول را داد به من و گفت: «این همون پولی است که آقا به من دادهاند. میخواهم بدهم به سیلزدههای زابل، زحمتش با شما. »
⚡️گفتم: «شما تنها هدیه تان را هم دارید می بخشید؟ »
🌾گفت: «تعارفات را بگذار کنار. دعا کن شهید شوم. »
راوی: برادر مشکاتی
✨ستاره دنباله دار؛ روایاتی از زندگانی شهید مصطفی اردستانی، صفحه ۵۰
#سیره_شهدا
#شهید_اردستانی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨ خرید وقت برای کتاب خواندن
🍃گوشه کتاب خانه مقر انرژی اتمی به نام اردستانی سند خورده بود. صبحگاه تمام نشده میدوید سمت کتاب خانه و تا ظهر سر و کله اش پیدا نمیشد.
☘️با هیکل لاغرش خیمه میزد روی کتاب. شر شر عرق میریخت؛ اما کتاب میخواند.
برگههای کوچکی هم داشت که از کتابها یادداشت برداری میکرد. روایات جدید را مینوشت. هر وقت هم که وقت خالی پیدا میکرد، خودش بود و مرور یاداشتهایش؛ مثل زمانی که بعد از صبح گاه، از لای شیارها بالای کوه میرفتیم.
راوی: حاج حسین یکتا
📚مربع های قرمز؛ خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا، نوشته زینب عرفانیان، صفحه۲۱۸
#سیره_شهدا
#شهید_اردستانی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @masare_ir
✨معجزه حضرت زهرا (سلام الله علیها)
🍃داشت از مأموریت بر می گشت که بال هواپیمایش مورد اصابت قرار گرفت.
می گفت: «متوسل به حضرت زهرا (س) شدم. در همین حال کسی را مقابلم احساس کردم که که گفت: «شما با خیال راحت به پروازت ادامه بده.» هواپیما را که دوباره کنترل کردم، همه چیز عادی بود.
🌺فرمان هواپیما را دستم گرفتم و فرامینی را که تا قبل از این از دستم خارج شده بود را اجرا کردم. تا خود پایگاه گریه کردم.
می گفت: «ما هر چه داریم، از کَرَم فاطمه و اولاد اوست.»
راوی: خواهر شهید
📚 خط عاشقی ۲ (خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا س)، گرد آوری: حسین کاجی، بازنویسی: مهدی قربانی، خاطره ۵۲
#سیره_شهدا
#شهید_اردستانی
عکسنوشته حسنا
🆔 @masare_ir