eitaa logo
مأوای قلم
23 دنبال‌کننده
97 عکس
12 ویدیو
0 فایل
قلم نیز،همچون هر موجودی به دنبال آشیانه و مأوایست،تا در حریم امن آن، پویا و بالنده شود و آرام گیرد،اینجا مأوای قلم است. ارتباط با نویسنده: https://eitaa.com/mavaa_133
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خاطره بازی با شروع علم آموزی، به سبک گذشته دنیا ی کودکان درست بر خلاف قلب بزرگشان کوچک است آنقدر کوچک که جلوی چشمشان است .غصه فردا برایشان معنا ندارد .آرزوهایشان قابل دسترس است .آرزوی داشتن دامن مخملی قرمز با پیراهن سفیدی که بپوشند و زیباترین دختر در قاب آینه باشند . مدرسه اما آنها را آماده بزرگ شدن و دور شدن از آن دنیا می کند.باید بفهمی که دنیا بزرگتر از آنچه که تا امروز با چشمت دیده ای است، دیگر کمتر نازت را می کشند. باید دیگر از دنیای امارت خارج شوی .دروغ چرا اصلا وزیر هم نیستی بلکه اسیری . باید گم شوی در کوچه پس کوچه های حروف سرو قامت الفبا ،صفحات دفتر را پر کنی از حروف تکراری که اصلا فلسفه تکرار این حروف را نفهمیدم و اصلا هم نمی خواهم بفهمم چون از تکرار و روزهای تکراری متنفرم. حالا باز صد رحمت به اعداد ریاضی حداقل کم و زیاد می شوند گاهی حس بازی به آدم القا می کنند .گاهی دهان ماهی می آید بزرگتر هایشان را می بلعد . آخر خانم معلممان وقتی می خواست درس کمتر و بیشتر را یادمان دهد یک دستکش آشپزخانه قرمز که روی آن صورت یک ماهی کشیده بود را می پوشید و می گفت ماهی ما دوست داره عدد بزرگتر را بخورد حالا کدام طرفی بره و ما با خنده می گفتیم چپ یا راست. مدرسه ما آنقدر بزرگ و شلوغ بود که حس پادگان به آدم دست می داد و یک مدیر داشت با چند معاون و یه عالمه انتظامات که آدم را می ترساند آنقدر ترسناک بود که پشت بابا پنهان بودم و با یک چشمم به دنیای اطرافم نگاه می کردم و دعا می کردم خواب باشم و زودتر بیدار شوم تا بروم و با عروسک هایم بازی کنم . اما با خداحافظی بابا از من ،فهمیدم بیدار بیدارم و این کابوس نیست و حقیقت محض است . مدرسه آنقدر بزرگ بود که نمی توانستم تعداد کلاس های آن را بشمارم بعد ها از پدرم شنیدم ۱۰۰۰تا دانش آموز دارد. به خاطر شلوغی مدرسه و تعداد زیاد دانش آموزان باید دکمه به مقنعه می زدیم تا کلاس را گم نکنیم. این پادگان به خاطر شلوغی و عظمتش هیچ وقت مرخصی نداشت اصلا اردو بردن برایشان مفهومی نداشت . نهایت نهایت لطفشان این بود که یک پرده می آوردند و ما را می نشاندند و برایمان فیلم می گذاشتند . از امتحانات نگویم که در حیاط می نشستیم و زیر پایی باید همراهمان می بردیم و پهن می کردیم و خم می شدیم روی برگه ها و امتحان می دادیم برگه ها را که بالا می گرفتیم حیاط ۴۰۰ متری مدرسه از برگه ها یکپارچه سفید می شد . تنها دلخوشی ام در آن مدرسه معلم مهربانم بود . معلمی که پا به پایم می آمد به خانه .آخر خانه اش در محله ما بود و گاهی هم دفتر های دیکته را با کمک من به خانه می برد . وقتی دفتر بچه ها را بر می داشتم و با معلمم همراه می شدم آنچنان احساس غرور می کردم و پشت چشم برای بچه ها نازک می کردم که انگار مهم ترین فرد کلاس منم. چه روزهایی بود!! سال های آغازین مدرسه توأم بود با شادی،غم،استرس،بازی گوشی و آمادگی برای ورود به دنیای بزرگترها... ✍️آمنه خالقی فرد @mavaaeghalam
روح من هر لحظه با یادت جلا می گیرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروردگارا،من به تو محتاجم. به نگاهت ، به محبتت، به نشانه ای از سویت، برای رسیدن به آرامش ،سخت محتاجم. ✍️آمنه خالقی فرد @mavaaeghalam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هوای تو امروز عصر یکباره دلم هوای دیدن همسایه ام نفیسه سادات را کرد.به دلم افتاده بود برای دیدن او امروز هم بروم .خیلی وقت نبود که به اوسر زده بودم ،وقتی از در خانه بیرون زدم با دیدن کفش هایی که نشان از حضور میهمان داشت پشیمان شدم و خواستم بر گردم اما انگار دستی مرا به سمت خانه کشاند. به خودم که آمدم داخل خانه شدم .یک ساعتی را به گپ و گفت و خرید اینترنتی گذراندیم که زنگ در به صدا در آمد.به گمان اینکه پسرم پشت در است رفتم تا در را باز کنم که دو تا از خانم های مجتمع اجازه گرفتند برای دیدن نفیسه سادات . یکی از خانم ها که محبوبی نام داشت و رئیس بسیج مسجد بود از داخل پاکت یک پارچه ساتن مخمل کاری بیرون آورد و گفت این پارچه داخل ضریح و روی مزار مطهر سید الشهدا بوده و گرفت سمت صورت و دست های بی جان نفیسه سادات به نیت شفا.من که در کنار نفیسه سادات و مات یا حسین روی روپوش قبر حضرت بودم به یکباره گوشه پارچه را چنگ زدم و به حضرت گفتم پس شما دعوت ام کردید ،من به هوای شما پا به این خانه گذاشتم.پس بگو چرا علی رغم تمام کارها دستی مرا امروز به در این خانه کشاند. خدا را شکر ،این هم رزق امروز من بودو چقدر حال دلم خوب شد. دلم جز هوایت هوایی ندارد. ✍️آمنه خالقی فرد @mavaaeghalam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تعزیه_مخالف خوان آقا جان فدای لب های تشنه ات شوم،اگر شمر خوان تعزیه ات شدم برای این بود که تعزیه زمین نماند .فقط غمگین نگاه های سنگین مادرم هستم .معنای نگاهش را می فهمم .از اینکه نقش شمر را دارم ناراحت است . چقدر سخت است حب حسین به دل داری و لباس شمر به تن . نگاه هیچ کس قلبم را به درد نمی آورد جز نگاه مادرم .حسین جان خودت قلبش را آرام کن. اما دلگرم آنم که به عشق شما قدم در این راه گذاشته ام . حسین جان اجرای لحظه لحظه این نقش برای خودم هم سخت است. خصوصا وقتی که قرار است آخرین لحظه باشد و من باشم که بر سینه فرزند زهرا (س) بنشینم . با لحظه لحظه ی نقشم می گریم . و برای اجرای نقشم در آخرین لحظه احساس می کنم جان از تن خودم کنده می شود . در نقشم در حالی فرو رفته ام که عنان از دست داده ام و مانند ابر بهاری بر مظلومیت شما می گریم . خدا یا خدا یا خدا یا وا حسینا وا حسینا وا حسینا جان به لبم می رسد تا تعزیه تمام می شود. آنقدر بر مظلومیت مولایم می گریم تا به عنایت خودش قلب یکباره آرام می گیرد و آرامشی عجیب مرا در بر می گیرد آرامشی توام با حزن . حسین جان خدا کند با معرفت از این جهان رخت ببندیم و در شب اول قبر در آن لحظه سخت از من کمترین دستگیری کنی. ✍️آمنه خالقی فرد @mavaaeghalam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بهار در بهار طراوت بهار به دل می نشیند و به انسان انگیزه می بخشد. دریچه نگاه را به روی خوبی ها و زیبایی ها می گشاید. جهان همان جهان است ،پس چه شده که همه چیز از منظر ما زیبا تر شده روح مان زنده شده و زیبا می بیند ؟ خاصیت بهار ،شستن چشم ها و جور دیگر دیدن است .چشم ها که زیبا ببینند جان نیز طراوت می گیرد. حال بهار را بهاری دیگر در برگرفته بهاری که چشم توحیدی انسان را باز می کند.بهار دلها رمضان ،بهار طبیعت را مشایعت کرد تا روح و جان جلا گیرد . تا غبار از دلها پاک کند . ✍️آمنه خالقی فرد @mavaaeghalam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بانوی صبر و ایثار بانوی خانه محمد امین،بانوی خانه رسالت، بانوی بهشت، وقتی کسی سلام تو را جواب نداد غمگین مباش. چرا که خدا بر تو سلام رساند. خدیجه ای یار همیشه همراه رسول خاتم،محمد صلی الله علیه و آله با وجود شما غمی نداشت. تا پا به خانه می گذاشت با دیدن چهره دلنشین و مهربان شما تمام خستگی ها ،اهانت های در راه رسالت را فراموش می کرد . محمد صلی الله علیه و آله در این راه سخت همسفر و همراهی چون شما داشت و خدا شما را برای او برگزید تا مایه آرامشش باشی .خدیجه،تو برگزیده خدایی برای برگزیده خلق ، نبی خاتم. خبر در بستر افتادنت غم بر جان نبی خاتم نشاند. هنگامی که دانستی مرگ بر تو نزدیک شده عبای رسول به وقت نزول وحی را به عنوان کفن خواستی ،پیامبر رحمت نیز اجابت کرد، پیامبر صلی الله علیه و آله غسل و کفن خدیجه سلام الله علیها را به عهد گرفت . در این هنگام جبرئیل در حالی که کفن از بهشت همراه داشت، نازل شد و فرمود: یا رسول الله! خداوند به تو سلام می‌رساند و می‌فرماید: ایشان اموالش را در راه ما صرف کرد و ما سزاوارتریم که کفنش را به عهده بگیریم*. سالروز رحلت ام الائمه حضرت خدیجه سلام الله علیهم تسلیت . *بحار الانوار، جلد ۹،صفحه۱۴. ✍️آمنه خالقی فرد @mavaaeghalam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شب از نیمه گذشته و سکوت عجیبی کوفه را فرا گرفته است. آنقدر عجیب که تا به حال ندیده و نشنیده است. او صدای ضربان قلب خود را بلند می شنود. آنقدر بلند که گمان می کند، صدای قلبش او را رسوای کوفه که نه،رسوای عالم می کند . عرق سرد از سر و صورتش می بارد. دستی بر شانه اش می نشیند. هراسان از خواب بر می خیزد. خدا را شکر خواب دیده بودم. نگاهش در چشمان نافذ ی می نشیند. دوباره قلبش به تپش می افتد . عرق شرم بر پیشانی اش می نشیند. خدا یا از کابوس رها شدم . به حقیقت رسیدم!
_برخیز وقت نماز است. شاید می خواهد بگوید برخیز وقت سعادت من و شقاوت تو رسیده است. برخیز دلتنگم دلتنگ رسول خدا دلتنگ فاطمه ام برخیز خسته ام خسته از این شهر خسته از این مردم برخیز... ✍️آمنه خالقی فرد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ▪️وَ نَادَی جَبْرَئِیلُ علیه السلام بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ بِصَوْتٍ یَسْمَعُهُ کُلُّ مُسْتَیْقِظٍ تَهَدَّمَتْ وَ اللَّهِ أَرْکَانُ الْهُدَی وَ انْطَمَسَتْ وَ اللَّهِ نُجُومُ السَّمَاءِ وَ أَعْلَامُ التُّقَی وَ انْفَصَمَتْ وَ اللَّهِ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَی قُتِلَ ابْنُ عَمِّ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَی قُتِلَ الْوَصِیُّ الْمُجْتَبَی قُتِلَ عَلِیٌّ الْمُرْتَضَی قُتِلَ وَ اللَّهِ سَیِّدُ الْأَوْصِیَاءِ قَتَلَهُ أَشْقَی الْأَشْقِیَاءِ. ▪️آجرک الله یا بقیه الله بمصیبهِ جدّک المرتضی 🖤
کوفه بی علی امشب در دیوار کوفه را غم گرفته ،مسجد کوفه دیگر شاهد مناجات علی علیه السلام نیست. چه حسرت بار و بی روح و تلخ است کوفه بی علی علیه السلام . _شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا