eitaa logo
نمایشنامه عروسکی و طنز
1.1هزار دنبال‌کننده
17 عکس
2 ویدیو
5 فایل
نمایشنامه های عروسکی با موضوعات مختلف نمایشنامه های طنز و کمدی مخصوص اجرای استیجی طرح های کوتاه و ایده های نمایش خلاق برای سفارش متن و نمایشنامه با آقای بهلولی در ارتباط باشید: @mostafabohloli آپارات:https://www.aparat.com/mostafa_bohloli
مشاهده در ایتا
دانلود
نمایشنامه عروسکی ( احکام نماز ) شخصیت های عروسکی : سهراب پسر بچه حنایی (خروس) شخصیت های انسانی : عمو (سهراب و حنایی داخل صحنه هستند ) حنایی: عجب موجود وحشتناکی بود سهراب : کیو میگی حنایی : همون ببری که گرفته بودی و نازش می کردی سهراب: کدوم ببر ؟؟ حنایی : همون ببری که بهش غذا دادی به منم هی چپ چپ نگاه می کرد ، سکته کردم همش فکر می کردم قراره بشم یه لقمه چرب و نرم (سهراب می‌زند زیر خنده ) حنایی : بله بخند، از ترس همه پرهای من ریخت سهراب : بابا اون فقط یک گربه ملوس و کوچولو بود حنایی : به همین خیال باش ، از نزدیک که خیلی گنده بود سهراب : چشمای شما خروسیه فکر کنم همه چیز رو بزرگ می بینه حنایی : یکمی هم انگار ریزش مو داشت ، فکر کنم مامانش موهاش اشتباهی با شامپو فرش شسته خنده سهراب سهراب : چی می گی حنایی جوونم مثل اینکه اصلا حالت خوب نیست حنایی: من خیلی هم خوب و سرحالم قوووقووولی قوووووو سهراب : عمو کجا موند ، قرار بود بعد نماز بریم پارک بازی ( عمو وارد صحنه می شود) سهراب : سلام عمو حنایی: سلام عمو جوون قوووووقوووولی قووو عمو روحانی : به به سلام به شما و مهمون های عزیزمون سهراب : عمو کجایی دیر شد الان پارک و میبندن عمو روحانی : نگران نباش پارک همیشه بازه راستی بزار ببینم این موی چیه به لباس شما عزیزم حنایی : موی ببره عمو روحانی : ببر واقعا 😳 سهراب : نه عمو موهای پیشی ملوس محله مونه البته موهاش تمیزه عمو روحانی : ای وای من ، پس باید بازم برای پارک رفتن صبر کنی حنایی و سهراب : چرا عمووو؟؟؟ عمو روحانی: به خاطر اینکه سهراب جان نماز شما اشکال داره و باید دوباره بخونید سهراب : چرا چون حنایی از گربه بدش میاد حنایی : قوووووقوولووقووووقو عمو روحانی : حنایی جان انقدر سر و صدا نکن همسایه ها بیدار شدن ، نخیر چون موی حیوانات حرام گوشت مثل گربه و سگ روی لباس ما باشه نمازمان باطله سهراب : ای بابا عمو عمو روحانی : ای بابا نداره من تا با حنایی یک گپ میزنم شما لباس هات رو عوض کن و نمازت رو بخون و بیا سهراب : چشم پس تنهایی نرید منتظر من بمونید عمو روحانی : باشه نگران نباش ، خوب چه خبر حنایی پایان. نشر با لینک مجاز 🌹🌹🌹 @matnarosaki
نمایشنامه عروسکی ( اون چیه ؟ ) شخصیت های عروسکی : گنجشگک توپولو ( گنجشک تپل ) شخصیت انسانی : مجری یا عمو ( عمو با یک بالش به دست وارد صحنه می شود ) عمو : بفرمایید توپولوی عزیز اینم بالش شما امیدوارم دیگه بخوابی توپولو : عمو نرم تر از این بالش نبود ؟ ، یکم سفته عمو : دیگه نرم تر از این دیگه نداشتم ، سفارش دیگه ای نداری توپولو : اگر یکم خوراکی بزاری بالای سرمون من نصف شب ضعف می کنم ! عمو : بخواب دیگه توپولو کی آخه نصف شب خوراکی میخوره گنجشک : بخواب توپولو صبح از اردو جا می مونیم توپولو: آخ اردو راست میگی بخوابیم عمو روحانی : خوب بچه های مهربون ، توپولو و گنجشکک فردا اردو دارند شما هم سرو صدا نکنید این دوتا بیدارنشن من میرم چراغ رو هم خاموش می کنم ( عمو کمی بعد از صحنه خارج شده و یک مقدار نور صحنه کم می شود) توپولو: بخوابیم ، که صبح خواب نبونیم گنجشکک: این صدای چیه میاد ؟! توپولو : آره انگار یک صدایی شنیدم ، نکنه همون باشه گنجشکک: کی ؟!! توپولو: همون عقاب تیز پر گنجشکک : راست میگی شاید تا اینجا اومده خونمون رو پیدا کرده توپولو : چراغ رو روشن کن وای تیز پر به ما حمله کرده ، کمک نجاتم بدید ( ناگهان گنجشکک اسباب بازی خود را می بیند که همان صدا را می دهد ) گنجشکک : نترس صدای این بود توپولو : خدا بگم چیکارت کنه از ترس قلبم اومد تو حلقم ، چراغ رو خاموش کن بخوابیم گنجشکک : توهم دیدی ؟! توپولو : چیو ؟! گنجشک : پشت سرت رو نگاه کن یک هیالو داره مارو نگاه می کنه توپولو : راست میگی ( از ترس شروع به لرزیدن می کند) گنجشکک : این دیگه واقعیه توپولو : وای کمک عمو ، عمو کجایی به ما حمله شده ، هیولا اینجاست ( عمو با عجله وارد شده و چراغ را روشن می کند ) عمو : چی شده ، چرا نمی خوابید؟! ، همه رو بیدارکردید توپولو: عمو مواظب باش ، پشت سرما یک هیولاس عمو : این چوب لباسی هستش عزیزم وقتی چراغ خاموش میشه سایه اش میافته پشت تخت شما گنجشکک : نه عمو هیولاس من خودم دیدم عمو : بفرمایید ، بزار چراغ رو خاموش کنم تا خودتون ببینید توپولو: اوناهاش عمو خودشه اومد پناه بگیر گنجشکک : وای چه وحشتناکه ! عمو : عزیزای من این چوب لباسی هستش بفرمایید الان دیگه هیچی نیست (عمو چوب لباسی را جابه جا می کند) گنجشکک : عجب عمو شما قهرمانید چطوری نابودش کردید عمو : چیو نابود کردم توپولو : عمو شما هیولا رو خوردید عجب زوری دارید عمو: عزیزم هیولا تو خیال شما همین چوب لباسی بود . گنجشکک : میشه عمو چراغ روشن باشه ما بخوابیم توپولو : میشه عمو به خاطر من ؟! عمو : نخیر عزیزم شما چرا فکر می کنید وقتی اتاق تاریک میشه چیزی کم و زیاد میشه ، گاهی سایه اجسام یا وسایل میتونه بزرگ یا کوچیک بشه و شما رو به اشتباه بندازه وگرنه همه چیز عادی هستش شما هم کم تر اون بازی های کامپیوتری رو انجام بدید ، تا همه چیز رو هیولا نبینید ، بچه های نازنین توی روشنایی و تاریکی هیچ چیزی تغییر نمی کنه با خیال راحت بخوابید که صبح از اردو جا نمونید. توپولو : باشه عمو ولی شما مراقب خودتون باشید ، ما نگران شما هستیم عمو : نگران نباشید راحت بخوابید ، شب بخیر گنجشکک: شب بخیر عمو. پایان. انتشار با لینک مجاز 🌼🌹 @matnarosaki
سلام به شما خوبان با توجه به درخواست چندتا از مربیان خوب کودک پیرامون آماده کردن یک نمایشنامه درباره موضوع دروغ گویی متن عروسکی کوتاهی آماده شده در دو قسمت خدمتتون پست می شود 🌼🌼🌼 کانال خودتون رو به دوستان معرفی کنید🌹 @matnarosaki
یک نمایشنامه طنز و جذاب😀🤩 با رویکرد تربیتی آماده شده مناسب دانش آموزان کلاس های پنجم و ششم⭐ هدیه بسیار مناسب و پایین 💥 ریز موضوعات : 🌼 صله رحم ، نظافت ، نماز، احترام به مهمان🌼 @matnarosaki