eitaa logo
مشعر قزوین
422 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
1.7هزار ویدیو
79 فایل
اجتماع هیئات حسینی قزوین
مشاهده در ایتا
دانلود
برادر عزیز آقای کسب رتبه برگزیده در کنگره ی کشوری شعر جعفر طیار را خدمت شما و جامعه ی ادبی استان قزوین تبریک عرض می نماییم.‌توفیقات روزافزون شما آرزوی ماست. @mashareqazvin
زمینه؛ نمی‌گذرم از حق حیدر.mp3
زمان: حجم: 3.71M
🔹نمی‌گذرم از حق حیدر🔹 خونه‌مو آتیش زدید، با چه رویی اومدید واسه ملاقات من؟ قد عالم دلخورم، از غم و شِکوه پرم قلبمه بیت الحزن با یه عیادت چیزی حل نمی‌شه معلومه که تا همیشه بیزارم از شما دیگه به خدا می‌برم شکایت از این داغ بی‌نهایت می‌سوزم بی‌صدا «به حق حیدر قسم، نمی‌گذرم از خون محسن به خون محسن قسم، نمی‌گذرم از حق حیدر» ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ از همین باغ فدک، می‌خورن نون و نمک هرچی ندار و فقیر چشمشون به دست ماست، جونشون پابست ماست هرچی یتیم و اسیر ولی اونایی که وفا ندارن از دست ما در میارن این باغو آخرش تو روز روشن حق ما رو خوردن بویی از حیا نبردن کی می‌شه باورش «به حق حیدر قسم، نمی‌گذرم از خون محسن به خون محسن قسم، نمی‌گذرم از حق حیدر» ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آیه آیه روی لب؛ خونه خونه، شب به شب در زدیم اما چه سود هیچ‌کسی کاری نکرد؛ حیدرو یاری نکرد هیچ‌کی خیالش نبود برا کسی عذری باقی نمونده این غصه من و سوزونده حق ناحق شد خدا یه روزی می‌فهمن با ما چه کردن با دین خدا چه کردن آه از این غصه‌ها «به حق حیدر قسم، نمی‌گذرم از خون محسن به خون محسن قسم، نمی‌گذرم از حق حیدر» شاعر و نغمه‌پرداز: 🌐 shereheyat.ir/node/5394@ShereHeyat_Nohe
هدایت شده از مجمع کمیت قزوین
علیه‌السلام 🔹جوانی‌های پیغمبر🔹 صدا نزدیک می‌آید صدای پای پیغمبر جوانی می‌رسد از راه با سیمای پیغمبر به آغوش نبوت بازگردانده‌ست یثرب را تو گویی احمدی دیگر نشسته جای پیغمبر دوباره با اذانش جان گرفته رکن حنانه نهفته بین لب‌هایش دم عیسای پیغمبر نگاهش قطره قطره آیۀ «والشفع و الوتر» است ندارد صوت قرآنش به جز آوای پیغمبر به هنگام نظر کردن به آن خلق نکوی او می‌افتد هر کسی یاد جوانی‌های پیغمبر شنیدن‌ها به دیدن ختم شد آن هم چه دیداری نشد برخیزد از جایش به پیش پای پیغمبر به دنیای تو اول راه می‌یابند و بعد از آن جوان‌ها انس می‌گیرند با دنیای پیغمبر 📝 @mkomeit
هدایت شده از مجمع کمیت قزوین
غزلی تقدیم به نرجس خاتون (علیهاالسلام) پر از لبخند، از آن خواب شیرین چشم وا کردی نگاه انداختی در آینه خود را صدا کردی ملیکا! نه، درون آینه نرگس شکوفا شد خودت را با خودت یک‌بار دیگر آشنا کردی زدی از قصر بیرون، رفتی و دروازه را بستی به روی «اَلبَلاءُ لِلوِلا» آغوش وا کردی در آن صبحی که هرچه بادبان شوق زیارت داشت دلت را همسفر با کشتی باد صبا کردی به جای «مُرقُس و مَتّی»* گرفتی انس با «مریم» از آداب کلیسایی مسیرت را جدا کردی بهشتی با خودت داری که سامرّای غربت را برای حضرت خورشید «سُرَّ مَن رَءا» کردی :: شنیدی قصۀ بعد از خودت را قلب تو لرزید دعا کردی فرج نزدیک باشد، گریه‌ها کردی از اینجا داستانت، داستان مادر موساست که حتی شعر هم در انتظار دیدن فرداست ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ * نام دو انجیل از انجیل‌های چهارگانه «السلام علیک یا شبیهة ام موسی» زیارتنامه حضرت نرجس خاتون (علیهاالسلام) @mkomeit
علیه‌السلام 🔹حسبِیَ الله🔹 «یا صاحبی فی وحدتی» یاور ندارم با تو ولی باکی از این لشکر ندارم از ابتدای راه گفتم «حَسبِیَ الله» نقشی به جز این، روی انگشتر ندارم من آسمانم را به تو تقدیم کردم دور و برم یک ماه، یک اختر ندارم دور از حبیب خویش ماندن، غربت این است درد من از این نیست که یاور ندارم «یا رادَّ یوسف عَلَی یعقوب» بنگر دیگر علی اکبر، علی اکبر ندارم «یا رازقَ الطّفل الصَغیر» اصغر فدایت غیر از همین لاله، گلی دیگر ندارم دارم سَر و سِرّی در این هنگامه با تو می‌آید آن ساعت که دیگر سر ندارم با عضو عضو پیکرم می‌گویم اینک ترسی ز تیر و نیزه و خنجر ندارم هر زخم با تو حرف‌هایی تازه دارد ذکری، مناجاتی از این بهتر ندارم این شمرها احساسشان را سربریدند این‌ها مسلمان‌اند؟ نه باور ندارم هم زنده‌ام با اشک هم مقتول اشکم از راز خود پرده چگونه بر ندارم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2894@ShereHeyat
هدایت شده از شعر انقلاب
باز شهیدم کن مثل گل لاله، شعله‌ور از بادم چون گل شیپوری، زادۀ فریادم جوشش خونم من، شعرم و پر دردم کو قلم سرخی، تا کند ایجادم سینه سپر کردم، باز شهیدم کن تا که ببینم در، معرکه جان دادم منتظر سنگم، تا که شوم تکثیر تا که ببینی با، آینه همزادم خون مرا دشمن، چون‌که به ناحق ریخت پاک شدم همچون لحظۀ میلادم اسلحۀ دشمن، جهل خودی‌ها شد جهل خودی‌ها آه، کی رود از یادم مرثیۀ شیراز، مرثیۀ مشهد روضه همان روضه‌ست، زخمی الحادم حرف شهادت شد، حاجت من را داد من که دخیلی بر پنجره فولادم آه پر از درد شاهچراغم من در دل این مجلس اشک گوهرشادم قلب پدر مجروح، جسم پسر خونین ناله بلند است آه، شاخۀ شمشادم چادر خونین را، کاش نمی‌دیدم روضه چه سنگین شد، از نفس افتادم این شب پاییزی، می‌رود اما من منتظر صبحِ نیمه خردادم ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
آن روز کجای داستان خواهم بود؟ در لشکر صاحب‌الزمان خواهم بود؟ امروز هر آن‌گونه که هستم، بی‌شک فردای ظهور هم، همان خواهم بود 📝 🏷 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹دو بال سرخ🔹 پرنده پر زد و پرواز کرد از چینۀ دیوار دل تنگم صدا می‌زد: مرا همزاد خود پندار خوشا مشتاق تو آغوش باز آسمان باشد خوشا پرواز، پروازی رها بر روی گندمزار که لطف دیگری دارد از آن بالا نظر کردن به پستی‌های این دهکورۀ ناچیز بی‌مقدار خدا در هر مکان حس می‌شود اما از آن بالا به ما نزدیک‌تر، نزدیک‌تر هم می‌شود انگار خدا پرواز بر بام بهشتش را عنایت کرد به مقطوع‌الیدینِ جنگ موته، جعفر طیار همان ماهی که کسب فیض کرد از محضر خورشید که حتی شب به نورانیت او می‌کند اقرار سخاوت‌های آن دست کریمش نُقل هر محفل کرامت‌های او بوده است نَقل کوچه و بازار کسی در فکر تطمیعش نیفتاده‌ست، نه هرگز که عبد مصطفی کی بوده عبد درهم و دینار؟ همه دارایی‌اش را پای این یک جمله می‌بخشد شده ره‌توشه عقبای او «الجار ثم الدار» اگر در راه حاجاتت هزاران پیچ و خم دیدی مسیر استجابت، با نمازش می‌شود هموار نماز جعفر طیار چون گنجینۀ نور است در گنجینه را وا کن از آن ذکر و دعا بردار تمام لحظه‌ها سمت خدا بار سفر بسته‌ست چه فرقی می‌کند جزو مهاجر بود یا انصار؟ که هجرت کرده بود از خود، جهاد اکبر این بوده‌ست تمام لحظه‌ها با نفس اماره‌ست در پیکار «فَمَن... يَرجُو لِقَاءَ رَبِّهِ» در شأن او بوده «فَمِنهُم مَن قَضَىٰ نَحْبَه» از او می‌گفت دیگر بار فیُشبه بالنبی خَلقه، فیُشبه بالنبی خُلقه نبی بوده‌ست در صورت، نبی بوده‌ست در رفتار قصیده بر ضریح چشم‌هایش می‌زند بوسه به استقبال آن دلداده می‌آید پیمبروار زمان رجعتش از وادی غربت مصادف شد به فتح قلعۀ خیبر، به دست قامع الکفار هلا برخیز حَسّان! طبع شعرت را شکوفا کن بخوان از پاکی طیّار و از بی‌باکی کرّار از آن سو کوه می‌آمد از این سو مرد دریا دل بلال! الله اکبر سر بده در لحظۀ دیدار ولی دلخونم از تحریف، از تحریفِ زیبایی ولی دلگیرم از تاریخ، از تاریخ پنهان‌کار معاذ ابن جبل عقد اخوت خوانده با جعفر؟! معاذ الله از این نسبت، از این گفتار استغفار تو تنها با علی بودی برادر، با علی تنها حریم «خلوت دل نیست جای صحبت اغیار» به جنگ موته رفتی و علی چشم انتظار تو... خبر آمد خبر چون شعله‌ای افتاد بر نیزار خبر خونین خبر سنگین خبر اشک و خبر تلخ است خبر آمد خبر در خاک و خون غلتیدن سردار که اوج روضه این شد با دهان روزه جان دادی خبر می‌گفت با جام شهادت کرده‌ای افطار دم رفتن همه دیدند پرچم بین دستت بود خبر می‌گفت از افتادن دستان پرچمدار دو بال سرخ از یاقوت داری جای دستانت فدای آن همه از خود گذشتن، آن همه ایثار پس از تو انکسار از چهرۀ شیر خدا می‌ریخت پس از تو می‌شود هفت آسمان روی دلش آوار الهی اینچنین داغی نبیند هیچ‌کس هرگز الهی اینچنین داغی نگردد باز هم تکرار نباشی گرگ‌ها بی‌شک نقاب از چهره می‌گیرند پس از تو عرصه بر شیر خدا هم می‌شود دشوار اگر در ماجرای کوچه شمشیر علی بودی کجا دستان مولا بسته می‌گردید بالاجبار اگر بودی اگر که جای زهرا خطبه می‌خواندی میان شعرها دیگر نمی‌شد حرفی از مسمار نبودی، روزهای بعد تو تاریک شد تاریک حقیقت همچنان خورشید بود، انکار شد انکار علی آن روزها در غصۀ هجران تو می‌سوخت شهادت می‌دهد روز قیامت آن در و دیوار 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5362@ShereHeyat
آن روز کجای داستان خواهم بود؟ در لشکر صاحب‌الزمان خواهم بود؟ امروز هر آن‌گونه که هستم، بی‌شک فردای ظهور هم، همان خواهم بود 📝 🏷 @ShereHeyat
زمینه؛ یار ولایت.mp3
زمان: حجم: 1.07M
🔹یار ولایت🔹 دیگه احتیاجی به فدک نیست تا جنت نشسته سر راهت تقدیرو عوض می‌کنی بانو با نگاهت، با یه آهت تو می‌خواستی حاصل فدک بشه تنها خرج راه دین تا که هرچی سائله بشه عاشق امیرِمؤمنین «یا زهرا، یار ولایت ای پرچمدار ولایت» ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ با شور و حماسه خطبه خوندی الفاظ تو دارن چه عیاری مثل ذوالفقارن کلماتت چه شکوهی، چه وقاری توی سختیای روزگار تو شدی هم‌قدم علی از علی گفتی و خطبه‌هات شده تیغ دو دم علی «یا زهرا، یار ولایت ای پرچمدار ولایت» ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ دلتنگم من از این غم غربت دلتنگ ضریحی که نداری قبرت توی قلب سینه‌زن‌هاست چه حریمی، چه مزاری بدون مهر و محبتت دل ما می‌شه یه ویرونه نه فقط نشون قبر تو... قدرتم کسی نمی‌دونه «یا زهرا، یار ولایت ای پرچمدار ولایت» شاعر: نغمه‌پرداز: @ShereHeyat_Nohe
علیه‌السلام 🔹فجر صادق🔹 و رستاخیز تو از چشم دنیا خواب خواهد برد شب تشویش را آن نور عالمتاب خواهد برد بتاب ای فجر صادق! روشنی‌بخش حقایق باش وگرنه دین ما را جعفر کذّاب خواهد برد رسیده سامری با صوت سحرانگیز دقّ‌الباب... اگر دل دل کنیم ایمانمان را «باب» خواهد برد تویی تنها تو باب‌الله و وجه‌الله و سِرّ‌الله کدامین مدّعی سهمی از این القاب خواهد برد؟! کسی که رو بگرداند از آن لبخند، خواهد باخت کسی که از نگاه تو شود سیراب، خواهد برد نگاهت نغمۀ باران، نگاهت چشمۀ ایمان نگاهت خستگی‌ها را از این مرداب خواهد برد جهان در انتظار آن نماز جمعه در اقصاست قنوت روح‌بخش تو دل از محراب خواهد برد :: غزل را تا زدم، دادم به دست رود؛ می‌دانم که این لب‌تشنه را تا خیمۀ او آب خواهد برد 📝 @ShereHeyat @mkomeit
‌ در اوج حادثه فصلی جدید می‌سازیم چه روزهای خوشی با امید می‌سازیم به چشممان همه از اشک ریسه می‌بندیم از اشک‌های عزا، صبح عید می‌سازیم از این کویر جراحت به سمت قلۀ فتح پلی -به برکت خون شهید- می‌سازیم برای دفع شیاطینِ اِنس از این خاک شهاب بارقه‌ای از حدید می‌سازیم* فرشتگان عذابیم ما زمان نبرد چنین جهنّمِ «هَل مِن مَزید» می‌سازیم** قدم قدم به درِ بسته می‌خورند، و ما برای هر درِ بسته کلید می‌سازیم کجا حسین دمی زیر بار ذلت رفت؟ که گفته است که ما با یزید می‌سازیم؟ 🖋 ____________ * و برج‌های آسمان را از هر شيطان رانده‌شده‌اى حفظ كرديم. مگر آن شيطان‌هايی كه مى‌خواهند استراق سمع كنند كه شهاب آشكار آن‌ها را تعقيب مى‌كند. حجر/۱۷و۱۸ ** روزى‌كه به دوزخ می‌گوييم: آيا پر شدى‌؟ و می‌گويد: «هَلۡ مِن مَزِيدࣲ» آيا از این بيشتر نیز هست‌؟» ق/۳۰ 🔰 @abbas_hemmati