eitaa logo
مصباح خانواده 124
653 دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
3.3هزار ویدیو
150 فایل
ارتباط با ادمین @Ali_m_124 اطلاع رسانی و بارگذاری مطالب فرهنگی 🕌، قرآنی 📖📃📖، علمی🧑‍💻 آموزشی 📚🧮 ، ورزشی ⚽️🏀 مسابقات، پویش ها و ..
مشاهده در ایتا
دانلود
*حس ارزشمندی را در درونت بیدار کن؛* احساس ارزشمندی حسی است درونی که خود انسان به خویش می بخشد، وقتی از درون احساس لیاقت و ارزشمندی می کنید و این باور را در وجودتان پرورش می دهید که خداوند از روح خود در من دمید و به خوشبختی من وعده داد آنگاه خودت را لایق بهترینهای ذهنت می دانی، افراد شایسته ای وارد زندگیت می شوند که باعث خیر ، برکت و آرامش ات می شوند و در تمامی وجوه زندگی جهان این حس شایستگی را به تو ثابت خواهد کرد و بهترینها به سویت خواهد آمد. 🌀مدار ارتعاشی تان را تغییردهید تا مرحله جدیدی از زندگی را تجربه کنید https://eitaa.com/mesbah_family124
در زندگی مشترک هرگاه یک خطا ، بدخلقی یا بی‌حرمتی اتفاق افتاد به سرعت جلوی خرابی زندگی را با عذرخواهی ، محبّت و صمیمیّت ، خوش زبانی ، احترام و خدمت به همسر بگیرید چرا که این موارد ، عامل بزرگی در محبوب شدن شما می‌شود و همین محبوبیت در اصلاحِ سریع روابط زوجین ، موثر است .‌ ‌‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎ https://eitaa.com/mesbah_family124
موفق‌ترین انسانها آنهایی نیستند که به ثروت یا قدرت رسیده‌اند، بلکه کسانی‌اند که هیچگاه دیگران را نرنجانده‌اند، دل کسی را نشکسته‌اند و باعث غم و اندوه هیچکس نشده‌اند. https://eitaa.com/mesbah_family124
خوشبختی سه ستون دارد.. فراموش کردن تلخی های دیروز... غنیمت شمردن شیرینی های امروز.... امیدواری به فرصت های فردا https://eitaa.com/mesbah_family124
استادی با شاگردش از باغى ميگذشت چشمشان به يک کفش کهنه افتاد. شاگرد گفت گمان ميکنم اين کفشهاي کارگرى است که در اين باغ کار ميکند . بيا با پنهان کردن کفشها عکس العمل کارگر را ببينيم و بعد کفشها را پس بدهيم و کمى شاد شويم ...! استاد گفت چرا براى خنده خود او را ناراحت کنيم؛ بيا کارى که ميگويم انجام بده و عکس العملش را ببين! مقدارى پول درون آن قرار بده شاگرد هم پذيرفت و بعد از قرار دادن پول ، مخفى شدند. کارگر براى تعويض لباس به وسائل خود مراجعه کرد و همينکه پا درون کفش گذاشت متوجه شيئى درون کفش شد و بعد از وارسى ، پول ها را ديد. با گريه فرياد زد : خدايا شکرت ! خدايی که هيچ وقت بندگانت را فراموش نميکنى . ميدانى که همسر مريض و فرزندان گرسنه دارم و در این فکر بودم که امروز با دست خالى و با چه رويی به نزد آنها باز گردم و همينطور اشک ميريخت. استاد به شاگردش گفت: هميشه سعى کن براى خوشحالى ات ببخشى نه بستانی... https://eitaa.com/mesbah_family124🌸🌸🌸🌸
چهار حکایت کوتاه اما تاثیر گذار: 🍁حکایت اول: از کاسبی پرسیدند: چگونه در این کوچه پرت و بی عابر کسب روزی میکنی؟ گفت: آن خدایی که فرشته مرگش مرا در هر سوراخی که باشم پیدا میکند!! چگونه فرشته روزیش مرا گم میکند!!!؟ 🍁حکایت دوم: پسری با اخلاق و نیک سیرت، اما فقیر به خواستگاری دختری میرود... پدر دختر گفت: تو فقیری و دخترم طاقت رنج و سختی ندارد، پس من به تو دختر نمیدهم...!! پسری پولدار، اما بدکردار به خواستگاری همان دختر میرود، پدر دختر با ازدواج موافقت میکند و در مورد اخلاق پسر میگوید: انشاءالله خدا او را هدایت میکند...! دختر گفت: پدر جان؛ مگر خدایی که هدایت میکند، با خدایی که روزی میدهد فرق دارد؟؟!!!!... 🍁حکایت سوم: از حاتم پرسیدند: بخشنده تر از خود دیده ای؟؟... گفت: آری... مردی که دارایی اش تنها دو گوسفند بود؛ یکی را شب برایم ذبح کرد... از طعم جگرش تعریف کردم.. صبح فردا جگر گوسفند دوم را نیز برایم کباب کرد...! گفتند: تو چه کردی؟ گفت: پانصد گوسفند به او هدیه دادم... گفتند: پس تو بخشنده تری...! گفت: نه، چون او هر چه داشت به من داد!! اما من اندکی از آنچه داشتم به او دادم...!! 🍁حکایت چهارم: عارفی راگفتند: خداوند را چگونه میبینی؟! گفت آنگونه که همیشه میتواند مچم را بگیرد، اما دستم را میگیرد...🍁 ‎‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/mesbah_family124🌺🌸🌷💐
🌱داستانی آموزنده و زیبا حتماً بخوانید🌱 ✍️حکایت کنند مرد عیال واری به خاطر نداری سه شب گرسنه سر بر بالین گذاشت. همسرش او را تحریک کرد به دریا برود، شاید خداوند چیزی نصیبش گرداند. مرد تور ماهیگری را برداشت و به دریا زد تا نزدیکی غروب تور را به دریا می انداخت و جمع میکرد ولی چیزی به تورش نیفتاد. قبل از بازگشت به خانه برای آخرین بار تورش را جمع کرد و یک ماهی خیلی بزرگ به تورش افتاد. او خیلی خوشحال شد و تمام رنجهای آن روز را از یاد برد. او زن وفرزندش را تصور میکرد که چگونه از دیدن این ماهی بزرگ غافلگیر می شوند؟ همانطور که در سبزه زارهای خیالش گشت و گزاری میکرد، پادشاهی نیز در همان حوالی مشغول گردش بود. پادشاه رشته ی خیالش را پاره کرد و پرسید در دستت چیست؟ او به پادشاه گفت که خداوند این ماهی را به تورم انداخته است، پادشاه آن ماهی را به زور از او گرفت و در مقابل هیچ چیز به او نداد و حتی از او تشکر هم نکرد. او سرافکنده به خانه بازگشت چشمانش پر از اشک و زبانش بند آمده بود. پادشاه با غرور تمام به کاخ بازگشت و جلو ملکه خود میبالید که چنین صیدی نموده است. همانطور که ماهی را به ملکه نشان میداد، خاری به انگشتش فرو رفت،درد شدیدی در دستش احساس کرد سپس دستش ورم کرد و از شدت درد نمیتوانست بخوابد... پزشکان کاخ جمع شدند و قطع انگشت پادشاه پیشنهاد نمودند، پادشاه موافقت نکرد و درد تمام دست تا مچ و سپس تا بازو را فرا گرفت و چند روز به همین منوال سپری گشت. پزشکان قطع دست از بازو را پیشنهاد کردند و پادشاه بعداز ازدیاد درد موافقت کرد. وقتی دستش را بریدند از نظر جسمی احساس آرامش کرد ولی بیماری دیگری به جانش افتاد... پادشاه مبتلا به بیماری روانی شده بود و مستشارانش گفتند که او به کسی ظلمی نموده است که این چنین گرفتار شده است. پادشاه بلافاصله به یاد مرد ماهیگیر افتاد و دستور داد هر چه زودتر نزدش بیاورند. بعد از جستجو در شهر ماهیگیر فقیر را پیدا کردند و او با لباس کهنه و قیافه ی شکسته بر پادشاه وارد شد. پادشاه به او گفت: -آیا مرا میشناسی...!؟ -آری تو همان کسی هستی که آن ماهی بزرگ از من گرفتی. -میخواهم مرا حلال کنی. -تو را حلال کردم. -می خواهم بدانم بدون هیچ واهمه ای به من بگویی که وقتی ماهی را از تو گرفتم، چه گفتی ؟؟؟ گفت به آسمان نگاه کردم و گفتم : پروردگارا... او قدرتش را به من نشان داد، تو هم قدرتت را به او نشان بده! این داستان تاریخی یکی از زیباترین سلاحهای روی زمین را به ما معرفی میکند، این سلاح سلاح دعا است... https://eitaa.com/mesbah_family124🌸🌺🌸🌺
653.3K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نیکی به پـــدر و مــادر داستانی است که تو آن را می نویسی ،  و سالها بعد فرزندانت آن را برایت حکایت می کنند " پس خوب بنویس " ... https://eitaa.com/mesbah_family124🌸🌺🌺
مطالبی جالب از زبان یک دکتر باتجربه: *تا توانستم، ندانستم چه سود؟* *چون که دانستم، توانستن نبود!!!* یک دکتر باتجربه نقل می‌کند ۴۸ سال است که با افتخار دکترای پزشکی گرفته‌ام. حالا پس از ٤٨ سال طبابت ، *فهمیده ام که : دردسر ، سردرد می آورد؛ و درد دل از دل درد مهمتر است! *فهمیدم* عصای پیری و کوری با عصای تجویزی دکترها فرق می‌کند! *فهمیدم* بیماریها یا ارثی است یا حرصی! *فهمیدم* هیچ متخصص قلبی، قلب شکسته را نمی‌تواند درمان کند و قلب سنگی و سخت را نمی‌شود پیوند زد و عمل کرد تا درمان شود. *فهمیدم* جراحی زیبایی برای لبخند بر روی صورتها امکانپذیر نیست؛ دلت باید شاد باشد. *فهمیدم* دلت اگر گرفت هیچ دکتری نیست که خوبش کند. *فهمیدم* متخصصان چشم نمی‌توانند آدمهای بدبین، ظاهربین، خودخواه و متکبر را درمان کنند. *فهمیدم* تنفس مصنوعی، هوای تازه می‌خواهد نه چیز دیگری! *فهمیدم* هیچ متخصص داخلی ای نمی‌تواند به داخل وجود آدمها ورود کند و بفهمد در درون آنها چه می‌گذرد. *فهمیدم* تب عشق را هیچ تب بری کنترل نمی‌کند. *فهمیدم که* اگر قند در دلت آب شود دیابت نمی‌گیری، بلکه به آرامش میرسی. *فهمیدم که* متخصصهای گوش، شنواییِ تو را بهتر می‌کنند ولی خوب گوش دادن را به تو یاد نمی‌دهند. *فهمیدم* سرطان یعنی به یکجای زندگی آنقدر توجه کنی که بقیه زندگی از دستت برود. *فهمیدم* بیماران اعصاب و روان آنهایی نیستند که پیش روانپزشک می‌روند، بلکه آنهایی هستند که آدم را روانی میکنند. *فهمیدم* هیچ ارتوپدی نمیتواند استخوان لای زخم را بردارد یا درمان کند. *فهمیدم* زخم زبان؛ عفونتی دارد به عظمت کوه دماوند و کینه توزی و انتقامجویی با هیچ چرک خشک کن و آنتی بیوتیکی درمان نمی‌شود! *فهمیدم* خود بزرگ بینی به هورمون رشد ربطی ندارد و آدمها با فکرشان بزرگ می‌شوند نه با هورمون رشد! *فهمیدم* خون دل خوردن، بیماری خونی نمی‌آورد و دل پر خون هم باعث فشار خون نخواهدشد. *فهمیدم، فهمیدم، فهمیدم و سرانجام فهمیدم،* *که هیچ چیز نفهمیدم...* بياييد طبيب واقعی هم باشیم، امروزمان درحال گذشتن است، فردایمان را با گذشته مان شیرین کنیم. ما به مهربانی با هم محتاجیم https://eitaa.com/mesbah_family124🌸🌺🌸🌺
747.4K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به روزگار گفتند‌: چرا رویِ چرخ و فلکِ تو بعضیا بالان و بعضیا پایین؟ لبخند زد و گفت ‌: نگران نباش می چرخد!!!! دور گردون گر دو روزی بر مرادِ ما نرفت دائما یکسان نباشد حالِ دوران غم مخور هان مشو نومید چون واقف نه ای از سِرِ غیب باشد اندر پرده بازی هایِ پنهان غم مخور https://eitaa.com/mesbah_family124🌸🌺🌸