هدایت شده از شعر هیأت
اینجا هر کس حال و هوایی دارد
هر خستهدلی شور و نوایی دارد
غمهای نگفته را بیاور با خود
این پنجره گوش شنوایی دارد
📝 #محمدجواد_غفورزاده
✅ @ShereHeyat
مردان خدا
..این عطر دلانگیز که از راه رسیده
بخشیده طراوات به دل و نور به دیده
شب رفت و نوشتند به دامان سپیده
«از خون جوانان وطن لاله دمیده»
با همت و جانبازی و ایثار دلیران
مجد و عظمت خیمه برافراشت در ایران
ما روی سخن، با دل بیدرد نداریم
ما واهمه از مردم نامرد نداریم
ما فرصت تردید و عقبگرد نداریم
ما چشم به تیری که خطا کرد نداریم
با همت ما میشکند پای اجانب
ما دین نفروشیم به دنیای اجانب
زنهار که گل دستخوش خار نگردد
تاریخ دگرگون شده تکرار نگردد
اغیار به گِرد حرم یار نگردد
با سادهدلی بار کسی بار نگردد
عبرت نگرفتیم مگر زآنچه به ما رفت
در دورۀ مشروطه و ملّی شدن نفت؟
آن روز در این کشور، یک مرد به پا خاست
افزود به قدر وطن از هستی خود کاست
وقتی که به او ضربه زدند از چپ و از راست
«گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست»
مردانه به جانها هیجان داد «مُدرّس»
تسلیم شهادت شد و جان داد «مُدرّس»
مردان خدا پاکدل و پاکسرشتند
در مزرع دل بذر محبت همه کشتند
یاران شهیدی که خریدار بهشتند
رفتند و به خون بر ورق لاله نوشتند
در مکتب توحید تَوَکَّلتُ عَلی الله
یک ملت و یک مذهب و یک رهبر و یک راه
✍🏻 #محمدجواد_غفورزاده
🏷 #شعر_پایداری | #شهید_آیتالله_مدرس
🇮🇷 @Shere_Enghelab
هدایت شده از شعر هیأت
#شعر_اخلاقی
#حدیث #رباعی
💠 #امام_هادی (علیهالسلام)
«اَلتَّوَاضُعُ أَنْ تُعْطِيَ النَّاسَ مَا تُحِبُّ أَنْ تُعْطَاهُ»
فروتنی در آن است که با مردم چنان باشی که دوست داری با تو چنان باشند.
📗 الكافی، ج۲، ص۱۲۴
🔹فروتنی🔹
جانا! به فروتنی، گر ایمان داری
یا میل به رفتار کریمان داری
با مردم روزگار خود همدل باش
آنگونه که انتظار از آنان داری
📝 #محمدجواد_غفورزاده
✅ @ShereHeyat
هدایت شده از شعر هیأت
#امام_جواد علیهالسلام
#قصیده
🔹جگرگوشۀ رضا🔹
آید نسیم از ره و مُشک تر آوَرَد
عطر بهار از دمِ جانپرور آوَرَد
با موکب معطّر خود این مسیحدم
یک بوستان بنفشه و نیلوفر آورد
در حیرتم که این نَفَس قدسی از کجا
سرسبزی و طراوت و برگ و بر آورد
این پیک مُشکبوی مگر از مدینه است
کز هر گذر که میگذرد گل برآورد
آری نسیم چون طربانگیز میشود
گلهای باغ را به ترنّم درآورد
گلهای باغ را به ارادت نثار کن
در پای آنکه مژدۀ آن دلبر آورد
آن دلنوازِ عالم و آدم که آسمان
حاشا که از رُخَش مهِ روشنتر آورد
شاید که ماه سر به گریبان فرو بَرَد
کز جَیب «خیزران» مهِ نو سر برآورد..
این است مریمی که مسیحا «جواد» اوست
این است آن صدف که مِهین گوهر آورد
تا فیضی از صحیفۀ زهرا به ما رسد
جبریل برگ سبزی از آن دفتر آورد
دلبند مرتضی و جگرگوشۀ رضا
با خود جلال و جلوۀ پیغمبر آورد
شبهای انتظار پدر را به راستی
صبح جمال و جلوۀ او بر سر آورد
آن نازنینپدر که فروغ هدایتش
اندیشه را به وادی حیرت درآورد
همراه با ترنّمِ لالایی جواد
اشک از غم فراق به چشم تر آورد
شبها کنار بستر نازش به ارمغان
چشمی پرآب و چشمهای از کوثر آورد
جای شگفت نیست که افلاک سر فرود
پیش جلال و شوکت این رهبر آورد
ابر عنایت و کرم و التفات او
آفاق را هرآینه زیر پر آورد..
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/4966
✅ @ShereHeyat
هدایت شده از شعر هیأت
گویند حریم کعبه، در داشته است
از «سیزده رجب» خبر داشته است
از شدّتِ اشتیاقِ دیدار علی
دیوار حرم، شکاف برداشته است
📝 #محمدجواد_غفورزاده
✅ @ShereHeyat
#امام_علی علیهالسلام
#حدیث #رباعی
💠 #امام_حسین (علیهالسلام)
لَوْ وُلِدَ لِی مِائَةٌ لَأَحْبَبْتُ أَنْ لَا أُسَمِّيَ أَحَداً مِنْهُمْ إِلا عَلِيّاً
اگر صد فرزند هم میداشتم دلم میخواست همه را «علی» بنامم.
📗 الكافی، ج۶، ص۱۹
🔹نام علی🔹
فرمود حسین: جلوۀ لم یزلی
سالار شهیدِ شاهدان ازلی
گر صد فرزند داشتم میخواندم
نام همه را به نامِ نامیِ «علی»
📝 #محمدجواد_غفورزاده
@ShereHeyat
@mashareqazvin
#امام_علی علیهالسلام
#حدیث #رباعی
💠 #امام_حسین (علیهالسلام)
لَوْ وُلِدَ لِی مِائَةٌ لَأَحْبَبْتُ أَنْ لَا أُسَمِّيَ أَحَداً مِنْهُمْ إِلا عَلِيّاً
اگر صد فرزند هم میداشتم دلم میخواست همه را «علی» بنامم.
📗 الكافی، ج۶، ص۱۹
🔹نام علی🔹
فرمود حسین: جلوۀ لم یزلی
سالار شهیدِ شاهدان ازلی
گر صد فرزند داشتم میخواندم
نام همه را به نامِ نامیِ «علی»
📝 #محمدجواد_غفورزاده
@ShereHeyat
@mashareqazvin
هدایت شده از مجمع کمیت قزوین
#امام_سجاد علیهالسلام
#مربع_ترکیب
🔹فجر امید🔹
مژده کز آفاق روشن، گل به دست آمد بهار
برگ برگ سبزه را شیرازه بست آمد بهار
دید دریا تشنه، صحرا عاشق است آمد بهار
جام بر کف، خنده بر لب، میپرست آمد بهار
در مسیرش مخمل سبز چمن گستردهاند
حلّه رنگینِ یاس و یاسمن گستردهاند
باغ باید در قدومش عنبرافشانی کند
هدهد شهر سبا، بال و پرافشانی کند
ماه بَذر نقره پاشد، گوهرافشانی کند
آفتاب از مشرق گیتی زرافشانی کند
تا ببیند آسمان اوج و فرود عشق را
تا بخوانند اختران با هم سرود عشق را
انتظار عاشقان فجر امید دیگریست
روشنیبخش جهان صبح سپید دیگریست
در بهار آرزو عید سعید دیگریست
زادروز سید سجاد عید دیگریست
عید تقوا و عدالت، عید آزادی رسید
جشن ایثار و شهامت، موسم شادی رسید
کیست این مولا که شد صدق از صفایش جلوهگر
عشق از او پیدا شد و مهر از وفایش جلوهگر
حُسن یوسف از جمال دلربایش جلوهگر
مطلعالفجر اجابت از دعایش جلوهگر
لیلةالقدر امامت، نازپرورد حسین
از دو عالم آشناتر با غم و درد حسین
آن که آیین وفا را جلوه بخشید و جلا
شاهد بزم و شهادت، یادگار کربلا
روح ایمان و عبادت، اسوۀ اهل ولا
خطبهخوان بینظیر و... خسته از شام بلا
راهبان کعبۀ آزادی و عشق و جهاد
پاسدار مکتب توحید و عدل و اتحاد
دفتر آزادگی با سعی او شیرازه شد
از گلاب اشک او گلزار ایمان تازه شد
عشق عالمگیر شد، عرفان بلندآوازه شد
آسمان در حیرت از آن صبر بیاندازه شد
چون دم پاک مسیحا خطبههای شام او
زخمه بر تار عواطف زد صلای عام او
گر چه عمری حسرت ایام را در دل نهفت
گر چه در گلزار احساسش گل ماتم شکفت
دشمن از اندیشۀ بیدارباش او نخفت
از قیام روز عاشورا سخن بیپرده گفت
لالههای دشت خون را باغبانی کرد و رفت
نهضت سرخ شقایق را جهانی کرد و رفت
ای مدینه! ای که اعجاز لبش را دیدهای
ای که در هجرانِ گل، تاب و تبش را دیدهای
گریۀ صبح و مناجات شبش را دیدهای
صبر طاقتسوز و سعی زینبش را دیدهای
موجزن دریای خون را دیدهای تا کربلا
در رکابش یک چمن گل چیدهای تا کربلا
ای مدینه! ما که از آن روضه دور افتادهایم
چون پرستو در بهار، از شوق و شور افتادهایم
خانه بر دوشیم و از فیض حضور افتادهایم
ما مگر از چشم آن دریای نور افتادهایم
ای مدینه! ارغوانی رنگ شد دلهای ما
سینهها آتش گرفت و تنگ شد دلهای ما
ای مدینه! باز در کوی تو منزل میکنیم
باز از دریای حسرت رو به ساحل میکنیم
پشت دیوار بقیعت خاک را گِل میکنیم
نور زهرا را چراغ روشنِ دل میکنیم
ای مدینه! ای که بوسیدی رکاب جبرئیل
باز کن بر روی این پروانه «باب جبرئیل»
ای مدینه! ما که با گلها تبسم میکنیم
در خیال خود تو را هر شب تجسم میکنیم
گر بخوانی در حضورت دست و پا گم میکنیم
با نسیم صبحدم، گاهی ترنم میکنیم
جلوۀ جنت به چشم خاکیان دارد بقیع
یا صفای خلوت افلاکیان دارد بقیع
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/5446
✅ @ShereHeyat
✅ @mkomeit
هدایت شده از مجمع کمیت قزوین
#شعر_اخلاقی
#حدیث #رباعی
💠 #امام_حسین(علیهالسلام)
«مَنْ سَرَّهُ أَنْ یُنْسَأَ فِی أَجَلِهِ وَ یُزَادَ فِی رِزْقِهِ فَلْیَصِلْ رَحِمَهُ»
کسی که دوست دارد أجلش به تأخیر افتد و رزقش زیاد شود، صله رحم انجام دهد.
📗 عیون أخبارالرضا(علیهالسلام)، ج۲، ص۴۴
🔹عمر طولانی🔹
ای نیّت تو رو به خدای آوردن
برخیز! به قصد رونمای آوردن
تأخیر اجل باشد و روزی زیاد
اجر «صلۀ رحم» به جای آوردن
📝 #محمدجواد_غفورزاده
✅ @ShereHeyat
✅ @mkomeit
هدایت شده از مجمع کمیت قزوین
#حضرت_علی_اکبر علیهالسلام
#غزل_مثنوی
🔹آیینهٔ خصال نبی🔹
الا که نور و صفا آفتاب از تو گرفت
ستاره سرعت سِیْر و شتاب از تو گرفت
به جلوههای جمال تو ماه خیره شدهست
شکوه وحی در آیینهات ذخیره شدهست
تو عطر گلشن یاسین، شکوفهٔ یاسی
تو با پیامبر عشق، «اَشبَهُ النّاسی»
نگاه گرم تو باغ بنفشهکاری بود
در آبشار صدای تو، وحی جاری بود
کسی به جز تو کجا حُسنِ مهرپرور داشت
ملاحتی که تو داری فقط پیمبر داشت...
الا که سروِ خرامانتر از تو، باغ ندید
کسی که روی تو را دید، درد و داغ ندید
تو بازتاب سپهر چهار معصومی
تو سایهپرور مهر چهار معصومی
تجلّیات یقینت به اوج میزد اوج
امید در دل و جان تو موج میزد موج
ظهور و جلوهٔ ایمان مطلق از تو خوش است
ترنم «اَوَلَسنا عَلَی الحَق» از تو خوش است
همین که منطق تو منطق رسول خداست
حساب حُسن تو از دیگران همیشه جداست
بلاغت از سخنت میچکد، گلاب صفت
و گرمی از نفست خیزد، آفتاب صفت
کسی به کوی وفا چون تو راست قامت نیست
که قامتی که تو داری کم از قیامت نیست
حسین محو تماشای راه رفتن توست
مرو که خون تماشاییان به گردن توست...
الا که گردش تو در مدار حقطلبیست
تو زمزمی و جهان در کمال تشنهلبیست
تبارک اللَّه از آن خلقت پیمبروار
که حسن خلق تو آیینهٔ خصال نبیست
بگو جمال جمیل تو را نگاه کند
کسی که عاشق روی پیمبر عربیست
شجاعت تو علیگونه بود روز نبرد
شهامت تو نشانِ نماز نیمهشبیست
به عزت تو و گلهای کربلا سوگند
که خال کنج لبت مُهر هاشمی نَسبیست
«هزار مرتبه شُستم دهان به مشک و گلاب
هنوز نام تو بردن نشان بیادبیست»
قسم به آینهها نور مشرقینی تو
سفیر عشق، علی اکبر حسینی تو
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐shereheyat.ir/node/808
✅ @ShereHeyat
✅ @mkomeit
#امام_عصر علیهالسلام
#حضرت_نرجس علیهاالسلام
فرازی از یک #ترجیع_بند
🔹أینَ وجهُ الله🔹
..بشنو از راویان روایت نور
که به وجد آیی از ترنّم و شور
روزی از روزها امام نقی
گفت با خادم سرا «مسرور»:
که برو «بُشرِ بِن سلیمان» را
به سراپردهام بخوان به حضور
این بشارت به بُشر بَردهفروش
چون که ابلاغ شد، به شوق و به شور
به سر آمد، به پایبوسِ امام
هادی دین و معنی «والطّور»
چشم در چشم و لب پر از لبیک
تا چه فرماید آن سلالهٔ نور
گفت مولا: بدان به خاطر من
کرده اندیشهای خطیر، خطور
بنشین در برم که ره یابی
به امید خدا بدان منظور
پس از آن، آن یگانه آیتِ نصر
که به کف داشت رایتِ منصور
نامهای با خط فرنگ نوشت
ساخت آن را به مُهر خود ممهور
گفت: ای پیک! این تو این پیغام
گفت: ای دوست! این تو، این دستور
«بَدرهای زر» به او سپرد امام
گفت این زر، ضمیمهٔ منشور
راهِ بغداد پیش گیر و برو
با توکّل به ذات حیّ غفور
منتظر باش، بر لبِ ساحل
تا رسد کشتی مراد از دور
کشتی حامل اسیران است
از ایالات دور و خطّهٔ تور
همه را عرضه میکنند و تو هم
در همه حال باش سنگ صبور
تا کنیزی بدین صفات و کمال
کند از آن میان چو ماه ظهور
در حجابِ عفاف و عصمت و قدس
باشد آن گلبن ادب مستور
چون از این نامه مُهر برگیرد
دیدهاش روشنی بیابد و نور
به خریداریاش قدم بگذار
بگذرم... «اِنَّ سَعْیُکُم مَشکور»
او عروس من است، فرزندم
«عسکری» میپذیردش به حضور
آرزویم طلوع خورشیدیست
روشنیبخشتر ز جلوهٔ طور
نه همین دارم انتظارش من
که جهان دارد انتظارِ ظهور...
وصف «ماءِ مَعین» کنم تا کی؟
«وَ مِنَ الماءِ کُلَّ شَیءٍ حَیّ»
پرده تا از رخ پگاه افتاد
در فضا برق یک نگاه افتاد
بود این برقِ شادی، از دل «بُشر»
که نگاهش به دخت شاه افتاد
سجدهٔ شکر حق به جای آورد
از غم آسود و در رفاه افتاد
سوی «سامرّه» همسفر با او
دخت قیصر «ملیکه» راه افتاد
گفت ای بُشر! در ولایت روم
به هوای گلی، گیاه افتاد
بزم عقد من و پسر عمّم
پا گرفت و طرب به راه افتاد
خطبهٔ عقد را نخوانده عجیب
اتفاقی به بزم شاه افتاد
تخت در هم شکست و غوغا شد
لرزه بر کاخ و بارگاه افتاد
دستِ افسوس زد به هم داماد
گویی از آسمان به چاه افتاد
بزم عیش از قضا، عزا گردید
اُسقُف از روی جایگاه افتاد...
یا قیامت به پای شد، یا نه
«پاپ اعظم» به اشتباه افتاد
پس از آن حادثات، بر سَرِ من
سایهٔ رحمتِ اله افتاد
دل و جان در هوای حضرت دوست
سر و کارم به اشک و آه افتاد
تا شبی، در عوالم رؤیا
چشمِ مشتاقِ من، به ماه افتاد
دل من سر نهاد بر قدمش
اشک شوقم به خاک راه افتاد
شعلهٔ اشتیاق و آتش مهر
در نهادم به یک نگاه افتاد
در شگفتم! کنون که بر سرِ من
سایهٔ آن جهانپناه افتاد
وصف «ماءِ مَعین» کنم تا کی؟
«وَ مِنَ الماءِ کُلَّ شَیءٍ حَیّ»
«نرگس» آن عشق مانده در جانش
در دل و دیدهٔ گلافشانش
گل سرخ محمّدی، «مهدی»
تا شکوفا شود به دامانش
آوَرَد گلبنی همیشه بهار
چشم بد دور از گلستانش
ماهِ شعبان، دو نیمه شد وانگاه
عظمت یافت رتبه و شانش...
زادروزِ «بقية الله» است
آفرین خدای بر جانش
دفتر مدح اوست «جاءَ الحق»
«زَهَقَ الباطل» است عنوانش
سورهٔ «هَل اَتی عَلَی الاِنسان»
صورتی از کمال و احسانش...
میهمان شد به جلوهگاهِ شهود
دست غیبِ خدا نگهبانش
خواند او را «خلیفة الرّحمان»
کردگار رحیم و رحمانش
بشریّت نداشت تاب ظهور
پردهٔ غیب کرد پنهانش
سیصد و سیزده خداجویند
جمع یاران و جاننثارانش
طالعِ سعد بین! که در همه حال
حافظِ جان اوست جانانش
به امیدی که صبح وصل رسد،
دست کوتاه ما به دامانش
جانم ارزانیِ نگاهش باد
پدر و مادرم به قربانش
طوطی طبع من اگرچه شدهست
در پس آینه غزلخوانش
وصف «ماءِ مَعین» کنم تا کی؟
«وَ مِنَ الماءِ کُلَّ شَیءٍ حَیّ»..
از تو گلزار وحی، خرّم شد
لبِ گل وا به خیر مقدم شد...
به امید نجات «نوح نبی»
دست بر دامن تو در یم شد
از تو آتش صفای گلشن یافت
به «خلیل خدا» مسلّم شد...
قطرهای از سحاب رحمت تو
در بیابان چکید و «زمزم» شد
نه همین از صفای «ابراهیم»
که ز سعی تو کعبه محکم شد
دست بر دامن تو زد «یعقوب»
که به «یوسف» رسید و بیغم شد
شد «کلیم» از تو «موسی عمران»
که به وادی قُدس، مَحرَم شد...
تا گرفت از تو درسِ صبر «ایّوب»
به صبوری عَلَم به عالم شد
فیض عام تو در دل دریا
مونِس «یونس نبی» هم شد
باز کردی تو نطق «عیسی» را
که به عصمت، گواهِ «مریم» شد
ای مرام تو التفات و کرم
بیتو دلها، صراحی غم شد
سر و سامان عشق، بر هم خورد
چهرهٔ روزگار درهم شد
هر کجا سروِ راست قامت بود
زیرِ بارِ مفارقت خم شد
در مقامی، که خیل مشتاقان
در فراق تو صبرشان کم شد
وصف «ماءِ مَعین» کنم تا کی؟
«وَ مِنَ الماءِ کُلَّ شَیءٍ حَیّ»..
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/268
✅ @ShereHeyat
✅ @mkomeit