✨فضیلت اول وقت تمام شد
ایشان هم پیوسته برای بچهها دعا میكردند. من امروز اثر دعای مطهری را حتی در نوههایم میبینم. از همان دوران كودكی بسیار به رعایت ضوابط شرعی مقیدند؛ حتی نوههای من از همان دوران خردسالی، مقید به وضودار بودن هستند. بچه هفت ساله وضو میگیرد.
یك بار من به خاطر كسالت از اول وقت، نمازم مقداری عقب افتاد. وقتی وضو گرفتم، آمدم كه نماز بخوانم، دیدم جانماز مرا نوهام جمع كرده؛ دلیل این كار را سؤال كردم. این بچه خردسال گفت: مامان جان! دیگر فضلیت اول وقت تمام شده، و چون دیر آمدید، من جانماز را برداشتم.
📚فصلنامه شورای فرهنگی و اجتماعی زنان، شماره ۱۰، به نقل از همسر شهید مطهری
#سیره_علما
#شهید_مطهری
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 خواب منظم
✅ نظم در خواب، دارای اهمیت بسیاری است.
🔘بچههایی که در خوابیدن نظم ندارند، تمرکز خود را رفته رفته از دست میدهند. در نتیجه اُفت تحصیلی در آنان مشاهده میشود.
🔘کم خوابی، خواب بیش از حد و دیر خوابیدن، فرزند را کم حوصله و پرخاشگر میکند.
🔘فرزندان باید عادت کنند هر شب به موقع و سر ساعت بخوابند تا روز بعد سرحال و سالم باشند.
#ارتباط_با_فرزندان
#ایستگاه_فکر
#به_قلم_بهاردلها
#عکسنوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍شش ماهه
🍃برای بار هزارم نگاهم را می دزدم. دوسه پرستار دورش را گرفته اند و کودک بی حال نگاه میکند،کمک میخواهد انگار؛ اما توان ندارد جیغ بزند یا بلند گریه کند وبیمارستان را روی سرش بگذارد.مثل وقتی که شاداب بود.
☘ چند روز است مریض است. انگار تمام اب بدنش رفته. بی روح ومظلومانه نگاهم میکند از شادابی چهره ی قشنگ سه روز پیشش هیچ خبری نیست. شیرش داده ام تا در معده اش مانده شیر داده ام اما هجوم بی امان این ویروس لعنتی نمیگذارد حتی گرمی آب زیر پوست شفافش جمع شود.
⚡️ کودکم پوستش چروک شده. اشکهایم می بارند ومن دلم میخواهد دستهای پرستاران را بگیرم. هلشان بدهم یک طرف و بگویم رها کنید کودکم را اصلا بگذارید خودش بمیرد بهتر از این است که زیر دستهای شما بمیرد. بهتر از این که دستها وسرش و حتی پاهایش همان پاهایی که تا دو روز پیش تپلی وسفید بود را در جستجوی یک رگ، پاره کنید.
🍂 دست یکیشان رفت روی سرش. میخواهند به پوست سرش سرم بزنند. انژیوکت را لخت میکند که جیغ میزنم.تو روخدا نه، من خودم رگش را پیدا میکنم.
🍁آقای دکتری که انگار کمی تجربه دارد شاید هم پدر باشد، نظر پرستار را رد میکند. از پشت عینک بی قاب گردش به من نگاهی می اندازد. توصیه ام را میکند گویی.
🍃پرستار رام میشود. دست از سر کودکم برمیدارد و دوباره سوزن به دستی و پد الکلی در دست دیگرش، میزند روی رگهای نازک دست و پای کودکم. من زیر لب هرچه ذکر و دعا حفظم میخوانم. هرچیز که شاید کمک کند به اینکه آن رگ لعنتی بالاخره پیدا شود و اینها دست از سرش بردارند.
☘کارساز میشود. زود نه. اما بالاخره دکترها وپرستارها دورش را خلوت میکنند. چادرم خیس اشک است. لبهایم از ترس و ذکر خواندن خشک شده و رد افتاده. نگاهم خیره می ماند روی دست کودکم.
🍂دو سه جای دست و پایش کبود و خونی است. آخر جایی روی پشت پایش، را گیر آورده اند، چوبی زیرش بسته اند، تا پای نرم ولطیفش، آرام بماند و رگهای نازک میلیمتری اش، دوباره پاره نشود و دوباره انژیوکتهای لعنتی باشند و دستها و پاها و کسی چه میداند شاید سر کودک معصومم.
🎋دستهای بیجانش را در دستم میگیرم. همه ی امیدم این است که حالا با این سرم، بااین قطره های آب که سرد وارد رگهاش میشود، و لابد کلی سردش میکنند، از این بیماری نجات یابد. شاید بعد سه روز برخیزد بنشیند و دوباره اقو بگوید و دلم را ببرد.
🍃نگاهم میچرخد روی صورت کوچکش موهای کوتاه و طلایی تازه بیرون زده اش. لپهایی که تا سه روز پیش، تو پر بود و حالا مثل کیسه ای که خالی شده باشد، افتاده.
☘آرزوهایم برایش را، مرور میکنم. مثلا قد بکشد. جوان رعنایی بشود، لباس سربازی تنش کند یا یک روز گونه هایش به سرخی بزند. سرش را پایین بیندازد. بیاید بین من و بابایش بنشیند و بگوید که عاشق شده است و من دلم غنج برود برای دیدن نوعروسش و برای دیدن پسر یا دخترش. هرچه که باشد مهم نیست. مهم این است که بچه ی اوست. شنیده ام نوه مغز بادام است.
🍃اما اینها آرزوهای چندروز پیش بود الان سقف آرزوهایم برای او، این است که تا ساعتی یا روزی یا حتی چندروز دیگر اما سرانجام بنشیند، نگاه درخشانش را به من بدوزد، ماما بگوید و آخخخخخخ... حتی چقدر دلم برای غرزدنهایش تنگ شده که بهانه بگیرد و مانند قحطی زده ها، خودش را به من بچسباند و هرگز از شیرخوردن، خسته نشود. خداکند اینها آرزو باشد و نه حسرت.
🍁یکبار دیگر نگاهش میکنم آرام و بیجان سرش را می غلطاند و گردن کوچک باریک و سفید رنگش دلم را بی تاب میکند. دلم میخواهد لبهایم را بگذارم روی تای گلویش و آنجا را بو بکشم. همانجا که همیشه بوی بهشت میدهد. پسرم هفت ماهه است و یک ماه بزرگتر است از طفلی که میخواهم سلامتیش را نذر او کنم. به مادری فکر میکنم که آرزوهایش هیچ وقت در مورد فرزندش محقق نشد.
#داستانک
#ارتباط_با_فرزندان
#به_قلم_ترنم
🆔 @tanha_rahe_narafte
🌸همراهان گرامی سلام🌸
📣📣📣صرفا جهت اطلاع📣📣📣
📌تا زمان بارگذاری سؤالات مسابقه در کانال یک روز دیگر فرصت دارید.
✅صبح روز ۲۲بهمن سؤالات در کانال بارگزاری خواهد شد و برای پاسخدهی تا ساعت۲۴:۰۰ همان روز فرصت دارید.
🆔 @tanha_rahe_narafte
☘پشتت به کی گرمه؟
☀️هر صبح با خودت تکرار کن، من پشتم به خدا گرم است.
🍃 خدایی که تا نخواهد برگی از درخت نمیافتد؛ پس با خیال آسوده، روزم را با اعتماد به او آغاز میکنم.
#صبح_طلوع
#به_قلم_بهاردلها
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨تذکر غیر مستقیم
آقا [میرزا علی اکبر مرندی] روش خاصی داشتند و ما در طول عمرمان یک بار هم ندیدیم که مستقیما امر یا نهی کنند. اگر خلافی از ما میدیدند، صبر میکردند تا در فرصت مناسب آن را غیر مستقیم گوشزد نمایند. مثلا میفرمودند: «یحیی! تفسیر نمونه فلان جلد را بیاور. فلان صفحه را برایم بخوان. من هم میخواندم و بعدا متوجه میشدم که چند روز پیش فلان کار از من سرزده بود.»
📚گلشن ابرار، ج۳، ص۴۲۵؛ در احوالات آیت الله میرزا علی اکبر مرندی، به نقل از فرزندش یحیی
#سیره_علما
#آیتالله_مرندی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
💫دوست داری اسمتو جزو مجاهدین راه خدا بنویسن؟
✅ امروز میخواهم در این ماه عزیز کاری به شما یاد بدهم، بدون اینکه به جنگ با دشمن بروید، برایتان جهاد در راه خدا به حساب آورند.
🔘 الهی چنین رزقی نصیبتان شود تا پاداش و اجر مجاهدین در راه خدا را به دست آورید.
🔹پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله میفرماید:
برّ الوالدین یجزی عن الجهاد؛ نیکی به پدر و مادر، جای جهاد را میگیرد.
📚نهج الفصاحه، ح ۱۰۸۶
💥کیا حاضرن تو ماه رجب به پیامبر اکرم صلیاللهوآلهوسلم لبیک بگن؟
#ایستگاه_فکر
#ارتباط_با_والدین
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
🌙أین الرجبیون
🌴از چند ماه قبل خودش را برای چنین ماهی آماده کرده بود. کارهای عقبماندهاش را انجام داد تا بهانهای نداشته باشد. میخواست بیشتر وقتش را به صاحب این ماه اختصاص دهد.
🕊صدای فرشتهی این ماه، که شب تا به صبح ندایش در آسمان میپیچد، از مدتها قبل در گوشش طنیناندخته بود:
طُوبَی لِلذَّاکِرِینَ طُوبَی لِلطَّائِعِینَ وَ یَقُولُ اللهُ تَعَالَی: «أَنَا جَلِیسُ مَنْ جَالَسَنِی وَ مُطِیعُ مَنْ أَطَاعَنِی وَ غَافِرُ مَنِ اسْتَغْفَرَنِی الشَّهْرُ شَهْرِی وَ الْعَبْدُ عَبْدِی وَ الرَّحْمَهُ رَحْمَتِی فَمَنْ دَعَانِی فِی هَذَا الشَّهْرِ أَجَبْتُهُ وَ مَنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ وَ مَنِ اسْتَهْدَانِی هَدَیْتُهُ وَ جَعَلْتُ هَذَا الشَّهْرَ حَبْلًا بَیْنِی وَ بَیْنَ عِبَادِی فَمَنِ اعْتَصَمَ بِهِ وَصَلَ إِلَیَّ»*
💥شوق و ذوق زیادی برای در آغوش کشیدن صاحب این ماه و لبیک گفتن به فرشتهاش را داشت. حسابی خودش را صفا داده و ترگل و برگل کرد. محبت به دیگران را در قلبش جای داد تا شبیه او شود. تابلوی راستی و درستی در زندگی را جلوی چشمش گذاشت تا همرنگ او شود.
🌸 ماهی که انتظارش را میکشید، با گنجینهای پر از گرانبهاترینها، از راه رسیده بود . فرشته هم از شب تا به صبح در گوشش همان دلدادگی و عشق صاحبِ ماه را ندا میداد؛ ولی مادر پیرش او را برای کمک صدا زد.
☘کارهای مادر تمامی نداشت. نقشه کشیده بود خانه بزرگش را یک خانه تکانی درست و حسابی کند. آن هم به کمک تنها دخترش.
❄️چند بار شیطان او را وسوسه کرد تا بگوید: «مامان بیخیالش. وقت گیر اُوردی؟ ماه قشنگم رو خراب میکنی.»
انگار زور فرشتهی همراهش بیشتر از شیطان بود. در گوشش زمزمه کرد: «خدمت به مادر برات برکت میاره، امتحان کن.»
✨ به خاطر گوش دادن به حرفهای فرشته همراهش از خوشحالی چشمهایش می درخشید. موقع کار کردن خلوتی برایش فراهم آمد که به گذشته و آینده فکر کند. اعمال خودش را محاسبه کند. زیر لب ذکر استغفار و لاالهالاالله بگوید. از همه مهمتر دل مادرش را شاد کند. صدای فرشته را واضحتر از قبل میشنید، از همیشه به او نزدیکتر شده بود و به او لبخند میزد.
📚*إقبال الأعمال، ج ۲، ص ۶۲۸
#ارتباط_با_والدین
#داستانک
#به_قلم_افراگل
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما
بسماللهالرحمن الرحیم
از: فاطمه
به: معبودهستی
امروزمان را به تو میسپاریم.
به مـا کمک کن تا آنچه را
سبب درد و رنجمان شده است و آنچه محدود و محـصورمان میکند، ببخشیم.
به ما کمک کن تا دوباره شروع کنیم.
🌸پروردگارا
به زندگیمان برکت ببخش و ذهنمان را روشن کن.
روزی را که پیش رو داریم به تو میسپاریم.
خودت بهترینها را برایمان مقدر فرما.
یا حَیُّ یا قَیّوم
ای زنده، ای پاینده
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#نامه_خاص
#مناجات_با_خدا
🆔 @parvanehaye_ashegh
🌺همراهان گرامی سلام🌺
📌چهارده سؤال تستی و یک سؤال تشریحی از بین مطالب ۱۴۰۰/۰۹/۲۸ تا ۱۴۰۰/۱۱/۲۱ کانال طرح شده است.
📌برای رسیدن به امتیاز بالاتر جداً از رجوع به محفوظات خودتان خودداری فرمایید.
📌پاسخ سؤالها دقیقا در متن مطالب کانال موجود است، نیاز به برداشت و مفهومگیری از مطالب نیست.
📌پاسخهای درست را برای آیدی @taghatoae ارسال نمایید.
📌نتیجه مسابقه در روز ۱۴۰۰/۱۱/۲۶ مصادف با ولادت امام علی علیهالسلام اعلام شده و جوایز در همان روز به برندگان اهدا میگردد.
📌مهم: برای ارسال پاسخها تنها تا ساعت۲۴:۰۰ امشب ۱۴۰۰/۱۱/۲۲ فرصت دارید.
✅ سؤالهای مسابقه کانال تنها راه نرفته
۱- یک فرد برای کمک خواستن در امور زندگی ابتدا باید سراغ چه کسانی برود؟
الف- دوستان
ب- والدین✅
ج- اقوام
د- همسایگان
۲- شهید بهشتی فرزندانش را چگونه صدا میزد؟
الف- آقا یا خانم را اول اسم آنها میآورد.
ب- با الفاظ محبتآمیز مثل عزیزم خطاب میکرد.
ج- آنها را دخترم و پسرم صدا میزد.
د- همه موارد✅
۳- یک اصل مهم در زندگی چیست؟
الف- همسران نگاه زیبا به زندگی داشته باشند.
ب- زن و شوهر یکدیگر را بهترین همسر برای خود بدانند.✅
ج- همسران حس کنند همدیگر را دوست دارند.
د- زن و شوهر با یکدیگر ارتباط محکم و ناگسستنی داشته باشند.
۴- اجر کمک مرد در کارهای خانه به همسرش چیست؟
الف- ثواب کارش به اندازه هر تار مویی است که بر بدنش روئیده
ب- اجر او به اندازه یک سال عبادتی است که همه روزهایش را روزه گرفته و همه شبهایش را برای عبادت شب زندهداری کرده
ج- پاداش پیامبران صابر را دارد
د- همه موارد✅
۵- علامه طباطبایی برای رسیدگی به همسر بیمارش چند روز تمام کار و زندگی را رها کرد؟
الف- ۲۷ روز✅
ب- ۲۰ روز
ج- ۲۵ روز
د- ۱۷ روز
۶- چگونه والدین میتوانند رفتار مورد پسندشان را در فرزند ببینند؟
الف- با صبر و حوصله
ب- تشکر از رفتارهای مثبت فرزند
ج- تشکر از همسر در برابر زحماتش
د- همه موارد✅
۷- روز قیامت بالاترین جایگاه برای چه کسی است؟
الف- شهید
ب- بندهای که مطیع پروردگار باشد
ج- بندهای که مطیع پدر و مادرش باشد
د- گزینههای ب و ج✅
۸- نیکی به پدر و مادر جای چه امری را میگیرد؟
الف- حج
ب- جهاد✅
ج- زکات
د- امر به معروف و نهی از منکر
۹- بچههایی که خوابشان منظم نیست دچار چه مشکلاتی میشوند؟
الف- تمرکز خود را از دست میدهند
ب- افت تحصیلی میکنند
ج- آنها را کم حوصله و پرخاشگر میکند
د- همه موارد✅
۱۰- طلبههای متأهل چه زمانی نباید مطالعه کنند؟
الف- شبها✅
ب- بعد از ظهر
ج- قبل از غروب آفتاب
د- هنگام اذان
۱۱- نتیجه خدمت به مادر چیست؟
الف- پایبند او شدن
ب- نعمتهای بهشتی✅
ج- بهشت
د- رسیدن به مقام رضایت مادر
۱۲- حضرت زهرا علیهاالسلام چگونه نکات مهم اخلاقی و تربیتی را به فرزندان خود یاد میداد؟
الف- حین بازی با خواندن شعرهای پر محتوا✅
ب- در اوقات فراغت کودکان با آموزش
ج- از طریق انس گرفتن با فرزندان
د- هیچکدام
۱۳- امام زمان ارواحنافداه بعد از ظهور با چه کسانی میجنگد؟
الف- تبهکاران
ب- کفار
ج- منافقان
د- تنها با افرادی که لجبازی کنند و دست به سلاح ببرند✅
۱۴- به گفته شهید عبدالمهدی مغفوری بهترین نام برای دختر چیست؟
الف- زهرا
ب- فاطمه✅
ج- خدیجه
د- کوثر
👇سؤال تشریحی:
۱۵- روی پیراهن دو شهیدی که سال ۱۳۷۲ در ارتفاعات ۱۱۲ فکه تفحص شدند، چه متنی نوشته شده بود؟
✅میروم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم.
🆔 @tanha_rahe_narafte
💥معجزه قرن
❤️انقلاب ما، معجزه قرن است.
نه تنها ایران بلکه چهره جهان را تغییر داد.
☘انقلابی که سرچشمه خوبیهاست.
همان که مدافع مستضعفان جهان میباشد، و مستکبرین جهان را سرجایشان نشاند.
🍁انقلابی که منجی را به جهانیان شناساند.
انشاءالله به همین زودیها مقدمهای خواهد شد، برای ظهور آخرین باقیمانده خدا بر روی زمین.
⁉️با چنین انقلابی روبرو هستیم. آیا قدر دانیم؟!
🇮🇷پیروزی ۲۲ بهمن بر شما مبارک🇮🇷
#صبح_طلوع
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_باران
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨توسل به امام زمان (عج) در جبهه
در عملیات رمضان در حال پاک سازی مواضع عراقیها بودیم. در تاریکی شب، یک عراقی پنهان شده بود و بچه را را زخمی و شهید میکرد. هر چه در تاریکی دنبالش میگشتیم، پیدایش نمیکردیم. به امام زمان (عج)متوسل شدیم و گفتیم آقا ما منور میخواهیم.
ناگهان بالای سر عراقی منوری روشن شد. ما در تاریکی بودیم و او در روشنایی کامل. یکی از بچهها همان لحظه شکمش را نشانه گرفت و خلاصش کرد.
راوی حمید شفیعی
📚 رندان جرعه نوش؛ خاطرات حمید شفیعی، نویسنده و راوی: حمید شفیعی، تدوین گر: محمد دانشی، صفحه۷۰
#سیره_شهدا
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 شما جزو کدام دسته از دعاکنندهها هستید؟
🌸حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله میفرماید:
🔹 پيامبر صلياللهعليهوآله فرمود: اِذا دَعا اَحَدُكُم فَلْيَعُمَّ فَاِنَّهُ اَوجَبُ لِلدُّعاءِ ؛ هر گاه يكى از شما دعا كرد، براى همه دعا كند ؛ زيرا اين، دعا را به اجابت نزديكتر مىكند.*
✅ یعنی؛ تمام مؤمنین و مؤمنان را در دعایش شریک گرداند و دعای او به گونهای باشد که نفعش شامل همه بشود؛ مثل دعا برای امنیت و نزول برکتهای آسمانی و دور شدن بلا و...
🔘 پس حواسمان باشد در دعا کردن خسیس نباشیم.
🔘 فقط برای خودمان و اطرافیان دعا نکنیم. پا را فراتر بگذاریم. دایره دعا را وسیعتر کنیم. خواستههای خود را در قالب دعایی بگنجانیم که به همه نفع برساند.
✳️دعا برای فرج امام عصر علیه السلام از این قبیل است؛ چون به ظهور آن حضرت، فرج هر مؤمن، خوشحالی هر معتقد، آشکار شدن عدل، زوال جهل، کشف علوم، برطرف شدن غصهها، دور شدن بیماریها و... محقق میشود.
✅ بنابراین دعای فرج را زیاد بخوانیم. فراموش نکنیم دعای بر تعجیل فرج سبب مستجاب شدن دعاهای دیگر است.
📚* كافى ، ج ۲، ص۴۸۷، ح۱
#ایستگاه_فکر
#مهدوی
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍دلربا
❄️اواخر بهمن، هوا سرد و برف به آرامی میبارید. حال عجیبی را در وجودش حس کرد. نگاهی به پنجره انداخت. درون قلبش غوغایی بود به سمت کمد لباس رفت، پالتوی کرم نسکافهای را انتخاب کرد. شال کرم رنگ با گل خاکستری روشن را روی سرش انداخت و از خانه خارج شد.
🍃دلش میخواست برفهای کنار کوچه را مشت کند و روی صورتش بگذارد تا آرام شود. به سمت پژوه ۲۰۷ سفید رنگ رفت. پشت فرمان نشست. کوچه را رد کرد، وارد خیابان اصلی شد. با خودش فکر کرد:«کجا برم؟»
اصلاً دلش نمیخواست به خانه برگردد.
☘ خیابانها را بدون هدف پشت سر میگذاشت. انگار در کوچه پس کوچههای دلش گمشده بود. حال دلش را نمیفهمید. ناگهان چشمش افتاد به وسط خیابان، دختری دستش در دست مادر محکم پایش را روی ترمز گذاشت، به خیر گذشت. کمی جلوتر رفت و سمت راست خیابان توقف کرد.
🎋گوشی را برداشت و شمارهای گرفت. مهرناز با صدای بغض آلود شروع به صحبت کرد. همکلاسی دوران دبیرستانش فرشته به او گفت: «اگه کاری نداری بیا خونه ما میخوام جایی برم.»
☘مهرناز به سمت خانه فرشته راه افتاد. فرشته پدرش فوت کرده بود. مهرناز زنگ خانه را به صدا در آورد. فرشته سبد لقمههای نان و پنیر و سبزی را داخل ماشین گذاشت. بعد چادرش را جمع کرد و روی صندلی جلو نشست.
🍃_مادرت نمیاد؟
☘_نه، سر کاره.
🍁مهرناز ماشین را روشن کرد:«فرشته! من خواهر و برادری ندارم. تمام وقتم رو با دوستام به مهمونی، دورهی، دور دور میگذرونم. تصمیم گرفتم از ایران برم، بازیگر شم یا تو مدلینگ فعالیت کنم. همه کارها رو هم انجام دادم. یک قدمی رفتنم، اما ... »
🌾_بابای خدا بیامرزم، پنجشنبهها ما رو میبرد جمکران، بریم؟
🍃_من! با این شکل و ظاهر؟
☘_باشه! خواستی چادر گلدار تو کیفم دارم.
🌸وقتی چشم مهرناز به گنبد فیروزهای افتاد سرش را پایین انداخت. فرشته بدون هیچ کلامی مهرناز را تنها گذاشت.
🍃مهرناز داخل مسجد نرفت تو حیاط مسجد نشست تا دوستش فرشته برگردد. مهرناز زیر لب گفت:« اینجا حس عجیبی دارم! »
☘نیم ساعت بعد فرشته آمد پیش او نشست. از کیفش کتاب کوچکی را در آورد و خواند: «فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش
دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند
خواجه آن است که باشد غم خدمتکارش
بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش.»
🍃_از کی هست و منظورش چیه؟
☘_حافظ! از یار سفر کرده میگه؛ به غیبت صاحب الزمان علیهالسلام اشاره میکنه که شب و روز در انتظارشه!
🌸مهرناز دستش را روی چانهاش گذاشت و به فکر فرو رفت.
#داستانک
#مهدوی
#به_قلم_نرگس
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما
از: فاطمه
به: خدای مهربانیها
💞خدایا
همینطوری یهویی شکرت
واسه وجود خانوادمون، عزیزانمون، رفیقامون.
واسه اینکه امروز طلوع خورشید رو دیدم.
واسه دیدن یه زمستون دیگه از عمرمون.
واسه فرصتایی که میدی تا اشتباهاتمونو جبران کنیم.
سختیایی که میتونست از این سختتر باشه.
زمین خوردنا و واسه دوباره بلند شدنا.
واسه تموم دلخوشیهای کوچیک زندگی...
خدایا شکرت.🌱
🌟«اَللّٰهُمَّ عَجِّلْ فیٖ فَرَجِ مَولاٰناٰ صاٰحِبَ العَصرِ وَ الزَّماٰن»🌟
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#نامه_خاص
#مناجات_با_خدا
🆔 @parvanehaye_ashegh
همراهان گرامی سلام🌸
📌با درخواست شرکت کنندگان، مسابقه تا ساعت۲۴:۰۰ فردا تمدید میشود.
🕛این زمان به هیچ عنوان، مجدد تمدید نخواهد شد.🙂
🌊 دریای جود
☀️دریای جود و رحمت به دنیا آمده است.
پسر شاه خراسان جوادالائمه،
بهر نجات شیعیان پا به عرصه گیتی گذاشته است.
☘اطاعتش آبادی دنیا و آخرت همه جهانیانست.
باب الجواد او، باب ورود به مشهدالرضای زائرانست.
🌺میوه دل امام رضا، روشنی چشم بتولست.
پربرکتترین مولود از نسل حیدرست.
🕊بگیرید دامان کرامتش را، کسی را دست خالی برنمیگرداند.
🌸میلاد نهمین نور امامت بر شما مبارک🌸
#مناسبتی
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨اینطور نماز شب را یاد داد
نماز شب برای او [آیت الله سیدمحمدحسن الهی، برادر علامه طباطبائی] خلوتی خاص است که او در آن بارها و بارها آویختن به طره مشک بوی نگار و سر بر پای او نهادن و یک باره دست از دو جهان فرو شستن را تجربه میکند و در آن راز و نیاز، با او به نجوا مینشیند، اما دیگران از احوالاتش خبری ندارند. هرچه هست بین اوست و خدایش؛ حتی آن اوایل به همسرش گفته:
«تو خوابت خیلی سبک است. من از ترس بیدار شدن تو نمیتوانم بلند شوم و نماز بخوانم. تو از کارهای من سر درمیآوری.»
و هنگامی که اشتیاق همسرش را برای بیداری شب دیده که:
«آخر من هم باید از این کارها سر دربیاورم. من هم باید از شما یاد بگیرم.»
به او گفته: «البته که خوب است وقتی من بیدار میشوم، شما هم بیدار شوید.»
و این چنین نماز شب را به همسرش یاد داده است و از آن به بعد تا وقتی که آقا سیدمحمدحسن در آن خانه است، انگار کسی خانم را برای نماز شب بیدار میکند و او هم اهل نماز شب میشود؛ اما برای نماز به اتاق دیگری میرود تا مزاحم احوالات آقا نشود.
و اینگونه اهل خانه از کوچک و بزرگ، نماز شب خوان میشوند.
📚الهیه، ص۲۷، به نقل از خانم قاضی طباطبائی، همسر آیت الله الهی
#سیره_علما
#آیتالله_الهی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 یاور در راه بندگی
✅ هر یک از زوجین درکنار توجه به جسم، باید در جهت به کمال رسیدن بُعد روحی یکدیگر نیز قدمی بردارند.
🔘در خانهای که روح اعضای آن ارتقا یابد و معنویت زیاد شود، مسلما اختلاف و درگیریهای کمتری در آن خانه دیده میشود.
🔘 انجام واجبات، دوری از محرمات و خواندن اذکار و دعاها میتوانند سبب رشد و بالندگی روح شوند.
🔘 اگر زن یا شوهر در انجام مراسم عبادات خود کاهلی میکنند باید طرف مقابل با زبان نرم و در کمال آرامش او را دعوت به امور معنوی کند. همیشه در انجام عبادات همراه و همگام باشند و زندگیشان سرشار از نور و معنویت باشد.
✅ همانطور که حضرت علی علیهالسلام در پاسخ به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله که پرسیدند فاطمه چگونه است؟ فرمودند :خوب یاوری در راه اطاعت و بندگی خداست. *
📚* بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۱۷
#همسرداری
#ایستگاه_فکر
#به_قلم_بهاردلها
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍صلاح
🍃 بچه ای نداشت. خیلی وقت بود. سالها در آرزوی بچه میسوخت اما وقتی همسرش را میدید که با عشق به او و با اینکه پانزده سال از او کوچکتر بود، عاشقانه برایش تلاش میکرد، از او پرستاری میکرد و در کارهای خانه، کمک کارش بود، دلش نمیخواست خاطر مهربان او را با آرزوهایی که نمی دانست چقدر به صلاحش است، تباه کند.
☘زنگ در به صدا درامد. مژده دختر مهربان همسایه بود. در را با بی حوصلگی باز کرد. از قبل میدانست چه حرفهایی خواهد شنید.
مژده از در وارد شد و مثل همیشه بی بهانه سراغ دوا و درمان را گرفت و از او خواست که به دکتری که او پیشنهاد می کند، برود.
🍂زهره سالها بود این حرفها را میشنید؛ اما با دیدن عاشقانههای این چند روز همسرش که حالا در ایام بیماری، گویی چندین برابر مهربان شده بود، تصمیمش را گرفت.
🌾مژده گوشی اش را درآورد تا آدرس دکتر را برایش بفرستد که زهره دستش را گرفت. صاف درچشمانش براق شد و گفت:«ببین مژده جان راستش را بخواهی به این نتیجه رسیدم که بیش از این نباید به این موضوع اصرار کنم. رضا عاشق منه و منم با تمام وجود عاشق رضا. مطمئنم خداوند که نعمت فرزند را به من نداده به جایش زندگیم را پر کرده از هوای خوب عشق. لطف کن دیگر راجع به دکتر صحبت نکن ما از زندگی مان بی بچه هم راضی هستیم. خیلی هم زیاد.»
🍃مژده که دستهایش روی گوشی بود، ماتزده و بادهان باز، به او خیره مانده نگاه کرد.
#داستانک
#همسرداری
#به_قلم_ترنم
🆔 @tanha_rahe_narafte
🌸سلام همراهان گرامی🌸
ولادت امام جواد و حضرت علی اصغر علیهماالسلام بر همگان مبارک💐
به پایان آمد این دفتر
حکایت همچنان باقیست
🚫مهلت ارسال آزمون مسابقه تمام شد.
برخی از شرکت کنندههای عزیز فقط در آزمون مسابقه شرکت کردهاند. این بزرگواران به آیدی @hosssna64 پیام داده و از ایشان بقیه شرایط مسابقه را جویا شوند. افرادی که روند مسابقه را تکمیل نکردهاند، برای تکمیل آن تا ساعت۲۴:۰۰ روز ۱۴۰۰/۱۱/۲۵ فرصت دارند. هر کس مابقی شرایط مسابقه را تکمیل کرد در قرعه کشی شرکت داده خواهد شد.☺️
البته امتیاز آزمون هم در شانس بیشتر برنده شدن دخیل است.
📝پذیرای نقد شما در مورد مطالب کانال و مسابقات هستیم. نقدهایتان را برای آیدی @taghatoae ارسال بفرمایید.
منتظر مسابقات بعدی کانال ما باشید.☺️
🆔 @tanha_rahe_narafte
🌼آرامش
☘هر گاه بیحوصلگی سراغت آمد.
🏡 خانهای بساز
در خیالت بالای
درختی که
پنجرههایش رو به
آبشاری زیبا باشد.
🌊با صدای ریزش آب
دلت را به خدا بسپار!
✨و یادت باشد با یاد خدا دلها آرام میگیرد.
#صبح_طلوع
#به_قلم_نرگس
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨چطور ابراز محبت کنیم؟
اگر زمانی وارد اتاق امام میشدیم و ایشان مشغول خواندن قرآن بودند، از ما اجازه میگرفتند كه خواندن آن صفحه را تمام كنند و بلافاصله آن صفحه را تمام میكردند و بعد به ما اظهار محبت میفرمودند.
📚برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج۱، ص۱۹، به نقل از فریده مصطفوی، دختر امام.
#سیره_علما
#امام_خمینی رحمةاللهعلیه
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 درد جانکاه
✅ والدین عزیز توجه کنید، فرزند شما با تمام کوچکیش متوجه حتی ذره ای تبعیض هم خواهد بود.
🔘 امّا اگر بزرگ شود و همچنان درد جانکاه تبعیض را حسکند، تاثیر منفی بسیار زیادی چه در اعتماد بنفس او و چه در حس او نسبت به دیگران به خصوص فردی که رقیب اوست، خواهد داشت.
🔘 بی جهت نیست که در روایات تربیتی از هر گونه تبعیض ما را برحذر داشتهاند. (۱)
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
🔹۱- رسول اکرم صلوات الله علیه میفرماید:
🔸اِنَّ اللّه تَعالی یُحِبُّ اَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ اَوْلادِکُمْ حَتّی فِی الْقُبَلِ؛ همانا خداوند دوست دارد که میان فرزندان خود به عدالت رفتار کنید، حتی در بوسیدن.»
📚 كنز العمّال : ج۱۶، ص۴۴۵، ح۴۵۳۵۰
#ارتباط_با_فرزندان
#ایستگاه_فکر
#به_قلم_ترنم
#عکسنوشته_باران
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍پرنور تر از همیشه
💵پول چراغ خواب را که حساب کردم چشمم به رضا پسر همسایه افتاد که از پشت ویترین چطور به چراغ خواب ها خیره شده بود. حسرتی بزرگ نگاهش را همراهی می کرد. تا از مغازه بیرون رفتم ، من را که دید سریع نگاهش را دزدید و سرش را پایین انداخت و رفت.
🍃از صدای به هم خوردن در حیاط، امیرمحمد خودش را به دم در رساند: «مامان برام گرفتی؟ »
☘در را بهم زدم گفتم: «پسر مامان معلومه خیلی گرسنه شده که سلامش را هم خورده !»
🌸_سلام سلام !ببخشید حواسم نبود. حالا بگو چراغ خواب رو برام خریدی؟
🎋_ آره عزیزم، بیا بگیرش.
✨امیرمحمد چراغ خواب را که به برق زد، از خوشحالی نور چشمانش از چراغ خواب بیشتر شده بود.
🛎 یکدفعه یاد نگاه معصومانه رضا افتادم. یک سالی میشد که پدرش را در تصادف از دست داده بود. مادرش مانده بود با سه بچه قد و نیم قد و کلی بدهی همسرش.
🌿با خودم گفتم کاش یک چراغ خواب هم برای رضا خریده بودم. طفلکی حتما خیلی دوست داشت یکی از آنها را داشته باشد. فکری به ذهنم رسید: « امیرمحمد مامان امروز رضا پسر اکرم خانم را دیدم خیلی دلش می خواست یکی از این چراغ خواب ها رو داشته باشه. تو که میدونی اون بابا نداره که کار کنه و بتونه براش بخره؛ خواستم بگم تو که یک چراغ خواب دیگه هم داری اینو ببر بده رضا. من قول میدم بهت ماه بعدی برات یکی دیگه بخرم.»
🍂قیافه امیرمحمد کمی در هم پیچید،سریع اتاق را ترک کردم تا کمی فکر کند و تصمیمش را بگیرد. نیم ساعتی نگذشت که امیرمحمد به آشپزخانه آمد.
🍃_مامان آخه من خیلی این چراغ خوابه رو دوست دارم.
🌸_میدونم پسرم ، آدم هم باید بتونه از چیزی که دوست داره برای یه چیز مهم تر بگذره؛ منم خیلی وقتا از کارهایی که علاقه دارم انجام بدم بخاطر تو ازشون میگذرم.
🌱امیرمحمد سرش را پایین انداخت و به طرف اتاقش رفت. برگشت و چراغ خواب به دست کنارم ایستاد: « مامان کی برم بهش بدم؟به نظرت الان خونه هست؟»
🌾_قربون پسرگلم که تصمیم درست را گرفت! برو ببین هست یا نه.
⭐️از انتخاب امیرمحمد خیلی خوشحال شدم و مطمئن بودم چراغ خواب امشب پرنورتر از هر زمان دیگری روشنایی می بخشد.
#داستانک
#ارتباط_با_فرزندان
#به_قلم_بهاردلها
🆔 @tanha_rahe_narafte