به نام #الله:
.
وقتی دلتنگ میشوم😔💔
.
برای اکثر #مجرد ها که کمی سن و سال دارند این موضوع پیش آمده
.
#کمبود یک نفر را در زندگیشان #احساس میکنند😞
.
کسی که با او حرف بزنند
کسی که شریک غم و خوشی هایشان باشند
گاهی در ذهنشان تصویر سازی هم میکنند😩
.
الان که همه جا #شبکه_مجازی📱 وجود دارد پیدا کردن یک هم صحبت کار سختی نیست
.
یک نفر که از روی پر کردن وقت بخواهیم با او حرف بزنیم📱🗣
درد و دل کنیم💔♥️
رفع دلتنگیهایمان باشد👌
.
بعضی ها این دلتنگی را #تحمل نمیکنند😑
#ماشاالله هم صحبتی هایشان زیاد است😏
.
سفره دلشان نه ولی سفره ذهنشان پیش همه باز است😒
.
گاهی که دلتنگی و کمبود یک نفر دومی در زندگی بهم فشار می آورد به چیزایی فکر میکنم که آرام میشم
.
چیزایی که باعث میشود دلتنگی هایم را تحمل کنم.☺️
.
فکر میکنم به آن مردی که یک #زن و چهار #بچه ی قد و نیم قد را در #خانه گذاشت و رفت🔫💣
خدا میداند چه شبها که پشت #خاکریز از دلتنگی #گریه نکرد😢
.
فکر میکنم به #آقا دامادی که یک هفته بعد از عقد راهی جبهه شد و تنها دلخوشیش یک عکس بود
و #عروس خانومی که دلتنگ و #چشم_انتظار نشسته بود😩😭
.
فکر میکنم به آن دختر خانومی که هر روز خانه را آب و جارو میکرد تا شوهرش از راه برسد
چون تازه بچه دار شده بودند😍
.
وقتی هم که می آمد بعد از یک هفته دوباره راهی میشد و چشمان خیس خانومی که نمیتواند بگوید #نرو😭
.
فکر میکنم به همسر #شهید مدافع حرمی که دخترش بهانه #بابا را میگیرد بغضش رو قورت میدهد و بادخترش بازی میکند💔
.
الان که فکر میکنم میبینم دلتنگی من چقدر بچگانس در برابر اینها
.
انقدر بزرگ نیست که بخواهم برای پر کردنش #متوسل به دوست های مجازی بشوم👌
.
اخر میدانی فرقش چیست؟
آنها با اختیار خودشان،برای منو تو دلتنگی ها را تحمل کردند،از همسر و بچه و خانواده دل کندند و رفتن در غربتی که نه تلگرام بود نه #اینستاگرام....
.
پن:ان الله مع الصابرین
.
نویسنده:#مصطفی_معبودی
.
#دلتنگی_هایمان_ارزش_دارد
#عشق #عاشقی
#طلبه #طلبگی
#وعده_دیدارمون_کنار_شهدا
#التماس_دعا
#یاعلی
#یازهرا
@modafeaneharam
#خاطره
به نقل از همسرشهید:
سهشنبه شب مهمانان عجیبی به خانه ما آمدند به بهانه دید و بازدید عید یا سرکشی و... حتی اقوامی که سالها آنها را ندیده بودم. پدرشوهرم هم با آنها میآمد. از دیدن این مهمانها دلشوره گرفتم. حس میکردم اتفاقی افتاده که من از آن بیخبرم وگرنه معمولاً وقتی حسین خانه نبود اینطور مهمانها به خانه ما نمیآمدند. با این حال خودم را دلداری میدادم!
پدرشوهرم شب شهادت همسرم، خواب دیده بود که حسین آقا به او گفت «#بابا من رفتم!» با اینحال آنقدر دوباره بازار شایعات داغ شده بود که نمیشد به هیچ حرفی اعتماد کرد.
صبح چهارشنبه باید برای چکاپ به آزمایشگاه میرفتم. وقتی به خانه آمدم از پدرشوهرم پرسیدم که خبر تازهای از حسین ندارد؟ این در حالی بود که همه شهر از موضوع خبر داشتند و رفتوآمد اقوام هم علتش همین بود. پدرشوهرم گفت «یک، دو ساعت دیگر سردار و بچههای گردان به اینجا میآیند.» با خودم گفتم احتمالاً میخواهند با خانواده افراد حاضر در سوریه دیدار داشته باشند.
وقتی آمدند گویا حاجآقا میخواست حرفی را بزند که نمیتوانست. حرفهایی مثل تبریک و تسلیت و... اما باز هم دلم میخواست که حرفها نشنیده بگیرم. تا زمانی که بین حرفها، ناگهان عموی حسین شروع به گریه کرد!
همان لحظه دو دستی به سرم زدم...
گفتم حسین تو که رفتی و جایت عالی است اما من چه کنم؟! اصلاً باورم نمیشد که قرار است از این به بعد بدون حسین زندگی کنم...
باید محمد محسن را از مدرسه میآوردم و خودم موضوع را به او میگفتم، فقط نمیدانستم چگونه...
🌺دعای شهادت بچه ها برای بابا🌺
یادم آمد فروردین 94 که به پابوس امام رضا رفتیم، حسین آقا دائماً به بچهها میگفت:
«دعا کنید بابا شهید بشه.»
بچهها هم اشک در چشمهایشان جمع میشد و بعد که اصرارهای بابا را میدیدند، میگفتند «باشه. دعا میکنیم.»
هرچند زینب مقاومت میکرد و میگفت:
«اگر #شهید_شوی_من_دیگه_بابا_ندارم!»
حسین هم میگفت «شهید بشم براتون یه خونه خوشگل میخرم تو بهشت تا بیاین.»
یکبار که از زیارت برگشتیم، محمدمحسن گفت «مامان من برای بابا دعا کردم.»
گفتم «چقدر خوب. چه دعایی مامان جان؟» گفت «دعا کردم بابا شهید بشه!»
یک لحظه یخ زدم!
گفتم «چرا؟»
گفت «خب اگه شهید بشه که بهتر از مُردنه!»
از حرفهای محمد محسن زبانم قفل شد.
#شهید_مدافع_حرم_محمد_حسین_حمزه
یادش با صلوات❤️
#بابا خودت گفتی شبیه مادرم باش😔
من مثل #زهرا مادرت آزار دیدم💔
یک لحظه یادم رفت اسم من #رقیه است😔
#سیلی کهخوردم عمه را هم تار دیدم😔
رقیههههه😭😭😭😭😭😭😭
#شب_سوم_محرم 💔
🌹🍃
مگر میشود #دختر باشی بابا نخواهی😔💔
مگر میشود دختر بود و #بابا نخواست😔😭
عجب دلی دارد #مامان با این #دل_بهانه_گیر_من...😔
#رقیه_های_زمان😔
نازدانه #شهیدجوادمحمدی💔
🍃🌹
سلام بابا...
باباے مهـربونم💔
ستارهے بزرگ اسمونم...
وقت سفر منم میخواستم بیام😔
گفتی بمون غنچهے بےزبونم
کاش کی میشد پسر بودم بابایے😔
کاش میشد منم باهت میبردن💔
مامان میگفت که #بابا برمیگرده
چرا فقط لباساتو آوردن...😭💔
دلبند شهید جاوید الاثرمدافع حرم
محمداینانلو🌹🍃
دعا کنیم پدرش برگرده😭
@modafeaneharaam
🕊 بر بال خاطره ها
🌴چند وقت از شهادت علی جان می گذشت ساعت ۱۰ شب یکدفعه امیرمحمد آمد گفت:
بابا آمده بابا آمده😍 #بابا_آمده
بیاید دنبالم
🌴همه با تعجب به امیر محمد نگاه می کردیم❗️ که رفتیم داخل اتاق خواب گفت ببین #بابا اینجاست، پیراهن بابا را گرفت و با اشک و خنده بومی کرد.
🌴می گفت بوی بابا میده. #بوی_بابا میده و آن شب پیراهن بابا را پوشید و بعد از مدتها با آرامش خوابید😢✨
راوی: پدر شهید
امیر محمد فرزند #شهید_علی_عابدینی🌹
@Modafeaneharaam
🌷انتشار به مناسبت سالگرد شهادت شهید
من شنیدم سر عشاق به زانوی شماست...🌹
و از آن روز سرم میل بریدن دارد...
☘️نجیب و سر به زیر بود. در اولین باری که او را دیدم، مجذوب #نجابت و ادبش شدم. ظاهر و باطنش یکی بود و اهل تظاهر نبود.❌
☘️یک سال و نیم او را می شناختم. با هم همکار بودیم. من مزون لباس عروس داشتم و او خیاط بود. به خاطر رابطه کاری که با او داشتم خصوصیات خوب و بدش را شناخته بودم اما خصوصیات مثبتش بارز تر بود. سال ۸۸ ازدواج کردیم. و #بی_ریایی او سبب ازدواج مان شد.💍
☘️زمانی که خواست به سوریه برود، به هیچ کس نگفت حتی به من به اسم یک مهاجر که قبلاً اعزام شده بود، با پاسپورت او رفت. شباهت بسیار زیادی با اون مهاجر داشت.✨
☘۹۵٫۷٫۱۰بود. هیچ وقت تاریخ آخرین روز، یادم نمی رود. خداحافظی کرد و گفت می خواهد برای مسابقات ورزشی به یکی از ورزشگاه های تهران برود که گوشی در آنجا آنتن نمی دهد.😕
☘️در راه رفتن باید برای پسر خاله اش، لباسش را آماده میکرد، در راه مغازه اش، دختر خاله اش را دید. به او گفت: «من می خواهم بروم #بهشت...»
دختر خاله اش هم خندید.😄
☘️۹۵٫۷٫۲۰ به شهادت رسید.
پس از دو ماه و نیم پیکرش مفقود بود که در یک گور دسته جمعی در مکان شیخ سعید حلب، در تفحص #حلب، پیکر پاکش پیدا شد.🕊
☘️ در معراج الشهدا خیلی اصرار کردم پیکر را باز کنند تا ببینم آیا او واقعا همسرم هست یا نه؟ از من اصرار از مسئولین معراج انکار...
که گفتند: محمود آقا مثل آقا امام حسین علیه السلام #بی_سر است.😞
✍🏻دلتنگی های یک مادر هیچ وقت تمامی ندارد و به اتمام نمی رسد...
هنوز هم دلم میخواهد خبر شهادتش
حقیقت نداشته باشد. یکبار دیگر او را در آغوش بگیرم.
«گلی گم کرده ام می جویم او را،
به هر جا می روم می بویم او را...🌹
✍🏻با بقیه فرزندانم تفاوت هایی داشت. همیشه دنبال لقمه حلال بود و تمامی تلاشش را میکرد که لقمه ای پاک بر سر سفره خانواده اش ببرد. 🍂
☘️مرا برده بودند جای خانه مادرم و می گفتند: از این درخت توت بخور!
با کمال ناباوری به شاخه هایش نگاه کردم که رنگ آنها قرمز بود. می خواستم به آن آقایِ روبند زده، بگویم که... یک دفعه ناپدید شد.
در حالت #خواب بودم، نمی توانستم بلند شوم.😢
☘️سه چهار روزی از خوابم گذشت که کم کم خبر ها بیشتر بیشتر شد. دل منِ مادَرْ #بی_تاب بی تاب تر...💔
☘️همسر شهید میگوید: پرهام داشت داخل اتاق حرف میزد. وارد اتاق شدم تا ببینم با چه کسی حرف میزند، گفت: دارم با #بابا حرف میزنم❗️
☘️هر وقت دلتنگش میشوم، رو به رو عکسش می نشینم و با او حرف میزنم، درد و دل میکنم.
هر وقت مشکلی برایم پیش می آید قبل از اینکه بر سر مزارش بروم و به او بگویم ، مشکل حل میشود.
الحق و الانصاف شهدا #عندربهم_یرزقون_اند🌱
#چهارشنبه_های_شهدایی
#شهید_مدافع_حرم_محمود_سالاری
#کانون_خادمین_شهدای_گمنام
@KhGShohada_ir
@Modafeaneharaam
﷽
مادری روز #پدر ،
در دلش غوغا بود ؛
چونکه هم مادر و هم #بابا بود😔💔
#همسران_شهدا
#روز_پدر_مبارک🌹
@Modafeaneharaam
🍁 #دختران
وقتے #بابا نیاید
#انتظار مےڪشند
#دختران
وقتے #بابا نباشد
دلشان مےمیرد
یارقـــــیه
#شهـید_عبدالرحیم_فیروزآبادے
@Modafeaneharaam
🍁 #دختران
وقتے #بابا نیاید
#انتظار مےڪشند
#دختران
وقتے #بابا نباشد
دلشان مےمیرد
یارقـــــیه جان
#شهـید_عبدالرحیم_فیروزآبادے
@Modafeaneharaam