نمایشنامه عروسکی ( احکام نماز )
بخش اول ( خندیدن در نماز )
شخصیت های عروسکی :
حنایی ( خروس )
شخصیت های انسانی :
قشنگ ( پسر نوجوان )
عمو ( کارشناس مذهبی )
قشنگ و حنایی وارد صحنه می شوند به نحوی که قشنگ خنده خود را نمی تواند جمع کند
قشنگ : وای وای خدا چقدر بامزه بود
حنایی : حالا انقدر هم خنده دار نبود 😏
قشنگ : خنده دار نبود انقدر خندیدم کلیه چپم از گوشم زد بیرون 😂
حنایی : لابد انقدر خندیدی مغزت از دماغت ریخت کف دستت 😝
قشنگ درحال خندیدن : وای وای مردم ....
حنایی : بس کن دیگه تازه باید دوباره انجام بدی
قشنگ : نخیر من از عمو پرسیدم مشکلی نداره
/عمو وارد صحنه می شود/
عمو : ما شاء الله دم صبح چقدر سر و صدا می کنید
حنایی : عمو شما گفتید ایراد نداره ؟!!
قشنگ : بله عمو شما خودت گفتی درسته
عمو : چی درسته ، من که نمیدونم درباره چی صحبت می کنید
حنایی : عمو من مثل همیشه برای بیدار کردن همه برای نماز صبح آواز می خوندم که یک هو وسط آواز صدام گرفت
قشنگ : وای وای یادش میافتم میترکم از خنده 😂
حنایی : قشنگ که نماز می خوند یک هو زد زیر خنده
عمو : خوب باید ببینیم این خنده شما چقدر شدید بوده ؟!!
حنایی : عمو جوری شدید بود که نوک طلایی ، لاکی ، گربه های محل و یک جا از خواب بیدار کرد 😂
عمو : پس شما نخندیدی زلزله تولید کردی قشنگ جان 😊
قشنگ : ولی اشکالی نداره عمو نمازم درسته دیگه
عمو : نخیر جانم این مقدار خنده نماز رو باطل می کند
قشنگ : پس یادم هست شما یک موقع می گفتید لبخند برای نماز مشکلی نداره
عمو : الانم میگم عزیزم لبخند کوچک ایرادی نداره ولی جوری که شما میخندی و تا دندونای عقلت رو همه می بینند صد در صد باطل هست 😂
قشنگ : ای بابا عجبا من پس اشتباه متوجه شدم ولی عمو شما هم جای من بودی واقعا نابود می شدید از خنده 😃
عمو : به نظر من هرکسی ممکنه صداش بگیره حتی خروس ناز ما حنایی جان مسخره کردن و خندیدن به بقیه چه تو نماز چه بیرون نماز اصلا کار خوبی نیست
حنایی : گل گفتی عمو جان ، مثل همیشه 😍
پایان.
#نمایشنامه_عروسکی
#نمایشنامه_کوتاه
#نمایش_کوتاه
قابل استفاده در برنامه های جشن تکلیف و تلویزیونی
نشر با لینک مجاز 🌺🌺🌺🌺
@matnarosaki
راه نصرالله ادامه دارد ....
#شهادت_هنر_مردان_خداست
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
نمایشنامه عروسکی / موشک یا پوشک/
شخصیت عروسکی :
نه نه گلی
نه نه : مادر چه کیفی کردیم دیشب 😍
عمو : بله نه نه گلی بچه های مهربون باید تشکر کنیم از شیر مردهای سپاهی که گل کاشتن
نه نه : مادر من یکم پوشک دارم تو خونه تاریخ مصرفش داره می گذره بیا شما اینارو ببر هدیه کن به اسرائیلی ها هی نخوان نو به نو شلوار عوض کنن 🤭🤣🤣
عمو : بله وحشت همه وجودشون رو گرفته بود
نه نه گلی : وحشت چیه نه نه نتانیاهو خدا لعنتش کنه یک جوری فرار می کرد اگر دو صدمتر المپیک بود ، مدال طلا می گرفت 🤣
عمو : بله نه نه گلی این رژیم غاصب باید حد خودش رو بدونه و دست از جنایت هاش برداره بچه ها همه بلند بگید مرگ بر اسرائیل
نه نه گلی : با سر میره تو پاتیل 🤣
عمو : پاتیل چیه نه نه گلی 🤭
نه نه گلی : مادر قابلمه های فلزی رو قدیم می گفتیم پاتیل 🥰
عمو : بچه ها بلند بگید مرگ بر آمریکا
نه نه گلی : ما شسیمش با ریکا🤣
عمو : نه نه گلی چرا شعار میسازی از خودت 🤣
نه نه گلی : واقعا شستیمش نه نه این آمریکای خونخوار رو
عمو : بله بچه ها همه دنیا باید بفهمه ما اقتدار ملی داریم و همیشه با تمام توان از خودمون دفاع می کنیم
نه نه گلی : بله نه نه ان شاءالله انقدر زنده باشم مادر نابودی اسرائیل رو با چشم های خودم ببینم نه نه 💥
عمو : ان شاءالله
#نمایشنامه_عروسکی
#نمایش
#نمایشنامه
@matnarosaki
نکته آموزشی :::
در کارگاه نمایش خلاق مربی از قبل طراحی لازم و سناریو مورد نیاز را آماده می کند تا از زمان کارگاه نهایت استفاده را ببرد و وقت را هدر ندهد
#آموزشی
#نمایش_خلاق
@matnarosaki
نمایشنامه عروسکی با موضوع مهدویت
بخش دوم
شخصیت هاس عروسکی :
گنجشکی
کبوتر
گنجشکی : کجاست ؟ پس یک ساعته دارم دنبالش می گردم
کبوتر : سلام رفیق !
گنجشکی : سلام جناب کبوتر
کبوتر : دنبال کسی می گردی ؟!
گنجشکی : آره ولی هرچی نگاه می کنم پیداش نمی کنم
کبوتر : خوب دنبال چی هستی؟؟!
گنجشکی : تپه فیروزه ای
کبوتر : چی ؟؟!
گنجشکی : گفتم که تپه فیروزه ای
کبوتر : تپه فیروزه ای نداریم عزیزم
گنجشکی : چرا دیگه همونجا که همه پرنده ها میرن و آرزوهاشون برآورده میشه
کبوتر : نکنه منظورت گنبد فیروزه ای هستش ؟؟
گنجشکی : اون دیگه چیه ؟! من تا بحال گنبد ندیدم
کبوتر : گنبد یک جای خیلی خوشگل و باحاله
گنجشکی : پس درست گفتند فکر کنم همون گنبد فیروزه ای باشه
کبوتر : من اونجا بودم
گنجشکی : چقدر عالی ، این درسته که میگن پرنده ها اونجا آرزوهاشون برآورده میشه
کبوتر: من تا بحال آرزو نکردم ولی یکبار جونم رو نجات داد
گنجشکی : چه جالب میشه تعریف کنی
کبوتر : یکبار که قرقی بدجنس افتاد دنبالم و حسابی زخمی شدم روی زمین افتاده بودم و نگاهم افتاد به گنبد فیروزهای و از ته دل کمک خواستم بعدش یک آقای مهربونی با لبخند زیباش و دستای گرمش بهم کمک کرد و جونم رو نجات داد
پایان بخش دوم
#نمایشنامه_عروسکی
#نمایشنامه
#نمایش_عروسکی
@matnarosaki
عروسک دستکشی
کاربرد خوبی در اجرای برنامه های کلاسی دارد بدلیل اندازه کوچک این عروسک می توان برای تعداد محدودی مخاطب این مدل عروسک را اجرا نمود
#نکته_آموزشی
@matnarosaki
نمایشنامه عروسکی ( آموزش احکام وضو)
عروسک های نمایشی :
گلی
عمو : خوب بچه ها مهربون گلی امروز میخواد بامن بیاد و تو نماز جماعت شرکت بکنه ، وضو گرفتی عمو
گلی : عمو گرفتم یکم عجله ای شد ولی خوب در اومد
عمو : یعنی چی خوب در اومد مگه کته بارگذاشتی🤣
گلی : نه تند تند گرفتم که به نماز برسیم
عمو : ان شاءالله که درست گرفته باشی
گلی : درسته جورابام نازکه آب میره میرسه
عمو : یعنی چی ؟
گلی : چون وقت نبود عمو دیگه از روی جوراب مسح پا کشیدم
عمو : نمیشه که دختر گل
گلی : عمو نگران نباشید این جورابای خوبیه آب ازش رد میشه 🤣
عمو : وایسا ببینم دستاتو
گلی : چی شده عمو؟؟؟!!
عمو : این چیه ؟؟!
گلی : آهان پروین باهام بازی می کرد با ماژیکش یک نقاشی رو دستم کشید
عمو : دیگه چی ؟؟
گلی : منم آبرنگ رو برداشتم یک سیبیل براش کشیدم 🤣
عمو : زشته گلی جان ، کاری به بازیتون ندارم آخه این رنگش خیلی زیاده و مانع رسیدن آب به پوست شما میشه
گلی : مانع دیگه چیه عمو؟؟؟!
عمو: یعنی نمیزاره آب به پوست دستت برسه
گلی : یعنی چی عمو آب زورش به چهارتا رنگ نمیرسه
عمو : این وضوی شما فایده نداره عجله کن برو دوباره با مایع دستات رو بشور جورابت رو دربیار و دوباره وضو بگیر
گلی : عمو نمیشه این دفعه رو آوانس بدی همینطوری بیام نماز
عمو : نخیر تنبلی نکن گلی جان بفرمایید.
#نمایشنامه_عروسکی
#نمایشنامه_آموزشی
#آموزش_احکام_کودکان
@matnarosaki
ما در هنر عروسک گردانی و بازیگری مهارتی داریم تحت عنوان تواضع که البته این در دین ما به عنوان یک صفت پسندیده ذکر شده ولی در هنر نمایشی و عروسک گردانی نگاهی بیشتر مهارتی به آن داریم که ریشه علمی و روانشناسی دارد، نتیجه بالا بردن تواضع در بین هنرمندان و مجریان و ما که عروسک گردان هستیم اتفاق بزرگی رو رقم میزنه واون رسیدن به یک آرامش ذهنی و روحی است ، علاوه براین سدی است مقابل مقاوت انسان در برابر یادگیری و رشد فردی زمانی که شما برداشت درستی از این مهارت تربیتی در خود ببینید در هنر مدام خودتان را در سطحی پایین تر می بینید و هربار خودتان را ملزم به یادگیری و تقویت مهارت ها می کنید بازیگران بزرگ و هنرمندان بنام در جهان با وجود گاها چهل سال تجربه در کنار یک تازه کار اقدام به حفظ کردن متن و دیالوگ می کنند چرا که می دانند تواضع و فروتنی ایشان را رشد می دهد و غرور ایشان را به یک نقطه پایبند و از حرکت باز میدارد
مصطفی بهلولی - مدرس نمایش عروسکی (استراتژی تربیت)
#نمایش_عروسکی
#نکته_آموزشی
@matnarosaki
نمایشنامه عروسکی (آموزش سوره کوثر) :::
ویژه خردسال
عروسک های نمایشی :
گنجشگک
نوک طلایی
توپولو
پیر پر ( گنجشک پیر )
پیر پر :بچه های گل هیچ موقع اون روز رو یادم نمیره
گنجشگک: پدر بزرگ شما خیلی سنتون زیاده؟؟؟
پیر پر : بله به اندازه شما سه تا سن دارم
توپولو: یعنی دوماهتون هست؟؟🤣
پیرپر: نه عزیزم یعنی سنم مهم نیست دلم جوونه
نوک طلایی : بابا بزرگ مگه دلم پیر میشه ؟؟😳
پیرپر: بله عزیزم دلی که خدارو فراموش کنه پیر میشه
توپولو : نکنه من دلم پیر شده پدربزرگ
پیرپر: چطور؟؟
توپولو: چون نمیتونم زیاد غذا بخورم 🤣
پیرپر(خنده) : امان از دست تو تپولوی من شما همه دلتون جوون و قشنگه
نوک طلایی: پدربزرگ چرا شما همیشه میخندید و هیچ موقع غمگین نمی شید
پیرپر : اینطور نیست عزیزم منم بعضی موقع ها ناراحت میشم
گنجشگک : از دست ما ناراحت میشید؟؟
پیرپر : نه قشنگ من ، دلم میگیره از کارهای بد و نابجا
نوک طلایی : نگفتید چرا همش خوشحالید پدربزرگ
پیرپر: از روزی که اون مرد مهربان و دوست داشتنی رو دیدم
گنجشگک: کیو پدر بزرگ؟؟
پیرپر: مردم بهش می گفتند پیامبر
نوک طلایی : پیامبر به کی میگن پدر بزرگ؟؟؟
پایان بخش اول
#نمایشنامه_عروسکی
#خردسال
#آموزش_سوره_کوثر
@matnarosaki
نمایشنامه عروسکی ( آموزش سوره کوثر )
بخش دوم
پیر پر : نوک طلایی عزیزم به کسی که خدا انتخابش کرده به خاطر دل پاکش و اخلاق خیلی خوبش برای هدایت مردم میگن پیامبر
گنجشگک: بعدش که پیامبر رو دیدید چی شد پدر بزرگ ؟
پیر پر : پیامبر خیلی خوشحال بود انگار بهترین روز زندگیش بود
نوک طلایی : چرا پدر بزرگ ؟؟؟
پیرپر : چون خدا یک دختر بهش هدیه کرده بود
نوک طلایی : چقدر خوب
پیرپر : پیامبر مهربان همیشه وقتی من میومدم تو باغچه مسجد می نشستم با دستای گرمش منو نوازش می کرد ، من عاشق مهربونی های پیامبر شده بودم ، اون روز وقتی دیدم چقدر ایشون خوشحالند منم کلی ذوق کردم
توپولی : لابد کلی دونه های خوشمزه هم تو باغچه مسجد می خوردید
پیرپر : اونکه بله اون موقع جوون بودیم ولی مثل تو انقدر شکمو نبودیم کلی دونه های خوشمزه تو باغچه می خوردیم
نوک طلایی : پدر بزرگ پیامبر اسم دخترشون رو چی گذاشتند
پیر پر : بله عزیزم پیامبر اسم دخترشون رو گذاشتند فاطمه
گنجشگک : چه اسم قشنگی پدر بزرگ
پیر پر : حالا فهمیدید چرا من انقدر همیشه خوشحالم
نوک طلایی : بله پدربزرگ ای کاش ما هم پیامبر رو می دیدیم
راوری یا معلم : بله بچه های عزیز ، خداوند حضرت زهرا رو هدیه دادند به پیامبر و بعداز اون سوره زیبای کوثر نازل شد بچه ها کیا سوره کوثر رو بلدند با من تکرار کنند ، آفرین به همه شما بچه های مهربون.
پایان.
#نمایشنامه_عروسکی
#نمایشنامه_آموزشی
#خردسال
@matnarosaki