⭕️ عملکرد دوازده ساله ایران در سوریه
✍️مهدی جهانتیغی
1️⃣ در داخل و خارج از ایران و بسیاری از دوستان و دشمنان میگویند چرا ایران نتوانست دولت سوریه را حفظ کند؟ پاسخ به این سوال در ساعات گذشته متعدد داده شده ولی این پرسش یک فرامتن مهم دارد و آن اینکه انتظار و محاسبه درباره جمهوری اسلامی در داخل و خارج از ایران این است که این توان وجود داشت که بتواند کیلومترها دورتر از خودش یک نظام سیاسی را حفظ کند. بنابراین در دل این سوال و یا حتی به نوعی انتقاد، در واقع اعتراف به قدرتمندی ایران وجود دارد. کشوری که تنها چهار دهه قبل بخشی از شهرهای خودش توسط ارتش بعثی عراق تسخیر شده بود اینک از سقوط شهرهای کشور متحدش، مورد سوال قرار می گیرد. با این وجود اگر در داخل سوریه عزم نظامی و مردمی بیشتری وجود داشت، ایران همانند سالهای گذشته اجازه نمیداد، دولت سوریه سقوط کند.
2️⃣ ایران در حالیکه چندین نظام عربی در تونس، مصر، یمن، لیبی و... در اواخر دهه هشتاد بر اثر اعتراضات سقوط یا به شدت متزلزل شده بودند، نه تنها با حضور در شام، نظام سوریه را حفظ کرد بلکه خطر بین المللی داعش را از خودش و دیگر کشورهای منطقه نیز دفع کرد. ایران در میانه حوادث سوریه، به محور نظامی مقاومت چندین ملیت دیگر را همانند فاطمیون افغانستان و یا زینبیون پاکستان و همچین بسیج وطنی در سوریه به صورت سازمانی اضافه کرد. تقویت لجستیکی و افزایش تجربه و توان عملیاتی حزب الله در همین مقطع به قدری افزایش پیدا کرد که در شرایط سخت جنگ 55 روزه که بسیاری از ارتشهای ملی کشورهای منطقه هم نمی توانند، آن را تحمل کنند، به خوبی میزان موفقیت خودش را نشان داد.
3️⃣ در حوزه مباحث فرهنگی، ایران با حضور در سوریه یکبار دیگر ارزشهای دفاع مقدس را با طرح گفتمان مدافعان حرم زنده کرد و الگوی فرهنگ جهادی خود را با سرعت و در گستره وسیعی در منطقه تکثیر و افزایش داد. ایران اینک در سوریه ریشه دارد و با سقوط دولت در سوریه دچار سختی و ضعف شده ولی قابل حذف شدن کامل نیست و چه بسا فرصت احیا و تقویت نفوذ سیاسی، اجتماعی و امنیتی مجدد آن نیز به روشهای دیگر در فاصله نه چندان دور دوباره فرآهم و یا لاجرم اتفاق بیافتد.
4️⃣ اگر ضعفها و محدودیتهای اقتصادی ایران و سنگ اندازیهای متعدد دول خارجی نبود، شاید ایران در حوزه اقتصادی نیز به مراتب کارنامه قابل بیان تری در سوریه داشت. میتوانستیم با عزم بیشتر و عدم برخی غفلتها، کارنامه بزرگتر و درخشان تری به خصوص در مسایل اقتصادی و اجتماعی در سوریه داشته باشیم و حتی میشود گفت که اگر در این دو حوزه قویتر بودیم، شاید امروز دولت سوریه نیز به راحتی سقوط نمیکرد، هرچند محدودیتهای ما و ضعف های داخلی سوریه نیز در اینباره بسیار جدی بوده و نمی شود در قضاوتها از کنار آنها به راحتی گذشت. جمع بندی کلام اینکه با همه ضعفها و سرعت غافلگیرکننده سقوط ارتش و دولت سوریه، ایران هیچگاه در نیم قرن گذشته خود در منطقه شام بهرهبرداریهای راهبردی نظامی و سیاسی به اندازه دوازده سال گذشته نداشته و با توجه به سوابق دیرینه دو کشور در پنجاه سال اخیر بینظیر بوده و توانسته ذخایر پنهان و آشکار بزرگی برای آینده کشور و منطقه ایجاد کند.
@mahdi_jahantighi
@mesle_Beheshti
🔺|مردم نداشتیم؛ پس شکست خوردیم|(۱)
[درباره سقوط نظام بشار اسد]
✍حمیدرضا میررکنی بنادکی
۱. عجیب است؛ در وضعیتی که مقاومت در اوج آمادهباش جنگی است، سوریه از دست برود. در واقع پشت جبهه از دست برود. سقوط سوریه نه حاصل تمرکز جبههها بر اسرائیل بود و نه حاصل ضعف محور مقاومت از حیث لجستیک و ... . ماجرای سوریه اصلا یک شکست نظامی نیست؛ بلکه یک شکست سیاسی است. ما در سوریه سرزمین داشتیم، جاده و محورهای امن مواصلاتی داشتیم ، لجستیک داشتیم، هماهنگی با سطوح عالی آن کشور را داشتیم، ... ؛ چه نداشتیم؟ «مردم».
کسانی که ماجرای سوریه را به «مقبولیت نداشتن بشار» تقلیل میدهند، ذات و اساس مقاومت را فهم نکردهاند. مقاومت پیش از آنکه چیزی از جنس اسلحه دستگرفتن و تیر انداختن باشد، تعهد به «خلق مردم» و «مدخلیت مردم» است و واجد طرحی از «شأن انسان». داعیه مقاومت نشاندن مردم بر نقطه «حکومت» است؛ «و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین». ما مردم را واجد شان و قدری بزرگ میدانیم، شأن فطرت چقدر است؟ «کل مولود یولد علی الفطره»؛ فطرت حنیف همان توحید جبلی آدمی است. توحید شأنش چقدر است؟ مردم شانشان همان قدر است. اگر موفق بشویم مردمی «متولد» بکنیم!
مردم لبنان از پس مجاهدتهای کسی نظیر امام موسی صدر(و دیگر علمای مقاومت لبنانی)، موفق به خلق مردم و بهطور طبیعی موفق به تشکیل «حزبالله» شد. نیز عراق از پس خلق مردمی که با مجاهدتهای حوزه عظیم القدر نجف و شخص آیتالله سیستانی رخ داده بود، موفق به تشکیل دولت شد؛ که بهطور طبیعی گفتمان مقاومت در آن سهمی عظیم و قابل اعتنا دارد. اما جایی که مقاومت در آن موفق به «تولید و تولد مردم»ی نشده است، چطور میتواند در محور مقاومت بماند؟ سوریه پل مقاومت بود، سوریه به اعتباری قلب مقاومت بود، سوریه سد بزرگی در راه دشمنان مقاومت بود؛ اما آیا به این اعتبار واقعا جزوی از بلوک مردمی مقاومت اسلامی بود؟ مقاومت از ناحیه سوریه ضربه خورد و دچار شکست شد، زیرا مقاومت در آنجا موفق به خلق و تولد مردمی نشد. ما در سوریه بنا به اقتضا و شرایط با بازماندگان همان تفکر و سیاستی همپیمان بودیم که یکبار در برابر رژیم در ۱۹۶۷ میلادی شکست خورده بود؛ البته با نسخهای ضعیفتر از آن. همان تفکری که دولت را بدل به یک تشکیلات بزرگ از فرمانبرداران میکند و مردم را در بهترین حالتش به افرادی «خدمات بگیر» تقلیل میدهد. خلاصه؛ آنچه سیاست میسازد؛ مردم است. ما در سوریه مردم نداشتیم. سوریه پادگان بزرگی بود که طبق رویههای معمول نظامی صرفا «اداره» میشد. این غیر از «مقاومت اسلامی» است. مردم نداشتیم، پس شکست خوردیم.
این البته به این معنا نیست که ایستادگی جمهوری اسلامی در کنار نظام بشار اسد خطا بود. این ایستادگی علل و عوامل و دلائل خودش داشت که قابل توضیح و قابل دفاع است. اما باید علت اصلی شکست را شناخت و فریب تحلیلهای معمول ظاهری را نخورد. سنت الهی و مجرای جریان حق این است که قرآن میفرماید؛ «ان الله یدافع عن الذین آمنوا» و پیدا است که تحقق فعل «یدافع» بدون تحقق «الذین آمنوا» میسّر نیست.
۲. خلق مردم غیر از کارهایی از سنخ «روابط عمومی» است. خلق مردم چیزی غیر از راهاندازی دفتر و دستک رسانهای در آن کشور است. خلق مردم چیز دیگری است. خلق مردم حتی چیزی غیر از تاکتیکهای معمول خلق «سرمایهاجتماعی» است. اصلا مسئله مقبولیت این آقا و آن آقا نیست. خلق مردم یعنی عودت دادن جماعت به آن فطرت متعالی و توحیدی؛ که درکی از حق دارد و درکی از باطل؛ با این درک هم عهد با کسانی میشود و سیاست میسازد. میجنگد، میکشد و کشته میشود. خلق مردم چنین چیزی است. تنها این اتصال به حق است که مردمِ مقاومت خلق میکند و استقامت در صحنه میسازد. حاج قاسم سلیمانی در سخنرانی خود به تاریخ 26 بهمن ماه 1396 در توصیف مردم مقاوم لبنان اینطور میفرماید: «اینها چرا در کنار حزبالله ایستادهاند؟ چرا بسیاری از شخصیتهای روحانی و ارزشمند سنّی از حزبالله جدا نمیشوند؟ این چیست؟ مال چه است؟ چه ارزشی دارد؟ سعودی میلیاردها میدهد... . این تشخیص حق است.» به قدر یک اطراح کفایت است.
(ادامه در فرسته بعدی)
@konashmirrokni
@mesle_Beheshti
🔺|مردم نداشتیم؛ پس شکست خوردیم|(۱)
[درباره سقوط نظام بشار اسد]
(بخش دوم)
✍️حمیدرضا میررکنی بنادکی
۳. پرسش «مردم چگونه متولد یا خلق میشوند؟» پرسشی است که میتواند افق سیاست حال و آینده مقاومت در ایران و جهان را بسازد، عملش را جهتدهی کند، و نیروهایش را سازماندهی دوباره کند. فعالیتهای تبلیغی ما و آنچه که رهبری در پاسخ به نامه شهید سلیمانی بعد از پایان داعش تحت عنوان «کار فرهنگی بصیرت افزا» طرح کرده بودند، در پرتو این پرسش تفسیر و سر و شکلی تازه خواهند یافت. اگر عمیقا به این سوال متعهد باشیم... . اگر جمله «فرصتی که در تهدیدها هست در خود فرصتها نیست» حاج قاسم را قبول داشته باشیم، و بنظر تنها فرصت ما در این تهدید بزرگ که سوریه را در نوردیده، فرصت «خلق مردم» باشد. مردمی نو، با عهدی نو؛ و نه نامردمی دوباره با بدعهدیهای دوباره. در غیر این صورت، شکستهای موضعی ما(مقاومت) به یک فرایند استهلاک و قهقرا تبدیل خواهدشد. و البته که باذن الله چنین نخواهدشد.
(پایان)
@konashmirrokni
@mesle_Beheshti
🔻درباره سوریه
۲
✍️علی مهدیان
🔹بشار اسد کنار رفت، تحریر الشام قدرت را در دست گرفت. این اتفاق یعنی ایران حضورش و ابتکار عملش در سوریه تحت الشعاع قرار میگیرد. این اتفاق به نفع ایران نیست. اما چند سوال
🔹اولا کنار رفتن بشار اسد یک دلیلش ارتش ضعیف و منفعل بود، سوال این است آیا بدنه مردمی سوریه هم مثل ارتش خسته و منفعل شده اند؟ یا اینکه مردم یا لااقل گروههایی در سوریه همراه جبهه مقاومتند؟ برای پاسخ به این پرسش به این نکته بیندیشید که آیا مقاومت سوریه تا امروز در اصل محصول ارتش کشور بوده یا مردم؟ آیا موفقیتهای سوریه در مقابل تکفیر داعشی محصول قدرت نظامی روسیه و ایران بوده یا اولا مردم سوریه؟ اگر بگوییم مردم سوریه اساسا حال مقاومت ندارند و منفعلند، آنچه ایران از دست داده در حد زمین است ولو به لحاظ جغرافیا مهم، نه حلقه ای از حلقات مقاومت، اگر بگویید مردم سوریه یا جریانات و گروههایی در آن، در وضعیت مقاومت قرار دارند، این حقیقت از دست نرفته و هنوز هم حضور دارد و طبیعتا کنشگری خواهد کرد. حقیقت مقاومت قبل از آنکه پدیده ای نظامی و سیاسی باشد یک حقیقت مردمی است. تحلیل جنگ بدون این ریشه اصلی خطا است.
🔹سوال دوم آنچه ایران در داستان جنگ با داعش به دست آورد چه بود و امروز چه مقدار از آن از دست رفته؟
☘ یک اینکه مقاومت یک حلقه آتشین منسجم جبهه ای حول اسراییل نبود و الان هست، این که از بین نرفته،
☘دو اینکه قدرت ایمانی و سپس نظامی هر حلقه مقاومت در این حد نبود که اسراییل هیچ کدام را حتی حماس در محاصره کامل را نتوانسته نابود کند و بنای پذیرش این واقعیت را دارد
☘سه اینکه پدیده داعش با تحریر الشام متفاوت است، آن امتی بود این ملی، آن تکفیری بود این عملگرا، آن سلاحش خوف بود این تزویر، داعش نابود شد و هنوز سر بر نیاورده،
☘چهار اینکه اسراییل آن روز با امروز به لحاظ وضعیت درونی و مشروعیت جهانی و ضعف در چنین حال و روز و در لبه پرتگاه سقوط کامل نبود. اینها محصول جنگ با داعش است،
☘پنج اینکه تشکیل انواع گروههای مقاومت در عراق و سوریه را نداشتیم که الان وجود دارند،
☘شش اینکه پایگاه ها و ناوگان آمریکایی اینطور در کل منطقه تهدید نمیشد الان میشود،
سوال اینکه با کنار رفتن حکومت بشار چه اندازه از این آورده های مهم مبارزه با استکبار بعد از جنگ در سوریه را از دست داده ایم؟
🔹سوال سوم دقیقا نگران چه هستیم؟
☘طبیعتا فروپاشی کامل نظام سیاسی و هرج و مرج در سوریه خطرناک است، فضا برای دست اندازی دشمن فراهم تر میشود، احتمال ظهور گروههای عجیب و غریب جدید تکفیری زیاد است، این ضعف فشار بر مردم سوریه را بیشتر میکند،
☘احتمال چند پارگی سوریه نیز هست و آن نیز بروز ضعف بیشتر این کشور خواهد بود و سوگیری همه منطقه نسبت به اسراییل را نیز تحت الشعاع قرار میدهد،
☘حاکمیت موجودیتی مثل تحریر الشام نیز باعث ضعف مردم خواهد بود سوگیری حاکمیت این کشور به نفع اسراییل در منطقه بیشتر خواهد شد، چیزی شبیه ترکیه یا امارات البته با توجه به حال مردم سوریه و خوی اسراییل بعید است این موجودیت کاملا در اختیار جبهه استکبار قرار بگیرد
لکن همه این سه احتمال نشان دهنده مسوولیت جدیدی است که کل جبهه مقاومت در قبال سوریه باید ایفا کند. و نه ایران نه کل مقاومت این حلقه مهم را رها نخواهد کرد. اما اینها معنایش ابدا بازگشت به گذشته نیست. دقت کنیم در وضعیت جنگ تمام عیار با جبهه استکبار هستیم میزنیم و میخوریم، آنچه اتفاق میافتد وضعیت جدیدی را شکل میدهد برای مبارزه، نه احساس انفعال و ترس و بازگشت.
@ali_mahdiyan
@mesle_Beheshti
🔻 هفت عامل فروپاشی سریع سوریه اسد
✍️علیرضا کمیلی
🔹پرسشی که اینک همه جهان را فرا گرفته علت فروپاشی فوری نظام سوریه در طول یازده روز بود. من به سه دلیل عمومی و چهار دلیل مربوط به شرایط اخیر اشاره میکنم:
🔹اول، بدبینی شدید جامعه سوری نسبت به حاکمیت بود که منجر به تضعیف شدید حمایت مردم و عدم تمایل آنان به دفاع گشت.
🔹دوم، فروپاشی اقتصاد سوریه بدلیل جنگ و تحریم بود که خستگی مردم از حاکمیت را به اوج خود رساند.
🔹سوم، فساد موجود در ارتش سوریه که از گذشته به رشوه گیری گسترده معروف بود و اساسا انگیزه جنگیدن نداشت! عملا ارتش هیچ جنگی در این روزها نکرد و مسلحین بدون درگیری جلو آمدند. خریدن برخی سران ارتش هم منتفی نیست.
🔹چهارم، بازسازی تصویر معارضه در سالهای اخیر و خصوصا در ابتدای ورود به حلب بود که مردم را از تصویر قاتل وحشی فاصله داد و حتی آن را مفیدتر از دولت خود دیدند!
🔹پنجم، عدم درخواست جدی اسد از ایران برای دخالت بدلیل دل بستن به وعده های دیگران بود. همین که مسلحین دو روز در حمص معطل شدند بدلیل حضور برخی نیروهای غیرسوری بود و نهایتا هم ارتش خالی کرد.
🔹ششم، حذف کردن قوات وطنی سوریه، که ایران در کارکرد مستشاری خود آموزش داده بود با انگیزه گرفتن کمک مالی از غرب- در دو سال اخیر- که اگر بودند جای ارتش پر میشد.
🔹 هفتم، اعلام عدم حمایت جدی روسیه در سفر آخر بشار به آنجا بود که منجر به ناامیدی او از امکان مقاومت داشت.
📍 @komeilialireza
@mesle_Beheshti
🔺اقتصاد و جنگ در سوریه!
✍️صابر گلعنبری
در این روزها پس از حمله گروههای مخالف مسلح در سوریه و سیطره بر مناطق مهمی در شمال این کشور همچون حلب این پرسش کانونی درباره علت یا علل این پیشروی سریع مطرح شده است.
قبلا هم تقریبا به علل عمده پرداختهام؛ همچون مشغولیت متحدان دمشق از ایران و حزبالله به جنگ با اسرائیل، و روسیه به جنگ با اوکراین و البته به نوعی نقش و درنگ سوالبرانگیز مسکو در یک هفته اخیر که بمبارانهای دو سه روز اخیر نیز نمیتواند توجیهگر نظارهگری آن تا تصرف حلب و پیشروی به سمت حماه باشد.
اما علل داخلی چه بسا از اهمیت بیشتری برخوردار باشد؛ مهمترین آنها وا دادن ارتش سوریه و فروپاشی سریع و دومینووار خطوط دفاعی آن از ریف حلب تا نزدیکی حماه در همان روزهای اول آغاز حمله است که حتی موجب شگفتی خود مهاجمان نیز شد. اما این اتفاق دو دلیل دارد؛ نخست خرید و همکاری برخی افسران ارتش با مخالفان و دیگری بیانگیزگی نیروهای آن که فرار را بر قرار ترجیح دادند. همین دو عامل نیز به یک علت بسیار مهم بر میگردد و آن هم بحران اقتصادی کشنده در مناطق تحت کنترل نظام سوریه است.
وقتی میانگین دریافتی ماهانه نیروهای ارتش و کارکنان دولت سوریه حدود 20 دلار است که پول بسته سیگار آنها هم نیست و کفاف مخارج یک روز آنها و خانوادههایشان را نمیدهد، این وادادنها و عقبنشینیها طبیعی است و دیگر نه انگیزهای برای جنگیدن میماند و نه مثل گذشته ایدئولوژی بعث با نبود پول در سایه فساد سیستماتیک در نهادهای حکومتی رنگ و حنایی برای آنها دارد.
البته رئیس جمهور سوریه دیروز حدود 7 دلار افزایش داد اما چیزی نیست.
اما در مقابل طرف مقابل به دلایل متعددی از انگیزه بیشتری برخوردار است. عامل اقتصادی پیشران مهمی در بالا بردن انگیزه گروههای مسلح بوده و هست. در کل وضعیت اقتصادی ساکنان شمال سوریه و مناطق حکومت خودگردان کٌردی بهتر از مناطق تحت کنترل دولت سوریه بوده و هست.
اقتصاد مناطق تحت کنترل مخالفان به نوعي تابع اقتصاد ترکیه شده و لیر این کشور در آنها حاکم است و دستمزدها هم غالبا از طرف دولت ترکیه تامین میشود.
هر چند در این مناطق هم با توجه به افت مستمر ارزش لیر ترکیه وضعیت اقتصادی چندان خوب نیست، اما بسیار بهتر از دمشق و دیگر مناطق تحت کنترل دولت سوریه است. به عنوان مثال، میانگین دستمزد ماهانه کارگران و کارکنان در مناطق تحت کنترل مخالفان حدودا به 100 دلار میرسد؛ یعنی رقمی 5 برابر حقوق یک افسر ارتش دولت سوریه. اما حقوق برخی نیروها، مدیران ادارات و نهادها در شمال سوریه (بخش تحت کنترل مخالفان) به 200 تا 500 دلار هم میرسد.
در کنار آن هم ترکیه و شرکتهایش در سالهای گذشته سرمایهگذاریهای قابل توجهی در زیرساختهای شمال سوریه به ویژه مناطق تحت کنترل «ارتش ملی سوریه» (ارتش آزاد سابق) داشته است؛ از جمله در بخش برق و در حالی که این مناطق برق دارند، اما مناطق تحت کنترل نظام سوریه اساسا در تاریکی بوده و برقی ندارند. در برخی شهرها مثل حلب قبل از سقوط، فقط در شبانهروز دو ساعت برق داشتند و هم اکنون ترکیه درصدد تامین برق این شهر راهبردی است. کما این که خود دمشق پایتخت این کشور 3 ساعت در روز برق دارد.
لب کلام این که اقتصاد در کنار عوامل دیگری در امتداد بحران سوریه، نقش کلیدی در پیشروهای اخیر مخالفان داشته است و اگر آنها نیز ماهی 10 تا 20 دلار میگرفتند که قوت روزانه خود و خانوادههایشان را تامین نکند، بعید بود که این گونه بجنگند و پیش بروند و اگر هم پیش میرفتند بعدا در جایی آنها نیز وا میدادند.
نتیجه این که نقش اقتصاد چنان اساسی است که در پروندههای کلان امنیتی و نظامی چون بحران سوریه در بزنگاه، عامل تعیین کنندهای است.
سیاست خارجی اقتصادمحور ترکیه در چنین ابربحرانهای امنیتی نیز پیوست اقتصادی قابل توجهی دارد؛ چنان که اقتصاد شمال سوریه کاملا به اقتصاد ترکیه وابسته است؛ به نحوی که اگر هم بخواهد نمیتواند به این وابستگی پایان دهد و همین خود ژئوپلیتیک شمال سوریه (فعلا مناطق تحت کنترل مخالفان) را به نفع ترکیه دگرگون کرده است.
حالا هم که حلب به تصرف آنها درآمده است؛ از یک سو به علت اهمیت اقتصادی این شهر، بحران اقتصادی دمشق و دیگر مناطق نظام وخیمتر خواهد شد و از دیگر سو وزنه ژئوپلیتیک ترکیه در شمال سوریه سنگینتر میشود و پس از تثبیت تصرف حلب، پروژههای کلان اقتصادی خود در آن را کلید خواهد زد.
شکی نیست که قدرت نظامی مولفه عمده و تعیین کنندهای در جنگهاست اما در مقابل نیز در دنیای جدید کشوری که اقتصاد و پول نداشته باشد، شورویِ برخوردار از 6 هزار بمب اتم هم باشد، در نهایت، جنگ و منازعه با رقبا و دشمنان را میبازد.
البته اقتصاد بدون پشتوانه قدرت نظامی نیز به ویژه در خاورمیانه به تنهایی تامین کننده امنیت نیست.
@Sgolanbari
@mesle_Beheshti
📌چند خطی درباره سوریه
✍🏻مهدی خانعلیزاده
🔸فرایندی که در کمتر از ۱۰ روز منجر به سقوط حکومت در دمشق شد حاصل یک فرایند نظامی و مبارزاتی نیست؛ بلکه یک روند سیاسی و دیپلماتیک است. یعنی مجموعهای از بازیگران - روسیه، ترکیه، قطر، آمریکا و حتی احتمالاً خود بشار اسد - دست به معاملات سیاسی زدند تا چنین اقدامی امکانپذیر شود. غائب بزرگ این فرایند سیاسی، ایران بود.
🔹ایران به وضوح غافلگیر شد. صحبتهای چند ماه پیش رهبری در دیدار با اسد، راهبردهای رسانهای نهادهای حاکمیتی مبنی بر ایجاد شبکههای مستقل تلویزیونی برای پوشش اخبار و تحولات سوریه در همین چند ماه اخیر صحبتها و راهبردهای متضاد و متناقض در روزهای اخیر، موید این ادعاست که تهران برآوردی از این شرایط نداشته و با یک غافلگیری روبرو شده است.
🔸تحرکات اخیر دیپلماتیک ایران برای جا نماندن از روند تحولات بود؛ یعنی به محض روی دادن اتفاقات و بعد از برطرف شدن شوک، تهران تلاش کرد تا سهم خود از این معادلات سیاسی را پیدا کند. رایزنیها اخیر وزیر خارجه و نماینده رهبری در دوحه و دمشق در همین راستا بوده است. ایران از اصل ماجرا جا ماند ولی تلاش کرد که از فرع ماجرا بی دستاورد نباشد.
🔹سقوط دولت سوریه آسیب مستقیم و جدی به منافع ملی ایران است. حالا کار برای بازیابی و ترمیم شبکه مقاومت بسیار سختتر از قبل شده و برخلاف صحبتهای روز گذشته آقای عراقچی، «راههای جایگزین سوریه» در کوتاه مدت در دسترس نخواهند بود.
🔸برخی صحبتها درباره پشت کردن اسد به ایران به دلیل وعدههای برخی کشورهای عربی ناقص و غیردقیق است. ضمن اینکه باید تایید و تاکید کرد که اسد امروز، اسد ۲۰۱۶ نبوده و نیست اما نگاهی به رفتارهای دمشق در برابر ترکیه نشان میدهد که روایت «کنار گذاشته شدن تهران توسط بشار اسد» فقط یک شوخیست تا یک واقعیت میدانی. نباید عدم توانایی در مدیریت میدان و ایجاد هماهنگی بین منافع متعارض یک واحد سیاسی مهم برای منافع ملی را به "عدم همراهی طرف مقابل" تقلیل داد.
🔹راهبرد ایالات متحده آمریکا در منطقه غرب آسیا، ایجاد دولتهای فرومانده یا همان failed state است. بر همین مبنا احتمالاً سوریه حداقل در کوتاه مدت شاهد یک ساختار سیاسی منسجم نخواهد بود و مدلی از لیبی و شاید مدل ضعیفتری از عراق بر آن حاکم خواهد بود.
🔸دوستان تحلیلگر ولی خوشبینی که از لزوم کاهش تنش با اسرائیل صحبت میکردند و آن را مایه نجات بکه مقاومت میدانستند، حالا با نتایج این تجویز خطرناک و بیمبنای خود روبرو هستند. گامهای بعدی این مسیر سایر اعضای شبکه مقاومت خواهد بود. احتمالاً از یمن آغاز شود و به واحدهای دیگر نیز سرایت کند. راهبرد ایران به عنوان مرکزیت شبکه مقاومت "باید" جلوگیری از پیشرفت این روند باشد؛ با هر وسیلهای، با هر روشی. توصیه به عدم افزایش تنش خروجی مشابهی با وضعیت ایران در شهریور ۱۳۲۰ خواهد داشت.
@mesle_Beheshti
🔻 گفتمان انقلاب و طرح مفهومی شکست
✍️سجاد_صفارهرندی
🔺 به نظر میرسد گفتمان انقلاب از فقدان طرحی مفهومی برای شکست رنج میبرد. گرچه در منطق متعالی دینی به معنای واقعی «بچه شیعه باخت نمیدهد» و ما به شرط ایفای تکلیف چه ببریم چه ببازیم برندهایم، اما در چارچوب مناسبات این دنیایی کردار مقاومت همچون هر کردار بزرگ اجتماعی دیگری ناگزیر از پیروزیها و شکستهاست. تاریخ مقدس حکایت از آن دارد که خداوند برای بهترین بندگان و برگزیدگان خود نیز فتح و ظفر مداوم را مقدر نساخته، البته که وعدۀ او درباره پیروزی نهایی تخلف ناپذیر است.
پس اگر وقوع شکست در مراحل حرکت ناگزیر باشد، داشتن طرحی مفهومی از شکست نیز لازم است. در فقدان این امر از پی وقوع هر شکست دو واکنش عمده حاصل میشود. صدایی شکست را همچون رسیدن به خط پایان و بنبست مطلق معرفی میکند و از آن بطلان هدف و مسیر را نتیجه میگیرد. در مقابل و احتمالاً در واکنشی پیشدستانه، صدایی از اساس وقوع شکست را انکار کرده و حتی روایت ظفرمندانه از آن ارائه میدهد.
لازم است با فرآروی از این دوگانه نارسا و انسدادآور امکانی برای هضم و شناسایی شکست بیابیم. شکست –آنچنان که در متن تجربه یکی از تلخترینهایش در غائله اخیر شام هستیم_ پایان راه نیست. تجارب دور و نزدیک تاریخی ما و دیگران حکایت از آن دارد که شکستهایی حتی سهمگین و بزرگ چگونه زمینهساز خیزشهای دورانساز شدهاند. در عین حال، شرط چنین بهرهای آن است که شکست را همچون شکست به رسمیت بشناسیم. با عقل سرد و بدون هیجان و عاطفه به آن چشم بدوزیم و در اسباب و علل آن بیاندیشیم.
منبع:
@esharat_57
@mesle_Beheshti
⛔️ «دلایل اقتصادی سقوط بشار اسد»
✍️#محمد_طاهر_رحیمی
🔻 شروع دومینوی شکست سوریه به 2005 باز میگردد زمانیکه برخی «اقتصادخوانهای سیاستندان» با بلاگری رسانهای بر طبل توهمِ «دولت بزرگ و پرخرج» کوبیدند تا سیاستهای «رفاه عمومی» سوریه را در هم بشکنند که امروز ثمره شوم آن بشود انهدام سرمایه اجتماعی دولت.
🔻 سوریه با همه نواقص اقتصادی که داشت اما چتر رفاهی عمومی را در حوزه خدمات عمومی مثل بهداشت و درمان، آموزش، بیمه و تأمین اجتماعی و نظام بازنشستگی فراهم کرده بود. حتی تسهیلات دهی خوبی برای حوزه کشاورزی و خودکفایی کالاهای اساسی خود به اجرا گذاشته بود تا اینکه عده ای مبتنی بر آموزههای جزوات اقتصادی خود، بدون توجه به هیچ کدام از سایر ابعاد سیاسی، اجتماعی، امنیتی و اقتصادی سوریه، با اهدافی مثل «کاهش مخارج دولت، چابکسازی دولت، توزیع عادلانه!! یارانه و ...» و دقیقا با همین واژگان، بشار اسد را به سمت حذف سیاستهای رفاه عمومی در سوریه بردند.
⛔️ حذف یارانهها شروع شد، سوخت و نان گران شد، حمایت دولت از تولید کالاهای اساسی غذایی و کشاورزی شدیدا کاهش پیدا کرد، سوریه به واردکننده بسیار از همین کالاها تبدیل شد. نظام بیمه عمومی عملا لغو شد و بیمارستانهای دولتی به سمت خصوصی شدن رفتند و هزینه درمان سر به فلک کشید.حتی حوزه آموزش هم به سمت خصوصی شدن پیش رفت تا جاییکه از مهدکودک تا دانشگاه را شامل میشد.
🔸 اما نه دولت چابک شد، نه بخش خصوصی توسعه یافت، نه درآمد سرانه رشد کرد، نه بهرهوری و توسعه به صرفه شد و نه هیچکدام از درهای آرمانشهر تَوَهمی آن اقتصادخوانهای مشاور بشار اسد باز شد.
⛔️ رسانههای دولتی سوریه هم با تریبون دادن به این جریان، ناخواسته سقوط را تسریع کردند.
📝 نتیجه: انهدام سرمایه اجتماعی اسد و شروع و توسعه ناامنی های گاه و بیگاه از شمال و جنوب سوریه.
⛔️ این عاقبت حتمی هر دولتی است که حکمرانی را به دست «اقتصادخوانهای سیاستندان» و بلاگرها بدهد.
@mesle_Beheshti
🌕 از اشرف غنی تا بشار اسد
✍️#محسن_دنیوی
🔺 ۱۵ اوت ۲۰۲۱ یعنی سه سال پیش، دولت اشرف غنی که با حمایت کامل آمریکا در افغانستان بر سر کار بود، سرنگون شد و طالبان بعد از ۲۰ سال دوباره بر افغانستان حاکم شد.
اتفاقی که با سرعت خیرهکننده رخ داد و همگان به جای کلمه فتح شهرها، از عبارت کنایهآمیز دانلود شهرها برای نحوه فتح شهرهای افغانستان توسط طالبان استفاده میکردند. شهرها بدون هیچ مقاومتی تسلیم میشدند و خبری از ارتش نبود و اعضای دولت اشرف غنی فرار کردند و با ثروتی که برخی از قبل داشتند و بر آن افزوده بودند به خانههای خود در کشورهای مختلف اروپایی و آمریکا رفتند.
جو بایدن، رئیسجمهور وقت ایالات متحده درباره این سقوط سریع اظهار داشت که اگر نیروهای افغان توانایی کنترل کشور را نداشتند، پس ادامه حضور نیروهای آمریکایی در افغانستان «تغییری ایجاد نمیکرد»!
حالا با فاصله سه سال، بشار اسد بعد از ۲۴ سال حکومتش پایان یافت و تحریرالشام با همان سرعت شهرها را فتح کرد و به دمشق رسید.
اینجا هم ارتشی برای مقاومت نبود و مردم سوریه مثل مردم افغانستان از وضعیت ناراضی و از سقوط حکومت راضی بودند و رییسجمهور و دولت عزمی برای ماندن نداشتند و مبارزان هم جدی و پاکار بودند!
پس اینجا هم بشار اسد مانند اشرف غنی سقوط کرد و این معادله تکرار شد که وقتی عزمی برای ماندن در راس حاکمیت نباشد و مردم ناراضی باشند و ارتشی مقاومت نکند و نیروی مبارز جدی در برابر دولتهای سست سوریه و افغانستان باشد، سرعت سقوط خیرهکننده است حتی اگر آمریکا پشتوانه افغانستان باشد و یا روسیه و ایران پشتوانه سوریه بوده باشند!
حالا برخی این سوال را دارند که آیا این الگو در عراق و ایران هم تکرار خواهد شد؟
درباره ایران باید به این چهار سوال جواب داد:
آیا میزان نارضایتی مردم به حدی است که راضی باشند جریاناتی مانند طالبان یا تحریرالشام یا افرادی شبیه ریگی یا سازمان منافقین بر ایران مسلط شوند و یا نیروهای خارجی کشور را تصرف کنند؟
آیا ارتش و سپاه و بسیج هیچ مقاومتی نخواهد کرد؟
آیا مسئولان اصلی کشور چمدان به دست شده و به سرعت فرار خواهند کرد؟
با همین سوالات، ماههای پایانی پهلوی را مرور کنید. مردم معترض و مشتاق به رفتن شاه، جریان مبارز جدی و محکم برای ایجاد تغییر، ارتش واداده و ضعیف و شاهی که معروف به شاه چمدان به دست بود و برای سومین بار کشورش را ترک کرد!
اینجا هم در ۴۵ سال پیش، سرعت سقوط بالا بود و آمریکا و انگلیس و اسرائیل نتوانستند حکومت مورد حمایت و همراهی خودشان را نجات دهند و پهلوی تمام شد...
منبع:
@esharat_57
@mesle_Beheshti
🔻نظام ما و تجربۀ تلخ اسد
✍️مهدی جمشیدی
[یکم]. همچنانکه انتظار میرفت، نیروهای روشنفکریِ سکولار پس از سقوط دولت اسد، بیدرنگ، انگشت اتهام را به سوی جمهوری اسلامی نشانه گرفتند و نظام را شبهنسخهای از دولت اسد انگاشتند و به آن هشدار دادند؛ چنانکه گویا زنجیرهای از برافتادنها و برآمدنها در راه است و نظام باید پیش از قرارگرفتن در شرایط اجتنابناپذیر و علاجنشدنیای همچون اسد، دردها و زخمهای درونیِ خویش را برطرف سازد. روشن است که هر چند حاکمیّت ما نیز گرفتار آفاتی است - که در ادامه از آنها سخن به میان خواهد آمد - اما مسألهها و نقاط ضعف، چیزهایی نیستند که این اینان میگویند. نخستین تجربهای که باید آموخت اما در بیان و قلم نیروهای روشنفکریِ سکولار، هیچ اثری از آن نیست، تجربۀ «اعتماد» به دولتهای غربی است. اسد گمان کرد که چون در وضع ثبات قرار گرفته و از موقعیّت جنگی عبور کرده، میتواند به این دولتها تکیه کند و از حمایت آنها بهرهمند شود، اما ناگهان و غافلانه، از همین نقطه، ضربۀ کاری خورد و قدرت را واگذار کرد. بدیهی است که تکفیریها، هر نام تازه و متفاوتی که برای خویش برگزینند، همچنان دستپروردههای دولت آمریکا هستند و کارکردی جز گشودن معبر برای آن دارند. اسد میخواست با کمک دولتهای غربی، این عروسکهای خیمهشببازی را مهار کند و چنین بود که به پیشخریدِ «وعدهها»ی آنها رو آورد. او پس از سالها تجربۀ عینی، خام شد و بهای این خامی نیز، واگذاری قدرت و گریختنش از سوریه شد. ما نیز در این وضع قرار داریم؛ هماکنون در دولت، نیروهایی حضور دارند که مایل به «مذاکرۀ با آمریکا» هستند و تصوّر میکنند میتوانند از طریق توافق، بنبستگشایی کنند، درحالیکه نهفقط تجربۀ اسد، بلکه تجربۀ برجام نیز آشکارا نشان میدهد که حاصل مذاکره، «قفلشدگی حاکمیّت» خواهد بود.
[دوم]. درسآموختۀ دیگر اینکه اگر حاکمیّت سیاسی، بدنۀ اجتماعیِ ایدئولوژیک و وفادار خویش را از دست بدهد و تصوّر کند که ارتش برای دفاع، کافی است، قافیه را خواهد باخت. در آغاز تصرّف سوریه از سوی تکفیریها، شهید سلیمانی و شهید همدانی، کوشیدند از ظرفیّت نیروهای اجتماعی و مردمی برای دفاع استفاده کنند و خودِ «جامعه» را در روند مقاومت، به حرکت آورند. ازاینرو، مقاومت از متن و عمق جامعه جوشید و اجتماعی و گفتمانی و ریشهدار شد. اسد و ارتش وی، هیچ درکی از این نوع منطق مواجهۀ نظامی نداشتند؛ درحالیکه ایران هم در تجربۀ دفاع مقدس و هم در تجربۀ فتنههای هفتادوهشت و هشتادوهشت، آن را به کار گرفته بود. هرگز نباید تصوّر کرد که مقاومت، مستلزم انباشت صددرصدی جامعه است؛ آری، هرچه که جامعه، همسوتر و همداستانتر با مقاومت باشد، پیشرویها و فتوحات، فزونتر خواهد بود، اما اگر چنین نشد، دستکم باید یک «هستۀ سخت» که از عمق جامعه برآمده باشد، در میان باشد تا دوام و بقای حاکمیّت، میسّر گردد. این سخن به معنی رهاساختن تودهها نیست، بلکه به این معنی است که نباید از تودهها، توقع مقاومت عینی و میدانی داشت. عموم جامعه، حداکثر در صحنهها و عرصههای بیهزینه یا کمهزینه، خودش را درگیر میکند، اما این حد از مشارکت، گرهگشا نیست. ازاینرو، باید جامعه را لایهبندی کرد و از نیروهای تمامعیار و راسخ که غیررسمی و خودجوش هستند، شبکهسازی نمود و میدانهای فراخ برای کنشگری آنها پدید آورد.
[سوم]. همچنین میتوان افزود که مقاومت باید از نظر فکری و معرفتی، در جامعه نهادینه و تثبیت شود؛ باید «باور» و «اعتقاد» و «ایمان» آفرید و جامعه را فراموش نکرد. اگر جامعه نتواند با مقاومت، نسبتِ معنوی و هویّتی بیابد و مقاومت به گفتمان اجتماعی تبدیل نشود، دشواریهای معیشتی و روزمرّه، ارادهها را خواهد فرسود و جامعه را خسته و ناهمخوان و چندتکه خواهد کرد. مقاومت در عرصۀ نظامی و سیاسی، به یک پیوست فرهنگی نیاز دارد تا جامعه از میدان، بازنماند و ساختار ذهنیّت اجتماعی، غیرانقلابی و سازشجو و دلبسته به اغیار نشود. آنان که به جامعه اعتنا میکنند، از افولها و گسستها و شکافها سخن میگویند، اما راه علاج را در بازاندیشی ارزشی میبینند و نه بازاندیشی روشی. اینان در طلب زدودن مقاومت به بهانۀ تغییر ذهنیّتها هستند، اما تلاشی را در راستای «بازسازی ذهنیّتها»، صورتبندی نمیکنند. این تدبیر، کمک به پیشروی جریان تجدّد است، نه تولید انسجام اجتماعی در جهت استحکام ساخت درونی. نه رهاسازی ذهنیّت اجتماعی، صحیح است و نه بتسازی از آن. معنیِ دریافتن عرصۀ عمومی، وانهادن مقاومت نیست. خواست جامعه، ساخته و بازساخته میشود؛ چراکه شکننده و شکلپذیر است. اگر روایتپردازان تجدّدی - یا همان خواص جلّال - میتوانند، ما نیز میتوانیم.
@mahdi_jamshidi60
@mesle_Beheshti