#فاطمیه_خط_مقدم_ماست
#با_فاطمه_علیهاالسلام
#سخنرانی_مذهبی
#صوت_الفاطمیه
#منبر_کامل
◾️ #کاری_اختصاصی| بهمناسبت ایام عزای بیبی صدیقهکبری علیهاالسلام، #پنج_جلسه_سخنرانی_در_فاطمیه_دوم_۱۴۴۱ق
👈🏼 #فاطمیه1441
👈🏼 پیشنهاد دانلود به پژوهشگران و طلبهها و اهلمنبر
👈🏼 دانلود با ذکر صلواتی بر محمدوآلمحمد علیهمالسلام
👈🏼 کاریاختصاصی از کانالمطالبنابدرمنبر
🔘🔘 حجتالاسلام #شیخ_محمدسعید_عطارنژاد
🔆 کانال #مطالبنابدرمنبر
#با_افتخار_عبدالحسینم
🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
26.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#با_علی_علیه_السلام
#سخنرانی_کوتاه
🍃 #زیارت_امیرالمؤمنین_علیه_السلام_مفتاح_و_کد_سعادت
👈🏼 ۱۳ جمـادی الاولی ۱۴۴۴ هـ.ق | قـم مقدسه
👈🏼 مدرسهآیتاللهالعظمیگلپایگانی قدسسره
👈🏼 جمعیازخادمینحضرتحجتابنالحسن
ارواحنافداه
🔘 آیتالله #سید_محمود_بحرالعلوم_میردامادی
🔆 کانال #مطالبنابدرمنبر
#با_افتخار_عبدالحسینم
🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
#فاطمیه_خط_مقدم_ماست
#با_فاطمه_علیهاالسلام
#اشعار_فاطمی
#ایام_فاطمیه
مرغ بهشت وحیم و سوخته آشیانهام
دانه سرشک دیده و ناله شده ترانهام
منکه دمد زحجرهام نور به چشم قدسیان
دود به آسمان رود از در آستانهام
اجر رسالت نبی ثبت شده به صورتم
محفل غربت علی گشته محیط خانهام
زندهترین شهود من این بدن کبود من
من به محبّت علی عاشق تازیانهام
منکه بهشت احمد و باغ و بهار حیدرم
مانده ز سیلی خزان بر گل رو نشانهام
سر و ز پا نشستهام طایر پر شکستهام
قاتل سنگدل مرا کشته کنار لانهام
من و حمایت از ولی گواه باش یا علی
شهید اوّل تو شد محسن ناز دانهام
هر چه عدو زند مرا رها نمیکنم تو را
گر چه ز کار اوفتد بازو و دست و شانه ام
درد، مرا کشد ولی نیست به غیر یا علی
زمزمۀ شبانه و گریۀ عاشقانهام
منم همیشه همدمت تا که بگریم از غمت
گاه به تربت پدر گه به اُحد روانهام
«میثم» ما ز سوز دل ساز کند غم مرا
سر زده از درون او شعلۀ جاودانهام
#حاج_غلامرضا_سازگار
🔆 کانال #مطالبنابدرمنبر
#با_افتخار_عبدالحسینم
🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
#فاطمیه_خط_مقدم_ماست
#با_فاطمه_علیهاالسلام
#اولین_بار_در_تلگرام
#ایام_فاطمیه
#قصه_عبرت
◾️ #کتاب_دشمن_ما_را_ترجمه_می_کنی؟!
👈🏼👈🏼 صاحب کتاب "موسوعة الکبری عن فاطمة الزهرا علیهاالسلام" ، مرحوم #شیخ_اسماعیل_انصاری_زنجانی در کتاب دیگرشان، بهنام: #خاطرات_زهرایی ، مینویسد:
➖ در سال ۱۴۲۹ قمری یکی از دوستان من خاطره را نقل کرد:
چند سال قبل در مشهد کتابی به نام #خلافت_و_سلطنت تعریف مودودی پاکستانی به دستم رسید.
به نظرم کتاب ارزنده آمد.
از یکی از دوستانم خواهش کردم روزی یک ساعت بیاید و کتاب را برای من ترجمه کند تا آن را به فارسی برگرداند.
چند روز آمد و تا ۴۰ صفحه از کتاب را به فارسی ترجمه کردم.
هنگام پاکنویس کتاب، به فرازهایی برخوردم که برای طعن عثمان و معاویه، به فضائل ابوبکر و عمر اشاره کرده و به خیال خود خلافت خلیفه اول و دوم را ثابت کرده بود!!
➖ به خودم آمدم و متوجه شدم کتابی که مخالف عقیده ما باشد حضرت زهرا و اهل بیت علیهمالسلام به ترجمه آن راضی نیستند.
بنابراین بدون شک ترجمه این کتاب خوشایند حضرت زهرا علیهاالسلام نیست.
تصمیم گرفتم این کار را کنار بگذارم و وقتی دوستم آمد از او تشکر کنم و بگویم بهخاطر مطالبی که برخلاف عقیده ما صلاح نشد این کتاب در جامعه پخش بشود.
➖ فردا صبح که ایشان آمد قبل از اینکه او شروع به سخن کند، به او گفتم:
با عرض معذرت از امروز ترجمه این کتاب را به کلی تعطیل میکنم چرا که صلاح نیست این کتاب ترجمه شود.
ایشان گفت: اتفاقاً من هم همین قصد را داشتم. امروز برای ترجمه نیامدم بلکه آمدم بگویم از امروز از ترجمه این کتاب معذورم و دیگر یک کلمه از آن را ترجمه نمیکنم.
➖ به او گفتم: شما که از قصد من خبر نداشتی، من مطالبی دیدم به خاطر آن منصرف شدم. شما برای چه منصرف شدی؟!
ایشان گفت: دیشب خواب دیدم بهخاطر آن ترجمه این کتاب را بر خود حرام کردم.
سپس خوابش را چنین تعریف کرد:
دیشب در عالم رویا دیدم:
قصد زیارت امام هشتم علی بن موسی الرضا علیهالسلام را دارم وقتی به صحن سقاخانه رسیدم، دیدم آن صحن مملو از بانوان باحجاب و بهگونهای که راه عبور مسدود شد و فقط یک راه باریک از وسط بانوان به اندازه عبور یک نفر باز بود.
من خواستم از همانجا عبور کنم و به زیارت مشرف شوم، ولی یکی از آن بانوان جلو آمد و آن راه را باریک را هم بست!!
من به او گفتم: خانم! قدری کنار برو من میخواهم به زیارت امام رضا علیهالسلام بروم.
او در جواب به من گفت:
حضرت زهرا علیهاالسلام فرمودند راه را بر تو ببنددم و تو را به زیارت امام رضا علیهالسلام راه ندهم چرا که تو کتاب دشمن ما را ترجمه میکنی.
➖ گفتم: توبه کردم و دیگر ترجمه نمیکنم.
آنگاه را باز کرد و زیارت امام رضا علیهالسلام مشرف شدم.
➖ آنگاه گفت من به حضرت زهرا علیهاالسلام قول دادهام که دیگر این کتاب را ترجمه نکنم.
در آنجا هر دو از ترجمه این کتاب منصرف شدیم.
📚 خاطرات زهرایی، شیخ اسماعیل انصاری زنجانی (انتشارات طوبی محبت، قم، تابستان ۹۳شمسی)، ص۱۵
🔆 کانال #مطالبنابدرمنبر
#با_افتخار_عبدالحسینم
🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
#فاطمیه_خط_مقدم_ماست
#با_فاطمه_علیهاالسلام
#توسل_شفاعت
#قصه_عبرت
◼️ #نتیجه_ی_توسل_به_حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
👈🏼👈🏼 حدود چهل سال قبل در کرمان یکی از علمای وارسته و متعهد به نام آیتالله #میرزا_محمدرضا_کرمانی(متوفی ۱۳۲۸ شمسی) زندگی میکرد، در آن زمان، در کرمان، بازار فرقه ضالّه «شیخیه» رواج داشت.
◽️ آیت الله کرمانی، واعظ وارسته آن زمان مرحوم #سید_یحیی_یزدی را به کرمان دعوت کرد تا با وعظ و ارشاد خود، مردم را از انحرافات و گمراهیهای شیخیه آگاه کند و در نتیجه جلوی گسترش آنها را بگیرد.
◽️ مرحوم سید یحیی واعظ یزدی، این دعوت را پذیرفت و به کرمان رفت، مردم را متوجه انحرافات آنها نمود و با افشاگری خود، این گروه ضالّه را رسوا ساخت، به طوری که تصمیم گرفتند با نیرنگی مخفیانه ایشان را به قتل برسانند، آن نیرنگ مخفیانه این بود:
◽️ شخصی از پیروان شیخیه به صورت ناشناس، از سید دعوت کرد که فلان ساعت به فلان محله و فلان خانه برای منبر رفتن برود. ایشان نیز قبول کرد. دعوت کننده همراه عدهای دیگر به خدمت سید یحیی واعظ آمده و او را با احترام به عنوان روضه خوانی بردند، ولی بعد معلوم شد که ایشان را به خارج از شهر به باغی برده و از منبر و روضه خبری نیست، او کم کم احساس خطر جدی کرد و خود را در دام خطر جدی از سوی شیخیّون دید، آن هم در جایی که هیچ کس از حیله آنان مطلع نبود.
◽️ سید یحیی واعظ در آن حال به جَدّه خود حضرت زهرا(سلام الله علیه)متوسل گردید، گویا نمازاستغاثه به آن حضرت را خواند و درسجده نمازگفت:
(یامولاتی یا فاطمه اغیثینی)؛ ای سرور من ایفاطمه، به من پناه بده و به فریادم برس.
خطر لحظه به لحظه نزدیک میشد، سید یحیی دید، گروه دشمن به او نزدیک شدند، و خود را آماده کردند و چیزی نمانده بود که به او حمله کرده و او را قطعه قطعه کنند.
◽️ در این لحظه حساس، ناگهان غرّش تکبیر و فریاد مردم را شنید که باغ را محاصره کردهاند، و از دیوار وارد باغ شدند و با حمله به گروه شیخیها، آنها را تارومار کردند و سید یحیی را نجات داده و با احترام، همراه خود در کنار آیت الله میرزا محمد رضا کرمانی به شهر و منزل آوردند.
◽️ سید یحیی واعظ از آیت الله کرمانی پرسید: شما از کجا مطلع شدید که من در دام شیخیها افتادهام؟
آیت الله کرمانی فرمودند: من در عالم خواب حضرت صدیقهطاهره، زهرای اطهر(سلام الله علیه) را دیدم به من فرمود: شیخ محمدرضا، فوراً خودت را به پسرم «سید یحیی» برسان و او را نجات بده که اگر دیر کنی، کشته خواهد شد.
📚 منابع:
۱. گنجینه دانشمندان، محمد شریف رازی ج۱، ص۲۴۱
۲. با اندکی اختلاف: خاطرات زهرایی، شیخ اسماعیل انصاری زنجانی (انتشارات طوبی محبت، قم، تابستان ۹۳شمسی)، ص۱۵
🔆 کانال #مطالبنابدرمنبر
#با_افتخار_عبدالزهرایم
🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فاطمیه_خط_مقدم_ماست
#با_فاطمه_علیهاالسلام
#کتابشناسی
◼️ #ارزش_و_اعتبار_کتاب_سلیم_بن_قیس_هلالی
👈🏼معروف به اسرار آل محمّد عليهمالسّلام و #لزوم_ترویج آن..
🔘 آیتالله #سید_علی_میلانی
🔆 کانال #مطالبنابدرمنبر
#با_افتخار_عبدالحسینم
🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
24.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#فاطمیه_خط_مقدم_ماست
#با_فاطمه_علیهاالسلام
#سخنرانی_کوتاه
◾️ #رضایت_خدا_در_رضایت_و_غضب_الهی_به_غضب_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
👈🏼 مطلبی مهم برای کسانی که دنبال رضایت الهی هستند
🔘 حجتالاسلام #شیخ_عبدالحسین_بندانی_نیشابوری
🔆 کانال #مطالبنابدرمنبر
#با_افتخار_عبدالحسینم
🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فاطمیه_خط_مقدم_ماست
#با_فاطمه_علیهاالسلام
◼️ تو دهني يك روحاني شيعه و آگاه به مجري شبكه وهابي كلمه..
👈🏼 پیشنهاد دانلود به طلاب و دانشجویان و فرهنگیان عزیز
🔅 کانال #مطالبنابدرمنبر
#فاطمیهخطمقدمماست
🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
#فاطمیه_خط_مقدم_ماست
#با_فاطمه_علیهاالسلام
#روضه_توسل
#ایام_فاطمیه
◾️ #روضه_شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا_علیها_السلام
👈🏼 روزهای ۱۷ و ۱۸ و ۱۹ آذر ۱۴۰۱شمسی
👈🏼 قمالمقدسة، بیت آیتالله #سیدعلی_حسینی_صدر
👈🏼 پیشنهاد دانلود به دوستان اهلبیت علیهمالسّلام
👈🏼 دانلود با ذکر صلواتی بر محمدوآلمحمد علیهمالسلام
🔘 #حاج_علی_اصغر_انصاریان
🔆 کانال #مطالبنابدرمنبر
#با_افتخار_عبدالحسینم
🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
#فاطمیه_خط_مقدم_ماست
#با_فاطمه_علیهاالسلام
#اشعار_فاطمی
#ایام_فاطمیه
بریز آب روان اسما ، ولی آهسته آهسته
به جسم اطهر زهرا ولی آهسته آهسته
.
بریز آب روان تا من ، بشویم مخفی از دشمن
تنش از زیر پیراهن ، ولی آهسته آهسته
.
ببین بشکسته پهلویش ، سیه گردیده بازویش
تو خود ریز آب بر رویش ، ولی آهسته آهسته
.
همه خواب و علی بیدار ، سرش بنهاده بر دیوار
بگرید از فراق یار ، ولی آهسته آهسته
.
حسن ای نور چشمانم حسین ای راحت جانم
بنالید ای عزیزانم ، ولی آهسته آهسته
.
بیا ای دخترم زینب به پیش مادرت امشب
بخوان او را به تاب و تب ، ولی آهسته آهسته
.
روم شب ها سراغ او ، به قبر بی چراغ او
کنم زاری ز داغ او ، ولی آهسته آهسته
🔆 کانال #مطالبنابدرمنبر
#با_افتخار_عبدالحسینم
🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
#فاطمیه_خط_مقدم_ماست
#با_فاطمه_علیهاالسلام
#اشعار_فاطمی
#ایام_فاطمیه
گر نگاهی به ما كند زهرا
دردها را دوا كند زهرا
بر دل و جان ما صفا بخشد
گر نگاهی به ما كند زهرا
كم مخواه از عطای بسیارش
كآنچه خواهی، عطا كند زهرا
بضعۀ مصطفی بُوَد زآنرو
جلوه چون مصطفی كند زهرا
خانۀ وحی را، ز رخسارش،
رشكِ غار حَرا كند زهرا
نه عجب گر به شأن او گویند،
خاك را كیمیا كند زهرا
این مقام كنیز او باشد
تا دگر خود، چهها كند زهرا!
چهره پوشد ز مرد نابینا
تا بدین حد، حیا كند زهرا
در طرفداری از خدا و رسول
به علی اقتدا كند زهرا
روز محشر -كه از شفاعت خویش
حشر دیگر به پا كند زهرا-
همچو مرغی كه دانه بر چیند،
دوستان را جدا كند زهرا
چه شود گر زِ رحمت بسیار
حاجت ما روا كند زهرا؟
🔆 کانال #مطالبنابدرمنبر
#با_افتخار_عبدالزهرایم
🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
#اولین_بار_در_تلگرام
#مطاعن_دشمنان
#نکته_های_ناب
#قصه_عبرت
🔷🔶 نمونهای از آزار واذیت پیروان مکتب سقیفه با دوستان اهلبیت علیهمالسلام
👈🏼👈🏼 #مرحوم_سلطان_الواعظین رحمه الله خاطرهای را در مورد برخورد بعضی از علمای متعصب اهلسنت بیان میكند و نشان میدهد كه چگونه توانسته است با بیان بلیغ خود از خود و مذهب اهلبیت علیهمالسلام دفاع کند.
ایشان نقل میكنند:
🍃 «در ۱۹ جمادی الثانی سال ۱۳۷۱ هجری كه از زیارت مسجد الاقصی (بیت المقدس) مراجعت میكردم و عازم دمشق بودم، اول شب جهت اداء فریضه به مسجد جامع عمان در شرق اردن (كه مسجدی بسیار زیبا میباشد) وارد [شدم].
جامعه مسلمین اهل تسنن نماز مغرب را خاتمه داده، بعضی خارج و بعضی هم به اداء نوافل مشغول بودند. داعی هم به گوشه مسجد رفته، به اداء فریضه مغرب و عشا مشغول بودم.
🍃 پس از فراغت فریضه و نوافل، متوجه شدم كه بعضی از آنها به داعی سخت غضبناك اند؛ مخصوصاً عالمی در بالای سكوی مركز قرائت قرآن با چند نفری اشتغال به قرائت داشتند و شدیداً ناظر به حال داعی بودند.
پس از خاتمه تعقیبات از مسجد خارج و به گاراژ رفته، منتظر حركت اتومبیل بودم.
🍃 پس از صرف غذا صدای مؤذن مسجد كه اعلام نماز عشا را میداد، داعی را متوجه ساخت كه اگر حركت كردیم، ممكن است در راه اتومبیل توقف نكند و توقفی برای اداء نوافل شب فراهم نیاید، خوب است الحال كه فراغتی هست، برویم به مسجد تا اداء نوافل نموده، با خیال آسوده حاضر حركت باشیم. پس از تجدید وضو به مسجد رفته از درب بزرگ عمومی وارد نشدم، از درب گوشه غربی آخر شبستان بزرگ (كه مربع مستطیل است) وارد شده، در كنار یكی از ستونهای بزرگ كه جای خلوتی بود، به اداء نوافل مشغول شدم.
🍃 دیدم آن عالمی كه ساعتی قبل به قرائت مشغول و به داعی بد نظر بود، جمعیت را بعد از فراغ از نماز جمع كرده و در وسط آنها ایستاده، در اطراف شرك و مشرك صحبت میكند تا بعد از مقدماتی رشته سخن را كشانید به جایی كه با كمال حدّت و شدت گفت:
«شما مسلمانان مسئولید. روز قیامت باید جواب دهید؛ برای آنكه خدا فرموده مشركین نجس هستند، آنها را به مسجد راه ندهید! ساعتی قبل یك مشرك بت پرست نجس به مسجد آمد و در حضور همه شما سجده به بت نمود. شما او را ترد نكردید. من مشغول قرائت بودم، شما مرده بودید! چرا نباید ازاله نجاست شرك از مسجد بنمایید و رافضی مشرك بت پرست را دفع كرده یا به قتل برسانید؟ چه آنكه مشرك در مسجد مسلمانان اگر بت پرستی كرد، قتلش واجب است»!!
🍃 چنان با حرارت خطابه و تحریك احساسات مردم بی خبر را نمود كه اگر من حاضر در آن محل بودم، قطعاً كشته میشدم.
بعد از اتمام خطابه، نصف جمعیت آمدند كه از درب آخر شبستان بیرون بروند. داعی در نماز وتر بودم، نشستم تا جلب نظر آنها نشود؛ ولی دفعتاً چشمشان به داعی افتاد، چنان در حال حمله اطرافم را گرفتند و با مشت و تك پا آزارم میدادند كه حساب نداشت.
پیوسته خطاب میكردند: قُمْ یا مُشْرك! اُخْرُجْ یا مُشْرِك! از حیات به كلّی مأیوس بودم تا موقع تشهد كه گفتم:
«اشهد اَنْ لا اله الا الله وحده لا شریك له و اشهد انَّ محمداً عبده و رسوله» اختلاف میان آنها افتاد. به هم میگفتند:
«چگونه مشركی است كه شهادت به وحدانیت خدا و رسالت خاتم انبیا میدهد؟»
دستهای میگفتند:
«ما نمیدانیم، قاضی میگفت رافضی و مشرك است و البته قاضی غلط نمیگفت».
🍃 آنها در اختلاف و گفتگو بودند كه داعی سلام نماز داده، جانی گرفته با قوت قلبی جهت دفاع آماده و با نطق و خطابه مفصلی (به لسان عربی) كه اینك مجال بیانش نیست، آنها را مجاب و مغلوب و دوست خود نموده و آن قاضی را مرد مرموز معرفی كرد كه میخواهد از جهت تفرقه و جدایی مسلمانان وسیله قهر و غلبه بیگانگان ستمكار را بر مسلمین آماده و مهیا كند.
خلاصه از داعی عذر خواهی كرده، حتی تقاضای پذیرایی از داعی را جداً نمودند كه به عذر آنكه عازم حركت به دمشق هستم، تودیع و حركت كردم».
📚 شبهای پیشاور، سلطان الواعظین شیرازی، (انتشارات دارالکتب الإسلامیة خرداد ۵۲، چاپ بیست ویکم)، صص ۲۳۴ - ۲۳۵، پاورقی
🔆 کانال #مطالبنابدرمنبر
#با_افتخار_عبدالحسینم
🆔 @matalebe_nab_dar_menbar