eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
34.1هزار دنبال‌کننده
29.5هزار عکس
11.7هزار ویدیو
286 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان پسرک فلافل فروش🌹 شيخ محمد صبيحاوي و... من همه گونه انسان ديده‌ام. با افراد زيادي برخورد داشته‌ام. اما بدون اغراق ميگويم كه مثل شيخ هادي را كمتر ديده‌ام.☝️ انسان مؤمن، صالح، عابد، زاهد،متواضع، شجاع و... او براي جمع ما خير محض بود. اين سخنان، نه به خاطر اين است كه او شهيد شده، ما شهيد زياد ديده‌ايم. اما هادي انسان ديگري بود. به همه‌ي دوستان روش ديگري از زندگي را آموخت.👌🍃 او انسان بزرگي بود، به خاطر اينكه دنيا در چشمش كوچك بود.🍃 به همين خاطر در هر جمعي وارد ميشد خير محض بود. بسياري از روزها را روزه‌دار بود، اما دوست نداشت كسي بداند... از خنده زيادي به خاطر غفلت از ياد خدا گريزان بود👌، اما هميشه لبخند برلب داشت.😊 تمام صفات مؤمنين را در او ميديديم.🌹 هميشه به ما كمك ميكرد🍃. يعني هركسي را كه احتياج به كمك داشت ياري ميكرد. يكبار براي منزل خودم يك تانكر خريدم و نمي دانستم چگونه به خانه بياورم، ساعتي بعد ديدم كه هادي تانكر را روي كمرش بسته و به خانه آمد! او آنقدر در حق من برادري كرد كه گفتني نيست.😔 بعضي روزها از او خبر نداشتيم، او مريض بود و ما بيخبر بوديم. دوست نداشت كسي بداند! از مشكالت و از امور دنيايي حرف نميزد، انگار كه هيچ مشكلي ندارد. اما ميدانستيم كه اينگونه نيست. خوب درس ميخواند و زود مطلب را ميگرفت👌. خوب ميفهميد. در كنار دروس حوزوي، فعاليتهاي بسياري انجام ميداد. يكبار در مسير كربلا با او همراه بودم. متواضع اما بشاش و خنده‌رو بود☺️. از همه ديرتر ميخوابيد و زودتر بلند ميشد.👌 كم خوراك و كم خواب بود👌. اهل عبادت و زيارت بود. وقتي به كنار حرم معصومين ميرسيد ديگر در حال خودش نبود.... همه فن حريف بود. در نبرد و مبارزه، مرد ميدان جهاد و به نوعي فرمانده بود، در ديگر كارها نيز همينطور. خاكي و افتاده بود. بارها ديدم كه سيني چاي را در دست دارد و به سمت برخي نيروهاي ساده ميرود. عاشق زيارت شب جمعه در كربلا بود.☺️وقتي هم كه شهيد شد، چهار روز پيكرش گم شده بود، البته اين حرفها بهانه است. هادي دوست داشت يك شب جمعه‌ي ديگر به برود كه خدا دعايش را مستجاب كرد. روز يكشنبه شهيد شد🕊 و جمعه در كربلا و نجف تشييع شد.🕊🌹 درست در اولين روز فاطميه!😭 داستان شهید هادی ذولفقاری🌹
📚 📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه ❤️شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم❤️ 💚 به روایت برادرشهید💚 🍂 لـهـجه تـرکے عـربـے چند نفر از رزمنده های 📽 از در ضبط کرده بودند🍃 که در آن نحوه ی باز و بسته کردن می داد👌.توی این فیلم فقط دست های داخل کادر است.👋 به اضافه که با عربی محلی ی کار را می دهد.🗣 بار اولی که این را می دیدم صرفآ از صدایش فهمیدم ☺️ ،چون تصویری از چهره ی او از اول تا آخر فیلم وجود ندارد🍃.چند دقیقه که تماشا کردم برگشتم و به که مشغول کار خودش بود گفتم:#(بابا عربی!این_دیگر_چیست؟😒) گفت:برای یک عده از بچه ها توپ را داده بودم .💣 گفتند این طوری یادمان نمی ماند، بار دیگر هم توضیح بده بگیریم.🙂 من هم توضیح دادم فیلم که داشته باشند و اگر جایی لازم شد از فیلم استفاده کنند.👌 :کو؟کجا هستند این بچه ها؟🤔 گفت:همین جا هستند،حرف نمی زنند تا شناسایی نشوند.گفتم:خودت که لو رفته ای با این عربی قاطی😂.، گفت :لهجه ام که خیلی است🙄!الان که دارم گوش می کنم می بینم این بنده خداها چقدر توی دلشان خندیده اند.😂 البته این را به می گفت.😀 من تا حدودی بالهجه های محلی آشنا هستم ومقدار تسلط محمودرضا به عربی رامی دانستم.☺️ توی این فیلم،قطعات توپ را با حوصله زیاد یکی یکی باز می کند.در آخر فیلم که کارتمام می شود! انقدر موقع دیدن فیلم از تکلمش به عربی محلی کرده بودم☺️👌 که آن را دوباره از اول تا اخر دیدم.آخر سر هم برای خودم کپی کردم.بعدا که فلش مموری را باخودم آوردم تبریز و باز کردم تا فیلم را بریزم روی لپ تاپ، دیدم هم یواشکی آن را ازمموری کرده است!☹️😢 🍂 گرا با گوگل ارث می گفت: در حلب برای تعیین گرا از نرم افزار ارث کمک می گرفت.📲💻 اما ها به جایی که باید می خوردند،نمی خوردند☹️.می گفت متوجه شده بود✌️ که ارث برای جاهایی مانند و خطا دارد.☝️ معتقد بود که این خطا عمدی است. مقدار این خطا را درآورده بود و بعد از آن،مقدار این خطا را در نظر می گرفت و می کرد⚡️ و را که میخواست زد.✌️✌️ ... @modafeaneharaam
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * 🎙️به روایت اسماعیل شیخ زاده سید شمس الدین بعد از جنگ، مدتی را در ماهشهر و در یکی از گروههای نظامی ،ندسا، نیروی دریایی سپاه مسئولیت داشت تا در نهایت در سال هفتاد و دو به شیراز برگشت و آخرین مسئولیتش فرماندهی پشتیبانی فرماندهی موشکی بود از نکته های قابل ذکر در شأن و مراتب شخصیت شمس ، مسئولیت پذیری و تلاش خستگی ناپذیر او بود و با آن که شیمیایی بود و از نظر تنفس مشکل داشت، هرگز در کار کوتاهی نداشت و موضوع شیمیایی را تا آخر پوشیده نگه داشت حتی به من که دوست بسیار نزدیکش ،بودم .نگفت بعد از آن که به جانبازی اش پی بردیم از او خواستیم که سرکار ،نیاید ولی با این حال حاضر میشد و همان گونه که میدانید در پادگان مشغول کار بوده است که حالش بد میشود و به بیمارستان نمیرسد . وقتی در بیمارستان بالای سرش رسیدم برعکس همیشه بود چشم به رویم باز نکرد و لبخند نزد شوخی نکرد و دست به پشتم نزد که بگوید اسماعیل تو حیات را مدیون منی . اگر آن روز در بیمارستان سعدی با پزشک دعوا نمیکردم که عملت کند، الآن در خیل شهدا بودی. اگر در همان بیمارستان ، آن روز یک لحظه دیر میرسیدم یارو به قول خودش مجاهد که برای کشیدن سرم آمده بود کارت را تمام میکرد و الآن در خیل شهدا بودی اگر من .... دیر آمدی برادر دیر .. .. @Modafeaneharaam