eitaa logo
لحظه‌های بی‌ملاحظه (مبین اردستانی)
401 دنبال‌کننده
139 عکس
15 ویدیو
5 فایل
لحظه‌ها بی تو بی‌ملاحظه‌اند
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از بی نهایت
‌ ‌ ‌عشـق یعنی: بَری از غـفلتِ خودخواهی شو هجرت از خود کن و سرچشمه‌ی آگاهی شو بـه تـمـنّای تـو دریـاسـت هـمـه‌تـن آغـوش از خودت کوچ کن و رود شو و راهی شو محضِ خورشید شدن، ذرّه‌ای از خویش برآ قـد بـکـش، دلـزده از این‌هـمـه کـوتاهـی شو سال‌ها فاصله است از رمضان تا رمضان؛ کـاروان می‌گـذرد... بـیـرقِ هـمـراهی شـو نـکـند خواب بـمانی، نَـفَـسَت یخ بزند! گـرم از سـوزِ مـناجاتِ سحـرگاهی شو روزه یعنی که: بمیر از طلبِ هر چه جز او! روز و شـب، تـشـنه‌ی انـوارِ هـواللّـهی شو... در دلِ برکـه‌ی حق، تا تـپـشی مـهلت هست از شـدن خسته نشو... ماه نشد، ماهی شو! چند گویم به تو هر لحظه، که این شو یا آن؟! "آنِ او" باش، بـرو هـر چه که می‌خواهی شو! ✍🏼 مبین اردستانی ♾ @binahayat_ir
در دلِ برکهٔ حق، تا تپشی مهلت هست از شدن خسته نشو! ماه نشد، ماهی شو!
به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقی‌ست به ارادت ببرم درد که درمان هم از اوست ساقیِ سیم‌ساقِ من گر همه دُرد می‌دهد کیست که تن چو جامِ مِی جمله دهن نمی‌کند؟ @Mobin_Ardestani
از چشم تو جهان لحظاتی چشیدنی‌ست خوشبخت من که وقت تماشا تو بوده‌ام @Mobin_Ardestani
دیدند که جانِ خسته‌ای با ما هست کشتی به گل نشسته‌ای با ما هست گفتند که قیمتی چه با خود دارید؟ گفتیم دلِ شکسته‌ای با ما هست @Mobin_Ardestani
هدایت شده از | حامد طونی |
بسم الله . 🔹 هشت سال از اولین کلماتی که موزون بر صفحه کاغذ آمد و گمان بردم که شعر نوشته‌ام می‌گذرد. نخستین کتاب شعر من و حاصل آنات و لحظات این سال‌هاست... . 🔹 احساس بهجت دارم از اینکه سطرهایی از تجربه‌ها و آناتی که طی این سال‌ها داشته‌ام، گرد هم آمده. از اینکه با این کلمات، خودم و محیط و جامعه‌ام را در حد وسعم روایت کرده‌ام. و مضطربم. مضطرب و مشوش. از اینکه کلمه والای «شاعر» پیش از نامم نشسته. «پیش و پسی بست صف کبریا / پس شعرا آمد و پیش انبیاء». آخر شاعری کجا و من کجا؟ آن هم در کشوری که درة‌التاجش بزرگ‌شاعرانی چون حافظ، فردوسی، مولانا، بیدل، خیام و سعدی‌اند که تا زبان فارسی زنده است زنده‌اند و از هستی و کیان این مرزوبوم پاسداری می‌کنند. . 🔹 به هر حال شد آنچه شد آنات دربردارنده 82 است که در سروده شده‌اند. کتاب در سومین روز به دستم رسید. در صورت تمایل برای تهیه می‌توانید به غرفه (سالن انتشارات عمومی، راهروی ۱۳، غرفه ۱۸) تشریف ببرید. . 🔹 از همه اساتید و دوستانی که به من مشق شعر و ادب آموختند سپاسگزارم. بخصوص دوست عزیزم که این سال‌ها شعرهایم از نقدهای ظریفش بهره‌مند بوده است. . 🔹 اگر دوست داشتید این مجموعه را به دوستانتان معرفی کنید. بسی خوشحال خواهم شد کتاب را بخوانید و بازخورد و نظرات خودتان را به این کمترین هدیه کنید. 📍@HamedTooni
. از شبنمِ عشق، آتشی در گِل بود جز داغ از این باغ، چه‌اش حاصل بود؟ دستِ تو سپردم که نگاهش داری پژمرد گُلی که روزگاری دل بود @Mobin_Ardestani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ هو الرئوف وقتی از ذوق و شوق زیارت التهابِ جنون در سرم بود چشمم افتاد به چشمهایش خادم زائران حرم بود دیدم از آتش عشق مولا سوخته جامه‌ٔ عقل و هوشش شال سبزی چنان عاشقانه دست انداخته روی دوشش بیدل و شاد بود او از اینکه حافظ حرمت شاه طوس است مولوی مستی‌اش را ندارد چون که او مست شمس‌الشموس است در طوافی خوش و کودکانه گشته بودم تمام حرم را گرچه هر سوی آن آشنا بود باز گم کرده بودم خودم را رفتم و گفتم آقا ببخشید! (محو در نور گنبدطلا بود) گفتم آقا کجایید؟ هستید؟ (غرقِ دریای لطف رضا بود) وه چه حال خوشی داشت سید. هرچه احوال خوش را چشیدم هرچه رفتم به هر سو به هرجا خوشتر از او به عمرم ندیدم عاشقی را چه زیبا بلد بود شور تازه به آب و گلم داد گرچه سرخیلِ گمگشتگان بود راه خوبی نشانِ دلم داد وه که عاشق به او می‌‌توان گفت هرکه اینگونه سرگشته باشد هرکه با پای دل صحن در صحن دم به دم، رفته... برگشته باشد آنطرف‌تر سوی کفشداری کفش‌های خودم را که بردم فارغ از دیگران، کفشها را ... نه! خودم را امانت سپردم با خودم گفتم اینجا بهشت است هیچ‌جا این‌قَدَر محترم نیست گفتم این من نه! این من نه! این من لایق پاکیِ این حرم نیست رفتم و در هوای زیارت عاشقانه، چه بی‌خویش رفتم هرچه از شرم پا پس کشیدم با خجالت کمی پیش رفتم چشم بستم، گشودم، چه دیدم؟ دیدم آری که ابر بهارم آری آن هم چه ابری! چه ابری! که ضریحی در آغوش دارم السلام علیکی شنیدم من نگفتم کس دیگری گفت آخر آنجا که من من نبودم آری از من من بهتری گفت من نبودم، چه بودم؟ که بودم؟ هرچه بودم فراموش کردم هرچه گفتم من دیگری گفت من فقط مو به مو گوش کردم هرچه دیدم به چشمی دگر بود من به گوشی دگر گوش کردم هرچه گفتم زبانی دگر گفت بودنم را فراموش کردم خیس باران فقط مویه کردم از خودم شکوه کردم دمادم حرفهای دلم را بلد بود چیز دیگر نیامد به یادم گفتم ای جان! دل من گرفته دوست دارد ببارد بموید ابر دلتنگِ هر سو دویده غیرِ باران چه دارد بگوید؟ یادِ او خوش که خطّ نگاهش دید بال کبوتر ندارم یادِ من داد هر سو که رفتم چشم از گنبدت برندارم کاشکی تا ابد تا همیشه بنده‌ی آستان تو باشم خادمِ زائرانت اگر نه، زائرِ خادمان تو باشم @Mobin_Ardestani
. طومار تنهایی و غم هستند هر شب به هم پیچیدهٔ دردند این کوچه‌های بی تو سرگردان تا صبح دنبال تو می‌گردند @Mobin_Ardestani
هدایت شده از مدافعان حرم
گم کرده چنان شب‌زدگان فردا را خفتیم دو روزه فرصت دنیا را خورشید شدی، دمیدی از نو در خون خون تو مگر به خود بیارد ما را 🏷 شاعر: مبین اردستانی شهید مدافع حرم🕊🌹 🔴@sarbazanzeynab🔴
هدایت شده از شهرستان ادب
چهارشنبه‌های شعر با حضور مبین اردستانی امروز ۳۱ خرداد، ساعت ۱۷ نشانی: خیابان شریعتی بالاتر از سه‌راه طالقانی، روبه‌روی سینما صحرا، پلاک ۱۶۸، مؤسسۀ شهرستان ادب، طبقۀ ۴ @shahrestanadab
پیچیده اسم من همه‌جا با تو بوده‌ام من با تو بوده‌ام همه‌جا یا تو بوده‌ام؟ تنهاییِ مرا تو در این عکس‌ها ببین! تنها تو بوده‌ام، منِ تنها تو بوده‌ام هی روزهای پشت سرم را ورق نزن در لحظه لحظه لحظه‌ٔ آن‌ها تو بوده‌ام در خوابِ نازِ پیشتر از خلقت جهان ای بهترین تجسم رویا! تو بوده‌ام از چشم تو جهان لحظاتی چشیدنی‌ست خوشبخت من که وقت تماشا تو بوده‌ام @Mobin_Ardestani
. به لاشریک لک ای عشق آمدم که فقط تو را نفس بکشم در هوای هم نفسی @Mobin_Ardestani
هدایت شده از آفتابگردان‌ها
ثبت نام در کلاس‌های «زنگ شعر»👇👇 https://b2n.ir/zangesher صفحات ۱ و ۲
هو العلی العظیم تقدیم به مولا ای بی‌کران که هرچه جهان مبتلای توست هستی نفس نفس نفسش در هوای توست جاروکش حریم تو شهپرّ قدسیان جبریل، خادمِ درِ مهمانسرای توست در عرش و فرش و هرچه جهان‌های مختلف هر کس که هست، بوسه‌دهِ خاک پای توست خورشید ذرّه‌ای‌ست که همواره روز و شب پرّان در آستانه‌ٔ ایوان‌طلای توست صبح از کرانه‌های سکوت تو جاری است شب گوشِ جان سپرده به سوز صدای توست جان ریزه‌خوارِ خوانِ مناجاتِ مرتضاست دل خوشه‌چینِ ملتمسِ ربنای توست تبعیدیانِ گمشده در تیهِ ظلمتیم چشمان ما هنوز به دست دعای توست دل را چه غم، غریبِ دو عالم اگر شود؟ در قبر و در قیامت اگر آشنای توست پیوندِ غیر، سست‌تر از تار عنکبوت رکن رکین و حصن حصین هم ولای توست ردّ و قبولِ عامه نیرزد به ارزنی هرآینه رضای خدا در رضای توست @Mobin_Ardestani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از فصل فاصله
مرحوم احمدرضا احمدی: دوست دارم برای امام‌حسین شعر بگویم/ خانواده‌ام روحانی بودند/دوست دارم تا ۸۳ سالگی عمر کنم ▪️احمدرضا احمدی شاعری است که هر چه گفت از خود گفت. به قول خودش «کلام من هر چه بود طلا بود، مس بود، متعلق به خودم بود. در هر کتاب راه ناهمواری را طی کردم. در هر کتاب چون کتاب نخستینم با هراس آغاز کردم. راهی که در ظلمات بود...». به بهانه درگذشت این شاعر گرانقدر بخش‌هایی از مصاحبه‌ی او که سال 92 با خبرگزاری فارس داشته را بازنشر کردیم؛ شانسم بود با اینکه نسل ما خیلی چیزها را دیده بود. به طور نمونه در جریان 28 مرداد من در خیابان بودم، 16 خرداد را کاملا یادم است که در کف ناصرخسرو بی هدف می‌، کشتار 30تیر هم صدای شلیک‌ها را می‌شنیدم. عقیده دارم شعر سیاسی و اروتیک برای شاعر متوسط است، حتی پابلو نرودا. هیچ وقت دوست نداشتم شعر اروتیک و سیاسی بگویم. شاعر دسته دوم به این سمت روی می‌اورد و اینها عین هم است. بیشتر خانواده‌ام روحانی و اهل کتاب و علم بودند. در کتاب ناظم‌الاسلام کرمانی فصلی به فامیل و جدم اختصاص یافته است. عبدالرحیم احمدی پسر خاله‌ام که خیلی بر روی من تاثیر داشت یکی از بهترین مترجمان بود و قصه نویس درخشانی بود که این راه را ادامه نداد. به نظرم به چیزهایی که آرزو داشتم رسیدم و چیزی از دنیا طلب ندارم. دوست دارم تا 83 سالگی عمر کنم و سالی یک رمان بنویسم. الان هم یکی از رمان‌هایم در حروفچینی است. دوست داشتم برای امام حسین(ع) شعر بسرایم. 📌متن کامل این مصاحبه را در سایت روزنامه فرهیختگان (http://fdn.ir/81452) بخوانید. @FarhikhteganOnline