eitaa logo
『دنیـای رمـان✏ 』
5.4هزار دنبال‌کننده
365 عکس
69 ویدیو
64 فایل
بسم اللہ الرحمن الرحیم🌹 ناشناسمون🌿 https://harfeto.timefriend.net/16423217157784 آیدے مدیر🧕 @Paryia_88 کانالمون😉 @mazhabyi همسایہ💋 @mazhabyii @amozehnaghi
مشاهده در ایتا
دانلود
5369755808.pdf
4.68M
𖤐 💌رمان: 👩🏻‍💻نویسنده: 🎭ژانر: 💭خلاصه: رادا دختری از دیار درد وغم ، فرزندی نا خواسته… دختری که در اوج کودکی طعم تنهایی ودرد رو می چشه وبا پدر بزرگ ونا مادری پدرش زندگی میکنه … رادا فاقد هر نوع احساس ودوست داشتنه دختری سرد وبی تفاوت دختری با حسرت کودکی … با ازدواج سارا خواهر رادا با پسری به نام بنیامین شایسته ، پای رادا نا خواسته به خانواده ی شایسته باز میشه واونجا طعم محبت و دوست داشته شدن رو می چشه ، با اومدن آوید شایسته پسر از فرنگ برگشته ی خاندان شایسته با همه ی شایعه ها ونقطه های مبهم در زندگیش همه ی معادلات رادا برای اینده اش یک باره از هم میپاشه و .. •┈┈••✾•📚•✾••┈┈• @mazhabyi •┈┈••✾•📚•✾••┈┈•
این مرد ارباب است.pdf
5.76M
𖤐 رمان: نویسنده: 🎭ژانر: 💭خلاصه: از من عشق میگیری وغرور می دهی از من پدرمی گیری ونگاهی که صد حرف داردتو را به آیه قسم که زندانی شدنت را دوست دارم اگر آنتن بالا رفته ی صدایت برای لرزدادن نگاهم دست نوازشی شودبرای کاشتن لبخندی خوش عاشق می شوم، عاشقمی مانم.قاصدک، دختریکه اسیر میشه، اسیری مردی پر ازغرور، که اونو به جای طلباز پدری برمی داره که قول میده پول طلب وجور کنه حتی اگه بمیره تا دخترش آزاد بشه…اماباربدچقد مردمیشه که ساده ازقاصدکی بگذره که زیباست و پر ازشیطنت و زندگی والبته با نیش زبونی که داغون می کنه.باربدجذابمون که دوس دختراش دیوونه اش می کنن توی قصرش باید از یه شاهزاده بگذره…اگه بتونه…پایان خوش •┈┈••✾•📚•✾••┈┈• @mazhabyi •┈┈••✾•📚•✾••┈┈•
Gonahkar (1).pdf
13.8M
💌رمان: 👩🏻‍💻نویسنده: فرشته تات شهدوست 🎭ژانر: 💭خلاصه: داستان عاشقانه یک دختر و پسر به نام  دلارام و آرشام است.آرشام پسری است که کمتر احساسی میشه و آدمیه که هرگز عاشق کسی نمیشه چون اون رو مزاحم کارش میدونه اما دلارام دختری احساسی است که دقیقا بر عکس آرشام که پسری با غرور و سخت است که این دو بر سر راه هم قرار می گیرند @mazhabyi •┈┈••✾•📚•✾••┈┈•
1969942500.pdf
4.09M
𖤐 💌رمان: 👩🏻‍💻نویسنده: نیلوفر۷۲ 🎭ژانر: 💭خلاصه: آوا دختری که جبر زمانه باعث میشه خودشو به شکل پسرها در بیاره تا اینکه به پست یه پسر هفت خط میوفته و زندگیش به مسیر باریکی کشیده میشه… •┈┈••✾•📚•✾••┈┈• @mazhabyi •┈┈••✾•📚•✾••┈┈•
5202605398.pdf
1.31M
𖤐 💌رمان: 👩🏻‍💻نویسنده: یلدا_آیلار 🎭ژانر: # اجتماعی 💭خلاصه: تا امروز میخواستم در ستایش عشق بنویسم مفهومی قریب که در بستر اساطیر و سپیدی و ٬ افسانه ها جاریست و اینک ما میراث دار آنیم اما گویا در این وادی سبزینگی عشق همگی ممنوعست ستایش از عشق برایم دیگر مفهومی جدا از پوسته خشکیده بر سیاهی گرم ٬ عادات گذشتگان دارد عشق معاصر در رقصیدن با مرگ زیر جامه سبز سفالت خیابانهاست اکنون میخواهم در ستایش عشق نسلی بنویسم که زاده پاییز است اما به جستجوی خونین بهاری سبز به پا خواسته است ما زادگان مهریم زنده به عشقی… •┈┈••✾•📚•✾••┈┈• @mazhabyi •┈┈••✾•📚•✾••┈┈•
df19fa99c5be433711137498e437ded7 (1).pdf
9.2M
𖤐 💌رمان: 👩🏻‍💻نویسنده: پرستو.س 🎭ژانر: 💭خلاصه: ال آی داستانی از دنیای گرگینه ها و خوناشام هاست با چاشنی جادو … اِل آی دختر آلفای یه قبیله گرگینه هاست ، یه گرگینه بدون گرگ که باید بخاطر گناه برادرش به یه قبیله جدید بره ! جایی که همه فکر می کنن بخاطر ضعف ال آی نابود میشه اما اون نه تنها زنده می مونه … بلکه برمی گرده، برمی گرده قدرتمند تر از همیشه… •┈┈••✾•📚•✾••┈┈• @mazhabyi •┈┈••✾•📚•✾••┈┈•
5670535027.pdf
2.62M
𖤐 💌رمان: 👩🏻‍💻نویسنده: 🎭ژانر: 💭خلاصه: رها دختری هنرمند و آرام است. کمی از ناراحتی قلبی رنج می برد. یک روز در مغازه ی تجهیزات هنری با مردی در حد چند کلام هم صحبت می شود. چند روز بعد متوجه می شود که ناخواسته عاشق او شده. به مغازه می رود. ولی متوجه می شود فرد مورد نظر پزشک است و مهمان صاحب مغازه بوده و در تهران سکونت دارد. رها شروع به درس خواندن می کند تا دانشکده ی هنر تهران قبول شود و هر طور شده عشق را پیدا کند. و بعداز قبولی در به در تمام مطب های تهران می شود. در حالی که عشق برای ادامه تحصیل به خارج رفته است. •┈┈••✾•📚•✾••┈┈• @mazhabyi •┈┈••✾•📚•✾••┈┈•
5670404384.pdf
8.88M
💌رمان: 👩🏻‍💻نویسنده: 🎭ژانر: 💭خلاصه: دلان دختری تنها که بعد از اخراج از شرکت آرمان در جستجوی شغلی جدید برای گذران زندگی سخت و پیچیده اش ، به طور اتفاقی به عنوان پرستار سر از خانه مادر دکتر شاهین آرمان (بهجت خانوم)... رئیس مجموعه شرکت های بزرگ حسابرسی آرمان در می آورد و به عنوان پرستار در انجا مشغول کار میشود تا وقتی که به خاطر دزدی مشکوک از منزل بهجت خانوم مجبور به نقل مکان به ویلای شاهین میشوند.... شاهین مردی سختگیر با چشمان کهربایی و دلان حاضرجواب..... •┈┈••✾•📚•✾••┈┈• @mazhabyi •┈┈••✾•📚•✾••┈┈•
5602370710.pdf
1.56M
𖤐 💌رمان: 👩🏻‍💻نویسنده: 🎭ژانر: 💭خلاصه: گوشیشو پرت کرد روی داشبورد ماشین دستشو گذاشت کنار شیشه ماشین و سرشو تکیه داد به دستش نگاهشم دوخت به بیرون بهنام – بهنوش … اهنگو عوض کن . توی دلم غر زدمو گفتم‌.. •┈┈••✾•📚•✾••┈┈• @mazhabyi •┈┈••✾•📚•✾••┈┈•
1_1130634825.pdf
16.16M
💌رمان: 👩🏻‍💻نویسنده: 🎭ژانر: 💭خلاصه: داستان در مورد دختر شر و شیطونی که توی خانواده‌ی چهار نفره زندگی می‌کنه و  به شدت عاشق خانوادشه. تا وقتی که میره دانشگاه و با آرسیما آرمان، استاد مغرورش آشنا می‌شه ولی همه‌ی ماجرا این نیست. حتما فکر می‌کنید عین اکثریت رمانا دختر قصمون قراره عاشق استاده شه ولی در واقع استاده یه نسبت خاصی با دختره داره که نشون به مشخص کردن اتفاقات عجیبی میشه. کدوم اتفاق ها؟ چطوری؟ •┈┈••✾•📚•✾••┈┈• @mazhabyi •┈┈••✾•📚•✾••┈┈•
5602357187.pdf
4.4M
💌رمان: نویسنده:axei 🎭ژانر: 💭خلاصه: ‍من کیستم؟ تو کیستی؟ از وقتی که تو را دیدم دگر خود را نشناسم… خود را نشناسم… نه فقط تو که موجودی ناشناخته هستی… موجودی ناشناخته… حداقل برای من… آری من… منی که با اولین نگاهت دلم لرزید… حسی به تو دارم… حسی ناشناخته… مانند وجودت… وجودی که مرا به آتش می کشید بدون آنکه بپذیرم…. بپذیرم که وجودت مرا ناآرام می کند… اما … حسی پایدار که همیشه با من بود…. و من آن را نمی پذیرفتم… زیرا از آن هراس داشتم… و بازم هراسی ناشناخته… برایم گنگ بود… زیر آن را تجربه نکرده بودم… اما… و اما من حسی را که از ان هراس داشتم را درون تو یافتم… آری تو… و آن حس چیزی نبود جز عشق… آری عشق… اما من از آن هراس داشتم… من از عشق هراس داشتم… ولی چرخ گردون ناخدای آسمانها همه چیز را با دستان مهربانش رقم زد…بدون اینکه من بدانم…با جون و دل پذیرفتمش… اما چه شد؟… پایان خوش •┈┈••✾•📚•✾••┈┈• @mazhabyi •┈┈••✾•📚•✾••┈┈•
4_5769623409180805569.pdf
1.52M
𖤐 💌رمان: 👩🏻‍💻نویسنده: 🎭ژانر: 💭خلاصه:  راجع به دختری به اسم سوگل هست که پدرش صاحب یکی از بهترین رستوران های شهر تهرانه و دنبال یه سری اشپز ماهر هستن… در این بین با دانیال پسری شوخ، مغرور و البته همه روز و شبش با تلافی میگذره اشنا میشه و... •┈┈••✾•📚•✾••┈┈• @mazhabyi •┈┈••✾•📚•✾••┈┈•
4_5785293885123068604.pdf
1.43M
💌رمان: 👩🏻‍💻نویسنده:سحربانو 🎭ژانر: 💭خلاصه:فاقدخلاصه •┈┈••✾•📚•✾••┈┈• @mazhabyi •┈┈••✾•📚•✾••┈┈•
5586100901.pdf
1.5M
💌رمان: 👩🏻‍💻نویسنده: 🎭ژانر: 💭خلاصه: داستان درباره ی دخترشیطون وسربه هوایی به نام دلساست که به درخواست پسرخاله مغرورش سامیارتن به ازدواج صوری باسام رومیده وزندگی فورمالیتشون روباهم زیر یک سقف آغاز میکنن واین آغاز,کل کل ها ودعواهای بامزشونه کلی اتفاقات,شیرین و خنده دار پیش میاد و.... •┈┈••✾•📚•✾••┈┈• @mazhabyi •┈┈••✾•📚•✾••┈┈•
5586029471.pdf
6.23M
𖤐 💌رمان: 1⃣(جلد_اول) نویسنده: arameeshah20 🎭ژانر: 💭خلاصه: داستان در مورد دختری به نام روژانه که یه دختر شر و شیطون و در عین حال مهربونه… این دختر هیچوقت اجازه نمیده حقش پایمال بشه و اگه ببینه حق کسی رودارن به زور میگیرن از اون طرف هم دفاع میکنه… داستان از اونجا شروع میشه که پدر و مادر روژان فوت کردن و وکیل خونوادگی که دوست صمیمیه پدر روژان بود میاد در مورد رازی صحبت میکنه... •┈┈••✾•📚•✾••┈┈• @mazhabyi •┈┈••✾•📚•✾••┈┈•
5566552434.pdf
1.44M
💌رمان: نویسنده: Rasa.shوElsa.sh 🎭ژانر: 💭خلاصه: به نام او که قلمش سرنوشت مارا تعیین میکند….!!! اینبار روایتی از تعبیری والاتر از عشق میان دوقلوهایی که از بدو تولد با یکدیگر بودند… اما دست سرنوشت همیشه مهربان نیست… دختروپسری جوان در شبی تاریک که صبح روشن در انتظار نخواهد داشت با وحشت مرگ روبرو میشوند… شبی رعب آور که انکارناپذیر است… شبی که همواره نگاهی نافذ و مرگبار تک تک گام های آنان را دنبال میکند… و صدای ضربان زنجیر های خسته و قدیمی تاب گوش هایشان را مینوازد…. اکنون... •┈┈••✾•📚•✾••┈┈• @mazhabyi •┈┈••✾•📚•✾••┈┈•
5465537639.pdf
1.72M
𖤐 💌رمان: 💭نویسنده: آمنه امیری 🎭ژانر: 💭 خلاصه : یلدا دختری سی ساله است که به خاطر مانع تراشی عمو و پسر عمویش به دلیل باغ موروثی که به نام یلدا شده هنوزازدواج نکردهبا پدربیمارش دراپارتمانی کوچک زندگی میکند داستان از شبی شروع میشود که یلدا برای گرفتن دارو پدرش مجبور میشود به داروخانه برود که با اتفاق تلخی مواجه میگردد که زندگیش را دستخوش تغییر میکند و مسبب ان کیوان ... •┈┈••✾•📚•✾••┈┈• @mazhabyi •┈┈••✾•📚•✾••┈┈•
374114738.pdf
4.39M
💌رمان: 👩🏻‍💻نویسنده:مه‌گل 🎭ژانر: 💭خلاصه: داستان دختری طرد شده … که ناخواسته قربانی شده ی یک دسیسه شیطانیست و به یک باره از دنیایی به دنیای دیگر تبعید میشود دنیایی که هیچ سنخیتی با رویا های او ندارد… دنیایی که خلاصه میشود در یک مرد…مردی مغرور و عاشق …که در دلش جایی برای آنا ندارد و... •┈┈••✾•📚•✾••┈┈• @mazhabyi •┈┈••✾•📚•✾••┈┈•
4_6012597852373517940.pdf
3.82M
💌رمان: 2⃣(جلد_دوم) نویسنده: arameeshah20 🎭ژانر: 💭خلاصه: داستان زندگی پسری خوشگذران به اسم آرسام هستش. آرسام با خواهرش آروشا در کنار پدر و مادرشون زندگی میکردن، آرسام تمام مدت مشغول خوش گذرونی و پیدا کردن دوست دختر بود اما آروشا دختر محدودیتی بود. دوست صمیمی آرسام علی به خاطر یک دختر خودکشی میکنه و آرسام تصمیم میگیره از اون دختر انتقام بگیره. با پانی دوست میشه و سعی میکنه اون رو به خودش علاقه مند کنه اما در همین بین خواهرش آروشا از خانه فرار میکنه و زندگی آرسام دست خوش تغیرات بزرگی میشه •┈┈••✾•📚•✾••┈┈• @mazhabyi •┈┈••✾•📚•✾••┈┈•
5566354996.pdf
2.17M
💌رمان: 👩🏻‍💻نویسنده: زهرا.شین 🎭ژانر: 💭خلاصه: بگذار از اولش بگویم برات … خط به خط عاشق شدم! تو همانی بودی که حروف عشق را یادم دادی . نوشتم عشق , یعنی تو نوشتم مرهم , یعنی تو نوشتم همدم ,و یعنی تو کمی که گذشت پاک کن لعنتی بی احساسی را به دست گرفتی و گفتی پاک کن … نگاهت کردم … فقط نگاهت کردم و اشک ریختم لعنتی پر غرور من چگونه پاک کنم عشق نوشته هایم را از صفحه دلم بگذارتا جان دارم بنویسم که معنای این جان تویی نخواه که بی جان شوم. پایان خوش. •┈┈••✾•📚•✾••┈┈• @mazhabyi •┈┈••✾•📚•✾••┈┈•
ستاره چشمک زن.pdf
1.83M
رمان: نویسنده: ژانر: خلاصه: ننه می خوای ببرمت سردستت کنم؟ خندیدم و تو دلم گفتم ننه جان قربونت برم تو جات و خیس نکن نمی خواد من و سردست کنی...اما بعد از خودم خجالت کشیدم خوب اون رابطه ی مغز و نخاعش مشکل پیدا کرده دست خودش که نیست ... من: نه ننه جان مرسی زحمتت میشه ... ننه: نه ننه چه زحمتی... اینجا همه و من سردست می کنم دیگه عادت کردم... راستی تو مجید و ندیدی؟ •┈┈••✾•📚•✾••┈┈• @mazhabyi •┈┈••✾•📚•✾••┈┈•
6193426532.pdf
3.24M
‌‌‌‌‌‌‌‌‌ رمان ژانر: خلاصه: همیشه یک سری مسایل بوده که در موردشون حرف می زنیم. یک سری دردا بوده که توی تموم رمان ها مشترک بوده. اما این بار داستان ما با خیلی از رمان های دیگه فرق داره. در این داستان اگرچه مسائل عاشقانه و رومانتیک کم دیده میشه اما مطالب زیادی برای گفتن داره. داستان ما داستان دختریه به نام پریسا. پریسا دختریه که از زندگیش خسته شده خیلی کسله و احساس می کنه که زندگیش یه چیزی کم داره. اون همیشه دنبال هیجان بوده و در این مسیر اتفاق های عجیب و در عین حال ترسناکی براش رخ میده. •┈┈••✾•📚•✾••┈┈• @mazhabyi •┈┈••✾•📚•✾••┈┈•
6193468321.pdf
3.88M
‌‌‌‌‌‌‌‌‌ رمان: نویسنده:مریم سادات حسینی ژانر: خلاصه: قبل از شروع باید بگم که اتفاقات این داستان خیلی به سرعت پیش نمیرن و برای افرادی که دنبال رمان های کوتاه و متنهای مختصر هستند چنین داستانی شاید جالب نباشه … یکی از ژانر های رمان طنز هست اما این داستان فراز و نشیب های خودشو داره و نمیشد که کلاً طنز بنویسمش پس برای اتفاقات جالب رمان کمی صبور باشید … به مرور زمان داستان پخته تر و جذاب تر میشه این رمان در سه فصل نوشته شده و هر فصل اتفاقات هیجان انگیز و غیرقابل پیشبینی زیادی داره و فصل اول در واقع پایه ی اتفاقاتی هست که قراره درادامه ی داستان بیفته … جلد بعدی در حال تایپ❌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ •┈┈••✾•📚•✾••┈┈• @mazhabyi •┈┈••✾•📚•✾••┈┈•
6174514859.pdf
2.42M
رمان نویسنده: ژانر خلاصه: سوین دختری با زندگی به ظاهر معمولی..یک دانشجوی ساده که با گرفتن بورسیه و رفتن به آمریکا با حقایقی روبرو میشه که زندگیش تغییرات بزرگی میکنه و میفهمه که موجود عادی ای نیست و تموم زندگیش دروغ شنیده و حالا… •┈┈••✾•📚•✾••┈┈• @mazhabyi •┈┈••✾•📚•✾••┈┈•
man_20arbabe_20toam.romantops.pdf
3.28M
رمان: ژانر: خلاصه: داستان از زبون یه دختر خوشگل و پولداره نه خیلی پولدار... متوسط رو به بالا... دختر آروم و خوبی هست ولی پایبند دین نیست درسته نماز نمیخونه روزه نمیگیره یا لباسهاش نسبتا آزاده ولی دل پاکی داره و دنبال کثافتکاری نیست .. بگذریم یه روز پدر این خانم میاد خونه و یه مسئله ای رو باهاش در میون میذاره که باعث باز شدن پای یه نفر به زندگیش میشه .. حالا اون موضوع چی میتونه باشه که باعث بهم ریختن زندگیه این خانم میشه ؟ اونم زمانی که داره واسه کنکور درس میخونه •┈┈••✾•📚•✾••┈┈• @mazhabyi •┈┈••✾•📚•✾••┈┈•
6207511752.pdf
2.48M
💌رمان: 🎭 ژانر: 💭خلاصه: مرسانا برای پیدا کردن سگ دختر خالش مجبور می شه بره تو جنگل.. جای پیدا کردن سگ خودش گم می شه. به گروهی بر می خوره که می بینه داره یه دختر رو اذیت می کنن. می خواد به پلیس خبر بده که یکی مانعش می شه. رامتین کسی بود که نمی خواد اون به پلیس زنگ بزنه… اما چرا؟؟؟؟ چی می شه که مرسانا وارد یه جریان دور از تصورش می شه؟ •┈┈••✾•📚•✾••┈┈• @mazhabyi •┈┈••✾•📚•✾••┈┈•