فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 کلیپ | اساس انقلاب
🇮🇷 حاج قاسم سلیمانی: اساس انقلاب این چند نکته ی مهم است: حفظ و توجه به اصول انقلاب؛ اصول انقلاب توجه به رهبری است، قبول اصل ولایت فقیه است. ما باید حکمت رهبری را، ما باید تشخیص رهبری را، ما باید به ترسیم رهبری توجه کنیم نه صرفاً بگوییم ما تابع ولایت فقیه هستیم. توجه به ولایت فقیه یعنی توجه به حکمت او، تشخیص او...
@Modafeaneharaam
باید از بهترین فناوریها استفاده کنیم تا حججی و غواصهای دست بسته شوید. در واقع اگر جمع ما کم است، اما دانش بنیان هستیم به همین دلیل است که میگویم باید معرفت به ماموریت پیدا کنید.
#حسین_یکتا
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 این معیارهای طاغوتی را دور بریزید
🔺رهبرانقلاب اسلامی: چرا بايد بعضى از دخترهايى كه مؤمن هستند، باسوادند، با فرهنگند، اهل دين هستند، به جرم اینکه يك مقدار سنّشان بالا رفته يا چندان از زيبايى بهرهاى ندارند، از نعمت ازدواج و تشكيل خانواده و نعمت تربیت فرزند محروم بمانند. خوشا بهحال آن فرزندى كه در دامن چنين زنان پاكى پرورش پيدا كند. خوشا بهحال آن مردى كه چنين زن پاك و مقدّسى در خانه داشته باشد. اين معيارهاى طاغوتى را دور بريزيد. پدرها! مادرها! تقواى خدا پيشه كنيد در امر ازدواج.
➡️ ۱۳۵۹/۰۸/۰۷
@Modafeaneharaam
CQACAgQAAx0CUyYOlAACIgphZZweXWy9MfSQMmKH2Wk7etn50AAC_wsAAiYsKVMcmUIthSRlYyEE.mp3
9.18M
#تلنگری
#عید_بیعت
💥 باید فرار کرد...
- در جهانی که نه جوابی برای نیازهای بشر پیدا می شود و نه درمانی برای دردهایش!
- در جهانی که ظلم و سیاهی گلوی مظلومان را نشانه رفته،
تنها یک راه نجات وجود دارد...
باید فرار کرد از هرآنچه ظلم، بی عدالتی، سختی، بیماری و... ست
به سمتِ تنها ناجی جهان؛ امام زمان "عج" ✨
#استاد_شجاعی 🎤
#استاد_رائفی_پور
#حجتالسلام_ماندگاری
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ توضیحات استاد #رائفی_پور درباره برگزاری اجتماع مردمی #عید_بیعت
📆 وعده ما سالروز آغاز امامت امام زمان عجلالله تعالی فرجهالشریف مصادف با ۲۴ مهرماه ۱۴۰۰
👥 امسال با توجه به شرایط کرونایی کشور و با رعایت پروتکلهای بهداشتی در اجتماع مردمی #عید_بیعت با امام عصر (شنبه ۲۴ مهر) در هفت شهر تهران، شیراز، اصفهان، مشهد، اهواز، بیرجند، کرمان که در ساعت ۱۵:۰۰ برگزار میشود، شرکت میکنیم تا با امام زمان تجدید #بیعت کنیم و همدل و همصدا از او بخواهیم تا به نجات جهان برخیزد.
🕌 اطلاعات بیشتر بهزودی منتشر میشود.
@Modafeaneharaam
یکی دیگر از آثار نماز شب رفع مشکلات و گرفتاریها است،در حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم آمده است:«ای مردم هیچ کس از شما نیست مگر اینکه مشکلات و گرفتاریها همچون کمربندی او را محاصره کرده است. پس زمانی که دو سوم شب گذشت و یک سوم آن باقی ماند ملکی بر او وارد می شود و به او می گوید:ذکر خدا بگو که صبح نزدیک است. پس چنانچه او حرکت کرد و ذکر خدا را گفت یک گره از گرفتاریهایش گشوده می شود و اگر او بلند شد و وضو گرفت و داخل نماز شد همه گرفتاریها از او گشوده می شود پس صبح می کند در حالی که همچون مردمک چشم (روشن و پاکیزه) گردیده است
@Modafeaneharaam
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
ختم #صلوات به نیت🔰 #حضرت_سکینه_بنت_الحسین_سلام_الله_علیها💔 هدیه به حضرت فاطمه زهرا سیدت النساءالع
جمع کل صلوات:22/360/129🌹
انشاءلله همگی حاجت روا بشید❤
التماس دعا📿
ختم #صلوات به نیت🔰
#شهید_احمد_مایلی🌹
هدیه به حضرت فاطمه زهرا سیدت النساءالعالمین (سلام الله علیها) و مولا الموحدین امیر المومنین علی ( علیه السلام ) و برای سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)🌺
مهلت: تا فردا شب ساعت۲۱
تعداد صلواتهای خود را به پی وی بفرستید
@Ahmad_mashlab1115
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 استوری | شهید حاج قاسم سلیمانی: این خط (انقلاب)، شما نگاه بکنید؛
🔸هر چه ناخالص
🔹هر چه ناپاک
🔸هر چه آدمهایی که ظرفیت ندارند
هِی از این خط خارج میشوند و خودشان میبُرند؛
🔸بنا به توجیه در مسائل اقتصادی
🔹بنا به توجیه در مسائل سیاسی
🔸بنا به توجیه در مسائل نظامی
به هر صورت کشش این خط را ندارند.
🚨 تاریخ سند صوتی: عملیات کربلای یک 5/04/1365
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_بیست_و_پنجم 💠 منتظر پاسخم حتی لحظهای صبر نکرد، در را پشت سرش آهسته بست و
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_بیست_و_ششم
💠 بیهیچ حرفی از مصطفی گذشتم و وارد صحن شدم که گنبد و ستونهای #حرم آغوشش را برای قلبم گشود و من پس از اینهمه سال جدایی و بیوفایی از در و دیوار حرم خجالت میکشیدم که قدمهایم روی زمین کشیده میشد و بیخبر از اطرافم ضجه میزدم.
از شرم روزی که اسم زینب را پس زدم، از شبی که #چادرم را از سرم کشیدم، از ساعتی که از نماز و روزه و همه مقدسات بریدم و حالا میدیدم #حضرت_زینب (علیهاالسلام) دوباره آغوشش را برایم گشوده که با دستانم، دامن ضریحش را گرفته و به پای محبتش زار میزدم بلکه این زینب را ببخشد.
💠 گرمای نوازشش را روی سرم حس میکردم که دانهدانه گناهانم را گریه میکردم، او اشکهایم را میخرید و من #ضریحش را غرق بوسه میکردم و هر چه میبوسیدم عطشم برای #عشقش بیشتر میشد.
با چند متر فاصله از ضریح پای یکی از ستونها زانو زده بودم، میدانستم باید از محبت مصطفی بگذرم و راهی #ایران شوم که تمنا میکردم گره این دلبستگی را از دلم بگشاید و نمیدانستم با پدر و مادرم چه کنم که دو سال پیش رهایشان کرده و حالا روی برگشتن برایم نمانده بود.
💠 حساب زمان از دستم رفته بود، مصطفی منتظرم مانده و دل کندن از حضور #حضرت_زینب (علیهاالسلام) راحت نبود که قلب نگاهم پیش ضریح جا ماند و از حرم بیرون رفتم.
گره گریه تار و پود مژگانم را به هم بسته و با همین چشم پُر از اشکم در #صحن دنبال مصطفی میگشتم که نگاهم از نفس افتاد. چشمان مشکی و کشیدهاش روی صورتم مانده و صورت گندمگونش گل انداخته بود.
💠 با قامت ظریفش به سمتم آمد، مثل من باورش نمیشد که تنها نگاهم میکرد و دیگر به یک قدمیام رسیده بود که رنگ از رخش رفت و بیصدا زمزمه کرد :«تو اینجا چیکار میکنی زینب؟»
نفسم به سختی از سینه رد میشد، قلبم از تپش افتاده و همه وجودم سراپا چشم شده بود تا بهتر او را ببینم. صورت زیبایش را آخرین بار دو سال پیش دیده بودم و زیر محاسن کم پشت مشکیاش به قدری زیبا بود که دلم برایش رفت و به نفسنفس افتادم.
💠 باورم نمیشد او را در این حرم ببینم و نمیدانستم به چه هوایی به #سوریه آمده که نگاهم محو چشمانش مانده و پلکی هم نمیزدم.
در این مانتوی بلند مشکی #عربی و شال شیری رنگی که به سرم پیچیده بودم، ناباورانه #حجابم را تماشا میکرد و دیگر صبرش تمام شده بود که با هر دو دستش در آغوشم کشید و زیر گوشم اسمم را #عاشقانه صدا میزد.
💠 عطر همیشگیاش مستم کرده بود، تپش قلبش را حس میکردم و دیگر حال و هوا از این بهتر نمیشد که بین بازوان #برادرانهاش مصیبت دو سال تنهایی و تاریکی سرنوشتم را گریه میکردم و او با نفسهایش نازم را میکشید که بدنش به شدت تکان خورد و از آغوشم کنده شد.
مصطفی با تمام قدرت بازویش را کشید تا از من دورش کند، ابوالفضل غافلگیر شده بود، قدمی کشیده شد و بلافاصله با هر دو دستش دستان مصطفی را قفل کرد.
💠 هنوز در هیجان دیدار برادرم مانده و از برخورد مصطفی زبانم بند آمده بود که خودم را به سمتشان کشیدم و تنها یک کلمه جیغ زدم :«برادرمه!»
دستان مصطفی سُست شد، نگاهش ناباورانه بین من و ابوالفضل میچرخید و هنوز از ترس مرد غریبهای که در آغوشم کشیده بود، نبض نفسهایش به تندی میزد.
💠 ابوالفضل سعد را ندیده بود و مصطفی را به جای او گرفت که با تنفر دستانش را رها کرد، دوباره به سمت من برگشت و دیدن این سعد خیالی خاطرش را به هم ریخته بود که به رویم تشر زد :«برا چی تو این موقعیت تو رو کشونده #سوریه؟»
در سرخی غروب آفتاب، چشمان روشن مصطفی میدرخشید، پیشانیاش خیس عرق شده و از سرعت عمل حریفش شک کرده بود که به سمتمان آمد و بیمقدمه از ابوالفضل پرسید :«شما از نیروهای #ایرانی هستید؟»
💠 از صراحت سوالش ابوالفضل به سمتش چرخید و به جای جواب با همان زبان عربی توبیخش کرد :«دو سال پیش خواهرم به خاطر تو قید همه ما رو زد، حالا انقدر #غیرت نداشتی که ناموست رو نکشونی وسط این معرکه؟»
نگاه #نجیب مصطفی به سمت چشمانم کشیده شد، از همین یک جمله فهمید چرا از بیکسیام در ایران گریه میکردم و من تازه برادرم را پیدا کرده بودم که با هر دو دستم دستش را گرفتم تا حرفی بزنم و مصطفی امانم نداد :«من جا شما بودم همین الان دست خواهرم رو میگرفتم و از این کشور میبردم!»
💠 در برابر نگاه خیره ابوالفضل، بلیطم را از جیب کاپشنش بیرون کشید و به رفتنم راضی شده بود که صدایش لرزید :«تا اینجا من مراقبش بودم، از الان با شما!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_بیست_و_ششم 💠 بیهیچ حرفی از مصطفی گذشتم و وارد صحن شدم که گنبد و ستونهای
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_بیست_و_هفتم
💠 بلیط را به طرف ابوالفضل گرفته بود، دیگر نگاهم نمیکرد و از لرزش صدایش پیدا بود پای رفتنم تمام تنش را لرزانده است.
ابوالفضل گمان کرد میخواهد طلاقم دهد که سینه در سینهاش قد علم کرد و #غیرتش را به صلّابه کشید :«به همین راحتی زنت رو ول میکنی میری؟»
💠 از اینکه #همسرش خطاب شدم خجالت کشید، نگاهش پیش چشمان برادرم به زمین افتاد و صدای من میان گریه گم شد :«سه ماهه سعد مُرده!»
ابوالفضل نفهمید چه میگویم و مصطفی بیغیرتی سعد را به چشم دیده بود که دوباره سرش را بالا گرفت و در برابر بهت ابوالفضل سینه سپر کرد :«این سه ماه خواهرتون #امانت پیش ما بودن، اینم بلیط امشبشون واسه #تهران!»
💠 دست ابوالفضل برای گرفتن بلیط بالا نمیآمد و مصطفی طاقتش تمام شده بود که بلیط را در جیبش جا زد، چشمانش را به سمت زمین کشید تا دیگر به روی من نیفتد و صدایش در سینه فرو رفت :«#خدا حافظتون باشه!» و بلافاصله چرخید و مقابل چشمانم از حرم بیرون رفت.
دلم بیاختیار دنبالش کشیده شد و ابوالفضل هنوز در حیرت مرگ سعد مانده بود که صدایم زد :«زینب...»
💠 ذهنش پُر از سوال و قلب من از رفتن مصطفی خالی شده بود و دلم میخواست فقط از او بگویم که با پشت دستم اشکم را پاک کردم و #حسرت حضورش را خوردم :«سعد گفت بیایم اینجا تو مبارزه کنار مردم #سوریه باشیم، اما تکفیریها کشتنش و دنبال من بودن که این آقا نجاتم داد!»
نگاه ابوالفضل گیج حرفهایم در کاسه چشمانش میچرخید و انگار بهتر از من تکفیریها را میشناخت که #غیرتش آتش گرفت و خاکستر نفسش گوشم را پُر کرد :«اذیتت کردن؟»
💠 شش ماه در خانه سعد عذاب کشیده بودم، تا کنیزی آن #تکفیری چیزی نمانده و حالا رفتن مصطفی جانم را به گلو رسانده بود که در آغوش چشمانش دلم را رها کردم :«داداش خیلی خستم، منو ببر خونه!»
و نمیدانستم نام خانه زخم دلش را پاره میکند که چشمانش از درد در هم رفت و بهجای جوابم، خبر داد :«من تازه اومدم سوریه، با بچههای #سردار_همدانی برا مأموریت اومدیم.»
💠 میدانستم درجهدار #سپاه_پاسداران است و نمیدانستم حالا در #سوریه چه میکند و او دلش هنوز پیش خانه مانده و فکری دیوانهاش کرده بود که سرم خراب شد :«میدونی این چند ماه چقدر دنبالت گشتم؟ موبایلت خاموش بود، هیچکدوم از دوستات ازت خبر نداشتن، هر جا بگی سر زدم، حالا باید تو این کشور از دست یه مرد غریبه تحویلت بگیرم؟»
از نمک نگرانی صدایش دلم شور افتاد، فهمیدم خبری بوده که اینهمه دنبالم گشته و فرصت نشد بپرسم که آسمان به زمین افتاد و قلبم از جا کنده شد.
💠 بیاختیار سرم به سمت خروجی #حرم چرخید و دیدم حجم خاک و خاکستر آسمان را سیاه کرده و ستون دود از انتهای خیابان بالا میرود.
دلم تا انتهای خیابان تپید، جایی که با مصطفی از ماشین پیاده شدیم و اختیارم دست خودم نبود که به سمت خیابان دویدم.
💠 هیاهوی جمعیت همه به سمت نقطه #انفجار میرفت، ابوالفضل نگران جانم فریاد میکشید تا به آنسو نروم و من مصطفی را گم کرده بودم که با بیقراری تا انتهای خیابان دویدم و دیدم سر چهارراه غوغا شده است.
بوی دود و حرارت آتش، خیابان را مثل میدان #جنگ کرده و همهمه جیغ و گریه همه جا را پُر کرده بود. اسکلت ماشینی در کوهی از آتش مانده و کف خیابان همه رنگ #خون شده بود که دیگر از نفس افتادم.
💠 دختربچهای دستش قطع شده و به گمانم درجا جان داده بود که صورتش زیر رگههایی از خون به زردی میزد و مادرش طوری ضجه میزد که دلم از هم پاره شد.
قدمهایم به زمین قفل شده و تازه پسر جوانی را دیدم که از کمر به پایینش نبود و پیکرهایی که دیگر چیزی از آنها باقی نمانده و اگر دست ابوالفضل نبود همانجا از حال میرفتم.
💠 تمام تنم میان دستانش از وحشت میلرزید و نگاهم هر گوشه دنبال مصطفی میچرخید و میترسیدم پیکره پارهاش را ببینم که میان خیابان رو به حرم چرخیدم بلکه #حضرت_زینب (علیهاالسلام) کاری کند.
ابوالفضل مرا میان جمعیت هراسان میکشید، میخواست از صحنه انفجار دورم کند و من با گریه التماسش میکردم تا مصطفی را پیدا کند که پیکر غرق خونش را کنار خیابان دیدم و قلبم از تپش افتاد.
💠 به پهلو روی زمین افتاده بود، انگار با خون #غسلش داده بودند و او فقط از درد روی زمین پا میکشید، با یک دستش به زمین چنگ میزد تا برخیزد و توانی به تن زخمیاش نمانده بود که دوباره زمین میخورد.
با اشکهایم به #حضرت_زینب (علیهاالسلام) و با دستهایم به ابوالفضل التماس میکردم نجاتش دهند و او برابر چشمانم دوباره در خون دست و پا میزد...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@Modafeaneharaam
💟امام علی (ع) فرمودند:
🔴خانه ای که در آن #قرآن خوانده شود و خدا را به یاد آورند، برڪتش زیاد مےشود و #فرشتگـان به آن خانه وارد مےشوند و #شیاطین از آن دور مےشوند.
📚کافی، ج۲، ص۴۹۹
@Modafeaneharaam
🌹#با_شهدا|شهید محمدعلی رهنمون
✍️ خیرات
▫️مادرمون فوت شده بود و میخواستیم براش خیرات کنیم. محمد علی گفت: به جای شام و ناهار و اینجور خرجها، با پولش کتاب بخریم برا بچههای روسـتا... اینو گفت و ساکت شـد. انگار بغـض کرد، بعد ادامه داد: اینطـوری مـادر راضیتره....
📚 یادگاران ۱۶ کتاب رهنمون، صفحه ۱۲
@Modafeaneharaam
CQACAgQAAx0CUyYOlAACIhNhZp_5FWIN847C_fiaXbqwusxr7QAC4QwAAubEGFPlIcwPbXvL9iEE.mp3
8.58M
📼 #پادکست استاد #رائفی_پور
📝 «سوره نور»
@Modafeaneharaam
🚨 احترام ویژهی رهبر انقلاب به پدر
🔘 آقای غلام شاه پسندی محافظ رهبر معظم انقلاب:
⭕️ از پایین ساختمان ریاستجمهوری تا طبقه دوم که تشریفات است ۲۵ پله است که این پلهها را #پا_به_پای ایشان (یعنی پدرشان) میآمدند. اگر سه ربع هم طول میکشید، آقای خامنهای عجله نمیکرد، پا به پای ایشان #آرام_آرام میآمدند بالا... حتماً #پشتی پشت پدرشان میگذاشتند، حتماً خودشان #چایی برای پدرشان میآوردند. آنقدر #احترام میکردند این پدر را که حد نداشت.
⭕️ همیشه میگفتند: هر آنچه از خدا میخواهید از #پدرتان بخواهید؛ هر چه از خدا میخواهید از #مادرتان بخواهید؛ اگر پدر و مادرتان در قید حیاتند حتماً بگویید دعا کنند، #مستجاب میشود و اگر نیستند بروید سر قبرشان و بخواهید. #قبر پدر و مادر هم کمک به آدم میکند.
📗 ماه در آینه، ص ۱۳۲
@Modafeaneharaam
◼️پدر شهید «محمد ابراهیمی» به فرزند شهیدش پیوست
إنّا لله و إنّا إليهِ رَاجعُون
کربلایی «مدار علی ابراهیمی» پدر شهید مدافع حرم فاطمیون «محمد ابراهیمی» به علت کهولت سن، در هفتاد سالگی دار فانی را وداع گفت و به دیدار فرزند شهیدش نائل گردید.
شهید محمد ابراهیمی متولد 1374 اعزامی از قم بود که 31 فروردین 1394 در عملیات بصری الحریر منطقه درعا سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 جدیدترین مستند استاد #نادر_طالبزاده با موضوع کرونا منتشر شد
⛔️ طالبزاده در مستند #رمزگشایی_از_یک_اپیدمی، سراغ واکاوی مسئله ویروس #کرونا رفته و از زاویه جدید و بکری این موضوع را بررسی کرده است که مخاطب را غافلگیر میکند.
📺 دانلود و تماشای این مستند جنجالی از لینک زیر:
🌐 b2n.ir/cov2019
@Modafeaneharaam
💢حکایت یک فرمانده عاشق از کابل تا حلب/ میگفت بی بی زینب من را نگاه می کند، چطور بمانم؟!
از سید حسین هاشمی حالا برای بچه هایش، فقط همین چند قاب عکس روی دیوار مانده و یک دنیا خاطره. عکسهایی که نشستهاند روی تن دیوار و شدهاند سنگ صبور بچهها. حالا هر وقت دیا دلتنگ بابا میشود، هر وقت رامین و شیلا هوای بابا را میکنند زل میزنند به عکسهای روی دیوار و روزهایی یادشان میآید که هنوز کابل بودند و بابا هم زنده بود.
گفتگو با خانواده شهید مدافع حرم فاطمیون "سید حسین هاشمی" بمناسبت سالروز شهادت:
b2n.ir/e48776
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
باسلام خدمت دوستان امامزمانی🌷 همینطور که معطلید ۲۴ مهر سالروز آغاز امامت آقامون امام زمانه💗 به ه
☝️☝️☝️
📌دوستان محترم فرصتمون کمه و تا الان فقط ۵۰ تومان کمک جمع شده...
لطفا اگه میخواید کمک کنید عجله کنید تا جمعه باید پول جمع بشه که خرید کنیم🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مقایسه آنتی بادی واکسن برکت با نمونههای خارجی
🔰با پیشرفت در حوزه بایولوژیک و استفاده از تجهیزات روز دنیا، متخصصان ایرانی قادر به ساخت و تولید واکسنهایی شدند که به اندازه واکسنهای خارجی و بلکه بیشتر و ایمنتر از آنان بوده
🔰تا جایی که در مقایسه با نمونههای خارجی اثربخشیِ بهتر کاملا مشهود است
این است عمل به شعار انقلابی «ما میتوانیم»✌️🇮🇷
@Modafeaneharaam