سهنقطه در گفتارینویسی
۱) برای نشان دادن لکنت زبان یا بریدهبریده سخن گفتن (از دو طرف با نیمفاصله و کشیدگی دادن به حروف پیوسته):
- گُـ...گُـ...گفتم نَـ...نَـ...نترس!
۲) برای درنگ کردن در ادای واژهها (بیفاصله از قبل):
- من... دیگه... بر... نمیگردم...! تو برو.
۳) برای نصفهنیمه گفتن واژهها (بیفاصله از قبل):
- من از این موجود میتر...
دقیقاً پشتسرم ایستاده بود و بازتابش در شیشهٔ پیشِرویم دیده میشد.
۴) هنگامی که کسی سخن دیگری را در گفتوگوها قطع میکند (بیفاصله از قبل):
افسانه با ناراحتی گفت: «من به همه میگم تو کی هستی و چیکارهای! من به پلیس...»
بابک حرفش را قطع کرد: «تو بیخود میکنی! جرئت داری بگو، ببین چه بلایی سرت میآرم!»
۵) برای نشان دادن سخنان کسی که پشت تلفن است و شنیده نمیشود (از قبل با فاصلۀ جامد و از بعد با فاصلۀ معمولی):
- بله. ... علیک سلام. ... به تو چه؟ ... به خودم مربوطه. ... تو که همهجا زیر نظرته. ... چی؟ ... زنگ بزن پایین. ... مسخره!
۶) در گفتوگوی تلفنی، وقتی طرف مقابل سکوت کرده یا مشکلی در ارتباط وجود دارد (بیفاصله از قبل):
- الو... الو... صدات نمیآد!
یادآوری:
در این موارد، سهنقطه نمیگذاریم:
۱) برای نشان دادن خشم و مانند آن یا درنگِ کاملِ بعد از هر واژه، پس از هرکدام فقط یک نقطه میگذاریم:
- دارم بهت میگم من. اصلاً. حالم. خوب. نیست. بفهم! برو پی کارِت!
۲) با سه بار تکرارِ یک حرف (نه بیشتر)، کشیدگی یک واکه در هجا را نشان میدهیم، نه با سهنقطه (*وا...ی) و نه با تکرار تیرۀ روی خط زمینه (*حمیــــــد):
- وااای، حمییید! ممنووون!
#نشانهگذاری #فاصلهگذاری
۱۴۰۲/۰۳/۲۰
سید محمد بصام/ فهیمه پوریا
@Matnook_com
«دستباف» یا «دستبافت»؟
۱) «اسم + بن مضارع» یکی از الگوهای ساختواژی است که گاهی واژههایی با معنای مفعولی از آن ساخته میشود (اسم، در این ساختار، ابزاری است که فعل با آن انجام میشود و به آن «کُنشابزار» میگویند):
بخارپز: پختهشده با بخار؛
دستباف: بافتهشده با دست؛
لگدکوب: کوبیدهشده با لگد.
۲) «اسم + بن ماضی» یکی دیگر از الگوهای ساختواژی است که از آن نیز واژههایی با معنای مفعولی ساخته میشود (اسم در این مثالها نیز کنشابزار است):
دستبافت: بافتهشده با دست؛
زربافت: بافتهشده با زر؛
مردمنهاد: نهادهشده بهدست مردم.
۳) «دستباف» و «دستبافت» هردو صفت مفعولیاند و میتوانند با ارزش یکسان بهکار روند. اما با استناد به پیکرههای زبانی، بسامد «دستباف» بیش از دهبرابرِ «دستبافت» است و از قدیمترین زمانها در معنای مفعولی بهکار میرفتهاست: حُلّۀ دستباف نیسان را/ بُسَّدین پود و زمْردین تار است (مسعود سعود سلمان). بنابراین «دستباف» بر «دستبافت» ترجیح دارد و بهتر است همیشه این دو واژه را با نیمفاصله بنویسیم.
یادآوری:
در لغتنامۀ دهخدا و فرهنگ بزرگ سخن (انوری)، «دستبافت» را بهدرستی به «دستباف» ارجاع دادهاند؛ درصورتیکه در فرهنگ فارسی (صدری افشار)، «دستباف» را به «دستبافت» ارجاع دادهاند. در فرهنگ آوایی فارسی (گیتی دیهیم) نیز تنها «دستباف» و تلفظهای آن آمدهاست.
#واژهشناسی
۱۴۰۲/۰۳/۲۳
سید محمد بصام
@Matnook_com
دربارۀ «مشمع» و «مشما»
۱) «مشما» صورت تغییریافتۀ واژۀ عربیِ «مشمّع» است. «مشمع» لغتاً به معنای «موماندود» است و توسعاً به معنای «پارچه یا پلاستیکی آغشته به مواد دارویی که آن را بر روی زخم یا موضع درد میگذارند»:
- «قیچی را گرفتم که موهای زیر لبم را بزنم، چِرِق گوشت زیر لبم را چیدم [...]. یک دستمال خون آمد. مشما چسباندم.» (ناصرالدینشاه، خاطرات ناصرالدین شاه در سفر سوم فرنگ، ج ۳، ص ۱۵۹)
- «برای شانهدردِ مریضِ هفتم، مشمع خردل تجویز کرد.» (امیرحسن چهلتن، دیگر کسی صدایم نزد، ص ۵۸، به نقل از فرهنگ بزرگ سخن، ذیل سرواژۀ «مشمع»)
امروزه «مشما» و «مشمع» کمتر در معنای پیشگفته بهکار میرود و معمولاً به معنای «پارچهای از جنس پلاستیک یا مادۀ دیگر» است که کاربردهای گوناگونی دارد:
- «هر بار که مأمور مشمای روی آنها [= جسدها] را کنار میزند.» (منصور کوشان، محاق، ص ۱۳۸)
- «روی تشکچه مشمع میانداختند که نجس نشود.» (محمود کتیرایی، از خشت تا خشت، ص ۱۶)
۲) فرایند تبدیل واژۀ «مشمع» به «مشما» در گفتار:
۲-۱) در فارسی، بست چاکناییِ پایانی در تلفظ حذف میشود، مانند حذف «ء» از واژۀ «املاء» > «املا» (/emlâ’/ > /emlâ/) و حذف «ع» از واژۀ «نعناع» > «نعنا» (/na’nâ’/ > /na’nâ/). پس ابتدا «ع» از «مشمع» حذف شدهاست (روشن است که اینجا تلفظ ربطی به خط ندارد).
۲-۲) سپس، به جبران حذف این صامت (= «ع»)، مصوت پایانیِ a به â بدل شدهاست.
۲-۳) در نتیجه، «مشمع» بهصورت «مشما» درآمده و تلفظ شدهاست (/mošamma'/ > /mošammâ/).
۳) «مشما» بهصورت /مشمبا/ نیز تلفظ میشود. اینجا نیز فرایندی آوایی رخ دادهاست: دگرگونشدگی (dissimilation)، که از رهگذر آن، دومین صامت در صامتِ مشدّد به صامت دیگری تبدیل میشود (این فرایند معمولاً در زبان گفتار و محاورات عامیانه و برای آسانی تلفظ روی میدهد). برای نمونه، صامت n به d بدل میشود (مانند «جهنّم» > «جهندم») یا صامت m به b بدل میشود (مانند «امّا» > «امبا» و «جمّاز» > «جمباز») (← علیاشرف صادقی، «تشدید در زبان فارسی»، مجلۀ فرهنگنویسی، ش ۵ و ۶ (اردیبهشت ۱۳۹۲)، ص ۳۴). «مشما» نیز طبق همین فرایند به «مشمبا» تبدیل شدهاست، که گاهی به همین صورت نیز نوشته میشود.
۴) گاهی «مشما»، در قیاس با واژههایی مانند «نعنا» (< «نعناع») یا واژههای مختوم به «ـاع/ اع» (مانند «اجتماع»، «اشباع»، و ...)، با املای «مشماع» نیز نوشته میشود، که درست نیست (روشن است که «مشما» در فارسی /مشماع/ تلفظ نمیشود).
۵) نتیجه آنکه املای «مشماع» و «مشمبا» پذیرفتنی نیست، زیرا «مشماع» نوعی املای قیاسی، نادر، و نادرست است و «مشمبا» نیز تلفظ عامیانۀ «مشما»ست که بهندرت بهکار میرود، ولی املای «مشما» (بهدلیل بسامد بالای آن) پذیرفتنی است و میتوان آن را در کنار «مشمع» با ارزش تقریباً یکسان بهکار برد، گرچه «مشما» بیشتر در متنهای غیررسمی بهکار میرود.
#واژهشناسی #زبانشناسی
۱۴۰۲/۰۳/۳۱
سید محمد بصام
@Matnook_com
49.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بهمناسبت ۳ تیر، زادروز علی صلحجو
(زبانشناس، ویراستار، مترجم)
سلسلههماندیشیهای ویرایش
سخنران: علی صلحجو
موضوع: شکستهنویسی
#گفتارینویسی #املا_رسمالخط
۱۴۰۲/۰۴/۰۳
سید محمد بصام
@Matnook_com
رسمالخط واژههای پایانیافته به «ی» + ضمیرهای «-َم، -َت، -َش، -مان، -تان، -شان» در نوشتار معیار و رسمی
۱) واژههای پایانیافته به «ی» (i):
۱-۱) صندلی:
صندلیام، صندلیات، صندلیاش، صندلیمان، صندلیتان، صندلیشان
۱-۲) سرمهای:
(شال) سرمهایام، سرمهایات، سرمهایاش، سرمهایمان، سرمهایتان، سرمهایشان
۱-۳) توانایی، مانتویی، دانشجویی:
تواناییام، تواناییات، تواناییاش، تواناییمان، تواناییتان، تواناییشان
(همکار) مانتوییام، مانتوییات، مانتوییاش، مانتوییمان، مانتوییتان، مانتوییشان
(کارت) دانشجوییام، دانشجوییات، دانشجوییاش، دانشجوییمان، دانشجوییتان، دانشجوییشان
۲) واژۀ پایانیافته به «اِی» (ey):
نِی:
نیام، نیات، نیاش، نیمان، نیتان، نیشان
اسپری:
اسپریام، اسپریات، اسپریاش، اسپریمان، اسپریتان، اسپریشان
۳) واژۀ پایانیافته به «یْ» (y):
رأی:
رأیم، رأیت، رأیش، رأیمان، رأیتان، رأیشان
۴) حرف اضافهٔ «برای»:
برایم، برایت، برایش، برایمان، برایتان، برایشان
#املا_رسمالخط
۱۴۰۲/۰۴/۰۵
سید محمد بصام
@Matnook_com
🔴 دعوت به همکاری (فوری!)
در مؤسسۀ متنوک، دستکم به دو نفر ویراستار باتجربه برای ویرایش متنهای تألیفی ـ دانشگاهی نیازمندیم. ویرایشآموزان مؤسسه در اولویتاند. همکاری بهصورت دورکاری است. لطفاً این دعوت به همکاری را همرسانی بفرمایید. سپاسگزاریم.
ارسال رزومه و درخواست در ایتا:
@Bassam_1982
۱۴۰۲/۰۴/۰۶
سید محمد بصام
@Matnook_com
از «عدلیه» تا «دادگستری»!
بهمناسبت ۷ تیر، روز قوۀ قضاییه
در گذشته، واژههای عربی بیش از امروز بهکار میرفت و تا یک قرنِ پیش نیز روزبهروز بر شمار واژههای فرنگی بهویژه فرانسوی افزوده میشد. هرکس آنها را بیشتر بهکار میبُرد متشخصتر و باسوادتر از دیگران جلوه میکرد. در سال ۱۳۱۴ شمسی، فرهنگستان ایران که امروز به «فرهنگستان اول» معروف است، به دستور رضاشاه پهلوی پایهگذاری شد و برای بسیاری از واژههای بیگانه برابرهای فارسی برگزید و آنها را میان مردم رواج داد. آن زمان، برخی از ادیبان و نویسندگان گمان میکردند که برابرنهادهای فرهنگستان اقبالی نمییابند و گسترش نخواهند یافت. بنگرید:
«آقایان! هرقدر میخواهید، باد به بیرقِ لغتِ «دادگستری» بکنید. مردم «عدلیه» را برای اختصارش ترک نمیکنند و «دادگستریِ» شما، با وجود اینکه وضعشدۀ فرهنگستان هم هست، روی کاغذ خواهد ماند. [...] این است که من به آقایان توصیه میکنم اینقدر [...] لغت جعل نکنند.» (عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من، ج ۳، ص ۳۷۳)
ولی، برخلاف گمان او و همنظرانش، امروز صدها واژۀ تصویبشدۀ فارسی از فرهنگستان اول بهیادگار مانده و کاملاً میان مردم رواج یافتهاست. اینجا تنها ۳۷ واژهٔ حقوقی را یادآور میشوم که نتیجهٔ کوشش دانشمندان ما در آن سالهاست و امروز نیز برای همگان گوشآشناست:
- آیین دادرسی: اصول محاکمات
- بازپرس: مستنطق
- بازداشت: توقیف
- بازداشتگاه: توقیفگاه
- بزه: جرم
- بزهکار: مجرم
- جانشین: قائممقام
- خواسته: مدعیٰبه
- خوانده: مدعیٰعلیه
- خواهان: مدعی
- دادخواست: عرضِحال
- دادرس: قاضی
- دادرسی: محاکمه
- دادستان: مدعیالعموم
- دادسرا: پارکه (در فرانسوی، parquet)
- دادگاه استان: محکمۀ استیناف
- دادگاه بخش: محکمۀ صلح
- دادگاه شهرستان: محکمۀ بدایت
- دادگاه: محکمه
- دادگستری: عدلیه
- دادنامه: ورقۀ حکمیه
- دادیار: وکیل عمومی
- داور: حَکَم
- داوری: حَکَمیت
- زناشویی: نکاح، ازدواج
- سرپرست: قَیِّم
- سرپرستی: قَیّومیت
- فرجام: رسیدگی تمیزی
- فرجامخواسته: ممیزٌعنه
- فرجامخواه: مستدعی تمیز
- کارشناس: اهل خِبره
- کارشناسی: خُبرَویّت
- کیفر: مجازات
- کیفری: جزایی
- گواهی: شهادت
- واخواسته: معترضٌعنه
- واخواه: معترض
یادآوری:
متأسفانه فرهنگستانِ کنونی برای واژههای عربیِ حقوقی واژهگزینی نمیکند و مردم همچنان ناگزیرند واژههای تیره و متکلفانهٔ عربی را بهکار ببرند و بنابراین نمیتوانند درک درستی از متنهای حقوقی داشته باشند. در هر حال، هر ایرانی و فارسیزبانی وظیفه دارد از زبان خود پاسداری کند و تا آنجا که میتواند، از بهکار بردنِ واژههای فرنگی و واژههای کمکاربرد و دشواریابِ عربی بپرهیزد.
#واژهشناسی
۱۴۰۲/۰۴/۰۷
سید محمد بصام
@Matnook_com
شیوۀ نگارش واژههای پایانیافته به «ی» + ضمیرهای «-َم، -َت، -َش، -مان، -تان، -شان» در گفتارینویسی
۱) واژههای پایانیافته به «ی» (i):
۱-۱) صندلی:
صندلیم، صندلیت، صندلیش، صندلیمون، صندلیتون، صندلیشون
۱-۲) سرمهای:
(شال) سرمهایم، سرمهایت، سرمهایش، سرمهایمون، سرمهایتون، سرمهایشون
۱-۳) توانایی، مانتویی، دانشجویی:
تواناییم، تواناییت، تواناییش، تواناییمون، تواناییتون، تواناییشون
(همکار) مانتوییم، مانتوییت، مانتوییش، مانتوییمون، مانتوییتون، مانتوییشون
(کارت) دانشجوییم، دانشجوییت، دانشجوییش، دانشجوییمون، دانشجوییتون، دانشجوییشون
یادآوری:
رسمالخط *صندلیم، *سرمهایت، *تواناییش، و مانند اینها نادرست است.
۲) واژۀ پایانیافته به «اِی» (ey):
نِی:
نیم، نیت، نیش، نیمون، نیتون، نیشون
اسپری:
اسپریم، اسپریت، اسپریش، اسپریمون، اسپریتون، اسپریشون
۳) واژۀ پایانیافته به «یْ» (y):
رأی:
رأیم، رأیت، رأیش، رأیمون، رأیتون، رأیشون
۴) حرف اضافهٔ «برای»:
برام، برات، براش، برامون، براتون، براشون
#املا_رسمالخط
۱۴۰۲/۰۴/۰۸
سید محمد بصام
@Matnook_com
رایجترین غلطهای املایی
(ستارهدارها نادرستاند.)
*آواکادو ← آووکادو
*اختلاص ← اختلاس
*ارازل ← اراذل
*ارجینال/ *اورجینال ← اریجینال/ اریژینال
*استحظار ← استحضار
*اصراف ← اسراف
*اصطحکاک ← اصطکاک
*اطراق ← اتراق
*اظطراری ← اضطراری
*الحمدالله ← الحمدللّه
*الویت ← اولویت
*انشاللّه ← انشاءالله
*انظباط ← انضباط
*بارگزاری ← بارگذاری
*بچهگانه ← بچگانه
*بحبح ← بهبه
*بحر خیابان ← بَر خیابان
*برخواستن ← برخاستن
*برگذاری ← برگزاری
*بزار/ *نزار ← بذار/ نذار (از «گذاشتن»)
*بلاخره/ *بلخره ← بالاخره
*بنیانگزار ← بنیانگذار
*بهذاته ← بذاته
*بهرأیالعین ← برأیالعین
*بهشخصه ← بشخصه
*بهعینه ← بعینه
*بهنفسه ← بنفسه
*بیافتد/ *بیوفتد ← بیفتد
*بیافروزد ← بیفروزد
*بیاندازد ← بیندازد
*بیاندیشد ← بیندیشد
*بیانگارد ← بینگارد
*بیانگیزد ← بینگیزد
*بیمهابا ← بیمحابا
*پاچهخواری ← پاچهخاری
*پلمپ ← پلمب
*تاس ← طاس
*ترجیه ← ترجیح
*تزئین ← تزیین
*تکنسین ← تکنیسین
*تکّهکلام ← تکیهکلام
*تِلورانس ← تولِرانس
*تهکّم ← تحکّم
*توجیح ← توجیه
*تورک ← تُرک
*توفان ← طوفان
*جذرومد ← جزرومد
*چکنویس ← چرکنویس
*حاظر ← حاضر
*حتّاکی ← هتّاکی
*حدالامکان ← حتیالامکان
*حلیم ← هلیم
*حیات خانه ← حیاط خانه
*حیاط وحش ← حیات وحش
*خاروذلیل ← خواروذلیل
*خدمتگذاری ← خدمتگزاری
*خلَع ← خلأ
*خوارش ← خارش
*خاستگاری ← خواستگاری
*دردودل ← دردِدل
*دقّودلی ← دقِّدلی
*دیدبان ← دیدهبان
*راجبه ← راجعبه
*راکتور ← رِآکتور
*رزالت ← رذالت
*رییس ← رئیس
*زجّه ← ضجّه
*زخموزبان ← زخمِزبان
*زِرته/ *ضِرته ← ضِرطه
*زِرس/ *زِرص قاطع ← ضِرس قاطع
*زیباشناسی ← زیباییشناسی
*ژولای ← جولای
*سانتریفیوژ ← سانتریفوژ
*سایبان ← سایهبان
*سپاسگذاری ← سپاسگزاری
*سپردهگزاری ← سپردهگذاری
*سئوال ← سؤال
*شکرگذاری ← شکرگزاری
*شئ ← شیء
*ضَرّادخانه ← زَرّادخانه
*ضربالعجل ← ضربالاجل
*ظل آفتاب ← زل آفتاب
*عبداله ← عبدالله
*عبدالهی ← عبداللّهی
*علاقمند ← علاقهمند
*علیرقم ← علیرغم
*عیاق ← ایاق
*غراضه ← قراضه
*غیرهوذلک ← غیرذلک
*غیض ← غیظ
*فالوعر ← فالوور/ فالوئر
*فراقت ← فراغت
*فنآوری ← فناوری
*فوش ← فحش
*قائله ← غائله
*قانونگزاری ← قانونگذاری
*قتلوعام ← قتلِعام
*قوائد ← قواعد
*کجدارومریض ← کجدارومریز
*کشکِبادمجان ← کشکوبادمجان
*کورد ← کُرد
*کولهبر ← کولبر
*لبتاب ← لپتاپ
*لحجه ← لهجه
*لشگر ← لشکر
*مابهازا ← مابِازا
*مارموز ← مارموذ
*مبداء ← مبدأ
*متالوژی ← متالورژی
*مثه ← مثِ
*مُحَیّا ← مُهَیّا
*محیالدین ← محییالدین
*مخمسه ← مخمصه
*مذبور ← مزبور
*مرحم ← مرهم
*مشمولالذّمّه ← مشغولالذّمّه
*مصلّی تهران ← مصلّای تهران
*مضخرف ← مزخرف
*مطمعن ← مطمئن
*معزل/ *معظل ← معضل
*ملات ← ملاط
*ملاحضه ← ملاحظه
*مَلقمه ← مَلغمه
*مناضره ← مناظره
*مَِنَسّۀ ظهور ← مَِنَصّۀ ظهور
*منشاء ← منشأ
*منظبط ← منضبط
*مهراب ← محراب
*مؤذّب ← معذّب
*موزی ← موذی
*موقه ← موقع
*میابد ← مییابد
*نئشه/ *نشعه/ *نعشه ← نشئه
*نسیب ← نصیب
*نیاندازد ← نیندازد
*نیوزلند ← نیوزیلند
*هکّاکی ← حکّاکی
*وحله ← وهله
*یهو ← یههو (یکهو)
#املا_رسمالخط
۱۴۰۲/۰۴/۱۲
سید محمد بصام
@Matnook_com
یک نکتهات بگویم!
واژۀ «عید» دو تلفظ دارد؛ یکی /id/ (مانند «بید») و دیگری /eyd/ (مانند «قید»). با استناد به فرهنگ آوایی فارسی (گیتی دیهیم)، از هر نوزده نفر چهارده نفر آن را /عِید/ تلفظ میکنند. بنابراین در فارسی امروز تلفظ معیار و درستتر آن /eyd/ است، نه /id/.
یادآوری:
در شعر، گاهی «عِید» بهصورت /id/ خوانده میشود و اشکالی ندارد: شنیدم که وقتی سحرگاه عید/ ز گرمابه آمد برون بایزید (سعدی).
#زبانشناسی
۱۴۰۲/۰۴/۱۷
سید محمد بصام
@Matnook_com
بهمناسبت ۱۸ تیر، سالروز درگذشت کریم امامی (مترجم، نویسنده، فرهنگنویس)
فرهنگ معاصر کیمیا: فارسی ـ انگلیسی
کریم امامی (چاپ دهم: تهران، فرهنگ معاصر، ۱۳۹۷، ۱۰۰۱ ص، ویراستار: علی خزاعیفر)
کریم امامی در واپسین سالهای عمرش به فکر تألیف و تدوین یک فرهنگ فارسی به انگلیسی افتاد و در طی هفت سال، تماموقت و یکتنه، اثری ماندگار و ارزشمند از خود بهجای گذاشت که میتوان گفت یکی از بهترین فرهنگها در این زمینه است.
در اين فرهنگ، بيش از ۴۰٫۰۰۰ واژه و اصطلاح فارسیِ امروز همراه با برابرهای انگليسی آنها گردآوری شدهاست. همچنین مثالهای فراوانی برای آشنایی با کاربرد درست واژهها آمده و تلفظ واژههای فارسی آوانگاری شدهاست.
#کتاب_خوب_بخوانیم
۱۴۰۲/۰۴/۱۸
سید محمد بصام
@Matnook_com
یک کاربرد متفاوت «با»!
۱) حرف اضافۀ «با» برای پیوند و به معنای «وَ» نیز بهکار میرود. ازاینرو آن را حرف ربط یا پیوند نیز مینامند (مانند «تا» که هم حرف اضافه است و هم حرف ربط):
- فرق است میان آنکه یارش در بر/ با [= «و»] آنکه دو چشمِ انتظارش بر در (سعدی، گلستان)
- «فرق است بین تراژدی با [= «و»] درام بدفرجام.» (عبدالحسین زرینکوب، نه شرقی، نه غربی، انسانی، ص ۳۷۳)
پس اگر فیالمثل عبارت «من با خواهرم» نهاد جملهای باشد، میتوانیم فعل آن را جمع هم بیاوریم:
«[من] با خواهرم زیر درختهای انار هاجوواج ایستاده بودیم.» (زویا پیرزاد، چراغها را من خاموش میکنم، ص ۱۳۵)
۲) برخی از دستوریان و ویراستاران کاربرد اخیر را نادرست میدانند، درصورتیکه کاملاً درست و پذیرفتنی است و کمابیش هزار سال است که در فارسی بهکار میرود (توضیح آنکه، در شواهد زیر، حرف «با» دو گروه اسمیِ قبل و بعد از خود را به هم عطف کرده و بنابراین فعل جمله جمع آمدهاست):
قرن ۴: «موسی با همۀ بنیاسرائیل برفتند.» (ترجمۀ تفسیر طبری، ج ۲، ص ۳۹۱)
قرن ۵: «موسی با بنیاسرائیل از دریا بگذشتند.» (تفسیر سورآبادی، ج ۱، ص ۷۶)
قرن ۶: «گلنار با خواهرش، قمرملک، در پس پرده رفتند.» (سمک عیار، ج ۱، ص ۲۳)
قرن ۶: «علی با برادرش، حسن، از طبرستان به ری آمدند.» (مُجمَلالتواریخ، ص ۳۰۲)
قرن ۷: «من با پدر به درِ خانۀ متوکل بودیم.» (نزهةالکرام، ج ۲، ص ۸۱۸)
قرن ۸: «بُراق [...] با برادرش [...] در خدمت خوارزمشاه مرتبه بلند کردند.» (تاریخ گزیده، ص ۵۲۸)
قرن ۹: «ملک کلکال با مادرش در شهر آمدند.» (فیروزشاهنامه، ص ۳۲۹)
قرن ۱۰: «خان با پدرم [...] همیشه همحجره بودند و همخانه.» (تاریخ رشیدی، ص ۱۵۰)
قرن ۱۰: «مولانا جلالالدین [...] با فرزند خود، مولانا کمالالدین، به جانب شهر روان شدند.» (روضاتالجنان، ج ۲، ص ۱۷)
قرن ۱۱: «یونس خان با برادرش [...] به شرف کورنش همایون مشرّف شدند.» (تاریخ عالمآرای عباسی، ج ۱، ص ۱۷۲)
قرن ۱۳: «حسن خان [...] با برادرش، یوسف خان، در سلک طلبۀ نجف معمم شده، مجاورت اختیار کردهاند.» (ناصرالدینشاه، سفرنامۀ عتبات، ص ۱۳۴)
قرن ۱۴: «من با مادرم در خدمت مهدعلیا ملتزم رکاب بودیم.» (خاطرات اعتمادالسلطنه، ص ۵۵۶)
قرن ۱۴: «من هم با پدرم به قدس شریف خواهیم رفت.» (سفرنامۀ امینالدوله، ص ۱۰۲)
معاصر: «تیمسار با زنش از یک کاباره آمدند بیرون.» (رضا براهنی، رازهای سرزمین من، ج ۱، ص ۲۷۹)
معاصر: «وقتی تو به امیر احتشامی چاقو زدی، من با پدرم در همان نزدیکیها بودیم.» (علیاشرف درویشیان، سالهای ابری، ج ۳، ص ۱۲۰۸)
معاصر: «دستهجمعی میرفتیم رحمتآباد. [...] تو با پسرها میرفتید کوه و "من و مادرت" گوشتهای چرخکرده را به سیخ "میزدیم".» (جعفر مدرسصادقی، آنطرف خیابان، ص ۹۵)
#دستورزبان #ویرایش_زبانی
۱۴۰۲/۰۴/۱۹
سید محمد بصام
@Matnook_com
یک نکتهات بگویم!
الزاماً: بهاجبار، بهضرورت، بهناچار
لزوماً: برحسب لزوم، فقط، همیشه
✅ بنویسیم:
پایین بودنِ تیراژِ کتاب لزوماً عیب نیست.
⛔ ننویسیم:
پایین بودنِ تیراژِ کتاب *الزاماً عیب نیست.
✅ بنویسیم:
ترمز اضطراری خودرو لزوماً مطمئن نیست.
⛔ ننویسیم:
ترمز اضطراری خودرو *الزاماً مطمئن نیست.
✅ بنویسیم:
آنچه قرارداد را بهوجود میآورد لزوماً امضا نیست، بلکه قصد انشا است.
⛔ ننویسیم:
آنچه قرارداد را بهوجود میآورد *الزاماً امضا نیست، بلکه قصد انشا است.
#واژهشناسی #ویرایش_زبانی
۱۴۰۲/۰۴/۲۴
سید محمد بصام
@Matnook_com
ویراسته:
چه دنیای بیرحمی! تو میخوای مواد غذاییِ تو یخچالو از سرما نجات بدی، ولی بهت انگ پرخوری میزنن.
یک نکتهات بگویم!
هر فارسیزبانی اولین «تو» را /to/ و دومی را /tu/ میخواند، چون بافت زبانی کاملاً ابهامزداست. پس در گفتارینویسی ننویسیم «توو» و نگران نباشیم.
#املا_رسمالخط #گفتارینویسی
۱۴۰۲/۰۴/۲۶
سید محمد بصام
@Matnook_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بخشی از کارگاههای ویرایش مؤسسۀ متنوک
مدرس: سید محمد بصام
دو نکته دربارۀ «کسرۀ خفیف» که شاید ندانید!
ویژگی واژههای کسرهخفیفدار چیست؟
فاصلهگذاری آنها چگونه است؟
#دستورزبان #فاصلهگذاری
۱۴۰۲/۰۴/۲۷
سید محمد بصام
@Matnook_com
غزلی زیبا از سیمین بهبهانی
بهمناسبت ۲۸ تیرماه، زادروز وی
گفتی که میبوسم تو را، گفتم تمنا میکنم
گفتی اگر بیند کسی، گفتم که حاشا میکنم
گفتی ز بخت بد اگر ناگه رقیب آید ز در
گفتم که با افسونگری او را ز سر وامیکنم
گفتی که تلخیهای مِی، گر ناگوار افتد مرا
گفتم که با نوش لبم آن را گوارا میکنم
گفتی چه میبینی بگو، در چشم چون آیینهام
گفتم که من خود را در او عریان تماشا میکنم
گفتی که از بیطاقتی دل قصد یغما میکند
گفتم که با یغماگران باری مدارا میکنم
گفتی که پیوند تو را با نقد هستی میخرم
گفتم که ارزانتر از این من با تو سودا میکنم
گفتی اگر از کوی خود روزی تو را گویم برو
گفتم که صد سال دگر امروزوفردا میکنم
گفتی اگر از پای خود زنجیر عشقت وا کنم
گفتم ز تو دیوانهتر دانی که پیدا میکنم
#منهای_ویرایش #ادبیات
۱۴۰۲/۰۴/۲۸
سید محمد بصام
@Matnook_com
یک نکتهات بگویم!
وقتی مینویسیم «ویراستار: مصطفی ملکیان»، یعنی مصطفی ملکیان ویراستار است یا ویراستار مصطفی ملکیان است. ولی وقتی بنویسیم «ویراسته: مصطفی ملکیان»، یعنی مصطفی ملکیان ویراسته است یا ویراسته مصطفی ملکیان است! بنابراین اینجا دونقطه اضافی و نادرست است و تنها در صورتی درست است که بهجای «ویراسته» بنویسیم «ویراستار». در نتیجه،
یا ویراستۀ مصطفی ملکیان (بی دونقطه)؛
یا ویراستار: مصطفی ملکیان (با دونقطه).
یادآوری:
بهتر بود بر روی جلد نوشته میشد «ویراستار فارسی: مصطفی ملکیان».
#نشانهگذاری
۱۴۰۲/۰۴/۲۹
سید محمد بصام
@Matnook_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺مهدیه کوهیکار، نویسنده و منتقد ادبی، از ویراستاران مؤسسه
🔰کانال مؤسسه در ایتا:
@Matnook_com
#فارسی_چه_بدی_داشت_که_یک_بار_نگفتی!
⛔ ننویسیم: بنر (banner)
✅ بنویسیم: بَرنما*
★ نوعی آگهی که معمولاً بهصورت مستطیلِ ثابتی در جاهای معینی از صفحهٔ وب نمایان میشود.
⛔ ننویسیم: بنر (banner)
✅ بنویسیم: برنوشته*
★ پارچهای بلند که بر آن نوشتهای درج شدهاست و آن را از دو سو بهدست میگیرند یا در جایی نصب میکنند.
⛔ ننویسیم: بیلبورد (billboard)
✅ بنویسیم: آگهینما
⛔ ننویسیم: پلاکارد (placard)
✅ بنویسیم: شعارنوشته*
★ آگهی یا پوستر یا علامتی که در راهپیماییها حمل یا برای اعلان عمومی نصب میکنند.
⛔ ننویسیم: پلاکارد (placard)
✅ بنویسیم: نقشآگهی*
★ آگهی بزرگی به ابعاد بزرگتر از A3 یا به اندازهٔ حدوداً ۲ × ۱ یا ۲ × ۳ متر که بر سردر سینما نصب، و تصویر بازیگران اصلی و نام فیلم و نام دستاندرکاران و بازیگران مهم فیلم بر آن نوشته شود.
⛔ ننویسیم: تیزر (teaser)
✅ بنویسیم: آگهی تلویزیونی
#واژهشناسی
۱۴۰۲/۰۵/۰۱
سید محمد بصام
@Matnook_com
ناویراسته:
در واقع میتوان در عصر حاضر عنوان کرد که بخش قابل توجهی از افکار عمومی متأثر از رسانه و آنچه «دهکده جهانی در عصر اطلاعات» خوانده میشود، است. (۲۸ واژه)
ویراسته:
میتوان گفت امروزه بیشترِ افکار عمومی از رسانه و، بهاصطلاح، «دهکدۀ جهانی در عصر اطلاعات» تأثیر میپذیرد. (۱۷ واژه)
یادآوری:
دو اشکال اصلی جملۀ ناویراسته «درازنویسی» و «پیچیدهنویسی» است.
این را هم ببینید: جملههای «دیریاب» و «زودیاب».
#تمرین_ویرایش #ویرایش_زبانی
۱۴۰۲/۰۵/۰۱
سید محمد بصام
@Matnook_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺معصومه محمودیان، دکتری شیمی، مدیرمسئول نشریۀ «دید برتر»
🔰کانال مؤسسه در ایتا:
@Matnook_com
یک نکتهات بگویم!
یکی از انواع جملههای پیرو «جملۀ پیرو نقلقولی» است. این جمله معمولاً مفعول فعل «گفتن» است و تنها در صورتی در گیومه میآید که نقلقول مستقیم باشد. بنابراین نباید «بیا به مردم چشمم دمی نشین» و «من به خانۀ مردم نمیروم» در گیومه بیاید، زیرا نقلقول مستقیم نیستند (این گفتوگوها ساختهوپرداختۀ ذهن شاعر است، نه نقلقول مستقیم). دونقطهها نیز اضافی و نادرستاند:
گفتم بیا به مردم چشمم دمی نشین
گفتا که من به خانۀ مردم نمیروم
چهبسا برخی بگویند این شیوۀ ماست که چنین عمل کنیم. این سخن البته نادرست و مغالطهآمیز است، زیرا نمیتوانیم به بهانۀ شیوهنامۀ ابداعی خود یا دیگران هر روشی را توجیه کنیم و بهکار ببریم.
#دستورزبان #نشانهگذاری
۱۴۰۲/۰۵/۰۲
سید محمد بصام
@Matnook_com
دربارۀ «اصطبل»
واژۀ عربی «اصطبل» برگرفته از واژۀ لاتینی stabulum (به معنای «توقفگاه، محوطه، طویله») است. واژههای انگلیسیِ stall و stable و آلمانیِ Stall و Stelle نیز برگرفته از همین واژۀ لاتینیاند. در فرهنگهای عربی، به عربی نبودن این واژه اشاره کردهاند (← الصحاح جوهری).
«اصطبل» سپس از عربی به فارسی راه یافته و با املای «اسطبل» نیز نوشته شدهاست. با استناد به پیکرههای زبانی فارسی، بسامد «اصطبل» بیشتر است. در فرهنگ روز سخن نیز «اصطبل» مدخل اصلی است و «اسطبل» به آن ارجاع داده شدهاست. بنابراین هر دو املا درست است، ولی «اصطبل» بر «اسطبل» ترجیح دارد.
از دیگر نامهای اصطبل در فارسی: «آخور»، «بارهبند» («باره» (در فارسی میانه، bārak) به معنای «اسب» بودهاست)، «ستورخانه»، و «ستورگاه».
#واژهشناسی
۱۴۰۲/۰۵/۰۳
سید محمد بصام
@Matnook_com
فاصلهگذاری در خطّ فارسی.pdf
166.2K
احمد صفّار مقدّم، «فاصلهگذاری در خطّ فارسی»، نامۀ فرهنگستان ۴/۹، ص ۱۲۳-۱۳۷
#فاصلهگذاری
۱۴۰۲/۰۵/۰۳
سید محمد بصام
@Matnook_com