#شهیدعبدالرسول زرین🍃⚘🍃
معروف به #صیاد خمینی
اهل روستایی به اسم دهدشت از توابع استان کهکیلویه وبویراحمد،
سال 1320 متولد شد.
4ساله بود که پدرش و6ساله بود که مادرش به رحمت خدا رفتند، ودایی ایشان شد سرپرستش.
🍃⚘🍃
همین که #15ساله شد وپشت لبش یه کوچولو سبز شد،دیگه طاقتش طاق شد وزد از دهات بیرون،سعی اش این بود که روپای خودش بایستد،
رفت اصفهان وتا #27سالگی که دوباره رفت وخانواده شو پیدا کرد،ازشون بیخبر بود،ودرواقع گمشون کرده بود.
🍃⚘🍃
تواین مدت ازدواج کرد ،ویه مغازه ی لباس فروشی حوالی مسجدبابا علی عسگر باز کرد وآنجا مشغول بود.
البته کنار لباس فروشی علیه طاغوتی های هم یه فعالیت هایی میکرد.
ساواک هم خیلی تلاش میکرد از ایشان آتو بگیرد وانقلاب شد.
🍃⚘🍃
ایشان بعد از انقلاب عضو سپاه شده بود.
همه جوره فدایی بود وگوش به فرمان امام،
رفت کردستان برای جنگ با ضد انقلاب،
با#شهید حسین خرازی آنجا آشنا شد. وشدند یار غار.
🍃⚘🍃
ایشان شد #تک تیرانداز، او بود ویه #تفنگ اس وی دی،
زد وجنگ شد، ایشان رفت #جبهه ی جنوب،
🍃⚘🍃
این تیرهای تک #شهید بدجور اعصاب بعثی هارو ریخته بود بهم،
یه بار یه تپه دست بعثی ها بود،بچه هارو کلافه کرده بودند،
ایشان باهمین اس وی دی آزادش کرد.
🍃⚘🍃
#شهید حسین خرازی به ایشان میگفت #گردان تک نفره
🍃⚘🍃
یک بار ایشان بایه تک تیر انداز بعثی مستقیم رودر رو شدند،یه جور دوئل بود،باهم شلیک کردند، ایشان مغزشو پوکوند☺️،اما گلوله ی اون فقط
لاله ی گوش #شهید رو برد،
🍃⚘🍃
یک خاطره از #شهید:
نزدیک بعثی ها بودند،خیلی فاصله نداشتند باهم، هیچ حرکتی نمیکردند
ایشان هم که خسته شده بود
یهو بلند شد به عربی گفت جاسم کیه؟
یکی از آن طرف بلند شد و گفت من
ایشان هم او را زد.
یه مدت گذشت پاشد داد زد
رحمان کیه؟
یکی بلند شد گفت من
بازم هم #شهید زدِش😂
بعثی ها که تازه دوزاری شان افتاده بود،#شهید زرین که میشناختن یهو بلند شدند گفتند رسول کیه؟
به خیال خودشون بچه زرنگ بغداد بودند
ایشان جواب نداد
یه چند دقیقه دیگه بلند شد گفت
کی بود با رسول کار داشت؟
یکی بلند شد گفت من
و باز شهید کسی که بلند شد را زد.😂
🍃⚘🍃
صدام حسابی از ایشان کفری بود و20تا تک تیرانداز رواجیر کرده بود برای کشتن #شهید عبدالرسول زرین،
آنقدر ترکش ریز ودرشت تو تنش داشت که 60درصد از کار افتاده شده بود.
🍃⚘🍃
سرانجام هم تو #عملیات خیبر به آرزوی همیشگی اش که #شهادت در راه خدا بود رسید.
🍃⚘🍃
●سایت دفاعی پاکستان درباره #رسول زرین مینویسد: #عبدالرسول زرین متولد 1941 تا 1983 جز #بهترین #نظامیان #ایرانی در جنگ ایران و عراق بوده که با #700 شلیک موفق منجر به# نتیجه #موفقترین #اسنایپر (تک تیرانداز ایرانی است).
🍃⚘🍃
مزار#شهید
گلستان #شهدای اصفهان
🍃⚘🍃
این آقا که اسمش کریس کایل هست و160تا شلیک موفق داشته
درحالی که #شهید عبدالرسول زرین کمترینش #700تا شلیک داشته است👌
و تفنگ کریس کایل ساچمه ای بوده که خیلی سبک تر از اس وی دی هست،
•••
البته مهم نیست ها،#شهیدان ماکه برای ثبت رکورد واین حرفا تیر رها نمیکردند،
آنان رفته بودند فرمان ولی فقیه را لبیک بگویند ودر راه خدا بجنگند
وبه عند #ربهم یرزقون... دلخوش بودند.
نه #شهید رسول زرین،نه هیچ کدام از هم قطارانش دنبال #معروفیت نبودند،☺️
ولی بذارید دلشان را خوش کنند و برای این شخص فیلم بسازند وبگویند بهترین تک تیرانداز جهان هست😁
کسی نداند ما که میدانیم نیست😁 ویک پنجم#شهید ما شلیک نداشته است،👌⚘🍃
•••
تنها کسانی #شهید می شوند که #شهید باشند...
به این سادگی ها نیستـــــ
باید قتلگاهی رقم زد
باید کُشت!!
منیت را
تکبر را
دلبستگی را
غرور را
غفلت را
آرزوهای دراز را
حسد را
ترس را
هوس را
شهوت را
حب دنیا را...
باید از خود گذشت!
باید کشت «نَفس» را...
#شهادت درد دارد!
دردش کُشتن " لذت " هاست...
باید کشته شویم تا #شهید شویم! بايد اقتدا كرد به #شهدا⚘🍃
تکتیرانداز فیلمی به کارگردانی علی غفاری و تهیهکنندگی ابراهیم اصغری محصول بنیاد فرهنگی روایت فتح در سال ۱۳۹۹ است.
درباره ی یک تک تیرانداز ایرانی به نام #عبدالرسول زرین است که در جنگ غوغا به پا کرده است و تمام عراقی ها دنبال او هستند تا او را از پا دربیاورند. سرهنگ راشد خمیس داوطلب میشود تا او را از پا دربیاورد و...
#شهید عبدالرسول زرین⚘🍃
شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای
و علی الخصوص شهید سرفراز
💠شهید عبدالرسول زرین💠
🌷 صلوات 🌷
✨ التماس دعای فرج وشهادت✨
یاعلی مدد
nohenab20_audio(10).mp3
5.43M
گناهکارم اگر
نوکر حسینِ توام
بگیر دست همانی
که خادم است هنوز...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺 مستندی جدید از سردار سلیمانی
سهشنبه ۱۴ اردیبهشت
ساعت ۱۶ از شبکه یک
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠مگه میشه منو پس بزنی؟💔
🔸تنها امیدم تویی... 🔸
🔰يَا رَجَائِي عِنْدَ مُصِيبَتِي🔰
🔹فرازهایی بسیار زیبا و دلنشین از دعای جوشن کبیر، با دردودلهایی به زبان فارسی و انگلیسی🔹
❇️حتما ببینید که عجیب با دل آدم بازی میکنه
🎤با نوای:
کربلایی عبدالحسین شفیع پور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرود زیبای یک دختر بچه برای حاج قاسم سلیمانی با اقتباس از سریال مختارنامه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃افطار بیست و یکم
▪️چون نامه جرم ما به هم پیچیدند
▫️بردند به دیوان عمل سنجیدند
▪️بیش ازهمگان گناه مابود ولی
▫️ما را به محبت علی(ع)بخشیدند
شهادت مولای متقیان علی (ع) تسلیت باد🏴
طاعات قبول حق 🌹
ان شاءالله بحق مولا امیرالمومنین علیهالسلام 🖤
حاجت روا باشید 🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تواشیح خوانی بسیار زیبا
#اسماء_الحسنی
#بوی_بهشت
#شهید مدافع حرم ،
محمد تقی اربابی🍃⚘🍃
در تاريخ ۱۳۶۱/۰۵/۰۷ در شهر درق از توابع شهرستان گرمه ی خراسان شمالی در خانواده اي مذهبی و متدین متولد شد.
تحصيلاتش را تا مقطع فوق دیپلم رشته ی فن آوری اطلاعات ( IT ) در دانشگاه علمی کاربردی بجنورد ادامه داد.
متاهل بود. سال ۱۳۷۹ ازدواج کرد که دو فرزند به یادگار دارد که زمان #شهادتش ، حامد ۸ ساله و علی ۲ ساله بود.
🍃⚘🍃
در یک خانواده ای متدین متولد شد که مادرش خانه دار و پدرش در اداره ی مخابرات کار میکرد. از هشت سالگی هم روزه میگرفت و نماز میخواند.
🍃⚘🍃
اهل مسجد و بسیجی هم بود. بعد از این که تحصیلاتش را تا دبیرستان ادامه داد به شوق حضور در سپاه ، درس رو رها کرد.
🍃⚘🍃
در سال ١٣٧٩ جهت استخدام به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست. حدود ١۵ سال در سپاه مشغول به خدمت بود.
🍃⚘🍃
اگر چه دوران جنگ تحمیلی را درک نکرده بود اما گویا خاطرات #شهدا و #رزمندگان و دفاع از اسلام و #اهل بیت (ع)⚘ در نهادش عجین شده بود.
🍃⚘🍃
به روایت از همسر #شهید:
ما به اصطلاح خونه ی یکی بودیم و من نوه عمه ی محمد تقی می شدم. با خواهرش هم دوست بودم و خلاصه این که کاملا یکدیگر را می شناختیم.
پدر بزرگم عاقد و بزرگ روستا بودند و گفتند که محمد تقی به خواستگاری اومده. او پسر خوبیه و ما هم موافقیم.
اگر سکوت میکردیم میگفتند موافق است و اگر اعتراض میکردیم هم که مخالف بودیم. من ١۶ ساله بودم و محمد تقی هم ١٩ ساله.
مادرم میگفت : چون دایی من ( پدر محمد تقی ) #جانباز است دوست ندارم دلش را بشکنم و پسرش هم پسر خوبیه و من هم رضایت داشتم.
پدر بزرگم بعد از دو روز اومد و برگه ای را آورد تا من امضا کنم و عقدنامه را خوند. از #شهید هم در خونه اش امضا گرفت ، به همین سادگی
بعد از ۶ سال حامد به دنیا اومد. همون سال ایشون در اصفهان براش ماموریتی پیش اومد که هر دو یا سه هفته می رفت اصفهان و چند روز هم پیش ما می اومد.
در تاریخ ١٣٧٩/۰٧/۰٢ عقد کردیم که با عید غدیر همزمان شد. بهمن ماه ١٣٨١ هم عروسی گرفتیم. تا خرداد ماه منزل مادر شوهرم بودم تا اینکه به بجنورد نقل مکان کردیم.
🍃⚘🍃
سال ٩٣ هم علی به دنیا اومد. #محمد تقی همیشه میگفت : « به نیت پنج تن آل عبا من دوست دارم پنج تا بچه داشته باشیم. »
تولد علی مصادف شد با سالگرد #ورود #حضرت آقا♡ به بجنورد و عید غدیر هم بود و نامش را « علی » گذاشتیم. علی به دنیا که اومد بعد از سه روز زردی گرفت به طوری که میزان بیلی روبین خونش به ٢٩ رسید. 😔
در بیمارستان هم بستری شد ولی کار از کار گذشته بود. به علت رسوبات مغزی کم شنوا شد و مشکل حرکتی هم داشت. در واقع تا یک سال بی حرکت بود. یک سال و نیم کار درمانی بردیم. هنوز هم کلاس گفتار درمانی میره. 😔
#همسرم در #دو و میدانی همیشه #نفر اول بود و #فوتسال هم می رفت. #استعداد بالایی داشت. در هر کاری که وارد می شد انگار در اون کار #مسلط بود.
خیلی #فعال بود. خونه را خودش سیم کشی کرد. البته #مداحی هم می کرد. در طول هفته #قرائت ادعیه را منظم داشت. گاهی با او همراه می شدم و گاهی هم فرصت دست نمی داد.
🍃⚘🍃
سه شنبه ها آخر شب در تاریکی دعای توسل را زمزمه میکرد. دعای کمیل و ندبه اش هم به راه بود.
روزهای جمعه دعای ندبه را گوش می داد و صبحانه را آماده میکرد. به مستحبات به اندازه ی واجبات اهمیت می داد.
🍃⚘🍃
ماموریت که می رفت ما می رفتیم « درق » و وقتی که بر میگشت قبل از این که ما برگردیم همه ی لباس ها را می شست و اتو میکرد و میگفت: شما همین که #دوری ما را تحمل میکنید کافیه دیگه زحمت این کارها با شما نباشه.
🍃⚘🍃
به بحث #صله ی رحم هم خیلی #اهمیت می داد و هفته ای یک بار حتی برای ١۰ دقیقه به منزل اقوام سر می زدیم. میگفتم بهش که زنگ بزن. میگفت : نه ، شاید بخواند جایی برند و از راه بمونند و یا تدارک پذیرایی ببینند.
🍃⚘🍃
می ریم اگه بودند یک چایی می خوریم و اگه نبودند بر میگردیم. خیلی #ساده زیست بود. #مرتب ترین لباسها را می پوشید و برای من هم میخرید.
🍃⚘🍃
برادر شوهرم می خواست به سوریه اعزام بشه همسرم به من گفت که آمادگی داشته باش شاید من هم برم اما هنوز با ما موافقت نشده. روحیه اش را می شناختم.
🍃⚘🍃
آدمی بود که #سختی براش #مهم #نبود. میگفت : ما برای این روزها ساخته شده ایم و حقوقمون را برای این روزها میگیریم و اگه می خوایم #حلال باشه باید الان ظاهر بشیم.
🍃⚘🍃
در مسائل کاری خیلی #حساس بود و میگفت : این مسائل نباید گفته بشه. واقعا حفاظت گفتار داشت. حتی من تا زمان #شهادت نمیدونستم درجه شون چیه و چند بار هم پرسیده بودم که میگفت :
ما برای #رضای خدا کار میکنیم و گفت با اعزام ما هم موافقت شده و ان شاءالله شما هم راضی هستید. گفتم که هر چه خدا بخواد اما دلم آشوب بود. راهی بود که شاید برگشت نداشته باشه. 😭
🍃⚘🍃
وقتی که میخواست بره از زیر قرآن که رد شد گریه ام گرفت. گفتم : میری و بر نمی گردی. میگفت واقعا ؟ برای من دعا کن تا #شهادت نصیبم بشه. شما رو هم شفاعت میکنم. و همسرم رفت. 😭😭😭
🍃⚘🍃
سرانجام#شهید محمد تقی اربابی هم در تاریخ ۱۳۹۴/۱۱/۲۳ در #عملیات آزاد سازی منطقه ی نبل الزهرا به آرزویش که همانا #شهادت در راه خدا بود رسید.
🍃⚘🍃
مزار #شهیددر شهر درق ، از توابع شهرستان
گرمه ی خراسان شمالی.
🍃⚘🍃
شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای
و علی الخصوص شهید سرفراز
💠شهید محمد تقی اربابی💠
🌷 صلوات 🌷
✨ التماس دعای فرج وشهادت✨
یاعلی مدد