eitaa logo
محمد قریشی_شاعر
327 دنبال‌کننده
53 عکس
18 ویدیو
8 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
نثر طنز نویسنده: محمد قریشی
هدایت شده از فراخوان شعر
✔️مجموعه شعر «بن بست» به چاپ سوم رسید‌. 🔹کتاب اولین مجموعه شعر شاعر جوان اهل استان فارس است که شامل سی‌غزل و چهارده‌رباعی بوده و در سال ۱۳۹۸ توسط انتشارات آثار برتر به‌چاپ رسید. 🔹برای تهیه یا دریافت این کتاب می‌توانید به سایت انتشارات آثار برتر یا به اپلیکیشن‌های کتاب‌خوانی مراجعه بفرمایید. 🔹کانال در ایتا؛ @Farakhanesher
نثر طنز نویسنده: محمد قریشی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به فلک می‌رسد از روی چو خورشید تو نور قل هو الله احد چشم بد از روی تو دور https://eitaa.com/mohamadghorayshi
هدایت شده از خبرنامه شاعران
مراسم  اختتامیه چهارمین جشنواره ملی داستان کوچک ایران برگزار شد. این مراسم با حضور جمعی از نویسندگان در سالن سلمان هراتی حوزه هنری تهران با معرفی و تجلیل از آثار منتخب پایان یافت. در این جشنواره داستان "آینده" اثر محمد قریشی نویسنده استان فارسی با کسب ۱۶۹ امتیاز حائز رتبه نخستِ بخش اثر برگزیده از نگاه مخاطبین و داستان "برای ایران" از مولود توکلی حائز رتبه نخست جشنواره از نگاه منتقدین شد. در پایان از این دو نویسنده با اعطای لوح تقدیر، تندیس جشنواره و هدایای نقدی تقدیر شد. @khabarnameshaeranshiz عضو شوید 👈 خبرنامه شاعران
شب چنان گریه کنم بی تو که همسایه به روز دست من گیرد و بیرون کشد از آب مرا
برای خلیج فارس تو دست اقیانوس‌هایی برای لمس این سرزمین چون دست زائری که لمس ضریحی را تمنا می‌کند موج‌ها بوسه‌های آبدار تو بر این آستانند تا عشق در شریانت جاری شود و برود تا دریای عمان و بریزد در جان اقیانوس‌ها و برود تا تمام بنادر دنیا و جهان عاشق‌تر شود هر شب که عکس ماه از بام آسمان سُر می‌خورد و در آغوش تو می‌افتد ماهی‌ها به گرد او می‌نشینند و از رشادت‌ فرزندانت حرف می‌زنند و هر بار داستان‌های تازه‌ای برای گفتن دارند تو خون دل خاورمیانه‌ای این اجاق پیر پر از نفت! که سال‌هاست می‌سوزد و تو به تسلای او آمده‌ای مُشتی از خاک این سرزمین را برداشتی و در آغوش گرفتی و ابوموسی و تمب کوچک و تمب بزرگ تشکیل شدند و این عشق تا همیشه در سینه‌ات خواهد ماند در خروش آب‌هایت شور "بخشو" جاری‌ست و موج‌هایت لهجه‌ی دمام‌ها را می‌دانند هرکس "خلیج عربی" صدایت می‌کند به سوی او رو بر‌نمی‌گردانی چرا که در هیچ صفحه‌ای از تاریخ کسی این‌گونه صدایت نکرده است این نام را روی هر نقشه‌ای بنویسند در آب غرق می‌شود و شیرماهی‌ها دوباره "خلیج فارس" را روی نقشه می‌آورند و تو دوباره زیبا می‌شوی https://eitaa.com/mohamadghorayshi/155
ای روزگار، جنگ من و تو تمام شد موی سپید، پرچم صلح است بر سرم...
ظرف چدنِ مچاله وارد بکنید قوطی، کارتون، نخاله وارد بکنید از بس که زباله گرد گردیده زیاد از کشور چین زباله وارد بکنید
*🔵جشن بزرگ روز دختر در  کارون برگزار شد. به مناسبت فرا رسیدن دهه کرامت و سالروز میلاد حضرت فاطمه معصومه علیها السلام جشن بزرگ دختران ایران برگزار شد.  🔸این مراسم با اجرا و شعرخوانی شاعر توانمند محمد قریشی آغاز شد 🔷  در ادامه سید داوود میر طالبی با مولودی خوانی لحظاتی شاد را برای حضار فراهم ساخت. 🔸در حاشیه این مراسم حجت اسلام والمسلمین آذرکردار با برگزاری مسابقات متنوع هدایای نفیسی به دختران و پسران حاضر در مراسم اهدا کرد. 🔷در پایان گروهی از طنز پردازان و گروه سرود دختران آسمان به هنرنمایی پرداختند. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ ▪️ *کانال خبری کارون نیوز* ▪️ 📡ایراهستان 📡لامرد 📡عسلویه خبرنگار: نوید احمدی نیا https://eitaa.com/mohamadghorayshi/167
هدایت شده از خبرنامه شاعران
برنامه شب پارسی_شبکه فارس با حضور: محمد قریشی_شاعر و طنز پرداز دوشنبه بیست و چهار اردیبهشت ساعت: بیست و یک @khabarnameshaeranshiz🔻 عضو شوید 👈 خبرنامه شاعران
پروا کند از باده کشان زاهد عاقل چون کودک نادان که از استاد گریزد
بیتی نغز از گفتی اندر خواب بینی بعد از این روی مرا ماه من، در چشم عاشق آب هست و خواب نیست رهی در مصرع دوم علاوه بر این که بی‌خوابی و گریه‌های خود را به اطلاع معشوق می‌رساند در لایه ی دوم شعر با استفاده از واژه‌های "ماه" و "آب" تصویر افتادن ماه در آب را تداعی می‌کند و رندانه ادعای معشوق خود را رد می‌کند و می‌گوید که بعد از این نیز تو را خواهم دید. چرا که عکس ماه خواهی نخواهی در آب خواهد افتاد. https://eitaa.com/mohamadghorayshi/174
تو کمان کشيده و در کمين که زني به تيرم و من غمين همه غمم بود از همين که خدا نکرده خطا کني
دو رباعی طنز از : این بسته کمر یکسره در خدمت ما... آن خسته جگر در طلب راحت ما... از "عدل" هزار قصه گفتند ولی جز "قسط" نشد آخر سر قسمت ما *************** کی موسم پژمردنشان می‌آید؟ پایان دل آزردنشان می‌آید؟ دیدیم زمین‌خواریشان را یا رب کی روز زمین خوردنشان می‌آید؟! آدرس کانال: https://eitaa.com/mohamadghorayshi/30
هدایت شده از خبرنامه شاعران
«واژه های متبسّم » انتشارات ماهواره مجموعه شعر پدرام اکبری ،شاعر و طنزپرداز شیرازی را منتشر کرد. این کتاب در هشتاد و سه صفحه، همراه با پیشگفتاری از دکتر عبدالرضا قیصری و طرح جلد از محمد قریشی به زیور طبع آراسته شده است. @khabarnameshaeranshiz🔻 عضو شوید 👈 خبرنامه شاعران
طی نگشته روزگار کودکی، پیری رسید از کتاب عمر ما فصل شباب افتاده است
برای و رنج‌های بی‌پایانش هربار که شهادت را نفس می‌کشی مصمم‌تر می‌شوی و به لهجه سنگ‌ها سرود ایستادگی می‌خوانی و هیچ گنبدی خشم آهنینت را بر نمی‌تابد فُرادا به اقامه‌ رنج‌هایت ایستاده‌ای و جماعت کرکسان تنها برای سکوت ائتلاف می‌کنند کودکانت در خیابان‌ها با مرگ همبازی می‌شوند و تکّه تکّه‌هایشان قلب روزنامه‌‌های جهان را متاثر نمی‌کند خمپاره‌ها حُرمت زیتون‌ها را زیر پا می‌گذارند چرا که آبستن سنگند و مرگ از "صبرا و شتیلا" تا بیمارستان الشفا را جریحه‌دار می‌کند و بمب‌ها به تابلو "ورود‌ ممنوع" اتاقِ عمل توجه نمی‌کنند موشک‌ها بر خاموشی شب‌هایت شتک می‌زنند و حتی "روشنایی" برای تو معنای دیگری دارد اما روزی لشکری از شکوفه‌های سبز از کربلا تا قدس جوانه خواهد زد و هرزه علف‌ها از بلندی‌های جولان تا پهنه‌های خان‌یونس وجین می‌شوند مارها دوباره عصایی می‌شوند به دست تاریخ تا برای جست‌جوی حقیقت به دل نیل بزند نام "اسرائیل" از روی نقشه سُر می‌خورد و در مدیترانه غرق می‌شود و تو ترانه فتح خواهی خواند و آیه‌های اسراء لبخند می‌زنند و ایلچیان نفرت چون دسته‌ی کلاغانی که از شانه‌ی درختی پیر برمی‌خیزند به خانه‌هایی که ندارند بر‌می‌گردند و این لکه سیاه از صورت زمین شسته‌خواهد شد آدرس کانال: https://eitaa.com/mohamadghorayshi/180
👈 فرمان شگفت ابو عبدالله محمد بن خفیف شیرازی، معروف به شیخ کبیر، را دو مرید بود که هر دو احمد نام داشتند. یکی را احمد بزرگ تر می گفتند و دیگری را احمد کوچک تر. شیخ به احمد کوچک تر، توجه و عنایت بیش تری داشت. یاران، از این عنایت خبر داشتند و بر آن رشک می بردند. نزد شیخ آمده، گفتند: احمد بزرگ تر، بسی ریاضت کشیده و منازل سلوک را پیموده است، چرا او را دوست تر نمی داری؟ شیخ گفت: آن دو را بیازمایم که مقامشان بر همگان آشکار شود. روزی احمد بزرگ تر را گفت: یا احمد! این شتر را برگیر و بر بام خانه ما ببر. احمد بزرگ تر گفت: یا شیخ! شتر بر بام چگونه توان برد؟ شیخ گفت: از آن در گذر، که راست گفتی. پس از آن احمد کوچک تر گفت: این شتر بر بام بر. احمد کوچک تر، در همان دم کمر بست و آستین بالا زد و به زیر شتر رفت که او را بالا برد و به بام آرد. هر چه نیرو به کار گرفت و سعی کرد، نتوانست. شیخ به او فرمان داد که رها کند، و گفت: آنچه می خواستم، ظاهر شد. اصحاب گفتند: آنچه بر شیخ آشکار شد، بر ما هنوز پنهان است. شیخ گفت: از آن دو، یکی به توان خود نگریست نه به فرمان ما. دیگری به فرمان ما اندیشید، نه به توان خود. باید که به وظیفه اندیشید و بر آن قیام کرد، نه به زحمت و رنج آن. خدای نیز از بندگان خواهد که به تکلیف خود قیام کنند و چون به تکلیف و احکام، روی آورند و به کار بندند، او را فرمان برده اند و سزاوار صواب اند؛ اگر چه از عهده برنیایند. و البته خداوند به ناممکن فرمان ندهد. 📗 ✍ عطار نیشابوری https://eitaa.com/mohamadghorayshi/181
به صمیمی‌ترین دوستم به رو موجا، بین ابرا، تو دل رود تو آواز نسیم عکس تو پیداست توی لبخند گل می‌شه تو رو دید واسه عاشق یه گل هم طور سیناست میون یه قنوت صاف و ساده میشه عطر حضورت رو بغل کرد تموم مشکلا رو میشه آوورد همش رو توی خلوت با تو حل کرد مث دوتا رفیق خوب و پایه میشه با تو خیابونو قدم زد میشه پیش تو از درد دلا گفت بساط ناخوشی‌ها رو به هم زد تْو خوبی واسه هیچ‌کس کم نذاشتی اینا رو من خودم دیدم که می‌گم تو اینقد مهربونی که می‌دونم بعیده ما رو بندازی جهنم تو رو دریا، تو رو چشمه، تو رو آب تو رو باید صمیمی‌تر صدا کرد تو رو باید توی چشمای مادر تو رو باید توی بارون نگا کرد نذار شب چنگ بندازه رو بختم نذار اعصاب روزام خط‌خطی شه هوامو هیچ کس جز تو نداره تو باشی زندگیم آروم می‌شه تو رو واسه تموم خوبیات شکر واسه قلب رئوف و مهربونت واسه وقتی که تو بوران غصّه صدامون می‌کنه هُرم اذونت رو موجا، بین ابرا، تو دل رود تو آواز نسیم عکس تو پیداست توی لبخند گل می‌شه تو رو دید واسه عاشق یه گل هم طور سیناست آدرس کانال: https://eitaa.com/mohamadghorayshi/184
حکایتی طنز از جناب توانگر زاده‌ای را دیدم بر سر گور پدر نشسته و با درویش بچه‌ای مناظره در پیوسته که صندوق تربت ما سنگین است و کتابه رنگین و فرش رخام انداخته و خشت زرین درو به کار برده به گور پدرت چه ماند؟ خشتی دو فراهم آورده و مشتی دو خاک بر او پاشیده. درویش پسر این بشنید و گفت: تا پدرت زیر آن سنگ‌های گران بر خود بجنبیده باشد پدر من به بهشت رسیده باشد. https://eitaa.com/mohamadghorayshi/185