در فضای فقه اساسا غلط است که ما عدالت را ملکه معنا کنیم؛ چرا؟ چون عدالت فقهی با عدالت اخلاقی فرق دارد. چقدر هم شواهد از روایات دارد! این چیزی را که عرض میکنم، دوباره بروید همه روایات را مرور کنید به وضوح امام علیه السلام عدالت را معنا میکنند. واقعا شارع در توضیح عدالت و فسق کم نگذاشته، روایات همه هست.
چهارشنبه ( 14 / 3 / 2012 (
24-12-90
21 ربیع الثانی 33
سوال : آیا می توان گفت اصل در مصائب ، ما کسبت أیدیکم است ؟ مگر اینکه خلافش ثابت شود . استاد : بله ، برای رسم عبودیت ، همین اصل است ولی برای رسم الوهیت ، خیر . رسم عبودیت یعنی اینکه هر چه خدای متعال برای حال بنده تدبیر می کند که برایش خوشایند نیست ، باید بگوید : خدایا من بد کردم که این را برایم پیش آوردی . بنده باید حالش این باشد ( المؤمن ظنین بنفسه ) اما نمی توانیم بگوییم در دستگاه خدا هم همین گونه است و تقدیراتی که او برای بندگانش می کند ، اصل بر این باشد که ناشی از گناه عبد است . چنین چیزی ثابت نیست . فی الجمله صحیح است ولی اصل به این معنا که اساس کار خدا بر این است ، خیر . ما چون خودمان را می شناسیم که بنده ی خطاکاری هستیم ، باید بنا را بگذاریم بر اینکه هر چه پیش آمد ، زیر سر خودمان است . اما اینکه تقدیرات خدا چیست ؟ در کار او فضولی نمی کنیم . یک روایت خواندیم که خدا چون بنده ای را دوست دارد ، به او نظر می کند و وقتی به او نظر می کند ، او را به سردرد مبتلا می کند . ( إِذَا أَحَبَّ اللَّهُ عَبْداً نَظَرَ إِلَيْهِ فَإِذَا نَظَرَ إِلَيْهِ أَتْحَفَهُ مِنْ ثَلَاثَةٍ بِوَاحِدَةٍ إِمَّا صُدَاعٍ وَ إِمَّا حُمَّى وَ إِمَّا رَمَدٍ ) بنده می گوید : خدایا من بنده ی خطاکارم . حتما به خاطر گناهی سرم به درد آمده ، شفایم بده . اما وقتی پرده کنار می رود می بینی یک چیزهای دیگر شده بوده . هم نظر خدا به او لطف بوده و هم گریه و تضرع بعدی او باعث ترفیع درجه ی او شده است . ثواب روی ثواب . ما که از دستگاه خدا که سر در نمی آوریم . یکی از آثار مهم فرق گذاشتن بین رسم بندگی و رسم الوهیت ، این است که اگر شما ببینید یک بنده ی دیگری مبتلا ست ، نمی گویید که حتما گناهی کرده که مبتلا شده . او خدایی دارد . تو چه کار داری ؟ در کار خدا هم که اصل بر این نبود . اما وقتی برای خودت پیش می آید ، رسم بندگی این است که من گناه کردم که برایم پیش آمده است
سوال درباره ی ( نزّلونا عن الربوبیة و قولوا فینا ما شئتم و لن تبلغوا )
استاد : لن تبلغوا یعنی اگر درست جلو بروید و شروع کنید به درک کردن کمالات ما ، نمی رسید . چون کمالات بی نهایت است . اما ما یک مقام {وحدت ظلیه}داریم که همه ی کمالات ذیل آن است و چیزی است که سبب لن تبلغوا شده است . مثلا شما مجموعه ی اعداد طبیعی را تصور می کنید و می گویید : بی نهایت است . قوام و پایه و بیس مجموعه ی اعداد طبیعی چیزی است که این بی نهایت را سر و سامان می دهد و یک مُدرَک عقلانی برای شماست . چون شما یک چیزی فهمیده اید که می گویید بی نهایت است . چه چیزی از این مجموعه بی نهایت است ؟ عضوهایش . اما چیزی که کیان او بود ، چیزی است که همه ی بی نهایت ها از دل او بیرون آمده است . این دیگه قابل بالاتر بردن نیست . نمی شود خود مجموعه را بالاتر برد . اعدادش را می توانید تا بی نهایت ببرید ولی خودش ریختی دارد که همه ی بی نهایت ها از دلش در می آید . قبلا هم عرض شد که کمالات عوالم بی نهایت است . اما این منافات ندارد با که مقاماتی در دستگاه خلقت وجود دارد که آن مقامات را نمی شود بالا برد و منافاتی هم با بی نهایت بودن کمالات ندارد . اگر کسی این مطلب را بفهمد ، آرام می گیرد که کمالات إعطائی که به می شود به امکان استعدادی به آن متلبّس شد ، بی نهایت است برخلاف مبدأ این إعطائات که همان واسطه ی فیض است . خداوند بی نهاتی کمال إعطا می کند و یک مقامی را هم مقام وساطت فیض این بی نهایت ها قرار داده است . این مقام دیگر بالا نمی رود یعنی نمی شود روی کمالی که دارد چیزی گذاشت . همانطوری که نمی شود خود مجموعه ی اعدا طبیعی را کامل تر نمود . اعدادش قابل اضافه شدن هستند ولی خودش یک رتبه ی عقلانی دارد که بقیه از دل او در می آیند
پس یک چیزی است که همه ی کمالات را دارد اما این کمالات مال خودش نیست . چیزی از کمالات کم ندارد تنها چیزی که هست این است که این کمالات مال خودش نیست . یک مثال ساده : شما می گویید بی نهایت علم و دانایی . عالمی که بی نهایت علم دارد . خب این عالم علمش مال خودش است یا دیگری به او داده است ؟ قابل هر دو هست . یعنی لازمه ی بی نهایت علم داشتن این نیست که حتما مال خودش است و دیگری به او نداده است . همه ی عرض من همین است . بی نهایت شدن حیثی است که با ظلیت و با اینکه خدا به آنها داده است ، منافاتی ندارد . نباید خیال کنیم که وقتی بی نهایت شد ، دیگر نباید خدا بدهد . پس معنای ظلیت این است که هیچ کمالی را در مقام وساطت فیض و نورانیت فاقد نیستند . بالاتر هم نمی توانند بروند . ریخت آن مقام طوری است که قابل استکمال نیست . اما در عین حال معنای این بی نهایت بودن این نیست که خدا هستند . چون همه ی اینهایی که دارند ، خدا به آنها داده است . البته در این بیانات مسامحه ی فنی دارد ولی فعلا در صدد بیان اصل مطلب هستیم . دقیق تر که شدید ، تعبیرات را هم دقیق تر می کنید
پس وحدت حقه ی ظلیه که مالایتناهی بما لایتناهی است ، همه ی کمالات را دارد به جز یک کمال و آن این است که کمالاتش مال خودش نیست . اگر مال خودش بود ، می شد واجب الوجود . لذا ( نزلونا عن الربوبیة ) یعنی نگویید این کمالات مال خودمان است . ربّ یعنی کسی که آن آخرین کمال را دارد و همه ی کمالات مال خودش است . خود فهمیدن اینکه کمالات ما از خودمان نیست خودش خیلی کمال است . در روایت دارد : خدا آنقدر به روح ما کمال داد که خوشش آمد و گفت : به به ، چقدر بالا هستم ! راست هم می گفت . ولی یک کمال کم داشت که کمال معرفت بود . اینکه همه ی این ها مال خودش نیست . حضرت فرمود : چون این را کم داشت ، خدا او را به دار دنیا مبتلا کرد . برو یک جایی که حتی پشت دیوار را خبر نداری ! قبلا می گفتی من از ازل و ابد خبر دارم . حالا برو در دنیا و ببین از یک ساعت بعد خبر نداری . وقتی از دنیا بر می گردی ، سرافکنده هستی : انت الرب الجلیل و انا العبد الذلیل را می فهمی . ما این کمال معرفت را نداشتیم اما معصومین (ع) در شکم مادر هم که بودند ، این معرفت را داشته اند که هر چه دارند مال اوست و این بالاترین کمال را دارند . لذا خدا آن مقام را به آنها داده است . یکی از معانی ی اسم مستأثر هم همین است . ( استأثره الله لنفسه ) . سوال : آن اسم مستأثر خود ائمه نیستند ؟ استاد : می تواند باطن آنها باشد . اما دیگر خودیت در آنجا معنا ندارد . چون باطنشان برای خودشان هم بطون است و دیگر خودیت ظهور ندارد . به همین جهت به خودشان هم نسبت نمی دهند و می گویند : استأثره الله لنفسه . یعنی آن چیزی است که خدا از ما خبر دارد . اما خدا از ما خبر دارد نه اینکه خودمان از خودمان خبر داریم . چون خودیتی وجود ندارد . نکته ی ظریفی است
سوال : شما یکبار فرمودید : که کافر برود قبرستان و تسبیح دست بگیرد و بگوید : خدا نیست ... آیا این دستورالعمل برای ما مؤمنین نیست ؟
استاد : منظور من این بود که لفظ در یک محدوده ای کارایی دارد . معرفتی که خدای متعال در جوهره ی روح قرار داده است با تلقین قابل عوض شدن نیست . لذا اگر مؤمن باشد بهتر است چون ایمانش کمک کار می شود . یعنی برود در مواضعی که یادآور لقاء خداست . برای همین بود که نگفتم توی اتاق برود . گفتم در یک قبرستان برود که کسی هم او را نبیند .
سوال : پس خصوصیت قبرستان فقط یادآوری است ؟
استاد : نه ، دو سه جهت دارد . یکی اینکه و لو خودش توجه نداشته باشد ،این محیط دارد به ضمیر ناخودآگاهش إلقا می کند که تو پایانی داری . دوم اینکه از عالم ملکوت ارواحی متوجه این ابدان موجود در آن محیط هستند و توجه آنها روح او را تحت تأثیر قرار می دهد . این شرائط او را تقویت می کنند که معرفتی که در جوهره ی روح است زنده شود .
https://eitaa.com/mofidiyazdi
هدایت شده از بحث تفسیر، فقه و اصول
14031006_توصیه به والدین در تربیت کودک؛ مشارطه، مراقبه و محاسبه.mp3
3.53M
در پایان جلسه امروز کسی سوالی درباره نحوه تربیت فرزند در این دوره پرسید که رسانههای جذاب فراواانی وجود دارد.
در پاسخ نکات قابل استفادهای در زمینه تربیت در شرایط زندگی کنونی بیان شد
هدایت شده از بحث تفسیر، فقه و اصول
971215 با کسی که با «اقبال» رفیق نباشد «رفیق» نیستم- ورود به ماه رجب.mp3
2.08M
قبل از شروع بحث «توحید» یکی از حضار درباره ورود به ماه رجب توصیهای طلب کرد. حاج آقا نکاتی فرمودند. شاید لبّ آن این جمله بود: با کسی که با «اقبال» رفیق نباشد رفیق نیستم.
هدایت شده از بحث تفسیر، فقه و اصول
971117 درباره فطم الخلق عن معرفتها + تببین هجوم به خانه حضرت زهرا در اهل سنت.mp3
4.29M
قبل از شروع بحث توحید صدوق، یکی از حضار سوالی کرد که آیا وقتی گفتهاند سمی فاطمه لانه فطم الخلق عن معرفتها، این شامل بقیه ائمه نمیشود؟ سپس سوالی شد که با چه شواهدی میتوان بحث تهاجم به بیت حضرت زهرا س را برای اهل سنت اثبات کرد.
هدایت شده از بحث تفسیر، فقه و اصول
14031013_ توصیه به والدین در تربیت کودک و نوجوان (۲).mp3
3.01M
چندروز قبل، یکی از حضار سوالی پرسید درباره چگونگی تربیت در این زمانه که رسانههای جذاب فراوانی در کار است (اینجا)
محور پاسخ این بود که والدین باید با فرزندشان رفیق باشند و ...
امروز پرسید اگر به هر دلیلی والدین آن رابطه صمیمی را با فرزند نوجوانشان نداشتهاند چه باید کرد؟
نقدی بر قاعدهی «بسیط الحقیقة کل الاشیاء»
خُب، در اینجا اگر به آنجا رفتیم، اگر محدود است، میگوییم یک و دو. در آنجا دو ندارد. حالا شما میگویید پس کل الاشیاء. در اینجا داریم گام بر میداریم. یعنی ما الآن در مقامی در بسیط الحقیقة، اشیایی را فرض گرفتهایم. اتفاقا سیر ما هم، از اشیاء است؛ اشیاء و بستر آنها و …، در اینجا میگوییم این، کل آنها است. یعنی داریم، به او ارفاق میکنیم. در حالی که بر عکس است. یعنی هر چه بخواهیم برای اشیاء موضوعیت طرح بدهیم، وقتی بسیط الحقیقة مطرح است، آنها قابل طرح نیستند تا بگوییم او کل اینها است. بنابراین، همان جملهای است که حضرت علیه السلام برای مؤمن فرمودند؛ وقتی هویت غیبیهی الهیه را میگویید. وقتی غیر او را میبینید، نمیتوانید بگویید این او نیست. اما نمیتوانید، بگویید هست. خیلی میان اینها تفاوت است. «من حدّه فقد عده»؛ چون او حد ندارد، در بیرون او نمیتوانید بگویید ذات او، آن نیست. چون نمیتوانید بگویید نیست، پس او بیرونی هم هست! ملازمهای نیست. الآن دارید یک گام منطقی بر میدارید که باید بحث کنیم. لذا با این بیانی که بنده عرض کردم، این کنار میرود. چون وقتی میگوییم بیرون او، نیست، یعنی جای طرح ندارد. وقتی جای طرح ندارد، بعد میگویید او هست؟! او که جای طرح نداشت که بگویید هست. جای طرح ندارد. لذا با این بیانات اگر این سر برسد، فضای جدیدی باز میشود.
https://amafhhjm.ir/wp/almobin/Amafhhjm/q-tfs-050-000-bahth/q-tfs-050-000-bahth-02-hadith-115-1397-tawhid-015.html
هدایت شده از بحث تفسیر، فقه و اصول
1403-11-04 توصیه به والدین در تربیت کودک و نوجوان (۳).mp3
3.87M
یکی از حضار قبلا در دو نوبت سوالی پرسید درباره چگونگی تربیت در این زمانه که رسانههای جذاب فراوانی در کار است (قسمت اول و قسمت دوم)
محور پاسخ این بود که والدین باید با فرزندشان رفیق باشند و ...
امروز پرسید اگر فرزندان به هر حال تاکنون به خاطر داشتن گوشی یا زندگی در خارج از کشور ویا ... در معرض دیدن فیلمها و محتواهای نامناسب بودهاند برای آنها چه باید کرد؟
230215_017_١.mp3
5.7M
👤 #استاد_مفیدی
▪️ صَلّی الله علیک یا باب الحوائج
شهادت مظلومانه حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام تسلیت باد.
💥نکاتی درباره جایگاه امام کاظم علیه السلام نزد عامه که متاسفانه مورد غفلت شیعیان است
▪️به مناسبت شهادت امام موسی بن جعفر علیهما السلام▪️(۱۴۰۱/۱۱/۲۶)
┄══•ஜ۩🌹۩ஜ•══┄
🌐 کانال "مباحثه فقاهت"
🆔 @mobahathah_ir
هدایت شده از مباحثه فقاهت
🔰#فقه
💠 معلوم شدن موارد تقیه در بین شیعیان تا قرن ۴
👤#استاد_مفیدی
در قرن اول و دوم و سوم روایات در فضای #تقیه صادر می شده و شیعه هم بین خودشان میفهمیدند که ائمه از چه چیزی تقیه کردهاند. تقیه ها و مهمّات در فقه اهل البیت علیهمالسلام تا شروع قرن چهارم بین خود شیعه معلوم شده بود. بعد در حدود سال سیصد و پنجاه، دیگر رسمی شد. #آل_بویه که بغداد را گرفتند و خلیفه هم تابع آنها بود، شیعه قدرت حکومتی پیدا کردند. وقتی شیعه قدرت حکومتی داشتند، دیگر تقیه بهمعنای قرون قبلی محو موضوع شد. لذا در زمان شیخ مفید.....
📚درس خارج فقه ، ۲۱ مهر ۱۴۰۳
ادامه مطلب و مباحثه👇👇
http://mobahathah.ir/showthread.php?tid=3718
┄══•ஜ۩🌹۩ஜ•══┄
🌐 کانال "مباحثه فقاهت"
🆔@mobahathah_ir