eitaa logo
مسار
363 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
450 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ دل شوره 🌸 پاهایش گزگز می‌کند مثل این که به خواب رفته باشند. صدای گریه فاطمه بلند می‌شود، پاهایش را تندتر تکان می‌دهد تا بیدار نشود. به ساعت و عقربه‌هایش که در حال رسیدن به یکدیگرند، نگاهی می‌اندازد. ساعت 12 شب شده و همسرش هنوز نیامده است. دلش شور می‌زند انگار کسی به آن چنگ می‌زند. نگاهی به اطراف خود می‌کند، می‌بیند محمد حسین هم خوابش برده است. دلش به حال بچه‌اش می سوزد که گرسنه خوابیده است. فاطمه که خوابش سنگین شد او را روی تشکش، کنار محمد حسین می‌خواباند. خودش هم کنارشان دراز می‌کشد؛ ولی خوابش نمی برد. ☘️صدای تَق تَق در که می‌آید، سراسیمه چادر گُل گُلی سفیدش را روی سرش می اندازد و به سمت در می‌رود. محسن با صورتی پر از خون، که یک چشمش بسته و دیگری باز است، به داخل خانه می‌آید. زینب با دیدن او، دست راستش را بر دهان خود می‌گذارد تا صدای جیغش همسایه‌ها را بیدار نکند. 🌸محسن لبه حوض می‌نشیند و با صدایی که نفس نفس می‌زند می‌گوید: « زینب جون نگران نشو حالم خوبه. چند نفر با هم درگیر شدند اومدم از هم سوا کنم که به این حال و روز اُفتادم. » «پس این خون چیه؟» « عزیزم یک دست لباس برام بیار تا بهت بگم.» ☘️ زینب با عجله به طرف اتاق سمت چپ رفت. دستهایش یخ کرده‌بود و می‌لرزید، از داخلِ کمدِ لباس و جعبه کمک‌های اولیه، لباس و ماده ضدعفونی کننده و مقداری باند برداشت . خودش را به محسن رساند و زخم صورتش را ضدعفونی کرد و با باند آن را پوشاند. سالم بودن همسرش، اشک شوق را بر گونه های گُر گرفته و سرخش جاری کرد. 🌸دیگر برایش مهم نبود چه اتفاقی افتاده است، همین‌که او کنارش نشسته، خیالش راحت شد و گزگز پاهایش را فراموش کرد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شماره۷۲ از: ریحانه به: حضرت زینب سلام الله علیها 🖤🍃سلام بانوجان🍃🖤 🖤هنوز قسمتم نشده به کربلا بیایم ولی شنیده ام که تل زینبیه هست،شنیده ام که تکیه آسمان کربلا بر شانه های شما بوده است. 🖤 بانوجان شما چقدر محجوب و صبورید،که حجاب رااز مادرعزیزتان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها وصبوری را از پدر بزرگوارتان آموخته اید،برای ماهم دعا کنیدمحجوب وصبور باشیم. 🖤اما بانو همه می دانند که حضور شما در تل زینبیه بیش از نگرانی یک خواهر برای برادر معنا دارد. 🖤ای قهرمان کربلا شما به ما فهمانید که همه چیز حول محور ولایت می گردد،خدا را شاکرم که شیعه پدر عزیزتان شدیم. 🖤یاحضرت زینب سلام الله علیها رحمت به قلب صبورتان،رحمت به چادر خاکیتان... 🏴✨🏴✨🏴✨🏴✨🏴 سلام الله علیها 🆔 @parvanehaye_ashegh
🤔 پنجمین سؤالی که موقع خواندن خبر باید بپرسیم 📰 مخاطب در ساخت پیام بسیار مؤثر است. موقع خواندن خبر باید دانست مخاطب و جامعه هدف پیام چه کسانی هستند؟ سن، قومیت، طبقه، تخصص، علایق و ویژگی‌های دیگر آنها چیست؟ 🌸امروز بیست و پنجمین روز چله زیارت عاشوراست. چله گیران عزیز هر زمان زیارت عاشورا را قرائت فرمودند با یک اعلام کنند تا از ادمین کانال @taghatoae دعای خیر هدیه بگیرند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
ziarat_ashura_taheri-[www.Patoghu.com].mp3
6.78M
⚫️ روز شهادت سه ساله کربلا رو چطور آغاز می‌کنید؟ 💫بیایید روزمان را با نام و یاد امام حسین و امام زمان علیهماالسلام و صدقه دادن برای سلامتی حضرت حجت ارواحنافداه شروع کنیم. 🏴وضو بگیریم. رو به قبله روی دو زانو بنشینیم. دست ادب بر سینه بگذاریم و سلام دهیم: ✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨ ✨ السلام علیک یا بقیة الله خیر لکم✨ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍شام بلا ▪️این روزها بوی بلا بر مشاممان، از شهر نفرین شده شام می‌رسد. ▪️صدای کف و سوت و هلهله، از پشت بام ها به گوش می‌آید. ▪️چشمها از شرم شادی مردمانش فرو اُفتاده است. ▪️نفرین بر آنان که به اسم خارجی، بر قافله آل الله سنگ زدند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
🏴یاس باغ آرزو بر نیزه‌ها از دور می‌دیدم سرت را بابا! تو هم دیدی دو چشم دخترت را؟ چشمانم از داغ تو شد باغ شقایق در خون‌‌ رها وقتی که دیدم پیکرت را ای کاش جای آن همه شمشیر و نیزه یک بار می‌شد من ببوسم حنجرت را بابا تو که گفتی به ما از گوشواره همراه خود بردی چرا انگشترت را با ضرب سیلی تا که افتادم ز ناقه دیدم کبودی‌های چشم مادرت را یک روز بودم یاس باغ آرزویت حالا بیا با خود ببر نیلوفرت را شاعر:یوسف رحیمی ⚫️ شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها تسلیت. سلام‌الله‌علیها 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 خوب و آرام ✅ گاهی اوقات والدین با فرزندانی پرخاشگر و عصبی رو به رو هستند؛ در این هنگام از آن‌ها کلافه‌اند و برایشان غیر قابل تحمل است؛ با خود می‌اندیشیدند که چرا فرزندانشان این گونه رفتار می‌نمایند؟ 🔘 ممکن است گاهی اوقات آن‌ها را به خاطر نوع رفتار و برخوردشان توبیخ یا تنبیه کنند، در این صورت حتی رفتار فرزندان بدتر و لجبازتر می شوند. 🔘 لذا والدین باید این مسئله را در خود جستجو نمایند؛ چرا که رفتار نامناسب والدین در فرزندان اثرگذار است. ✅ والدینی پرخاشگر و عصبی الگوی نامناسبی برای فرزندان خواهند بود. در اینصورت توقع فرزندانی خوب و آرام نا به جا است. 🧐کمی تأمل...... 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍میای بریم خرید؟ ☘جوراب‌هایش را درآورد. نگاهی به بیرون انداخت. صدای فریاد پدر بلند بود. جوراب‌ها را دوباره پوشید. پیراهن چیندار صورتی را از کمد لباس بیرون آورد. همیشه موقع مهمانی رفتن مادر اجازه پوشیدن آن را می‌داد. به زحمت آن را به تن کرد. مادر با گریه و زاری می‌گفت: دیگه خسته شدم. میرم طلاق می‌گیرم. با این اخلاق گندت هیچ کس حاضر نمیشه یه روزم باهات زندگی کنه. 🌸مادر وارد اتاق شد. بی‌توجه به زهرا به طرف چادرش رفت. آن را از روی جالباسی برداشت. روی پله‌های حیاط ایستاد. چادر را مقابل پدر روی سر انداخت و به سمت در رفت. پدر داخل دستشویی زندانی شده بود. بلند گفت: تو غلط می‌کنی پاتو از این در بذاری بیرون. 🍃- فعلا که کاری ازت برنمیاد. سر و صدای بیخودم نکن. 🌸زهرا به سرعت جلو رفت. چادر مادر را گرفت. کمی آن را تکان داد. ملتمسانه گفت: مامان می‌ریم طلاق بگیریم؟ ببین لباس خوشگلامم پوشیدم. بابا رم با خودمون نمی‌بریم که اذیت بکنه. بریم دیگه. ☘مادر کنار زهرا نشست. دستی روی سر او کشید. به آرامی از او پرسید: میدونی طلاق چیه؟ 🌸- آره، می‌ریم بازار طلاق می‌خریم. میاریم تو خونه. اونوقت بابا دیگه خوش‌اخلاق می‌شه. 🍃مادر نگاهی به صورت برافروخته پدر کرد. لبخندی زد. بلند گفت: شنیدی دخترت چی میگه؟ میگه بریم طلاق بخریم تا بابا خوش‌اخلاق بشه. ☘پدر سرش را پایین انداخت. پشت به شیشه شکسته دستشویی ایستاد. مکثی کرد: نیاز نیست طلاق بخرید. در رو باز کن. قول میدم دیگه بداخلاقی نکنم. 🌸مادر در دستشویی را باز کرد. اخم‌های زهرا درهم رفت: مامان بریم دیگه. 🍃- کجا بریم؟ 🌸- طلاق بگیریم. ☘- دیگه لازم نیست بریم. بابا قول داد بدون اینکه طلاق بخریم خوش اخلاق بشه. 🌸پدر روبروی زهرا نشست. گونه‌های گل انداخته او را بوسید. او را بغل کرد. ایستاد و گفت: بابا بهت قول میده خوش‌اخلاق بشه. نیاز نیست طلاق بخریم به جاش میریم پارک. 🆔 @tanha_rahe_narafte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴یتیم سه ساله دختر اگر یتیم شود پیر می‌شود از زندگی بدون پدر سیر می‌شود یارقیه‌بنت‌الحسین💔 🆔 @tanha_rahe_narafte
🔻حتما می‌دونید چرا شیطان رو از بارگاه الهی بیرون کردند 🍃خیلی خیلی باید حواسمان را جمع کنیم. وقتی عملی انجام دادیم عملی شدن آن را تنها به خودمان نسبت ندهیم. 🔺حواسمان باشد؛ خدایی نکرده غرور سراغمان نیاید تا خودمان را برتر از دیگران به حساب بیاوریم. ✨اگر مصاحبه‌های زمان دفاع مقدس را دیده باشید، رزمندگان عملی شدن تمام امور خوب را به خداوند نسبت می‌داده‌اند. 💫شیوه رفتاری آنان الگوی خوبی برای ماست. 🌸امروز بیست و ششمین روز چله زیارت عاشوراست. چله گیران عزیز هر زمان زیارت عاشورا را قرائت فرمودند با یک اعلام کنند تا از ادمین کانال @taghatoae دعای خیر هدیه بگیرند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
ziarat_ashura_taheri-[www.Patoghu.com].mp3
6.78M
😍بهترین شروع رو برای روزتون رقم بزنید 💫بیایید روزمان را با نام و یاد امام حسین و امام زمان علیهماالسلام و صدقه دادن برای سلامتی حضرت حجت ارواحنافداه شروع کنیم. 🏴وضو بگیریم. رو به قبله روی دو زانو بنشینیم. دست ادب بر سینه بگذاریم و سلام دهیم: ✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨ ✨ السلام علیک یا بقیة الله خیر لکم✨ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨مستیِ عشق مستی چیزی نیست که ما جماعت بفهمیم. اما سحرگاهان که می‌شود، عشق پای می‌کوبد. قلب خودش را محکم به سینه می‌زند و می‌خواهد خارج شود. شور و شعف بالا می‌گیرد. ذکرها جاری می‌شود. سحر که می‌شود، ما مستیم و مستانگی می‌فهمیم و باده‌ی عاشقی می‌نوشیم‌. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨پارتی بازی در زندان 🍃حاج خانم شنیده بود داخل زندان چاقوکشی شده است و چند نفر زخمی شده‌اند. آرام و قرار نداشت. 🍃آمد ملاقات اجازه نمی‌دادند؛ تا اینکه یکی از سربازها شناخت مان و وقت ملاقات داد. اما عبدالله قبول نکرد. 🍃می‌گفت: اگر بناست که ملاقاتی باشد، باید برای همه باشد. مگر فقط من ننه دارم. 📚یادگارن، ج۵، ناشر روایت فتح، خاطره۳۳ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 سایه ی لطف الهی ✅ پدر ومادر دوسایه ی لطف خدا بر سرفرزندان هستند. 🔘 هرقدر که به آن دو بیشتر توجه احترام و احسان کنند، نور آن در زندگی شان بیشتر می تابد ودر این دنیا، مایه ی‌امید ودر آن دنیا مایه ی‌ مباهات می‌شود. 🔘 احسان به والدین از مهمترین عوامل عاقبت بخیری است. چه خوب است با شادکردن آن دو، بدون آن که به زندگی خود، لطمه ای بزنیم، سند عاقبت بخیری خود وفرزندانمان را امضا کنیم. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍ ماجرای النگو 🤛 دست هایش را مشت کرده بود و به سرش می‌کوبید: «چه خاکی به سرم بریزم ؟! کِی دست از این کارات برمی داری ؟ فک کردی چاقو اسباب بازیه دست گرفتی و راه اُفتادی تو کوچه خیابون ...» ثریا آهی کشید و نگاهی به آسمان کرد و به بخت خودش نفرین فرستاد: «ای خدا من و بکش راحت شم، اون از شوهر معتاد و بیکار، این از پسر چاقوکش و متر کن کوچه خیابون، دیگه خسته شدم، روم نمیشه تو صورت مادرای بچه‌هایی که باهاشون درگیر میشی نگاه کنم. » ☘ منوچهر پای راستش را از زانو خم کرد و کف پایش را به دیوار تکیه داده بود، ابروهایش را در هم کشیده بود و به تشرها و واگویه های مادر گوش می‌داد. خودش هم از خودش خسته شده بود، دلش زندگی ای مثل بچه آدم می‌خواست؛ ولی بعد از یک عمر سردسته بچه لات های محل بودن، به این فکر می‌کرد دیگر راهی برایش نمانده! 🌸قبلا سر مادرش داد می‌کشید و محلی به حرفایش نمی گذاشت؛ ولی بعد از آن ماجرا سرش را پایین می انداخت و چیزی نمی گفت. 🌺دوباره در ذهنش آن روز را مرور کرد، هوا سرد بود دندان هایش به هم می‌خورد و صدا می‌داد. پدر، مادر را کتک می‌زد و به زور می‌خواست النگوی او را بگیرد و مادر تنها یادگار مادرش را سفت چسبیده بود و رها نمی کرد. ☘دلش از بی کسی مادر زیرورو شد و به طرف پدر رفت، با زوری که داشت پدر را به سینه دیوار پرت کرد؛ ولی مادر نه تنها خوشش نیامد ؛ بلکه ابروهای کمانی اش را بالا برد و با تندی به او گفت: «منوچهر تو چکار کردی؟ ناسلامتی باباته ها! خجالت بکش... .» 🌸منوچهر چشمانش را دُرُشت کرد و گفت: «مامان خوبی بهت نیومده، داشتی کتک می خوردی ها! من به دادت رسیدم... » ☘از آن روز به بعد مادرش را جور دیگری می‌خواست. غصّه هایش به دلش چنگ می انداخت. حالا خودش یک پا غصّه بود برایش. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
✨بسم الله ✨از : خادم مسجد ✨به: خدا 🌸خداجون میدونم هرچی دارم از خودته ... اگر الان خادم این مکان مقدس هستم لطف و عنایت خودت هست . 🌸خدایا یه حدیثی از روحانی محل شنیدم که می گفتن هر چقدر انسان در مسجد بنشینه از عمر آن فرد حساب نمیشه . 🌼داشتم به این موضوع فکر میکردم و کلی خوش حال شدم و ذوق کردم که پس ،عمر من کلی طولانی میشه همون موقع بود که داشتم مهر ها رو تو قفسه مهر ها می چیدم یه مهر تالاپی خورد تو سَرَم . 🌹خدایا شکرت که زودی نشونم میدی که فکر و خیال بَرِت نداره بنده من کار تو نبود مَنِ خداعنایت کردم نماز باحال بخونی دعای با حال بخونی ذکر با حال بگی خدایا می دونم هر کار خوبی که می کنم از جانب توست و کار بدم فقط از خودم . نظر لطفت رو برنگردون ای خدای غفور من . خدای مهربانم 🌼🌾🌼🌾🌼🌾🌼🌾🌼 ارتباط با ادمین: @taghatoae ادمین تبادل: @tajil0313 🆔 @parvanehaye_ashegh
🍃ما کجای کاریم؟ 💉واکسن، کرونا، امنیت، ترور بیولوژیک، سلامتی، جنگ و ... همه و همه اخباریست که روزانه به شیوه‌های مختلف به ذهن ما تزریق می‌شوند. 🔮آیا ما به دنیا آمده‌ایم که زندگی بدون خدا و دین را تجربه کنیم و بمیریم و نیست شویم؟ خدا کیست؟ دین چیست؟ 🔍چند نفر ما می‌توانیم به این سؤال‌ها پاسخ قانع کننده بدهیم؟ واکسن زدن و نزدن آیا جز آزمایشی بیشتر می‌تواند باشد؟ 📺وقتی رهبر در سخنرانی‌شان صراحتا بیان می‌فرمایند همه باید واکسن بزنیم، این قیل و قال‌ها و جوسازی‌های الکی جز عدم تبعیت از رهبر جامعه اسلامی می‌تواند معنایی داشته باشد؟ 😔آیا می‌توانیم بگوییم اگر امام زمان ارواحنافداه حاضر بودند، فوراً به گفته‌هایشان بدون چون و چرا جامه عمل می‌پوشاندیم؟ آیا برای نائب او اینگونه بوده‌ایم که برای او باشیم؟ 🌸امروز بیست و هفتمین روز چله زیارت عاشوراست. چله گیران عزیز هر زمان زیارت عاشورا را قرائت فرمودند با یک اعلام کنند تا از ادمین کانال @taghatoae دعای خیر هدیه بگیرند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
AUD-20210908-WA0000.mp3
6.12M
🏴 در روز عزا چه می‌کنید؟ ▪️ شهادت امام حسن علیه‌السلام را به آقایمان، امام زمان ارواحنافداه تسلیت می‌گوییم. 💫سپس روزمان را با نام و یاد امام حسین و امام زمان علیهماالسلام و صدقه دادن برای سلامتی حضرت حجت ارواحنافداه شروع می‌کنیم. 🏴وضو می‌گیریم. رو به قبله روی دو زانو می‌نشینیم. دست ادب بر سینه می‌گذاریم و سلام می‌دهیم: ✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨ ✨ السلام علیک یا بقیة الله خیر لکم✨ 🆔 @tanha_rahe_narafte
🏴 کریم آل الله چشم‌های نجیب یعنی تو غرق در عطر سیب یعنی تو السلام‌ای کریم آل الله به غمِ دل طبیب یعنی تو و لسان شکور یعنی تو و نگاه منیب یعنی تو‌ ای فدای مزار ویرانت در مدینه غریب یعنی تو نیمه شب چشم‌های بارانی کودک غم نصیب یعنی تو 🖋وحید محمدی ⚫️شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام تسلیت. علیه‌السلام 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨ بین مردم چه لباسی می‌پوشی؟ 🌹عباس اهل ارتباط با بدنه مردم بود. وقتی دزفول بودیم، برای گشت و گذار اطراف شهر، زیاد می‌رفتیم. شوش دانیال و سبز قبا. دوستانی هم از روستاهای اطراف پیدا کرده بودیم و از آنها لبنیات محلی می‌خریدیم. 🍃اصفهان هم که بودیم عادت رفت و آمد با روستائیان اطراف را داشت. استامبولی پلوی‌مان را برمی‌داشتیم و می‌رفتیم د رجمع آن‌ها. اصرار داشت ساده ساده بپوشم تا آنها تفاوتی بین ما و خودشان احساس نکنند. 📚آسمان؛ بابائی به روایت هسر شهید، نویسنده: علی مرج، صفحات ۳۳ و ۲۵ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 همگرایی ✅ صمیمیت ، یکدلی و رفاقت بین زن و شوهر همواره عامل موفقیت و سعادت خانواده است. 🔘 رسیدن به چنین رابطه‌ای بین زن و شوهر نیازمند همگرایی میان زن و شوهر است؛ بدین معنا که زن و شوهر در موقعیت‌های مختلف از خود انعطاف‌پذیری نشان داده و مصالح زندگی مشترک را بر منافع شخصی خود ترجیح دهند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍رد اشک 🌼زانوهایش را از دیواره سکو بالا کشید. بدن استخوانیش را بین سه گوش دیوار کاهگلی جا داد. زانو خم کرد. گوشه روسری را درون دهانش چپاند. سر روی زانو گذاشت. سیل اشک از چشمان بی رمقش جاری شد. همراه هق هق گریه به خواب رفت. ناگهان با گرمای دستی رو شانه‌اش از خواب پرید. سر بالا آورد. 🍃چشمان درشت سمیه رد اشکهای خشک شده روی صورت چروکیده او را دنبال کرد. با ناراحتی پرسید: «ننه چرا اینجا نشستی؟ چرا گریه کردی؟ »آرام روی صورت خشکیده او دست کشید. 🌸بغض راه گلوی مادر را بست. قدری سرش را بالا گرفت. دامادش هم آنجا بود. سرش را پایین انداخت. آهسته گفت: «شما اینجا چه می‌کنید؟ » 🍃- اومدیم به بابا سر بزنیم. ببینیم ... 🌼- چی رو ببینید؟ بدبختی من رو؟ 🍃- نه ننه جون. شما بگو چرا اینجا نشستی؟ مگه خونه جمیله نبودی؟ 🌸مادر بریده بریده جواب داد: «چ..ر..ا ... ولی ... گفت با شش تا بچه پدر مرده و شوهری که سالی به ماه سراغش رو می گیره و همش خونه زن اولشه نمیتونه از منِ در به در مراقبت کنه. » 🍃مادر آهی کشید: «آوردم اینجا و گفت اونی که شصت سال تو خونه اش استخون سوزوندی حالام باید ازت مراقبت کنه. » 🌸ابروهای سمیه درهم گره خورد. دست مادر را گرفت، گفت: «مگه من مرده باشم که شما رو پشت در بذارن و برن. والله نمیدونم چی بگم.» 🍃سمیه چشم به چشم شوهرش دوخت. رضایت را از چروکهای مهربان گوشه چشم او خواند. دست دیگرش را پشت کمر مادر گرفت. او را با کمک حمید بلند کرد. گفت: «نمیدونم چرا بابا بعد مریض شدنت به جای اینکه ازت مراقبت کنه، زن گرفت که حالا زنیکه سرت شاخ شده و به خونه راهت نمیده؟» 🆔 @tanha_rahe_narafte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴دلتنگ مادر پرم شکسته مثل کبوتر😢 دلم گرفته کجایی مادر😢 شهادت جانسوز امام حسن مجتبی علیه السلام تسلیت 🆔 @tanha_rahe_narafte
😎 بیایید با خودمان رو راست باشیم 🍃چند دقیقه ذهن‌تان را خالی کنید و فقط و فقط به این فکر کنید: 🤔چرا در زمان قدیم چیزی را روی سرنیزه قرار می‌داده‌اند و آن را بالا می‌برده‌اند؟ 😯مسلما معنای بی حرمتی کردن نداشته است. چون اگر چنین معنایی میداشت در جنگ نهروان نباید از قرآن بر سر نیزه کردن به نتیجه مطلوب می رسیدند. 🙃این کار را انجام می‌داده‌اند تا خواسته خودشان را در جایی که صدا به صدا نمی‌رسد به دیگران برسانند و حواسها به آنچه بر سر نیزه است، جلب شود. آنها به این وسیله افکار را از اصل ماجرا غافل می‌کردند. 🙂 همیشه و در هر زمان حواسمان باشد، قرآن‌های روی سرنیزه ما را از اصل منحرف نکند. 🌸امروز بیست و هشتمین روز چله زیارت عاشوراست. چله گیران عزیز هر زمان زیارت عاشورا را قرائت فرمودند با یک اعلام کنند تا از ادمین کانال @taghatoae دعای خیر هدیه بگیرند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
AUD-20210908-WA0000.mp3
6.12M
🌸 استرس رو از خودتون دور کنید 💫 روزمان را با نام و یاد امام حسین و امام زمان علیهماالسلام و صدقه دادن برای سلامتی حضرت حجت ارواحنافداه شروع می‌کنیم تا با این اعمال به آرامش روزانه برسیم. 🏴وضو می‌گیریم. رو به قبله روی دو زانو می‌نشینیم. دست ادب بر سینه می‌گذاریم و سلام می‌دهیم: ✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨ ✨ السلام علیک یا بقیة الله خیر لکم✨ 🆔 @tanha_rahe_narafte