eitaa logo
مســـــطور🌱
152 دنبال‌کننده
93 عکس
18 ویدیو
3 فایل
مسطور: نبشته؛ مکتوب؛ مرقوم. دانه‌دانه که ببافی، می‌شود یک رج، رج‌ها می‌شوند بافته. بافته‌ای از افکار و احوال تو... منت‌دار حضورتان هستم. حرفی اگر بود اینجام: @e_z_vaziri
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. «دلم می‌خواهد بنویسم اولین صید من حاصل تنهایی بود، اما این فقط بزک کردن حقیقتی تلخ است. در آن اولین بار تنهایی، آن لحظه‌هایی که در تاریک روشنای غروب فرو می‌رفتم و ترسیده بودم، می‌دانستم تنهایی‌های زیادی پیش رویم است ولی کسی برای کمک نخواهد رسید.» ، در کتاب «ویرانه‌های من»، جستارهایی درباره‌ی روان رنجور و آدم‌ها نوشته است. اگر چهل سال، کمی کمتر یا بیشتر دارید، این کتاب را بخوانید. فهم واژگان این کتاب، به شدت نیاز به گذر عمر دارد. اگر حوالی چهل سالگی هستید، به فهمی از زندگی رسیده‌اید که محمد طلوعی، از منظر خودش، آن را تبدیل به واژه و جمله و بند و صفحه و متن و کتاب کرده است. من خط به خط و بند به بند این کتاب را به جان کشیدم. عجیب و متفاوت بود. پ.ن: عکس را از کانال خانم طاهری عزیزم برداشتم. معرفی‌اش را که خواندم، کتاب را گذاشتم در لیست مطالعه. قدردانت هستم خانم کتابخوان حرفه‌ای. ✨🌱✨@mastoooor .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. «و کسی نمی‌داند در کدام زمین می‌میرد» کتاب که به دستم رسید، همان‌جا، ایستاده، دو صفحهٔ فصل اولش را خواندم. مهزاد الیاسی اسم آشنایی نبود ولی سطر به سطر داشت ثابت می‌کرد رسم آشنایی دارد. کسی که بتواند تمام زندگی‌اش را در کلبه‌ای بر دامن دماوند میان آن‌همه برف و کنار دره‌ای هولناک رها کند و جاده را در پیش بگیرد، یعنی قدرتمند است. قدرتی که از درون برمی‌خیزد و کاری به امکانات و دانش ظاهری ندارد. من در کنار مهزاد الیاسی از روی آن تخته‌سنگ یخ‌زده بلند شدم و وقتی از دختر نپالی پرسید «چرا اعتراض نمی‌کنید؟» از جواب، شگفت زده شدم. گشادگی مهزاد در پذیرش هر انسان، هر آنچه هست، نقطه اوج این کتاب بود برایم. مهزاد الیاسی تلاش نمی‌کند دیگران را در چارچوب خودش جا دهد یا حتی خودش را در چارچوب دیگران. او شگفت‌زده می‌شود اما شیفته نه. سفر به او آموخته است پذیرا باشد، گشاده. او حتی برای عبور از ترس‌های خانوادگی‌اش، پذیراست. او پذیرفته است که رنج‌ بی‌مادری را حمل می‌کند و یادش مانده که ترس‌هایی به او تزریق نشده است. مهزاد الیاسی خودش است. حاضر است قسم بخورد که بزها با دقت او را زیر نظر داشته‌اند. نمی‌ترسد در کتابش که احتمالا اولین اثر مکتوب کاغذی اوست، جملاتی داشته باشد که جنبه طنز او را برملا کند. این یعنی او رها شده است. انگار که عالم محضر او باشد و او در محضر عالم. جهانی که مهزاد الیاسی می‌جورد، همین زمین و همین دشت و همین کوه و همین آسمان است که همه ما می‌جوئیم. ولی آنچه او کشف می‌کند، درونی است که متعلق به خود اوست و همین است که خطوط این کتاب را جذاب می‌کند. ما با جهانی بکر و دنیایی کاملا شخصی مواجه‌ایم که لذت آشنایی و سردرآوردن از آن برای ما کمتر از خودِ مهزاد نیست. آنچه کتاب را خواندنی می‌کند، ضربه‌های آرام و مداوم مهزاد است بر درون ما. انگار کسی آن سوی پنجره قدی بلند، زیر باران نرم و هوای لطیف و سرمستی بهار ایستاده باشد و بخواهد با ضربه‌های ریز خود به شیشه، ما را به آنچه بر او می‌گذرد آگاه کند. لذتی که مهزاد الیاسی می‌برد، شاید برای کسی یادآور سرما و خیس شدن و عطسه‌های بهاری و سرماخوردگی بعد از باران و چیزهای دیگر باشد. برای دیگرانی هم شاید نه. مهم، دیدن تن نیمه جاندار مرکب‌ماهیست وقتی به احترام زندگی، عقب عقب از مهزاد دور می‌شود و در حجم عظیمی از حیات فرو می‌رود. مهزاد الیاسی در هر فصل امید می‌پاشد به زندگی. مهم نیست هر کسی در کدام زمین می‌میرد، مهم این است که بعد از مرگ هم، جای پای محکمی داشته باشد. درست مثل دوانی‌ها که هر جای دنیا که باشند، می‌دانند در دوان خاک خواهند شد. ✨🌱✨ @mastoooor .
هدایت شده از چیمه🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. انیمیشن کوتاه «Média» کارگردان پاول کوتسکی محصول 2000 جمهوری چک بهترین انیمیشن کوتاه فستیوال برلین @chiiiiimeh .
. از دیروز، چند بار این انیمیشن را دیده باشم خوب است؟؟ .
هدایت شده از [ هُرنو ]
#چند_از_چند چیست و چرا؟.mp3
31.19M
چگونه در یک سال صد کتاب بخوانیم؟ یا چیست و چرا؟ ✅ اگر جزو یکی از سه دستهٔ زیر هستید، احتمالا شنیدن این صوت برایتان مفید باشد. در غیر این صورت پیشنهاد می‌کنم رهایش کنید. :) ۱. کسانی که به کتاب‌خوان شدن هستند. ۲. کتاب‌خوان‌ها ۳. همراهان یا همان 🎧 اگر این ۳۵دقیقه را شنیدید و احساس کردید ممکن است شنیدنش برای افراد دیگری هم مفید باشد، برایشان بفرستید. ارادتمند؛ مصطفا جواهری @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. دوستی دارم که ایتا باهاش سر سازگاری ندارد. با خودش یا با گوشی همراهش. دیر به دیر اینجا می‌آید. امضای حرفهاش این جمله است: "ماچ به کله‌تون." چنان شیرین و خواستنی این عبارت را توی دهان می‌چرخاند که تمام مدت صوتی که ازش می‌شنوی، منتظری به این ماچ طلایی برسی. این ویدئو از را ببینید و قدردان معلم‌هایتان و ماچ‌هایشان باشید. پ.ن۱: کاش دوستم این چند کلمه را ببیند و بخواند که دلم برای ماچ‌های به کله‌ تنگ شده و حواسم هست که همه چیز از همین‌جا شروع می‌شود. پ.ن۲: احسان عبدی پور، یک کاشف بزرگ است. اعجابم از این بشر هنوز پابرجاست. ✨🌱✨ @mastoooor .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_10835542560.mp3
12.41M
. نمی‌دانم یانی را می‌شناسید یا نه؟ آهنگ‌هایش را ولی شنیده‌اید. حتما شنیده‌اید. امشب دنبال صدایی بودم برای قرار دادن به ضربآهنگ ذهنم. موسیقی بی‌کلامی که حاوی کلمه نباشد اما باردار معنا باشد. ✨🌱✨@mastoooor .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. روزی که به اصرار دوستانم کلید انداختم و وارد این خانه شدم، فکرنمی‌کردم اینقدر برایم دوست‌داشتنی شود. خانه‌ای که به نام مبارک خانم فاطمه معصومه قفلش باز شده و به کرم امام رئوف رونق گرفته. خانه‌ای که در و دیوارش کلمه‌ها هستند و رنگ و بویش شمایید. شما که مرا در این یک سال خواندید و همراهی‌ام کردید. چه مهربانید شما❤️ چه خوشبخت است مسطور که آدم‌های ارزشمندی چون شما می‌خوانیدش. سپاس ما را بپذیرید، من و مسطور و خانه☺️ با خودم قرار داشتم وقتی به ۱۱۰ نفر رسیدیم، به محبت نام مبارک امیرالمؤمنین، هدیه‌ای تقدیم کنم به دو نفر از همراهان این خانه. حالا که بیشتریم و به یک سالگی مسطور رسیده‌ایم، به قرارم وفا می‌کنم. کتاب، هدیه این روزهای من است. حالا اگر پیام مرا خواندید و تمایل داشتید، یک پیام با هشتگ ارسال کنید به شخصی من @e_z_vaziri روز میلاد خانم معصومه، قرعه‌کشی می‌کنیم به یاری خدا☺️ و من افتخار دارم هدیه کوچکی به همراهان این خانه تقدیم کنم😍 ✨🌱✨@mastoooor .
. دو ساعت دیگه بریم برای قرعه کشی؟😍 شاید کسی توی این دو ساعت ببینه پیامو و بخواد هدیه بگیره از خانوم معصومه و به نام پدرشون امیرالمؤمنین‌☺️🌱 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. هدیه مولا امیرالمؤمنین✨ و خانم فاطمه معصومه✨ به نیت تک‌تکتون صلوات هدیه کردم و انگشت زدم روی اون انجام قرعه‌کشی☺️ همگی هدیه گرفتین حتما❤️ خانم توحیدی و خانم اختری، مبارکتون باشه هدیه این روز مبارک🥰🌱🥰 خدایی خودش انتخاب کرد، من بی‌تقصیرم😅 ✨🌱✨ @mastoooor .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. مثلا یکی پیدا بشه بگه بیا این بن خرید کتاب مال تو😍 هنوز ده دوازده تا عنوان مونده جلو چشمم که نتونستم بخرم.😢 خدایا رفقای دارای بن خرید کتاب ما را که خودشان اهل کتابخوانی نباشند، افزون بگردان🤲 @mastoooor
. فعلا لیست آقای جواهری رو دریابید که با یه کتابخون حرفه‌ای نوجوان‌شناس طرف هستید👌 .
هدایت شده از [ هُرنو ]
قبلا گفته بودم. من آدمِ از هر چیزِ کوچک و در ظاهر الکی، ساختنم! اینکه همزمان شده با ایام ولادت امام و تعداد اهالی هرنو به هشتصد نفر رسیده، برای منِ ، حکم یک جام نوشیدنی مردافکن را دارد. خواستم بگویم که از رزق هشتم جا نمانید... @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
. رزق هشتم را از اینجا دریابید🌱✨ رزق امام رضایی❤️ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. آقای امام رضا! سلام من برای خودم نمی‌نویسم. برای مریم خانم است که می‌نویسم. سر شبی آمده بود زنگ خانه ما را فشار می‌داد. آنقدر تند تند و پشت هم که همه‌مان پریدیم بیرون. من دست عباس را دم پله‌های ایوان گرفتم که گوشه چادر مامان را ول نمی‌کرد و ترسیده بود. مامان چادرش را گرفت روی سرش و گوشه‌اش را از میان دستهای کوچک عباس کشید. دمپایی توی پایش چفت نشده بود و توی دویدن می‌کشیدش کف حیاط. در را باز کرد و مریم خانم خودش را انداخت روی موزائیک‌ها. گریه می‌کرد. مامان نمی‌دانست حواسش به گریه مریم خانم باشد یا گریه عباس. دستش را توی هوا تکان داد که یعنی ما برویم تو. عباس را بغل گرفتم و آوردمش کنار قفس قناری‌ها. پرده آشپزخانه را کنار زدم و همان‌طور که برگهای ریحان را دست عباس می‌دادم که جلوی قناری بگیرد، نگاه می‌کردم به مامان و مریم خانم. نشسته بودند لب ایوان و حرف می‌زدند. مریم خانم صورتش یکجوری بود. از گریه بود یا چیز دیگر. فکر کردم انگار دماغش خون آمده. مامان هی دست می‌کشید پشت شانه‌اش. مریم خانم نیم ساعت بعد رفت. اصلا هم خبر ندارد که من دارم برایتان نامه می‌نویسم. ولی مامان شب برای بابا تعریف کرد که چه شده. یک حرفهایی از شوهرش زد و اینکه بچه می‌خواهد و چون مریم خانم مریض است، دستش بلند شده رویش. من... من خیلی دلم سوخت. برای مریم خانم. برای شوهرش که بچه دوست دارد. اولش که حرفهای مامان را شنیدم، پتو را کشیدم روی سرم و گریه کردم. بعد یادم افتاد به عباس. تولدش یک ربطی به حضرت اباالفضل داشت. مامان نذر شما کرده بود که بعد از دوازده سال خدا بهش بچه داد. مامان همیشه می‌گوید شما به ضعیف‌ها کمک می‌کنید. می‌گوید یک اسمتان معین است، معین ضعیف‌ها. آقای امام رضا! مریم خانم از همین‌هاست. من برایش نذر می‌کنم. صلوات می‌فرستم. گندم می‌آورم برای کبوترها. اصلا پول توجیبی سه ماهم را توی ضریح می‌اندازم. شما که مهربانید کمکش کنید. آقا جان! من خیلی دوستتان دارم. جواب مریم خانم را خودتان بدهید. ✨🌱✨ @mastoooor
هدایت شده از [ هُرنو ]
فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ
هدایت شده از مدرسه نویسندگی مبنا
تو در جنگل‌های ورزقان، در نقطه صفر مرزی چه کار می‌کنی مرد؟ صندلی نهاد ریاست جمهوری خار داشت که پشت آن ننشستی تا این شب عیدی، پیام تبریک برای این و آن ارسال کنی؟ می‌خواستی مثلا بگویی مردمی هستی؟ خب سوار تویوتا لندکروز ضدگلوله می‌شدی و چند نفر آدم را پیدا می‌کردی و از بین‌شان ردی می‌شدی و صدای شاتر دوربین‌ها و تمام. به جهنم که پیرمرد روستای دیزج ملک از زمان رضاخان تا الان، یک فرماندار را از هم نزدیک ندیده. به جهنم که روستای کهنه‌لو به ورزقان یک جاده درست و حسابی ندارد. به جهنم که روستای کیغول یک درمانگاه ندارد و همین ماه پیش زن جوانی، قبل از رسیدن به زایشگاه شهرستان، بچه‌اش سقط شد. اقلا یک جای نزدیک با دسترسی هموار می‌رفتی سید! عدل رفتی سراغ نقطه‌ای که کل مملکت بسیج شده‌اند برای پیدا کردنت؟ انصافت را شکر. می‌گویند آن‌جا باران گرفته. زیر باران دعا مستجاب است. دعا کن برای خودت دعا کن برای ما؛ پیرمرد روستای کهنه‌لو را که یادت نرفته؟ همان که هنوز یک فرماندار را هم از نزدیک ندیده؟ دعا کن سید! شب عید است... 📝@nevisandegi_mabna