✨احتیاط در مصرف بیت المال
🍃مهدی در مصرف بیت المال حساسیت داشت. یک بار با ماشین سپاه آمده بود تهران. ماشینش خراب شد و هزینه تعمیرش زیاد میشد.
☘با اینکه در مأموریت بود و طبق قانون باید ماشین را به تعمیرگاه سپاه میبرد؛ اما آن را با هزینه شخصی خودش تعمیر کرد و پول آن را از پدرش قرض کرد.
📚شیر کوهستان؛ زندگی نامه و خاطرات شهید مهدی خندان؛ نویسنده و ناشر: گروه و نشر شهید ابراهیم هادی. صفحه ۹۳
#سیره_شهدا
#شهید_خندان
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
❤️ابراز محبت کلامی
❌برخی مردان که از صبح تا شب بیرون از خانه در حال کار کردن می باشند، این را نهایت ابراز عشق و محبت به همسر خود می دانند و در نهایت از ابراز محبت کلامی به همسر خود دریغ می کنند.
💯اما مردان باید بدانند هیچ چیز جای ابراز علاقه و محبت کلامی را برای یک زن نمیگیرد و این یک نیاز عاطفی همیشگی برای یک زن هست که شوهرش به او ابراز علاقهی کلامی کند.
🔺پس خوب است مردان همیشه با بیان محبت آمیز و عاشقانه به همسر خود، کانون خانواده را بیش از پیش گرم نگه دارند.
#ایستگاه_فکر
#همسرداری
#به_قلم_بهاردلها
#عکس_نوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍رد ننگ
🍃از بالای پل به پایین دست نگاه کردم. ریحانه خسته و تشنه از درو زمین بر میگشت.
فرصت را مناسب دیدم، از آبمیوه فروشی کنار پل، دو لیوان آب پرتقال خنک گرفتم و به سراغش رفتم. مثل همیشه کم رو وکم توجه بود: «ریحانه چیشده؟ »
☘ریحانه خشک و بی روح مرا از زیر تیغ نگاه گذراند .سردی نگاهش روی جسم و جانم نشست: «چطور توقع داری با کسی ازدواج کنم که با علاقهی بیش از حدش، باعث بدنامی من تو روستا شده؟ »
🌾سرم را پایین انداختم و به لیوان آب پرتقال دستم نگاه کردم: « من تو رو بی آبرو نکردم و نمیکنم. »
🌸صدای ریحانه نرمتر شده بود: «هزاربار بهت گفتم مادامی که نتونستی بیای خواستگاری، تو خیابان، تو جمع دوستان، بین مردم حرفی از علاقه به من نزن. اینقدر بزرگ و کوچک رو دم خونمون نفرست. من فعلا قصد ازدواج ندارم و برات صبر میکنم تو فقط کاری رو کن که باید. »
✨دوباره ذهنم و نگاهم دنبال همان زن و مرد عاشق روی پل رفت حالا دست هم را گرفته بودند و بگوبخند کنان، از پل پایین می آمدند.
🍃گفتم: «ببینشون چقدر خوشن. الان من ممنونم ازدواج کنم. بیا مثل اونا فعلا دوست باشیم و صبر کنیم تاشرایطم درست شه »
💫این بار ریحانه سرم داد زد: «اگر ته فکرت اینه پس دیگه هیچ وقت سمت من نیا. من هرگز چنین کاری نمیکنم من حاضرم سالها تو بگو با یک حلقه یا مراسم نامزدی در محضر، به نامت بشم اما زیر ننگ دوستی با نامحرم نرم. از من توقع نداشته باش کاری کنم که بهش اعتقاد ندارم.»
⚡️هنوز داشتم به حرکت ریز مردمکهای گشاد چشمش، نگاه میکردم که رفت و من با عطر شالیزارهای برنج تنها شدم.
#همسرداری
#به_قلم_ترنم
#داستانک
🆔 @tanha_rahe_narafte
#بسم_الله
#یک_حبه_نور
⭕️ اُفق نگاهت تا کجاست؟!
❌نگاهی به ثروت قارونی و قدرت فرعونی خود میکند. بادی به غبغب میاندازد و میگوید: من عُرضِه دارم؛ ولی بقیه ندارند.
افق نگاهش کوتاهست. فقط جلوی پایش را میبیند.
🔺ولی اولياى خدا وقتى به عزّت و قدرت میرسند، فوراً به ياد خداوند مىاُفتند و میگويند: خدايا هر چه هست از توست.
💥نکته طلایی:
در دعا، اوّل از نعمت هاى الهى ياد كنيد؛ «ربّ قد آتيتنى» بعد حاجت خود را مطرح كنيد.
⭐️ خدايى كه خالق آسمانها و زمين است مىتواند كسى را از میان تمام سختىها نجات دهد و او را به بالاترين درجهها برساند.
✨ رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَعَلَّمْتَنِي مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَنتَ وَلِيِّي فِي الدُّنُيَا وَالآخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِماً وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ؛
(يوسف گفت:) پروردگارا؛ تو مرا (بهره اى) از حكومت دادى و از تعبير خواب ها به من آموختى. (اى) پديدآورنده ى آسمان ها و زمين، تنها تو در دنيا وآخرت مولاى منى، مرا تسليم خود بميران ومرا به شايستگان ملحق فرما.
📖سوره یوسف، آیه ١٠١.
#تلنگر
#از_قرآن_بیاموزیم
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨باور به توان داخلی
🍃خرداد ۱۳۵۹ بود. احمد در راه بازگشت از مأموریت پروازی، توسط دشمنان مورد هدف قرار گرفته بود و سینه و بازو و گردنش مجروح شده بود. وقتی رسید پایگاه، اصرار داشت که کسی بدن خون آلودش را نبیند، به اصرارش به منزلش منتقل کردیم. پزشک بهداری پایگاه گفت: «زخم تان عمیق و خطرناک است و باید به تهران منتقل شوید.»
☘علی رغم اصرارش برای ماندن، به تهران منتقلش کردیم. با عمل جراحی همه ترکش ها از بدنش خارج شد؛ اما ترکشی در گردن و نزدیک نخاع باقی ماند. پزشکان می گفتند: «اگر بخواهند آن را خارج کنند، باید به خارج اعزام شود و اگر خارج نکنند احتمال فلج شدن ایشان زیاد است. » احمد به هیچ وجه حاضر نشد که به فرانسه اعزام شود.
💫تیمسار فلاحی برای مجاب کردنش به ملاقاتش آمد؛ اما مرغ احمد یک پا داشت: «انشاء الله پزشکان ایرانی می توانند معالجه ام کنند و نیازی به غیر نیست». چند روز بعد پروفسور سمیعی پرونده اش را خواند و حاضر شد در بیمارستان ارتش جراحی اش کند.
✨می گفت: «موقع جراحی، احمد اجازه نداد بی هوشش کنم. » هنگامی که مشغول به جراحی بودم، او مشغول خواندن دعا و راز و نیاز با خداوند بود. بعد از عمل به من گفت: «دکتر! چقدر لذت داشت صدای تیغ شما در هنگام خارج کردن تیرهایی که برای رضای خدا داخل بدنم شده بود.»
راوی: مسعود جولایی
📚خانه ای کوچک با گردسوزی روشن؛ خاطرات شهید احمد کشوری؛ نوشته ایرج فلاح و مسعود آب آذری، صفحه ۶۴-۶۳
#سیره_شهدا
#شهید_کشوری
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
♨️اسبابکشی
💦آخرین وسیله را که چید، عرق از پیشانی گرفت، آه بلندی کشید و چای دم کرد و روی مبل نشست. با خودش فکر کرد؛ راحت شدم.
بالاخره اسبابکشی تمام شد.
🎞 تداوم واژه اسبابکشی توی ذهنش، سیال شد و او را کشید تا قبر تا قیامت تا آخرت.
🔺با خودش فکر کرد؛ یک روز هم باید به آخرت اسباب کشی کنیم. بچههای ما میشوند تنها ریسمانهای امیدی که در دنیا داریم. اسبابی که می توانیم با خود ببریم فقط کارها و اخلاق نیکو خواهد بود.
🔺بعد به فرزندانی نگاه کرد که هر کدامشان را با عشق بزرگ کرده بود و امید داشت باقیات صالحاتش باشند.
#ایستگاه_فکر
#ارتباط_با_فرزندان
#به_قلم_ترنم
#عکس_نوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍گلهای باغچه
🍃عروسک را از دست نسترن کشید. مکثی کرد. ناگهان سیلی به صورت خواهرش زد. صدای جیغ و گریه توی اتاق پیچید.
☘منیژه از آشپزخانه سراسیمه وارد اتاق شد و گفت: « بنفشه! چرا زدی؟»
✨مریم گوشهی اتاق خواب بود. هراسان بیدار شد. منیژه او را بغل کرد تا آرام شود.
⚡️زنگ خانه به صدا در آمد. منیژه بعد از سلام و احوالپرسی با مادرش، به آشپزخانه رفت. او از فریزر ظرف بستنی را برداشت. توی پیالههای کوچک مقداری از آن ریخت.
🌾وقتی بچهها مشغول خوردن بستنی شدند. مادر بزرگ آرام به منیژه گفت:«بیا آشپزخونه کارت دارم.»
⚡️منیژه سوالی به چهرهی مادرش نگاه کرد: «دخترم! چرا ناراحتی؟ »
🍃_بنفشه کلاس دوم رو میخونه؛ اما هر چی بهش میگم با خواهرت دعوا نکن، فایده نداره.
⚡️_منیژه! حتما ضربالمثل معروف رو شنیدی، «دو صد گفته چون نیم کردار نیست.»
☘_مامان، چی کار کنم؟
🎋_بالاخره زندگی بالا و پائین داره، موقعی که ناراحت هستین، مراقب رفتارتتون باشین؛ چون رفتار و عکسالعملهای درست، تأثیرش از گفتن بیشتره.
🌸بنفشه و نسترن مشغول تماشای تلویزیون بودند. مادربزرگ صورت نوههایش را بوسید و خداحافظی کرد.
🍃مریم توی بغل مادر خوابش برد؛ اما منیژه یاد خاطرات کودکیاش افتاد. پدرش هرگاه وقت داشت آنها را پارک جنگلی میبرد، تاب میبست تا او با خواهر و برادرش بازی کند.
☘منیژه به خودش گفت:« این دعواهای هر روزشون از سر کلافگیه، چند ماهی میشه به خاطر مشکلات مالی، بچهها رو تفریح و گردش نبردیم.»
✨مریم را توی رختخواب خواباند. سراغ دفترچه یادداشت رفت. مکث طولانی کرد. یک مرتبه خودکار را برداشت و تند تند روی صفحهی کاغذ نوشت.
✨رعایت نکات مهم:
۱.بچهها بداخلاقی و خشونت را از بزرگترها، از دیدن بعضی فیلمها و کارتونها یاد میگیرند.
۲. جر و بحث پیش بچهها ممنوع، باید زمانی که بچهها حضور ندارند درباره مسائل و مشکلات با خسرو صحبت کنم.
۳.بچهها را پارک نزدیک خونه ببرم تا بازی کنن، بنفشه با این رفتارش میخواهد بگوید بهم توجه کن.
#داستانک
#ارتباط_با_فرزندان
#به_قلم_نرگس
🆔 @tanha_rahe_narafte
🤩عیده و عیدی! عیده و مسابقه!🤩
📌پونزده سؤال تستی و یک سؤال تشریحی از بین مطالب۱۴۰۱/۰۴/۱۱ تا ۱۴۰۱/۰۴/۲۷ کانال طرح شده .
📌اینجا تقلبی حلاله و میتونی برای گرفتن امتیاز بیشتر به متنهای کانال مراجعه کنی!😉
📌پاسخ سؤالها دقیقا در متن مطالب کانال هست.
📌پاسخهای درست رو برای آیدی @taghatoae ارسال کن.
📌نتیجه مسابقه روز ۱۴۰۱/۰۵/۰۳ مصادف با روز خانواده اعلام شده و جوایز اهدا خواهند شد.
📌مهم: برای ارسال پاسخها فقط تا ساعت۲۴:۰۰ امشب۱۴۰۱/۰۴/۲۷فرصت داری!😁
✅ سؤالهای مسابقه کانال تنها راه نرفته:
۱-هر یک از زوجین بعد از ازدواج در مورد دوستیهای قدیمی طرف مقابل چگونه انتظاری باید داشته باشند؟
الف) اصل در این رابطهها قطع آن است.
ب) اصل در این رابطهها تعدیل آن است.
ج) اصل در این رابطهها بیشتر کردن آن است.
🔹🎉🔹🎉
۲- تنها امامی که نسبتش از مادر به امام حسنعلیهالسلام و از پدر به امام حسینعلیهالسلام میرسد؟
الف) امام سجادعلیهالسلام
ب) امام صادقعلیهالسلام
ج) امام باقرعلیهالسلام
🔹🎉🔹🎉
۳- راهکار ساده برای نشان دادن احترام و نیکی به والدین چیست؟
الف) جلوی پای آنها، از جای خود برخاستن.
ب) در برآوردهکردن نیازهای آنها، سرعت بخشیدن.
ج) دست آنها را، بوسیدن.
🔹🎉🔹🎉
۴- چه چیزی نگاه رحمت خدا را به دنبال خود میآورد؟
الف) خوبی کردن را وابستهی برخورد دیگران قرار دادن.
ب) بدون حساب و کتاب به دیگران به خصوص همسر محبت کردن.
ج) نگاه دادوستدی به محبت داشتن.
🔹🎉🔹🎉
۵- چه چیزی یا کسی میتواند حال بد ما را خوب کند؟
الف) یکی از بیرون باید بیاید تا حالمان را خوب کند.
ب) هرکس مسئول خوب کردن حال خودش است.
ج) به دست آوردن حال خوب محال است.
🔹🎉🔹🎉
۶- والدین در مقابل لجبازی کودک چه برخوردی داشته باشند؟
الف) خود را بیاهمیت نشان دادن.
ب) آرامش خود را حفظ کردن و حواس کودک را پرت کردن.
ج) تنبیه سادهای برای او درنظرگرفتن.
🔹🎉🔹🎉
۷- از برکات چند فرزندی کدام مورد در متن کانال ذکر شده است؟
الف) خواهر و برادرها در کنار هم تربیت میشوند و نسبت به بقیه سازگارتر و کمتوقعترند.
ب)بچههای آنها در آینده عمه، خاله، دایی و عمو خواهند داشت.
ج) زندگی پرجنبوجوش و شادتری خواهید داشت.
🔹🎉🔹🎉
۸-چرا شهید بااینکه نوبت آرایشگاهصلواتی قرارگاه را داشت از رویصندلی اصلاح نشستن امتناع کرد؟؟
الف)وقت نماز بود
ب)خجالت میکشید روی صندلی اصلاح بشیند وقتی بسیجیها در صف بودند.
ج)کار واجبی پیشآمد که مانع اینکار شد.
🔹🎉🔹🎉
۹-هنگام برخورد با یکدیگر بهتر است چهکاری کنیم؟؟
الف)به یکدیگر سلام کنیم.
ب)خنده بر لب داشته باشیم.
ج)تلخیهای گذشته را بهزبان نیاوریم.
۱۰-قویترین اهرم دربرابر تهدیدات دشمن چیست؟؟
الف)تحقیق و علمآموزی.
ب)صبر و تلاش.
ج)توکل و ایمان.
🔹🎉🔹🎉
۱۱-ویژگی بارز شهید عیسی حیدری چه بود؟؟
الف)خندهرو بودن در هر شرایطی.
ب)خوش اخلاق بودن در هرشرایطی.
ج)کمک به نیازمندان با هر وضع مالی که داشت.
🔹🎉🔹🎉
۱۲-چه چیزی مانع از صمیمیت پدر و مادر با فرزندانشان در بزرگسالی میشود؟؟
الف)مشغله و کار زیاد فرزندان
ب)فرزندان میخواهند حس بزرگ شدن و متفاوت بودن با گذشته را تجربه کنند.
ج)اختلافات خانوادگی که در اثر اختلاف سلیقهها بهوجود میآید.
🔹🎉🔹🎉
۱۳-در کلام پیامبر(ص) چهچیزی مثل کشتی نوح(ع) است؟؟
الف)اهلبیت عليهمالسلام .
ب)ولايت امام علی علیهالسلام .
ج)توکل و سربازی امامزمان(عج)
🔹🎉🔹🎉
۱۴- اولین تجمع اعتراضآمیز به ممنوعیت حجاب در زمان پهلوی در کدام مسجد شکل گرفت؟
الف) مسجداعظم در قم
ب) مسجدگوهرشاد در مشهد
ج) مسجدجامع در کرمان
🔹🎉🔹🎉
۱۵-اشرف مخلوقات بودن انسان را چگونه میتوان ثابت کرد؟؟
الف)بهدلیل سیستم پیچیدهای که خداوند در خلق انسان استفاده کرده.
ب)به دلیلاینکه خداوند از روح خود در انسان دمید.
ج)به این دلیل که فردی از انسیان بر فردی از جنیان در آوردن تخت ملکه سبا پیشی گرفت.
😍و اما سوال طلایی که ۵ امتیاز داره:
۱۶-یه جوک پیدا کنید که با معنا و مفهومش بتونید یه متن طنز در شرح آیهای از قرآن بنویسید.
سوالی که با اون به تنهایی یکسوم امتیاز مسابقه رو میتونین به دست بیارید.😎😁
⁉️⁉️ شرط گرفتن این پنج امتیاز جوک خوب هست😒
☺️با نشر بنر مسابقه دوستانتان را هم به این رقابت دعوت بفرمایید.
✅جوایز مختص اعضای کانال است.👇
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍پیام مهم عید غدیر
💫هنگام بازگشت پيامبر صلىاللهعليهوآله سال دهم هجری در حجة الوداع امر الهی شکل گرفت.
«یا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ.»؛ «اى پيامبر! آنچه را از سوى پروردگارت به تو نازل شد ابلاغ كن، اگر چنين نكنى، رسالت الهى را نرساندهاى و خداوند تو را از مردم حفظ مىكند. همانا خداوند گروه كافران را هدايت نمىكند.» (سوره مائده، آیه ۶۷)
🔸مفسّران شيعه به اتكاى روايات اهل بيت عليهمالسلام و بعضى از مفسّران اهلسنت، آيه ۶۷ سوره مائده را مربوط به نصب حضرت على عليه السلام در غدير خم به ولايت و امامت دانستهاند.۱
💢در قرآن تنها اين آيه است كه پيامبر صلىالله عليهوآله نسبت به كتمان پيام؛ تهديد شده كه اگر نگويى، تمام آنچه را كه در ۲۳ سال رسالت گفتهاى هدر مىرود.
💡پس چه پيام مهمى است كه اين گونه بيان مىشود؟
🔹پیامبر صلیاللهعلیهوآله: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ»؛ «هر كس كه من مولاي اويم؛ پس علي مولاي اوست.»۲
☀️واقعه غدیر خم اتمام نعمت و اکمال دین، عیدالله اکبر است.
🎉فرخنده عید سعید غدیر مبارک باد.
📚۱. تفاسير كبير فخررازى و المنار.
۲.سنن الترمذی، ج ۵، ص ۶۳۳، ح ۳۷۱۳
#مناسبتی_عیدغدیر
#به_قلم_نرگس
#عکسنوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨سختگیری علمی
🍃استاد با همه مهربانی هایش، نسبت به کلاس درس خیلی حساس بود. معمولا ۹۹ درصد زمان کلاس را درس می داد. بعضی مواقع زمان کلاس به دو سه ساعت می رسید.
اگر دانشجویی که شاگرد استاد نبود، تقاضای حضور در کلاس درس ایشان را داشت، با روی باز استقبال می کرد؛ اما شرطی داشت. همان اول کار اتمام حجت می کرد که باید جلسات درس را منظم شرکت کنند و آخر ترم هم امتحان بدهند.
☘برش اول:
نسبت به شاغلین و متأهلین خیلی سخت گیر بود. میگفت: «کسی که دانشجو شده جای یک نفر دیگر را اشغال کرده؛ اگر کسی به خاطر تأهل یا اشتغال می خواهد از درسش کم بگذارد، کنار بگذاردش بهتر است. »
✨یک بار سر کلاس گفتند: «همه باید در کنفرانس امسال شرکت کنند، حتی اگر مقاله نداشته باشند. باید با مسائل و حوزه های مختلف این رشته آشنا شوید. »
⚡️یکی از خانم های شاغل و متأهل گفت: «من نمی توانم در کنفرانس شرکت کنم. » دکتر هم گفت: «اگر کسی نمی تواند بیاید، درسش را حذف کند و سر کلاس نیاید. »
💫هنوز استاد از کلاس خارج نشده بود که صدای گریه خانم بلند شد. دکتر گفت: «خانم! شوخی کردم. » بعدا خانمش را فرستاد تا از دلش در بیاورد.
☘برش دوم:
خیلی از اساتید نسبت به غیبت دانشجویان حساس نبودند و حتی مسئولیت شان را هم کمتر میدیدند. اما استاد این طور نبود. بعضی مواقع که می رفتم اصفهان. وقتی کمی دیر میکردم. زنگ می زد که کجا ماندی؟ چرا نیامدی؟
📚 استاد؛ خرده روایت های زندگی شهید مجید شهریاری. نویسنده: فاطمه شایان پویا. صفحه ۴۷-۴۸
#سیره_شهدا
#شهید_شهریاری
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍نمک زندگی
#قسمت_سوم
⭕️اولین راهکاری که فرزندان میتوانند در برابر دعوای پدر و مادر از خود نشان دهند، صبر است.
❌وقتی والدین دعوا میکنند، عصبانی هستند. ممکن است حرفهایی بزنند که مورد خوشایند شما نباشد.
به قول ضربالمثل معروف:
تو دعوا حلوا خیرات نمیکنند.
🔺اما به این نکته توجه داشته باشید که آدمها وقت عصبانیت ممکن است هر حرفی را بزنند؛ در حالیکه خیلی از آنها حرف دلشان نباشد.
🔺به همین دلیل خیلیزود با یکدیگر آشتی میکنند و از حرفهایی که زدهاند پشیمان میشوند.
💯پس اولین قدم در هنگام عصبانیت والدین، صبور بودن و منتظر گذر زمان ماندن است.
#ایستگاه_فکر
#ارتباط_با_والدین
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
🎊جشنی بزرگ
🌸تندتند کار میکرد. چیزی به جشن بزرگ نمانده بود. شیرینیهای سفارشی را احمدآقا از قنادی گرفت.
دخترهای خاله و عمه آشها را داخل ظروف یکبار مصرف ریختند.
دو پسرش محسن و مهدی خانه و کوچه را چراغانی کردند.
🌳نسیم خنکی از باغ کنار خانهشان بوی عطر بهارنارنج را میآورد. نفس عمیقی کشید و ریههایش را پُر از عطر کرد.
نگاهی به داخل کوچه پهن و گشادشان کرد. صندلیها مرتب چیده شده بود.
مردم یکی یکی در حال آمدن بودند.
🍁دوست داشت برای عیدغدیر سنگ تمام بگذارد. روی پله داخل حیاط نشست. خوابآلود و خسته بود. پلکها تاب بازماندن را نیاوردند. آرام آرام روی هم افتادند.
با جیغ دختربچهای از خواب پرید. اکثر فامیل آمده بودند.
🌼خاله از زیر سایه درخت انار به طرف او آمد. مثل همیشه پُرانرژی چشمکی زد و گفت: «نسرین جان! چه بلایی سر خواهرم آوردی که به جشن تک دخترش نیومده! » نسرین دو دستش را روی سر گذاشت و گفت: «وای خالهجون دیدی چی شد؟ فراموش کردم برم دنبال مامان. »
🌾چهره خاله درهم فرو رفت. یاد چند روز پیش اُفتاد که به خواهرش سر زد. مادر نسرین از او گله داشت که مثل سابق هوای من را ندارد. خیلی کم به من سر میزند. همیشه بهانهی مشغله کاری، فرزندان و شوهر را میکند.
🌺نگاهی از روی مهربانی به نسرین انداخت: «بیچاره آبجی ما از دست تو دختر سربههوا!
پاشو یه زنگ به مامانت بزن و عذرخواهی کن و برو دنبالش. »
🌻نسرین خجالت زده به داخل خانه رفت. با خود واگویه میکرد: «تو چطور شیعهی حضرت علی (علیهالسلام) هستی که روز عید غدیر مادرتو فراموش میکنی! »
#داستانک
#ارتباط_با_والدین
#به_قلم_افراگل
🆔 @tanha_rahe_narafte