eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.5هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□بحث روایتی سوره نصر□ #تفسیرالمیزان □رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) #عزم خود را براى #فتح_مك
□بحث روایتی سوره نصر□ □رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در داستان فتح مكه غفارى را خود در مدينه كرد و روز از ماه گذشته بود كه با نفر لشكر از مدينه آمد، و اين در سال بود، و از و حتى يك نفر نكرد. از سوى ديگر حارث بن عبدالمطلب ( رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و بن اميه بن مغيره، در بين راه در محلى به نام () رسول خدا (صلی الله علیه وآله) را ديدند، و ملاقات خواستند، ليكن آنجناب اجازه ، همسر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در و شفاعت آن دو عرضه داشت: يا رسول الله (صلی الله علیه وآله) از اين دو پسر عموى تو و ديگرى و تو است. فرمود مرا با ايشان كارى نيست، اما پسر عمويم كرده، و اما پسر عمه و دامادم همان كسى است كه درباره من در آن سخنان را گفته بود، وقتى خبر اين گفتگو به ايشان رسيد كه پسر خوانده اى همراهش بود گفت: به خدا اگر اجازه ملاقاتم ندهد دست اين را مى گيرم و سر به مى گذارم، آنقدر مى روم تا از گرسنگى و تشنگى ، اين سخن به رسول خدا (صلی الله وآله) رسيد، حضرت سوخت و اجازه ملاقاتشان داد، هر دو به ديدار آن جناب شتافته آوردند. □و چون رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در بار انداخت، و با اينكه اين محل مكه است، مردم مكه از حركت آن جناب بى خبر بودند، در آن شب بن حرب و بن حزام و بن ورقاء از مكه بيرون آمدند تا خبرى كسب كنند.(۲) @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□بحث روایتی سوره نصر□ #تفسیرالمیزان □من او را از #صدايش شناختم و صدا زدم اى #اباحنظله - ابوسفيان
□بحث روایتی سوره نصر□ □عمر داشت: يا رسول الله اين ابوسفيان خدا است كه خداى تعالى ما را بر او كرده و اتفاقا عهد و هم بين ما و او نيست بده تا گردنش را بزنم. من عرضه داشتم: يا رسول الله من او را داده ام، و آنگاه بلافاصله نشستم و رسول خدا (صلی الله علیه وآله) را «به » گرفتم، و عرضه داشتم به خدا سوگند كسى از من امروز درباره او سخن نگويد، ولى عمر مى ورزيد. به او گفتم: اى عمر بگير، درست است كه اين مرد چنين و چنان كرده، ولى هر چه باشد از است، نه از بن كعب - تو - اگر از دودمان تو بود من را نمى كردم. عمر گفت: اى عباس، بيا، اسلام آوردن تو آن روز كه اسلام آوردى تر بود براى من از اينكه خطاب اسلام بياورد. مى خواست بگويد: در كارم نيست، به شهادت اينكه از اسلام تو شدم از آنكه پدرم مسلمان مى شد، اگر مى شد.(۴) @mohamad_hosein_tabatabaei