eitaa logo
پرویزن
510 دنبال‌کننده
223 عکس
18 ویدیو
79 فایل
آن‌که غربال به دست است از عقب کاروان می‌آید نقد و یادداشت‌های ادبی (محمد مرادی)
مشاهده در ایتا
دانلود
"آیینه‌ها: با شاعران دیار فارس از قرن نهم تا دوران معاصر" کمال غیاث‌ شیرازی (ف۸۴۸) از شاعران کمترشناخته‌ی دیار شعرخیز شیراز و میراث‌دار شعر سعدی و حافظ و حلقه‌ی اتصال به بابافغانی و اهلی است. شعر او از جنبه‌های مختلف صنعتگری و توجه به قالب‌های خاص اهمیت دارد. آشنایی با اشعار او علاوه بر بیان نوآوری‌هایش در ردیف و برخی قالب‌ها، یادآور دو آسیب جدی تجربه‌شده در سنت شعر فارسی است که در روزگار ما تکرار شده است؛ از سویی تفنن‌طلبی و از دیگرسو، اغراق‌های رایج در برخی شاخه‌های شعر مذهبی که در دوران معاصر نیز فراوانی دارد. برای آشنایی با او دعوتید به نخستین محفل از نشست‌های "آیینه" ویژه‌ی شاعران فارس از قرن نهم‌تا دوران معاصر. زمان: یکشنبه دهم دی‌ماه، ساعت ۱۶ مکان: چهارراه حافظیه، مجموعه‌ی حافظ، سالن غزل با کارشناسی دکتر مهدی فاموری و سخنرانی دکتر محمد مرادی https://eitaa.com/mmparvizan
"شعر نوتغزلی طبیعت گرا و گلچین گیلانی" برخی پژوهندگان شعر معاصر در جریان‏‌شناسی شعر تغزلی و رمانتیک، از شاخه‏‌ای با عنوان شعر طبیعت‏‌گرا یاد کرده‏‌اند. طبیعتی که در اشعار شاعران جریان رمانتیک نوگرا نمود دارد، عمدتا طبیعتی تصویری، مبهم، اثیری، درونی شده و حتی گاه ماورایی است که شاعر آن را بستری برای انعکاس عواطف خود قرار داده است. خلاف شاعران نوتغزلی طبیعت‏‌گرا، که جلوه‏‌های بیرونی و طبیعی در اشعار آنان هویتی مستقل از شاعر دارد و طبیعت مورد نظر آنان را می‏‌توان ادامه‏‌ای از نگاه به طبیعت در اشعار کهن فارسی دانست. با این حال، تصویری که شاعران نوتغزلی از طبیعت ارائه می‏‌دهند، پویاتر و انسانی‌تر از شاعران سنتی؛ برای نمونه شاعران سبک خراسانی است. اگر شعر باران(سروده‌ی 1323) و کتاب« گلی برای تو» از گلچین گیلانی را نماینده‌ی این جریان بدانیم؛ خواهیم دید که«تجربه‌ی عاطفی واحد در تمام شعر پابه‌پای تصویرها پیش می‌رود؛ تصویرها به حرکت در می‌آیند؛ درست مانند تصویرهای یک فیلم. شاعر پشت پنجره می‏‌ایستند، تماشا می‏کند. باران می بارد، گنجشک‌ها می‌پرند. سرعت، شتاب، پیوستگی و تداوم و پویایی تصویرهای شعر گیلانی بسیار قوی‌تر از شعر منوچهری است».(فتوحی، بلاغت تصویر، ص ۱۳۹) علاوه بر اشعار گلچین گیلانی، برخی اشعار خانلری، شهریار(برای مثال حیدر بابایه سلام)، اسلامی ندوشن؛ فریدون مشیری و مفتون امینی را نیز می‏‌توان در این شاخه قرار داد؛ البته باید تصریح کرد که طبیعت حاضر در این دست اشعار با طبیعتی که در اشعار احساسی شاعرانی چون نیما و توللی می‏‌بینیم، تفاوت دارد. در نگاهی کلی، ویژگی‏‌های شعر نوتغزلی طبیعت‏گرا در موارد زیر خلاصه می‏‌شود: -انعکاس تجارب عاطفی بومی در اشعار و زیباشناسی ساده؛ -استفاده از رکن‏‌های بحر رمل، بلندی و کوتاهی ساده‌ی سطرها و اصرار بر استفاده از قافیه؛ -توجه به قالب‏‌های نزدیک به شعر کلاسیک چون: نیمایی- مثنوی، بحر طویل و شکل‏‌های مستزادگونه؛ -تاثیر پذیری از زبان و شیوه‌ی بیان شاعران انجمن دانشکده؛ -توجه به جنبه‌های مثبت هستی، فضای امیدبخش؛ -نمود عانصر و واژه‏‌های محلی و بومی در اشعار؛ -زبان ساده و فراوانی تصاویر و جلوه‌های طبیعت در اشعار؛ -توجه کم‏تر به ترکیب سازی‌های خوش‌آهنگ در مقایسه با شاعران رمانتیک؛ -بازسازی رویاها و خاطرات کودکانه و یادکرد از آن‏‌ها؛ -تصویر گری و توصیف شاعر از طبیعت در حد فاصل رمانتیسیسم و رئالیسم. از این منظر شاعران نه چون شاعران سبک خراسانی صرفا مشاهده‏‌ی خود را ارائه می‏‌دهند و نه چون شاعران رمانتیسیسم و بیش از آن سمبولیسم، با طبیعت یکی می‏‌شوند. در ادامه بخشی از شعر بلند «باران» سروده‏‌ی گلچین گیلانی را که نمودی کامل از شعرنوتغزلی طبیعت‏گرا دارد، از نظر می‏‌گذرانیم: باز باران، با ترانه، باگهرای فراوان، می‏‌خورد بر بام خانه. من به پشت شیشه، تنها ایستاده، در گذرها، رودها راه اوفتاده. شاد و خرم، یک دو سه گنجشک پرگو، باز هر دم می‏‌پرند این‌سو و آن‌سو. می‏‌خورد بر شیشه و در مشت و سیلی، آسمان امروز دیگر نیست نیلی. یادم آرد روز باران گردش یک روز دیرین خوب و شیرین توی جنگل‏‌های گیلان: کودکی ده‌ساله بودم، شاد و خرم، نرم و نازک، چست و چابک، ...برکه ها آرام و آبی برگ و گل هرجا نمایان، چتر نیلوفر درخشان، آفتابی. سنگ‌ها از آب جسته، از خزه پوشیده تن را، بس وزغ آنجا نشسته، دم‌به‌دم در شور و غوغا. رودخانه، با دوصد زیباترانه، زیر پاهای درختان چرخ می‏‌زد... چرخ می‏‌زد همچو مستان. چشمه‌ها چون شیشه آبی. نرم و خوش در جوش و لرزه، توی آن‌ها سنگ‌ریزه سرخ و سبز و زرد و آبی، با دوپای کودکانه می‌دویدم همچو آهو، می‏‌پریدم از سر جو دور می‏‌گشتم ز خانه... "کتاب نیما و پیروانش/ محمد مرادی" https://eitaa.com/mmparvizan
"به بهانه‌ی درگذشت امیربانو کریمی و به یاد سید کریم امیری فیروزکوهی و محمد قهرمان" صائب از پرکارترین شاعران ادبیات فارسی است که بیش از همه به غزل شناخته شده و از مقبول‌ترین شاعران فارسی در فاصله‌ی سده‌های نهم تا دوازدهم بوده است. کامل‌ترین تصحیح دیوان او به همّت استاد محمدقهرمان منتشرشده که بیش از ۷۰۰۰ غزل و تعدادی قصیده و اشعار پراکنده را در بر گرفته است. البته به دلیل تعدد نسخ دیوان صائب و پراکندگی اشعارش در زمان حیات او، همچنان هزاران بیت از این شاعر بزرگ در نسخ خطی موجود است که می‌توان بر دیوان او افزود. از آن جمله است مسمّطی مخمّس در حدود ۱۵۰ بند (بیش از ۳۷۰ بیت) که تصویر آن از نسخه‌ی مورخ ۱۰۶۶ (حدود ۱۵ سال پیش از مرگ شاعر) آورده شده و نشان‌دهنده‌ی طبع‌آزمایی صائب غزل‌سرا در دیگر قالب‌های شعر فارسی است. https://eitaa.com/mmparvizan
"تقدیم به او که وزن حیات دو عالم است" ای قطره‌ی گوشه‌ی ابرویت، صدآینه آبروی قمصر ای سوره‌ی مکّی لبخندت، یک‌آیه گل و صدفی: گوهر قرآن لبت همه خوش‌ترتیل، اعجاز سرت هدف تنزیل معراج تو حسرت جبرائیل،  همراز حرای دلت: حیدر یونان: غم فلسفه‌ی خشمت، عرفان: نمِ عاطفه‌ی چشمت مبهوت پیمبری‌ات کسری، مسحور سخنوری‌ات قیصر ابیات مرا بشکن از بن، فع‌لن فَعَلن فَعَلن فع‌لن تقطیع مرا تو دگرگون کن، با وحی‌ات حضرت پیغمبر: * شعری بگو از غم انسان‌ها، ای علّت رحمت دوران‌ها تا پیر دوپاره کند خرقه، تا شیخ به شعله کشد منبر بر خیز و مغازله کن دل را، آیات کریم مزّمل را این روح رمیده‌ی بسمل را، جانی بده از نفسی دیگر برخیز تو ای شرف عالم، ای فخر رسل نبی خاتم شکرانه‌ی این نباء اعظم، قُم صلّ ِ لربّک قُم وَانحَر ای صفوت قلب صفاجویان،  عشق تو علاج سیه‌رویان دیگر چه غم از همه بدگویان، ماشانئُک الا الاَبتر بخشیده خدا به تو زهرا را، صدیقه‌ی مرضیه حورا را این صوت خداست که می‌خواند: انّا اعطیناک الکوثر https://eitaa.com/mmparvizan
"رمانتیسیسم نیمه‏‌سنتی نیما" دوره‏‌ی دوم در گونه‏‌شناسی شعر نیما، از سرایش افسانه در سال 1301 آغاز می‏‌شود و تا زمان آفرینش ققنوس در سال 1316 را در بر می‏‌گیرد. در این دوران، نیما تفنن و آزمون و خطا و تقلید از شگردهای تجربه‌شده‏‌ی ایرانی و ترجمه‏‌ای را در پیش گرفته و اشعارش در چهار شاخه‏‌ی اصلی قابل تحلیل است: نخست اشعاری که در قالب‏‌های سنتی به‏‌ویژه مثنوی و قطعه سروده شده و چارچوبی کهن دارد؛ دیگر اشعاری که بیانی نمادین و تمثیلی یافته‏‌ و تا حدودی تاثیرپذیری شیوه‏‌ی بیان رمانتیک‌ها در آن‏ها دیده می‏‌شود. این دسته از اشعار نیما با بسیاری از شعرهای این دوره که تحت تاثیر ترجمه‏‌ها سروده شده‏ شباهت دارد. در همین اشعار است که می‏‌توان نیما را با پروین مقایسه کرد. دسته‏‌ی دیگر اشعاری است که از منظر قالب و شیوه‏‌ی قرار گرفتن قافیه و بلند و کوتاهی مصراع‏‌ها تاحدودی نو شده‏؛ هرچند در اغلب این سروده‏‌ها تحولی اساسی در شیوه‏‌ی بیان، زبان و صور خیال نیما نمی‏‌توان دید؛ البته شعرهایی چون: شیر، خارکن، خانواده‏‌ی سرباز، شمع کرجی، گرگ، شهید گمنام، سرباز فولادین و چند شعر دیگر را تاحدودی می‏‌توان در میان این دسته متمایز دانست. در این دست از اشعار، نیما از زبانی عاطفی، ساده و گاه ترکیب‏‌ساز استفاده می‏‌کند و این نوع اشعار او را می‏‌توان زمینه‏‌ساز شکل‏‌گیری شاخه‏‌ای از رمانتیسیسم فردی در شعر دهه‏‌ی 30 و40 دانست. از این اشعار، «شهید گمنام» و «سرباز فولادین» تاحدودی زمینه‏‌ی حماسی- اجتماعی یافته‏ و با رمانتیسیسم اجتماعی دهه‏‌های قبل قابل مقایسه‏‌اند. در کنار سه شاخه‏‌ی یادشده، مهم‏‌ترین جلوه‏ ی شعر نیما در این دوران را در سروده‏‌ی آغازین او، «افسانه» می‏‌توان رصد کرد. هرچند این شعر هم در گروه اشعار تغزلی نیما قرار می‏‌گیرد، ویژگی‏‌هایی دارد که آن را به شعرهای متمایز نیما پس از «ققنوس» شبیه می‏‌کند. نیما در سرودن این شعر نیز از نمونه‏‌های فرانسوی تاثیر پذیرفته؛ نکته‏‌ای که شاید یکی از دلایل تفاوت شیوه‏‌ی بیان این شعر، با دیگر اشعار او باشد. تمایزهای شعری افسانه‏‌ی نیما، صرفا برآمده از تفنن‌طلبی و نوآوری‏‌های سطحی در صورت شعر نیست؛ بلکه با جهان‏‌بینی تازه‏‌ی نیما پیوندی مستقیم دارد. این منظومه، بیان‏گر گفتگوی درونی نیما است که بین «عشق» به عنوان، دریافت و حس بینش سنتی او و «عقل خودبنیاد» به عنوان ساحت جستجوگر و مدرن شخصیت نیما، شکل گرفته است.(ر.ک. فاموری، مهدی، مجله‌ی شعر، ش۵۸، ص ۱۳) حاصل این نگاه تازه که نیما خواسته یا ناخواسته آن را دریافته، پدیدآمدن شعری است که علاوه بر نگاه متفاوت فلسفی به هستی، توجه به بیان تمثیلی و نمادین از منظری نسبتا تازه، تمرکز بر جنبه‏‌های ذهنی و درونی در بیان عواطف فردی، استفاده از گفتگو و بیان نمایشی و استفاده از قالب ترکیبی مسمط -قطعه با مصرع پایانی خارج از نظام قوافی، از ویژگی‏‌های اصلی آن است. در این شعر که حد فاصل رمانتیسیسم نیما و سمبولیسم فردی او قرار گرفته است، زبان و تصویرسازی‏‌های نیما بی‎شباهت با اشعار شاعران رمانتیک فردگرای دهه‏‌های بعد نیست؛ البته اوج بیان تغزلی نیما در سمبولیسم فردی را پس از این در اشعاری چون «ری را» خواهیم دید. در ادامه بخشی از این منظومه را مرور می‌کنیم: افسانه در شب تیره، دیوانه‏‌ای کاو دل به رنگی گریزان سپرده، در در‏ه‏‌ي سرد و خلوت نشسته همچو ساقه‏‌ي گیاهی فسرده می‏‌کند داستانی غم‌آور. در میان بس آشفته مانده، قصه‏‌ي دانه‏ا‌ش هست و دامی. وز همه گفته‌ناگفته مانده از دلی رفته دارد پیامی. داستان از خیالی پریشان: - «ای دل من، دل من، دل من! بی‏‌نوا، مضطرا ، قابل من! با همه خوبی و قدر و دعوی از تو آخر چه شد حاصل من، جزسرشکی به رخساره‏‌ي غم؟ ...تا به سرمستی و غمگساری با «فسانه» کنی دوستاری عالمی دایم از وی گریزد، با تو او را بود سازگاری مبتلایی نیابد به از تو.» افسانه: -«مبتلایی که ماننده‏‌ی او کس در این راه لغزان ندیده آه! دیری است کاین قصه گویند: از برِ شاخه مرغی پرید مانده بر جای او آشیانه لیک این آشیان‏‌ها سراسر بر کف بادها اندر آیند رهروان اندر این راه هستند کاندر این غم، به غم می‎سرایند... او یکی نیز از رهروان بود... عاشق: « سال‏‌ها با هم افسرده بودیم سال‏ها همچو واماندگانی لیک موجی که آشفته می‏‌رفت بودش از تو به لب داستانی می‌زدت لب در آن موج لبخند..." "نیما و پیروانش/ محمد مرادی" https://eitaa.com/mmparvizan
"بهار" ای پهنه‌ی لاله‌ها برویید به دی با شبنم خون، چهره بشویید به دی با گلبرگ شکوفه‌ی خون شهید آغاز بهار را بگویید به دی https://eitaa.com/mmparvizan
"قصیده‌ای تقدیم به شهدای کرمان که بهار خونشان، لاله‌در‌لاله شکفته است" پر از ارغوان شد وطن، لاله‌لاله سمن غرقِ خون، یاسمن لاله‌لاله به قنداقه‌ی دی ببین غنچه‌هارا شکسته‌پر و نارون لاله‌لاله خیابان‌خیابان: شکوفه‌شکوفه دمن در دمن در دمن: لاله‌لاله بگیرد یکی بازوی باغبان را که شد سربه‌سر این چمن لاله‌لاله * مگر رود خون است در دشت کرمان که می‌روید از آن سمن لاله‌لاله؟ در آن‌سو محمد دهانش پر از خون در این سو اویس قرن لاله‌لاله بخوان روضه‌ی تیغ و فرق علی را که شد صورت مرد و زن لاله‌لاله اگر این غزلواره‌ی میخ و در نیست؟ چرا باز، شد انجمن لاله‌لاله؟ گمانم که این جاده تشت است و در آن: جگرپاره‌های حسن لاله‌لاله گمانم که این روضه‌ی قتلگاه است سری روی نی، بی‌بدن... لاله‌لاله گمانم که آن دست، دستان سقاست که افتاده آن‌سوی تن... لاله‌لاله گمانم که آن نوجوان... کیست یارب؟! سرش گل‌به‌گل، پیرهن لاله‌لاله * بگو! رستم از زابلستان بیاید که سهراب شد در وطن لاله‌لاله بگو! چاره کن دیو جادونشان را که شد هفت‌خوان، تهم_تن! لاله‌لاله به شیرین بگو! از فریب زمانه  شده قامت کوهکن لاله‌لاله به یوسف بگو! فکر چشم پدر باش که شد دشتِ بیت‌الحزن لاله‌لاله به حافظ بگو! دیگر از "می" نخوانَد که شد از ارس تا ختن لاله‌لاله به سعدی بگو! وصف از آن لب نگوید که شد آن عقیق یمن، لاله‌لاله * ببین صف‌به‌صف نخل‌های جوان را از آن سیل بنیادکن لاله‌لاله ببین بارگاه سلیمانیان را از  افسون آن اهرمن لاله‌لاله شغاد است گویی که بالای چاه است ته چاهِ او... پیلتن لاله‌لاله * چه بسیار شعر مجعّد که بر خاک بسی روی سیمین‌ذقن لاله‌لاله سر و پیکر و  دست و پا تکه‌تکه گل و نرگس و نسترن لاله‌لاله رخ این ببین گونه‌در‌گونه در خون سر آن شکن‌در شکن لاله‌لاله * ببارید ای چشم‌های عزادار! شب و روز درّ عدن... لاله‌لاله به بغض غم، ای سینه! خودرا بسوزان که اشک است و چشمان من: لاله‌لاله سزا نیست این شعر جز آتش‌آتش که می‌جوشد از جان سخن لاله‌لاله چه می‌گویم؟ این واژه‌ها لال لاند زبان داغ خونین، دهن لاله‌... لاله زمان ستیز است برخیز، تاکی بگرییم بر خویشتن لاله‌لاله؟ که می‌روید  از باغ آلاله‌ی ما هزاران بدن در کفن لاله لاله https://eitaa.com/mmparvizan
"واگویه‌ای با دخترم ریحانه" به روی شانه‌ی باران، بخواب ریحانه! بخند قهقهه از کنج قاب ریحانه! بخواب دخترم و خواب‌های خوب ببین: بدون جنگ، بدون عذاب، ریحانه! جهان بدون تو بدجور جای تاریکی است ستاره‌ای شو و بر ما بتاب ریحانه! به روی بالشی از ابرها بخواب و بخند بخند! ای گل رویت، گلاب ریحانه! زمین برای تو و بازی تو دلگیر است بپر به آن‌طرف آفتاب ریحانه! بپا که وا نشود گوشواره‌ی قلبی‌ت میان آن‌همه جیغ و شتاب، ریحانه! چه شد که عمر نگاهت به مدرسه نرسید؟ به سنّ درس و کتاب و حساب ریحانه؟ لباس صورتی‌ات را درآر و سرخ بپوش! به رنگ خونیِ داغِ مذاب ریحانه! جهان‌ برای تو انگار جای خوبی نیست بخواب دختر خوبم! بخواب ریحانه! https://eitaa.com/mmparvizan
"غار" باید که به روزگار خود برگردم تا دلخوشی دیار خود برگردم از همهمه‌ی شهر دلم سخت گرفت باید که به سمت غار خود برگردم وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ مايَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرفَقاً (آیه‌ی ۱۶/ سوره‌ی مبارک کهف) و آنگاه كه از آنان و آنچه جز خدا مى‌پرستند، فاصله گرفتيد، پس به غار پناه بريد، تا پروردگارتان از رحمت خود براى شما گشايشى بخشد و برايتان در كار شما آسایشی فراهم آورد. https://eitaa.com/mmparvizan
"به بهانه‌ی یادروز خواجو" کمال‌الدین خواجوی کرمانی (۶۸۹ تا ۷۵۰)، از شاخص‌ترین غزل‌سرایان و مثنوی‌گویان سده‌ی هشتم است که به دلیل قرارگرفتن بین دوران درخشش سعدی و حافظ، در تاریخ ادبیات فارسی کمتر به اشعارش توجه شده است. شهرت او در غزل‌سرایی به اندازه‌ای است که در اغلب جنگ‌ها و آثار منتخب سده‌های هشتم و نهم، غزلیاتی متعدد از او درج شده و در دهه‌هایی از سده‌ی هشتم، در کنار سلمان ساوجی و عماد فقیه، او را می‌توان یکی از اضلاع تشخص مثلث غزل پیش از حافظ دانست. مثنوی‌های خواجو نیز، هرچند رنگ زبان و خیال نظامی دارد؛ از منظر قوت از برترین آثار غنایی ادبیات فارسی است. از مهمترین جلوه‌های اهمیت او، جایگاهش در اشعار دینی و مضامین نزدیک به شعر شیعی است؛ به‌طوری که در سرودن معراج‌نامه و ستایش رسول(ص) و امام علی(ع) اشعاری درخشان از او باقی مانده است؛ اما مهمترین جنبه‌ی شعر دینی خواجو، ترکیب‌بندی است که در هر بند آن یکی از امامان شیعه(ع) را ستوده که از این منظر، یکی از مهمترین اشعار در تاریخ تحوّل شعر شیعی فارسی است. https://eitaa.com/mmparvizan
"او که می‌داند..." پس هر کسی سنگی می‌انداختند. شبلی موافقت را گلی انداخت. حسین منصور آهی کرد. گفتند: ازین‌همه سنگ هیچ آه نکردی؛ از گلی آه کردن چه معنی است؟ گفت: از آنکه آنها نمی‌دانند؛ معذورند. ازو سختم می‌آید که او می‌داند که نمی‌باید انداخت. "تذکره‌الاولیا/ داستان منصور حلاج" https://eitaa.com/mmparvizan
"آیینه‌ها: با شاعران دیار فارس" نشست دوم: محمدطالب جاجرمی با سخنرانی: دکتر مهدی فاموری دکتر محمدهادی خالق‌زاده یک‌شنبه ۲۴ دی‌ماه ساعت ۱۶ اداره‌ی ارشاد فارس، سالن غزل https://eitaa.com/mmparvizan