.
پرچم را با امیرعلی زدیم.
گفت توی کانالت برای امروز بنویس:
"چادرت را بتکان، روزی ما را بفرست..."
پ.ن: به رفیق من دعا کنید. مادرشدن سخت است. مادر که باشی و دست به گریبان هیولایی چون سرطان، سختتر از رنج بیماری، نگران درد بیمادری بچههایت هستی.
#یاصاحبالزمان_بحقالفاطمه
✨🖤✨@mastoooor
.
هدایت شده از مجلهٔ مدام
مدامِ سه، با موضوع «جنگ» منتشر شد.
#جنگ_مدام
با آثاری از (به ترتیب حروف الفبا):
#فاطمه_آلمبارک #فاطمه_افضلی #جواد_افهمی #احمد_اکبرپور #اعظم_ایرانشاهی #سلمان_باهنر #پردیس_توکلیان #محمد_جوانالماسی #رامبد_خانلری #امیر_خداوردی #آزاده_رباطجزی #الهه_زمانوزیری #حنانه_سلطانی #زهره_شریعتی #نفیسه_صادقکار #سمیه_عالمی #آزاده_عبدیفرد #عطیه_عیار #مسعود_فروتن #حسین_قسامی #مجید_قیصری #سیداحمد_مدقق #فاطمهسادات_موسوی #حکیمهسادات_نظیری #مصعب_ابوتوهه #لوییجی_پیراندللو #حلا_علیان
فروش ویژهٔ مدام از دو روز دیگر در سایت مدام آغاز میشود.
این شماره با افزایش صد صفحهای در سیصد و چهل و چهار صفحه تقدیم مخاطبان خواهد شد. ✌️
از نوزدهم آذر تا شب یلدا میتوانید شماره سوم را با بیست درصد تخفیف به همراه #هدیه_ویژه تهیه کنید.
به زودی تصویر هدیه ویژه را منتشر خواهیم کرد. 😎
مدام؛ یک ماجرای دنبالهدار | @modaam_magazine
مســـــطور🌱
مدامِ سه، با موضوع «جنگ» منتشر شد. #جنگ_مدام با آثاری از (به ترتیب حروف الفبا): #فاطمه_آلمبارک
.
در میانه جنگی که هر روز واقعیتر، نزدیکتر و حساستر میشود،
#جنگ_مدام
منتشر شد.
.
.
دو هفته پیش در گروه کوچک همنویسمان برای گزارش شبانه نوشتم: "کلمهها از لب دیوار مغزم یا کلّهام یا خودم دارند فرومیریزند و من جایی برای فرودآمدنشان ندارم."
پر بودم از اشتیاق نوشتن، ولع خلق.
ولی آنچه را باید، نمینوشتم. بیقرار بودم برای خلق شخصیتهایی که حرف بزنند، راه بروند، دست و پا و اعضایشان را تکان دهند و من بنویسمشان. موقعیت داستانی بسازم و شروع و پایان بدیع خلق کنم. نمیشد.
آنقدر نشد تا رسیدم ته چاه ناامیدی.
آنها که در کار خلقاند میدانند چه میگویم. گاهی میان جمعی و دلت جای دیگر است!
آنقدر نتوانستم تا ذره ذره لیز خوردم و رفتم پایین. "من نمیتوانم!" جمله مشهوریاست بین ما. ته چاه ماندن اگر طولانی شود و کورسوهای امید، رخی نشان ندهند، معلوم نیست اخلاق درب و داغانت نصیب کدام بنیبشری شود.
من هم مستثنی نبودم. از شوق نوشتن و ازدحام کلمه، رسیده بودم به ناتوانی محض در نوشتن، به ته ته ته چاه ناامیدی.
کورسوی امید را خدا تاباند وقتی آخرشب دست کشیدم روی صفحه گوشی و روی گروه قدیمی "دوره نویسندگی پیشرفته" ایستادم.
گروه را باز کردم و پیامها را خواندم. سرم را که از مرور خاطرات، هر لحظه گرمتر میشد و چشمهام که دلشان گریه میخواست را محل نگذاشتم. میان صوتها، نقد استاد به داستانم را شنیدم و اجازه دادم کلمات استاد در تعریف از قلمم پررنگتر جلوه کنند توی سرم. بعد، خودِ داستان را که در انتهای دوره، بازنویسی کرده بودم خواندم. رفت و برگشتهای من و زهرا عطارزاده در اصلاح آن داستان و تمام اضطرابی که داشتم برای قبولی در دوره حرفهای، برایم مرور شد.
یک ساعتی توی آن گروه پرسه زدم و ذره ذره، امید جمع کردم. گروه را که بستم، گرمای سَرَم اشک شده بود و روی صورتم خشکیده بود.
برای زهرا پیام گذاشتم که "ته چاهم. دلداریام نده. فقط خواستم کسی بداند که من اینجام."
جواب زهرا دلداری نبود ولی کلماتش مثل همیشه معجزه کردند.
صبح روز بعد، داشتم پیرنگ داستانی را مینوشتم و دو ساعت مانده به ظهر، طاقت نیاوردم و لپتاپ را باز کردم برای نوشتن. داستان ۵۰۰ کلمهایام خلق شد.
حالا میان بیماری بچهها و رسیدگی بهشان، باز دلم برای آدمهای قصهها تنگ شده و عجیب محتاج معاشرت با آنها هستم. انگار وارد مرحله جدیدی شدهام. مرحله نیاز به خلق شخصیتهای داستانی.
#سندرم_ننوشتن من ادامه دارد ولی امیدوارم به کورسوهای امید از دهانه چاه.
پ.ن: اولین دومینوی سندرم ننوشتن را دوست عزیزم در واژبند، ضربه زد. بسیار ممنونم از او بابت این تکانه.
#داستان
#خلق
✨🌱✨@mastoooor
.
.
به پایبوس تو خون دانه میکنیم و رواست
که نام دیگر ما را انار بگذاری
گمان کنم وسط کوچه دوازدهم
قرار بود که با ما قرار بگذاری
چراغ بر کف و روشن بیا مگر داغی
به جان این شب دنبالهدار بگذاری
#صاحبی
#سعید_بیابانکی
✨🌱✨@mastoooor
.
.
امشب و فردا قرار است مشلول بخوانیم و دامان یک مادر را چنگ بزنیم، دامان امالبنین را. او که مادر چهار پسر از مولا امیرالمؤمنین است. او که وقتی کاروان بیقرار کربلا به مدینه رسید، سراغ پسرش را گرفت. عبدالله را نه، جعفر را نه، عثمان را نه، عباس را حتی نه! سراغ حسین را گرفت.
وقتی گفتند حسین شهید شد، نشست و خاک بر سر ریخت.
امشب و فردا قرار است به دامان این مادر چنگ بزنیم و شفای دوست عزیزمان را بخواهیم.
امالبنین را قسم دهیم به پسرش، عباسبنعلی، قسم دهیم به پسرش حسینبنعلی، و اینبار عاقبتبخیری دوستمان را بخواهیم.
پ.ن: ازبه رضاخان امیرخانی را از نوار بشنوید و دقایقی از این دنیای پست، کنده شوید.
#ناامیدیازدرگاهتگناهاست
#رنج
✨🌱✨@mastoooor
.