مدافعان حرم 🇮🇷
💔: داستان پسرک فلافل فروش🌹 #قسمت_چهلم #تفکرفرهنگي سيد کاظم و دوستان عراقي شهيد اين را بارها مشاهده
💔:
دتستان پسرک فلافل فروش🌹
#قسمت_چهلویکم
#مردميدان_نبرد
يكي از دوستان عراقي شهيد
اولين بار که ايشان را ديدم همراه ما با يک خودرو به سمت نجف
برميگشتيم.
موقع اذان صبح بود که به ورودي نجف و کنار واديالسلام رسيديم. هادي
به راننده گفت: نگه دار.
تعجب کرديم. گفتم: شيخ هادي اينجا چه کار داري؟
گفت: ميخواهم بروم واديالسلام.
گفتم: نميترسي؟ اينجا پر از سگ و حيوانات است. صبر کن وسط روز
برو توي قبرستان.
هادي برگشت و گفت: مرد ميدان نبرد از اين چيزها نبايد بترسد. بعد هم
پياده شد و رفت.
بعدها فهميدم که مدتها در ساعات سحر به واديالسلام ميرفته و بر سر
مزاري که براي خودش مشخص کرده بود مشغول عبادت ميشده.🍃🌺🍃
٭٭٭
هادي مرد مبارزه بود. او در ميدان رزم و در مقابل دشمن هم دست از
اعتقاداتش بر نميداشت.
هميشه تصوير مقام عظماي ولایت را بر روي سينه داشت☺️. براي رزمندگان
عراقي صحبت ميکرد و آنها را از لحاظ اعتقادي آماده ميکرد.🍃
يادم هست خيلي با اعتقاد به جمعي از رزمندگان عراقي ميگفت: لحظهي
شهادت نام مقدس يا حسين را به زبان داشته باشيد تا خود آقا بالای
سرتان بيايد.
کل وسايل همراه هادي، در همهي مدت حضور در ميادين نبرد، فقط يک
ساک دستي کوچک بود.
تعلقات او از همهي دنياي مادي بريده شده بود.
در دوران نبرد خيلي کم غذا ميخورد، ميگفت: شايد بقيهي رزمندگان
همين را هم نداشته باشند. کم ميخوابيد و به واقع خودش را براي وصال
آماده کرده بود.
هادي در خط نبرد هم وظيفهي روحاني بودن و مبلّغ بودن خود را رها
نميکرد. در آنجا هم، وظيفهي هر کس را به آنها متذکر ميشد.
زماني هم كه احتياج بود در كار تداركات و رساندن آب و آذوقه كمك
ميكرد.
داستان شهید هادی ذولفقاری🌹
مدافعان حرم 🇮🇷
📚#تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـهـيـد مـدافـع حـرم🌷 💚
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚
روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه
❤️شـهـيـد مـدافـع حـرم❤️
💚#شـهیـدمـحـمـودرضـابـیضـایـی
به روایت برادرشهید💚
🍂#قسمت_چـهـلویـکم
لـهـجه تـرکے عـربـے
چند نفر از رزمنده های #مقاومت_فیلمی📽 از #محمودرضا در #سوریه ضبط کرده بودند🍃 که در آن نحوه ی باز و بسته کردن #قطعات_توپ23را #آموزش می داد👌.توی این فیلم فقط دست های #محمودرضا داخل کادر است.👋
به اضافه #صدایش که با #لهجه عربی محلی #نحوه ی کار را #توضیح می دهد.🗣
بار اولی که این #فیلم را می دیدم صرفآ از صدایش فهمیدم #محمودرضاست☺️ ،چون تصویری از چهره ی او از اول تا آخر فیلم وجود ندارد🍃.چند دقیقه که تماشا کردم برگشتم و به #محمودرضا که مشغول کار خودش بود گفتم:#(بابا عربی!این_دیگر_چیست؟😒) گفت:برای یک عده از بچه ها توپ را #آموزش داده بودم .💣
گفتند این طوری یادمان نمی ماند،#یک بار دیگر هم توضیح بده #فیلم بگیریم.🙂
من هم توضیح دادم فیلم #گرفتند که داشته باشند و اگر جایی لازم شد از فیلم استفاده کنند.👌
#گفتم:کو؟کجا هستند این بچه ها؟🤔 گفت:همین جا هستند،حرف نمی زنند تا شناسایی نشوند.گفتم:خودت که لو رفته ای با این #لهجه_ترکی عربی قاطی😂.،#خندید گفت :لهجه ام که خیلی #ضایع است🙄!الان که دارم گوش می کنم می بینم این بنده خداها چقدر توی دلشان خندیده اند.😂
البته این را به #شوخی می گفت.😀
من تا حدودی بالهجه های محلی #عربی آشنا هستم ومقدار تسلط محمودرضا به عربی رامی دانستم.☺️
#محمودرضا توی این فیلم،قطعات توپ را با حوصله زیاد یکی یکی باز می کند.در آخر فیلم که کارتمام می شود! انقدر موقع دیدن فیلم از تکلمش به عربی محلی #کیف کرده بودم☺️👌 که آن را دوباره از اول تا اخر دیدم.آخر سر هم #یواشکی برای خودم کپی کردم.بعدا که فلش مموری را باخودم آوردم تبریز و باز کردم تا فیلم را بریزم روی لپ تاپ، دیدم #محمودرضا هم یواشکی آن را ازمموری #پاک کرده است!☹️😢
🍂 #قسمت_چـهـلودوم
گرا با گوگل ارث
#سهیل_کریمی می گفت:#محمودرضا در حلب برای تعیین گرا از نرم افزار #گوگل ارث کمک می گرفت.📲💻
اما #خمپاره ها به جایی که باید می خوردند،نمی خوردند☹️.می گفت #محمودضا متوجه شده بود✌️ که #مختصات #گوگل ارث برای جاهایی مانند #سوریه و #عراق خطا دارد.☝️
معتقد بود که این خطا عمدی است.
#محمودرضا مقدار این خطا را درآورده بود و بعد از آن،مقدار این خطا را در نظر می گرفت و #آتش می کرد⚡️ و #جایی را که میخواست #می زد.✌️✌️
#ادامه_دارد...
@modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 #براساس_زندگینامه_شهید_شمس_الدین_غازی* #نویسنده_غلامرضا_کافی* #قسمت_
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#براساس_زندگینامه_شهید_شمس_الدین_غازی*
#نویسنده_غلامرضا_کافی*
#قسمت_چهلویکم
🎙️به روایت اسماعیل شیخ زاده
دلش هوای جبهه کرده و تنها چیزی که برگ جواز حضور او در جبهه را صادر کرد سوء قصد منافقان بود که مصمم شده بودند هرجور شده این ریشوی سمج نترس را از پا در بیاورند. یکبار او را با ماشین زیر گرفتند که پایش شکست و یک بار به طرفش نارنجک پرتاب کردند که جان در برد .
شمس الدین با حضور در جبهه بی درنگ به واحد تخریب لشکر رفت آنجا بود که با ابتکاری خاص انواع مینها را از بغل برش داد و سرآغازی برای تهیه وسایل کمک آموزشی در کار شناسایی مینها ،کیفیت عمل آنها خنثی سازی و تخریب شد. این کار او آن هم در جبهه و با امکانات کم همه را شگفت زده کرده بود و به گونه ای که عبدالخالق برادر کوچکتر سید، میگفت نوعی مین چرخ دنده ای هم در آنجا مبتکرانه ساخته بود که خیلی جالب بوده و عراقی ها طریقه ی خنثی سازی آن را نمیدانسته اند. وقتی در سال هزار و سیصد و شصت و سه از جبهه برگشت باز هم در پی تهیه وسایل کمک آموزشی تخریب بود که به اتفاق برادر سمن گویی در پی تهیه ی ماکتهای مختلف کمک آموزشی برآمد و با توجه به امکانات کم شیراز با زحمت زیاد و با مراجعه ی مکرر به هنرستانهای فنی شیراز و حتی تراشکاریهای عادی شهر ،چندین ماکت از ابزار و ادوات مهم تخریب پدید آورد که در نوع خود جالب و بدیع بود و حتی این کار دوستان الگویی کشوری شد که در کل مجموعه عظیم و عزیز سپاه از آن استفاده کردند. در سال شصت و پنج نیروی دریایی سپاه شکل گرفت و بسیج پشتیبانی دریایی پایه و اساس دریایی بود و در پی آن فرماندهی موشکی نیروی دریایی پدید آمد و با توجه به مسلح شدن عراق به موشکهای ساحل به دریا، سپاه نیز برای مقابله به مثل به سمت موشکی حرکت کرد و افق تازه ای در و تجهیزات نظامی به روی نیروی دریایی گشوده شد و دستاوردهای زیادی را شامل حال سپاه و مجموعه ی نظامی ایران کرد.
پس از پایان جنگ رسته ی ما به این طریق دریایی از آب درآمد و با تشکیل فرماندهی موشکی نیروی
امکانات دریایی سپاه در این رده قرار گرفتیم.
#ادامه_دارد...
@Modafeaneharaam