eitaa logo
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
216 دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
9.7هزار ویدیو
106 فایل
یــــا ابـــاصـــالــح المــہـد ے ادࢪڪـنــے ارتبــاط بـا خــادم ڪـانـال: @rahimi_1363 بـا بـه إشـتــراڪـ گـذاشـٺــن لینـڪـ ڪـانـال راه ســعــادٺ،در ثـــوابــــ نـشـــر مـطـالــبـــ شــریـڪـ بــاشـیــد ۩؎ @masirsaadatee
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ 🌼امیر نگاهت باش تا اسیر گناهت نشوی ✍در بنی‌اسرائیل زنی زناکار بود، که هرکس با دیدن جمال او، به آلوده می‌شد! درب خانه‌اش به روی همه باز بود، در اطاقی نزدیک در، مشرف به بیرون نشسته بود و از این طریق مردان و جوانان را به می‌کشید، هرکس به نزد او می‌آمد، باید ده دینار برای انجام حاجتش به او می‌داد! عابدی از آنجا می‌گذشت، ناگهان چشمش به جمال خیره کننده زن افتاد، پول نداشت، پارچه‌ای نزدش بود فروخت، پولش را برای زن آورد و در کنار او نشست، وقتی چشم به او دوخت، آه از نهادش برآمد که‌ای وای بر من که مولایم ناظر به وضع من است، من و عمل حرام، من و مخالفت با حق! با این عمل تمام خوبی‌هایم از بین خواهد رفت! رنگ از صورت عابد پرید، زن پرسید این چه وضعی است. گفت: از خداوند می‌ترسم، زن گفت: وای بر تو! بسیاری از مردم آرزو دارند به اینجایی که تو آمدی بیایند. گفت: ای زن! من از خدا می‌ترسم، مال را به تو حلال کردم مرا رها کن بروم، از نزد زن خارج شد در حالی که بر خویش تأسف و حسرت می‌خورد و سخت می‌گریست! زن را در دل ترسی شدید عارض شد و گفت: این مرد اولین گناهی بود که می‌خواست مرتکب شود، این گونه به وحشت افتاد؛ من سال‌هاست غرق در گناهم، همان خدایی که از عذابش او ترسید، خدای من هم هست، باید من خیلی شدیدتر از او باشد؛ در همان حال کرد و در را بست و جامه کهنه‌ای پوشید و روی به عبادت آورد و پیش خود گفت: خدا اگر این مرد را پیدا کنم، به او پیشنهاد ازدواج می‌دهم، شاید با من کند! و من از این طریق با معالم دین و معارف حق آشنا شوم و برای عبادتم کمک باشد. بار و بنه خویش را برداشت و به قریه عابد رسید، از حال او پرسید، محلّش را نشان دادند؛ نزد عابد آمد و داستان ملاقات آن روز خود را با آن مرد الهی گفت، عابد فریادی زد و از دنیا رفت، زن شدیداً ناراحت شد. پرسید از نزدیکان او کسی هست که نیاز به ازدواج داشته باشد؟ گفتند: برادری دارد که مرد خداست ولی از شدت تنگدستی قادر به ازدواج نیست، زن حاضر شد با او ازدواج کند و خداوند بزرگ به آن مرد شایسته و زن بازگشته به حق پنج فرزند عطا کرد که همه از تبلیغ کنندگان دین شدند!! 📚برگرفته از کتاب عرفان اسلامی، ج 13، نوشته استاد حسین انصاریان 『•🤍𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』_ _ _ _ •⌈↝‌ @masirsaadatee 🌸⃟🕊 ڪـانـال ڕاه سـعــادٺــ↑↑↑ مـا را بـہ دوسـٺــان خــود مـعـرفـے ڪنـیـد🌹
🔖غیبت در حال روزه ✍️ روایت شده دو زن در عهد پیامبر (صلی الله علیه و آله) روزه‌دار بودند، در آخر روز حالشان از شدت گرسنگی و تشنگی وخیم شد و نزدیک بود که تلف شوند، پس فرستادند کسی را پیش رسول خدا (صلی الله علیه و آله) که تا از آن حضرت اذن افطار بگیرند، پیامبر (صلی الله علیه و آله) ظرفی را فرستاد برای آن زنان، فرمود: به ایشان بگو که در داخل این ظرف قی کنید آنچه که خوردید، پس یکی از آن دو قی کرد نیمی از آن ظرف را از لخته‌های خون و گوشت خالص پر کرد و آن دیگری نیز با قی و استفراغ خویش بقیه ظرف را پر کرد، مردم از این ماجرا به شگفت در آمدند و تعجب کردند. 🔹 پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: این دو زن از آنچه که بر آنها حلال بود امساک نمودند و بر آنچه که بر آنان حرام بود روزه خویش را باطل کردند، به این صورت که نشستند در کنار هم دیگر، از مردم غیبت کردند و این است آنچه که پشت سر مردم گفتند که در این ظرف است، از گوشت‌های آنان. 📚 روزه از ديدگاه قرآن و عترت، صفحه 70 ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ 『•🤍𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』_ _ _ _ •⌈↝‌ @masirsaadatee 🌸⃟🕊 ڪـانـال ڕاه سـعــادٺــ↑↑↑ مـا را بـہ دوسـٺــان خــود مـعـرفـے ڪنـیـد🌹
✨﷽✨ 📖 🌸🌿امیر نگاهت👀 باش☝️🏻 تا اسیر گناهت نشوی🌿🌸 🔷در بنی‌اسرائیل زنی👱🏻‍♀️ زناکار بود، که هرکس👤 با دیدن او، به آلوده می‌شد😲 🔸 درب خانه‌اش🏠  به روی همه باز بود، در اطاقی نزدیک در🚪، مشرف به بیرون بود و از این طریق 👨🏻 و 👱🏻‍♂ را به می‌کشید، هرکس به نزد او می‌آمد، باید 💰 برای انجام حاجتش به او می‌داد❗️ 👤 از آنجا می‌گذشت، ناگهان چشمش👀 به خیره کننده زن افتاد، 💵 نداشت، نزدش بود فروخت، پولش💶 را برای آورد و در کنار او نشست، وقتی چشم👀 به او دوخت،   😩 💢که‌ ای که به است🤦🏻‍♂️، 😰 من و ،⁉️ 😰 من و مخالفت با حق⁉️ با این عمل تمام خوبی‌هایم از بین خواهد رفت🤦🏻‍♂️ 🔶رنگ از صورت پرید😨، 👱🏻‍♀️زن پرسید این چه وضعی است⁉️. 👤گفت: ،😰 👱🏻‍♀️ زن گفت: وای بر تو❗️ بسیاری از مردم آرزو دارند به اینجایی که تو آمدی بیایند😒 👤گفت: ای زن❗️ من ، مال را به تو حلال کردم بروم، 🔸از نزد زن👱🏻‍♀️خارج شد در حالی که بر خویش و 😔می‌خورد و 😭! 💢👱🏻‍♀️زن را در دل 😰 عارض شد و گفت: این مرد🧔🏻 ☝️🏻 بود که می‌خواست مرتکب شود❗️، این گونه به افتاد‼️؛ من سال‌هاست در_گناهم😔، ☝️🏻همان خدایی که از عذابش او ترسید، ✅ ، 🔺باید من خیلی از او باشد؛✔️ 🔴در همان حال و در را بست🚪 و پوشید و روی به آورد و پیش خود گفت: 🔺 اگر این را پیدا کنم، به او می‌دهم، شاید با من ازدواج کند و من از این طریق ☝️🏻با معالم و آشنا شوم و برای عبادتم کمک باشد.👌🏻 🔹👜🏮بار و بنه خویش را و به قریه عابد رسید، 🔺از حال او پرسید، محلّش را نشان دادند؛ 🔸نزد آمد و داستان ملاقات آن☝️🏻 روز خود را با آن مرد الهی گفت، 👤 فریادی🗣😱 زد و از دنیا رفت،⚰️ 🧕🏻زن شدیداً ناراحت😢 شد. 🔹پرسید از او هست که داشته باشد🤔 👥 گفتند: دارد که مرد خداست🧔🏻 ولی از قادر به ازدواج نیست، 🧕🏻زن حاضر شد با او کند و خداوند بزرگ به آن مرد شایسته و زن بازگشته به حق عطا کرد که همه از شدند 📚برگرفته از کتاب عرفان اسلامی، ج 13، نوشته استاد حسین انصاریان _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌