eitaa logo
پرویزن
507 دنبال‌کننده
225 عکس
19 ویدیو
81 فایل
آن‌که غربال به دست است از عقب کاروان می‌آید نقد و یادداشت‌های ادبی (محمد مرادی)
مشاهده در ایتا
دانلود
"بهار و شعر فارسی" یکی از مهم‌ترین مضامین و موضوع‌های شعر فارسی، به‌ویژه در سده‌های نخستین، وصف بهار و عناصر مربوط به آن بوده است؛ به‌طوری که هیچ فصلی در شعر، چون بهار منعکس نشده و هزاران اثر ادبی با این موضوع خلق شده است. ردّپای بهار و وصف آن را حتی در جُنگ‌ها و مجموعه‌های ادبی نیز می‌توان دید و در برخی جنگ‌ها که بر اساس موضوع  سامان یافته، بخشی به بهارسروده‌ها اختصاص یافته است‌. یکی از این مجموعه‌ها، جنگ کتابخانه‌ی است که مولف در باب دهم آن (فی صفه الربیع)، به این موضوع پرداخته و جنگ۵۳۴ مجلس () هم (با تغییرهایی) بر اساس همین مجموعه تدوین شده است. در باب دهم جنگ گنج‌بخش، بیش از ۲۰۰ قطعه شعرِ  کوتاه و بلند، با موضوع بهار، نوروز و طبیعت، از شاعران شاخص سده‌های چهارم تا هفتم گزینش و ثبت شده است. مولف، عمده‌ی اشعار را از مقدمات قصاید و از خلال مثنوی‌ها، قطعات و غزل‌ها به‌اختصار انتخاب کرده  و تنها در رباعی‌ها صورت کامل اشعار را می‌توان دید. به مناسبت بهار و این روزهای تعطیلی، در ادامه چند رباعیِ بهاری از این مجموعه آورده می‌شود؛ با ذکر این‌که تعدادی از این رباعی‌ها جزو رباعی‌های سرگردان است و در مجموعه‌ها و دیوان‌ها، به نام دیگر شاعران هم منسوب شده است. انوری: با گل گفتم ابر چرا می‌گرید؟ ماتم‌زده نیست بر کجا می‌گرید؟ گل گفت اگر راست همی باید گفت بر عمر من و عهد شما می‌گرید # گل‌ها چو به باغ جلوه را ساز کنند در غنچه نهفت[ه] هفته‌ای ناز کنند چون دیده به دیده‌ی جهان باز کنند از شرم رخت ریختن آغاز کنند* # صف زد حشم بهار پیرامن گل ابر آمد و پر کرد ز دُر دامن گل با این‌همه جان نماند اندر تن گل گر تو به چمن درآیی ای خرمن گل* کمال‌الدین اسماعیل: از خار چو آمد گلِ رنگین بیرون اندوه کنیم از دل غمگین بیرون کردند نظاره را عروسان چمن سرها ز دریچه‌های چوبین بیرون # یارب که چه خرم است و چه بزم‌افروز سبزی و شکوفه و نسیم نوروز مستی و فغان بلبل و اول صبح صحرا و لب جوی و مَی و آخر روز* ظهیر فاریابی: ای باد بیا و بوی گلزار بیار وی بلبل مست ناله‌ی زار بیار ای سبزه گرت ملک چمن می‌باید پروانه‌ی مطلق از خط یار بیار # ای غنچه‌ی گل سر شکفتن داری وی نرگس مست میل خفتن داری وی سوسن تر دراز کردی تو زبان اندیشه‌ی راز عشق گفتن داری نجم‌الدین دایه: صحرا به گل و لاله بیاراسته‌اند در عیش فزوده و ز غم کاسته‌اند در خاک عروسان چمن خفته بدند امروز قیامت است و برخاسته‌اند # وقت است که گل به شاهی اقرار دهد فراش چمن خبر به عطار دهد در وقت چنین تو عاشقان خود را گر خود ندهی بار دلت بار دهد* # آمد گل و چون یار بهایی دارد زان در دل هر شیفته جایی دارد باغ از گل و از نوای بلبل امروز انصاف که خوش برگ و نوایی دارد* [مجیر بیلقانی]: گل صبحدم از باد بر آشفت و بریخت با باد صبا حکایتی گفت و بریخت بدعهدی عمر بین که گل در ده روز سر بر زد و غنچه گشت و بشکفت و بریخت* # تا سایه فکند سرو آزاد بر آب تا عکس گل شکفته افتاد بر آب آب از هوس بهار دیوانه بماند زنجیر نهاد ازین سبب باد بر آب* مختاری: امروز نشاط گلسِتان باید کرد وامروز به روی یار، مَی باید خَورد کز چشم شکوفه و چراغ گل زرد شد باغ به رخ چشم و چراغ زن و مرد* *این رباعی‌ها در جنگ الهی موجود نیست. @mmparvizan
"کلیشه‌ی تعداد ابیات" آفت اصلی شعر روزگار ما کلیشه‌زدگی است. کلیشه‌هایی که محصول خودتکراری و دیگرتکراری است و تقریبا در اشعار همه‌ی ما دیده می‌شود؛ گاه کمتر و گاه بیشتر.  گاه یک جانبه یا چندجانبه و گاه فراگیر و همه جانبه. شاید این همه کلیشگی نتیجه‌ی گسست از درون متنوع و متکثر خود و پیوستن به بیرون تکرار شونده‌ی خود و اغلب، مخاطبان راحت‌طلب روزگار باشد. مخاطبی که تک‌بیتی را بر رباعی، رباعی را بر غزل و شعر کوتاه را بر شعرهای بلند ترجیح می‌دهد و از نگاه او به صرفه‌تر است شعر را شنید تا اینکه کتابی را در جستجوی شعری زیبا ورق زد و بهتر است جهان دیگران را تجربه کرد، به جای اینکه مدتی وقت گذاشت و جهانی عمیق، مخصوص خود  کشف کرد. حاصل اصرار بر مقبولیت مخاطبان قالب‌پذیر، کلیشگی ذهن شاعر و در نتیجه، رسوخ انواع کلیشه‌ها در شعر معاصر است. ، ، ، و ، و دایره‌ی واژگان و دیگر کلیشه‌های جور واجور؛ هرچند شعر هنر رسیدن به دروازه‌های تنوع و کشف در قالب همین کلیشه‌هاست. آنچه در این مجال به آن می‌پردازیم، شعر است که بیش از همه در شاعران جوان دهه‌های اخیر نمود دارد. زاویه‌ی نگاه ما در این یاد داشت تعداد ابیات غزل است. اگر فرض کنیم مجموعه غزل‌های روزگار ما به صورت تقریبی 50 غزل را در بر می‌گیرد، از مقایسه‌ی تعدادی از این مجموعه‌ها با سنت غزل فارسی، می‌توان به نتایجی رسید. به صورت ترتیبی، 50 غزل آغازین دیوان‌های ، ، ، و را انتخاب می‌کنیم و تعداد ابیات آن‌ها را می‌شمریم. سوال این است: این غزل‌سرایان شاخص در طول غزل‌هاشان چه الگوهایی دارند و چقدر متنوع شعر سروده‌اند؟ پاسخ به شرح زیر است: مولوی 19 الگوی تعداد بیت در غزل‌ها دارد. 4 غزل 5بیتی، یک شعر 6بیتی، 7 شعر هفت‌بیتی، 3 غزل 8 بیتی، به ترتیب: 3، 4، 5، 2، 7 غزل 9، ده، 11، 12، 13 بیتی و 14 غزل- قصیده با تنوع تعداد ابیات. سعدی ده الگوی اصلی دارد. 3، 4، 5، 15، 11، 12 غزل به ترتیب از هفت تا 12 بیت و 5 غزل با طول‌های بیشتر. حافظ هفت الگوی تکرار شونده دارد: 1، 17، 9، 11، 6، 3 غزل به ترتیب شش تا 11 بیتی و 3 غزل 13 بیتی. در غزل بیدل هفت الگو از 8 بیتی تا 14 بیتی دیده می‌شود. البته غزل‌های ده تا 12 بیتی بیش‌ترین تکرارشوندگی را در دیوان‌ها دارد. صائب غزل  5  بیتی ندارد؛ اما چهارده الگوی طول دارد که بیش از همه، از 9 بیت افزون‌تر دارند. حال به چند مجموعه غزل شاخص جوانان روزگار خود می‌نگریم. در از پنج الگو و در دفترهای ، و از چهار یا پنج الگو دیده می‌شود. یعنی با متوسط 14 الگوی پنج شاعر، فاصله‌ای مشخص دارد. نکته‌ی دیگر تعداد ابیات غزل‌هاست. در غزل فارسی (به استناد نمونه‌ها) به دلیل پیوند شعر با جوشش‌های درونی و اندیشه‌ی شاعران، غزل ده‌بیتی بیشترین بسامد را دارد. پس از آن در نمونه‌های بررسی شده غزل‌های هفت تا دوازده بیتی بیشترین کاربرد را داشته‌ و کمتر از سه درصد غزل‌ها جمعا پنج و شش بیت دارد. حال به دفترهای یاد شده می نگریم. در ،  35 غزل از 41 غزل پنج یا شش بیت دارد. در مجموع سه دفتر فاضل نظری نیز، این میزان  103 غزل از 114 غزل است. این درست همان کلیشه‌ی طول است که به علل متعددی در شعر شاعران جوان ایجاد شده و در کنار دیگر کلیشه‌ها، شعر را به سمت ساختارهای تکراری پیش برده است. کمی اندیشه، خودتکراری، محدودیت دایره‌ی واژگان، توجه به پسند مخاطب کم‌حوصله و فاصله گرفتن از درون جوشنده‌ی شاعر و تقویتِ کوشندگی در شاعری، علل اصلی نمود این کلیشگی در شعر معاصر است. @mmparvizan
فرهنگ سخنوران جلد 1،دکتر خیام پور.pdf
23.02M
فرهنگ سخنوران: دریچه‌ای برای شناخت شاعران فارسی جلد اول: از آبانی طهرانی تا سیمین بهبهانی به بهانه‌ی هفتم فروردین سالگرد درگذشت استاد خیام‌پور https://eitaa.com/mmparvizan
فرهنگ_سخنوران_جلد_2،_دکتر_خیامپو.pdf
24.92M
فرهنگ سخنوران: دریچه‌ای برای شناخت شاعران فارسی جلد دوم: از شاپور ابهری تا یونس ارغون به بهانه‌ی هفتم فروردین سالگرد درگذشت استاد خیام‌پور https://eitaa.com/mmparvizan
"دریچه‌ای بر جهان شعر چینی" یا هو همه‌ی ما شناختی نسبی از اجناس رایج چینی داریم و از روی بی‌توجهی یا به ناچار، بسیاری از اقلام متعلق به این اقتصاد را در حافظه‌ی اتاق یا محل کارمان جا داده‌ایم.  البته در فرهنگ اقتصادی ایرانیان کالاهای چینی به دلایل مختلف تبلیغاتی و فرهنگی چندان جایگاه شریفی ندارد و بسیاری حتی در هنگام استفاده نیز به آن‌ها با نگاه محترمانه نمی‌نگرند. این جای بسی شکر است؛ اما خانوارهای ایرانی به دلیل گران‌بودن اقلام درجه اول و مناسب، و اغلب به دلیل فقر مادی ناچارند اجناس و کالاهای درجه چندم چینی یا متعلق به هر کشور دیگر را در سبد زندگی خود جا دهند. با این حال کمتر کسی، کالای چینی را با دید ارزش تهیه می‌کند و کسی الگوی مصرف خود را ولو در خیال، بر اساس اجناس بنجل چینی تنظیم نمی‌کند. حال فرض کنید، جامعه‌ی ایرانی به اندازه‌ای به خط فقر نزدیک شود که دیگر کسی در جامعه نتواند اجناس درجه اول تهیه کند و همه‌ی ایرانیان چه مصرف‌کنندگان و چه تولید و توزیع کنندگان، به مصرف کالاهای چینی یا شبیه آن گرایش پیدا کنند. نتیجه‌ی این اقبال، فراموشی آهسته‌ی کالاهای اصیل و تغییر ذائقه‌ی مصرف ایرانیان خواهد بود. شاید بعید نباشد اگر در چنین جامعه‌ای، پس از مد شدن اقلام درجه چندم، افراد که به‌مرور زمان، حافظه‌ی اصیل خود را از دست داده اند، در مواجهه با اجناس درجه‌یک احساس سردرگمی کنند یا بدتر از آن، آن اجناس را  غیرطبیعی قلمداد کنند. اما در اقتصاد چنین وارونگیی به دشواری اتفاق می‌افتد. حال جامعه‌ی ادبی سالیان اخیر را در نظر بگیریم. شاعران و مخاطبان به دلیل فقر ادبی از شناخت شعر اصیل عاجز شده‌اند و فوج‌فوج شعرهای یک‌بار مصرف چینی (بخوانید رایج در محافل مجازی و جز آن) تولید می شود. این ویژگی از آفت‌های شاعران جوان  و جز آن است و جای بسی تاسف که به دلیل جایگاه حاشیه‌ای شعر در مقایسه با اقتصاد، شاعران عزیز حتی فقر ادبی خود را نمی‌پذیرند. شبیه گرسنگان سومالی شعرهای بیمار و لاغر می‌زایند و قبول ندارند سوء هاضمه دارند و چون قربانيان هیروشیما فرزندان ناقص می‌پرورند و به این جهش ژنتیک خطا بی‌توجهند. تاسف بیش‌تر این که اگر شعری یا شاعری با جهان اصیل بیابند او را عظیم‌الجثه‌ای غیرطبیعی می‌خوانند؛ چونان استبان در زیباترین غریق جهان مارکز، و دانش را نشان گسست از شعر و جهان شاعرانه می‌دانند و بی‌دانشی را نشانه‌ی طراوت ادبی خود می دانند. اینک در قرن جدید شمسی، ماییم شاعرانی که چون ماهیان اسیر در تنگ سفره‌ی عید، حافظه‌ی ادبی خود را در حد چند ثانیه‌ی محدود تقلیل داده‌ایم و از دریای بی‌کران ادب خاطره‌ای نداریم و اگر تصویری از دریا در دوردست ببینیم  تنها خمیازه می‌کشیم. @mmparvizan
"یاد گذشتگان" به بهانه‌ی نهم فروردین سالگرد درگذشت سیدحسن حسینی مجله‌ی شعر شماره‌ی ۴۱ ۱۳۸۴ با نقدهایی از و... @mmparvizan
"شعر جنگ/ شعر دفاع مقدس" گزیده‌ی شعر جنگ و دفاع مقدس، ۱۳۸۱، سوره‌ی مهر، نام مجموعه‌ای از اشعار مربوط به جنگ ایران، در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ است که به کوشش سید حسن حسینی منتشر شده است. ویژگی‌های بارز این گزیده را در چند سطر، این‌گونه می‌توان معرفی کرد: ۱_ این مجموعه، در برگیرنده‌ی یک مقدمه و ده‌ها شعر منتخب و یادداشت‌هایی در نقد برخی سروده‌هاست که علاوه بر نگاه زیبایی‌شناسانه‌ی حسن حسینیِ شاعر، برخی از جنبه‌های نگاه منتقدانه‌ی او به ادبیات انقلاب را نیز نشان می‌دهد. ۲_ حسن حسینی، در مقدمه‌ی این گزیده، از نخستین منتقدان پس از جنگ است که کوشیده، مرزها و تفاوت‌های شعر زمان جنگ و شعر پس از آن را تبیین کند و از این منظر، برخی نظرهای تازه، در تعریف شعر انقلاب اسلامی را در مقدمه‌ی این گزینه می‌توان دید. ۳_ حسن حسینی، در تحلیل و آسیب‌شناسی شعر پس از جنگ، سویه‌ی مثبت نقد را متوجه شاعران هم‌نسل خود در دوران جنگ کرده و بیشتر، با نگاهی شمّی به برکشیدن شاعران هم‌نسلش و نقد شاعران پس از جنگ پرداخته است. ۴_ برخی از آسیب‌های جدی شعر پس از جنگ چون: جشنواره‌زدگی، غلبه‌ی تفنن بر جوشش، سهل‌انگاری‌های زبانی و ...، از نقدهایی است که در یادداشت حسینی، راه‌گشای شاعران پس از جنگ است. ۵_ از آسیب‌های جدی در نقدهای حسینی، غلبه‌ی سلیقه‌ی شخصی و در نظر نگرفتن روش و چارچوب‌های نظری نقد است؛ به‌طوری که این کاستی بر نوع انتخاب اشعار و به‌ویژه، نقد شاعران انقلاب تاثیر نهاده است. ۶_ در مجموعه‌ی یادشده، به‌صورت پنهان و گاه آشکار، گرایش شاعر در برکشیدن شاعران جریان نیمایی‌/ آزاد پس از انقلاب(به‌ویژه حلقه‌های مربوط به حوزه‌ی هنری و سروش) و نقد جریان شاعران سنتی و جریان ترکیب‌سازان را می‌توان سراغ گرفت؛ اصراری که گاه نگاه منتقد را به ضرورت آسیب‌شناسی نقدهای حسن حسینی جلب می‌کند. @mmparvizan
"به بهانه‌ی نام" پَرویزَن، آنگونه که در کتاب‌های لغت ثبت شده، ابزاری است که با آن آرد و شکر و... می‌بیزند یا صافی‌ای(پالونه‌ای) است برای پالودن و غربالی برای مرزبندی بین خُرد و کلان و خوب و بد، سنگین و سبک. چنانکه ناصرخسرو گفته‌است: خلق را چرخ فرو بیخت، نمی‌بینی خسّ مانده‌است همه بر سر پرویزن؟ * دهر به پرویزن زمانه فرو بیخت مردم را چه خیاره و چه رذاله در خیال شاعران کهن، پرویزن بیش از همه با جهان، آسمان، ابر، دل، چشم گریان، هدف و هر شیء مشبک همانند شده؛ چنانکه ازرقی و قطران و سنایی در ابیات زیر سروده‌اند: خدنگ فکرت او دیده‌ی غرامت را کند به نیزه و پیکان چو چشم پرویزن * میان هیچ دلی کین او نگیرد جای چو آب جای نگیرد میان پرویزن * هدف‌شان گر پذیرفتی نشان زآن تیرها بر دل دل دانا شدستی چون مشبک‌های پرویزن البته، بیشترین هماهنگی معنایی، در کاربرد واژه‌ی پرویزن، سازگاری آن با مفهوم بیختن و گزینش کردن است؛ وجهی که با نقد ادبی و هنری و کارکرد آن، شباهتی خاص دارد. مولوی، عالم را غربالی برای صاف‌کردن وجود انسان دانسته است: پرویزن است عالم، ما همچو آرد در وی گر بگذری تو صافی ور نگذری سبوسی و همانگونه که سعدی پندهای خود را دارویی تلخ می‌داند، حاصل پرویزنِ نقد هم گاه شیرینی و اغلب تلخی است: اگر شربتی بایدت سودمند ز سعدی ستان تلخ‌داروی پند به پرویزن معرفت بیخته به شهد ظرافت بر آمیخته نقدی متضمّن معجون معرفت و دانش و شیرینی و ظرافت. باری، نقد پرویزنی است که می‌کوشد؛ برخی جنبه‌های پنهان و آشکار شعر و ادب را به مخاطبان عرضه کند؛ به بهانه‌ی این سخن شکوهمند نیما در نامه‌ای خطاب به احسان طبری که گفت: "آنکه غربال به دست دارد از عقب کاروان می‌آید". @mmparvizan
"نکته‌ای شاید تکراری/ به بهانه‌ی سالروز درگذشت دکتر غنی مصحح دیوان حافظ" چند روز پیش در یادداشتی از دوستی ارجمند، نام حافظ شیرازی را دیدم که در پیشینه‌ی شعر انتظار فارسی و شاعران مربوط به آن ثبت شده بود. مساله‌ای که به‌فراوانی در یادداشت‌های مشابه و به‌ویژه در رسانه‌ها تکرار شده و احتمالا تکرار خواهد شد. اما فارغ از مباحث تکراری درباره‌ی مذهب و مسلک حافظ، یادآوری چند نکته درباره‌ی حافظ و پیوند اشعار او با ادبیات "مهدوی" خالی از فایده نیست: ۱_ در غالب نسخه‌های کهن دیوان حافظ و همچنین تصحیح‌های آن، از جمله تصحیح غنی_قزوینی، تنها در یک‌بیت، به صورت مستقیم به نام مهدی(ع) اشاره شده است: کجاست صوفی دجال‌فعل ملحدشکل بگو بسوز که مهدیّ دین‌پناه رسید مهدی، در بیت یادشده، سیمایی آخرالزمانی_ اسلامی دارد و نمی‌توان آن را با سیمایی مختص به ادبیات انتظار شیعی معرفی کرد. این بیت، با توجه به مطلع شعر و کارکرد مدحی آن، صرفا تلمیحی به نام مهدی منجی(ع* است. شیوه‌ای که از دیرباز در سنت شعر فارسی و در خلال ستایش ممدوحان مرسوم بوده و تا روزگار ما نیز این تطبیق و ایجاد تشابه ادامه دارد. چنانکه تقابل مهدی و دجال را در شعر زیر از عنصری نیز می‌توان مشاهده کرد: سیاست تو به گیتی علامت مهدی است کجا سیاست تو نیست فتنه‌ی دجال یا در بیت زیر از قطران: همی به دیده بدیدم چو روز رستاخیز ز پیش رایت مهدی و فتنه‌ی دجال ۲_ برخی بزرگان، به‌ویژه، عالمان و عارفان، در سده‌های اخیر برخی غزل‌های حافظ را اشعاری در ستایش امام دوازدهم(عج) معرفی کرده‌اند یا آن اشعار را با امکان سازگاری با وجود آن حضرت تفسیر کرده‌اند. مشهورترین این اشعار، یکی غزلی است با مطلعِ "ای پادشه خوبان، داد از غم تنهایی" که شعری است در ستایش معشوق یا ممدوحی که حافظ از وصف "شاه خوبان" برای او استفاده کرده و منتظر بازگشت اوست؛ هیچ قرینه‌ای دیگر و مشخص از پیوند این شعر با امام منتَظر نمی‌توان سراغ گرفت و ابهام و چندلایگی تفسیری در این شعر، چون دیگر سروده‌های حافظ است. شعر مشهور دوم، "مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید" است که در تصحیح غنی_قزوینی، ثبت نشده؛ اما در برخی نسخ کهن و تصحیح‌ها از جمله حافظ انجوی ثبت شده و از منظر سبکی، محتملا از حافظ است؛ هرچند این شعر نیز قرینه‌ای مشخص بر ستایش امام عصر(عج) ندارد و مخاطب حافظ می‌تواند هر ممدوح یا معشوقی باشد. اصولا شعر حافظ، به مخاطب اجازه می‌دهد که از این اشعار در موضوع انتظار موعود چون بسیاری موضوعات دیگر استفاده کند و تنها از این منظر، جزو قلمرو شعر انتظار به معنای عام آن است. ۳_ در خوانش اشعار حافظ، به‌ویژه در فاصله‌ی سده‌های دهم تا سیزدهم، تلاش شده است؛ سیمایی منقبت‌سرا از حافظ ارائه شود. حال آنکه در اشعار او، اشارات مستقیم به شخصیت‌های صدر اسلام کاربردی واضح و مستند ندارد و جز معدود ابیاتی چون رباعی "مردی ز کننده‌ی درِ خیبر پرس" و بیت "حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق"، کمتر اشاره‌ای به شخصیت‌های مورد احترام شیعه را در دیوان حافظ می‌توان دید. پرواضح است که شعر حک‌شده بر سنگ قبر حافظ با مطلع "ای دل غلام شاه جهان باش و شاه باش" نیز از حافظ نیست و هرچند در برخی چاپ‌های دیوان ثبت‌شده، در نسخ قبل از قرن دهم، تا آنجا که ذهن این کمترین به‌خاطر دارد، نشانه‌ای از آن نیست. انتساب برخی ابیات مجعول و متوسط چون شعر "نوشته بر درِ فردوس کاتبان قضا" به حافظ نیز که نیاز به بحث و مداقه ندارد. @mmparvizan
" دو بیت منسوب به امام‌علی (ع) " وفدتُ علی الکریمِ بغیر زاد من الحسناتِ والقلب السلیم و حملُ الزّاد اقبح کلّ شی ء اذا کان الوفودُ علی الکریم ترجمه: بدون ره‌توشه‌ای از نیکی‌ها و قلب سلیم به درگاه خدای کریم وارد شدم و برداشتن توشه زمان وارد شدن به محضر شخص بزرگوار، زشت‌ترین چیزهاست. یکی از گونه‌های ادبیات که می‌توان آن را مرز آثار عامه و ادبیات دینی دانست، اشعار نوشته شده بر سنگ‌های مقابر است. دو بیت منسوب بالا شاید مشهورترین ابیات عربی پر انعکاس بر سنگ قبرهای گورستان‌های شیعی باشد که به‌ویژه در سده‌های اخیر، در ادبیات عامه‌ی اغلب اقلیم‌ها کاربرد داشته؛ هرچند به دلایل مختلف فرهنگی و زبانی، در بیش از نیم‌قرن اخیر، از نگاشتن آن بر سنگ‌های مقابر کاسته شده است. در سنگ‌های مقابر کهن و محلی شیراز چون دارالسلام و خاک مصلا و حتی مقابر دارالرحمه و محلات پیرامون و مقابر حرم امامزادگان نیز، این دو بیت به‌فراوانی بازنمود یافته است. بر اساس روایت‌های تاریخی و مذهبی، به‌ویژه نقل‌های موجود در کتاب‌های متاخر تاریخ شیعه(به‌ویژه درباره‌ی حیات سلمان فارسی) و برخی آثار حدیثی و همچنین تذکره‌ها و کتاب‌های رجال جدید، این دوبیت را امام‌علی(ع) پس از مرگ سلمان با حرکت انگشت بر خاک گور او نگاشته و به همین دلیل، در ادبیات عامیانه‌ی شیعی، این شعر کاربردی خاص یافته است. پ.ن۱: سنگ قبر شیخ محمدجعفر محلاتی، آستان مقدس علی بن حمزه(ع) پ.ن ۲: برخی از فقهای متاخر نوشتن این دو بیت را بر کفن مستحبّ دانسته‌اند؛ هرچند درباره‌ی استناد این ابیات و همچنین روایت‌های موجود درباره‌ی آن اختلاف نظر وجود دارد. @mmparvizan