eitaa logo
دلنوشته های یک طلبه
89.1هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
664 ویدیو
125 فایل
نوشتارها و رمان های محمد رضا حدادپور جهرمی ادمین: @Hadadpour سایت عرضه آثار: www.haddadpour.ir توجه: هر نوع استفاده یا برداشت و کپی و چاپ مستندات داستانی چه به صورت ورد یا پی دی اف و ... و حتی اقتباس برای فیلم‌نامه و تئاتر و امثال ذلک جایز نیست.
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمتی از کتاب 💠ماقبل الشهاده💠 جریان شناسی تاریخ اسلام از غدیر تا کربلا جلد ۱ ✍ نویسنده: محمدرضا حدادپور جهرمی سیاست مذهب علیه مذهب وقتی دشمن مارک دار دین در می یابد که با هیچ حربه ای نمی تواند پشت دین را خم و آن را قطعه قطعه کند و در امور مسلمین مطابق منافع خود دخل و تصرف نماید، دین را می پذیرد و خود را مسلمان بسیار تندرو و انقلابی جلوه می دهد اما از درون برای نابودی آن دین برنامه ریزی می کند. ازقرآن و روایات نیز بر این نکته استفاده میشود که ضربه هایی که منافقان به نظام اسلام ، دین ، رأی مردم ، قرآن و شیعه وارد کردند ، به والله قسم کفار و صهیونیسم وارد نکردند. بنابراین « بی دینی کردن به نام دین » مهمترین حربه ی منافقان برای بی تفاوت کردن مردم است. مام خمینی( ره) : « بالاترین مصیبتی که بر اسلام وارد شد ، همین مصیبت سلب حکومت از حضرت امیر (ع) بود و عزای او از عزای کربلا بالاتر بود. مصیبت وارده بر امیرالمؤمنین و بر اسلام بالاتر است از آن مصیبتی که بر سید الشهدا وارد شد . اعظم مصیبت ها این مصیبت است که نگذاشتند مردم بفهمند اسلام یعنی چه؟! » دلنوشته های یک طلبه @Mohamadrezahadadpour
🔴 تقدیر رهبر انقلاب از سروده افشین علا خلق در جام جهانی خیره و من در یمن این طرف باران گل، باروت و آهن در یمن چشم دنیا محو توپ فوتبال و بچه ها غرق در خون، هر نفس با توپ دشمن در یمن از زمین بازی آید بانگ شادی هر زمان می رود تا عرش، اما بانگ شیون در یمن گرم شد بازار گل در کارزار روسیه آن طرف، پرپر چو گل بس کودک و زن در یمن غرب غارتگر چه داند حرمت ملک اویس نزد او قدری ندارد پاره ی تن در یمن می کند بلبل زبانی در غم قوم یهود مثل جغدی خیره اما مانده الکن در یمن پخته در سر در خلیج فارس، رویای محال آب با وهابیان کوبد به هاون در یمن سوی صنعا لشکر فیل آمد این بار از حجاز سایه ی سجیل را یارب بیفکن در یمن تا به کی در خاک و خون، دلدادگان اهل بیت؟ تا کی از خشم تو باشد خصم، ایمن در یمن باز هم برخاست فریاد از هواداران که: گل! در هوای گریه اما مانده ام من در یمن... دلنوشته های یک طلبه @Mohamadrezahadadpour
اینم یه شاهد دیگه مبنی بر اینکه داستان ۲ خیلی تازه و زنده تر از اونی هست که فکرش را بکنید!😳😂 ۲ ۲ @Mohamadrezahadadpour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تکرار قسمت سی و دوم👆
بسم الله الرحمن الرحیم مستند داستانی کف خیابون(2) ✍ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی «قسمت سی و سوم» داشت بهم میریخت. گفتم : تو مثلا زرنگی کردی و یه خط دیگه گرفتی چون مسدودت کرده بود و نمی خواستی از دستش بدی! درسته؟ بازم سکوت کرد! گفتم: خانم شما فکر این نکرده بودی که تو خطت عوض کرده بودی... اما اون که خطش عوض نکرده... بچه های ما به ضمیمه پرونده شما پرینت تلگرام کیان هم آوردن و الان پیش منه! گفت : درسته... اما من که نمیدونستم دارین منو چک می کنین... پس قصدم پیچوندن شما نبوده! گفتم : نمی خوام در این زمینه ها بحث کنم... فقط گفتم که بدونی جاده ای که الان تو میخوای روش راه بری، ما آسفالتش کردیم... رو راست باش خانم! چیزی را مخفی نکن لطفا. گفت : باشه... الان چی بگم سوالتون چیه؟ گفتم : کیان... از کیان بگو... گفت : کیان استاد تاریخ بوده که به خاطر دگر اندیشی و صحبتهاش سر کلاس، ممنوع التدریس میشه... یه مدت در پژوهشکده مطالعات معاصر کار می کرد و اونجا هم تحملش نکرده بودن و آخرش اخراج میشه. گفتم : خب داره جالب میشه... گفت : بایدم جالب بشه... مردمو از نون خوردن میندازین... بعدشم توقع دارین... حرفشو قطع کردم و یه کم با تندی گفتم : نه... مثل اینکه شما خوشت میاد مثل تو فیلما با مامور امنیتی حکومت حرفای الکی بزنی! خانم از خودت دفاع کن... نمی فهمی؟! از کیان بگو ... الان در حال باز جویی هستی... با خبرنگار روزنامه شرق و خبر جنوب که مصاحبه نمی کنی؟! کیان... کجاها باهاش بودی؟ چقدر باهاش بودی؟ چی گفتی؟ چی شنیدی؟ با یه کم ترس توی صداش گفت : وای چقدر شما از من بدت میاد؟! چقدر با صبح متفاوتید؟ دستشو گذاشت دوطرف شقیقش... یه کم سکوت کرد... سرشو انداخت پایین... بعد از چند لحظه دستشو برداشت و گفت: میشه برای امروز کافی باشه؟ ازتون خواهش میکنم! من الان اصلا انرژی ندارم... گفتم: کیان... بفرماییدخانم ... می شنوم! با یه کم ناراحتی و به هم ریختن گفت : نمی تونم... راحتم بذارین... گفتم : شما جایی نمیری... حرف بزنید خانم! گفت : باهم قرار گذاشتیم... گفتم : پیشنهاد کی بود؟ گفت : من! گفتم: چرا؟ هیچی نگفت! یه کم صدامو آوردم بالا و گفتم : عرض کردم چرا؟ دوتا دستشو گذاشت روی شقیقه هاش! سرشو انداخت پایین و چهرشو درهم کشیده و ناراحت کرد. مهلتش ندادم... دوباره... با یه کم صدای بلندتر... گفتم چرا؟ یهو کنده شد و با داد گفت : چون نیاز داشتم! سکوت کردم... دوباره با داد گفت : نیاز داشتم... حوصله قربون صدقه مجازی نداشتم... استیکر بوس و ماچ و لب ارضام نمی کرد! آره... خرابم... بغض کرد... واقعا بغض کرد... ادامه داد و گفت: ۲۵ سالمه... رفتم تو ۲۶ سال... خیلی از همکلاسای دبیرستان و دانشگاهم ازدواج کردن و شکم دوم سومشونه... فقط سر من بی کلاه مونده... حتی همون دختر بسیجیای دانشگاهمون که انگار با چادر و مقنعه از شکم مادرشون به دنیا اومده بودن هم یا رفتن سر خونه زندگیشون یا دارن میرن! من کیانو واسه زندگی می خواستم... بعد شروع کرد به گریه و نتونست حرف بزنه. یه دقیقه هیچی نگفتم... بعد با صدای معمولی گفتم کیانم تورو می خواست؟ گفت: آره... ینی اینطور نشون می داد! گفتم: خلافشو دیدی؟ منظورم اینه که علت تردیدت چیه؟ گفت: وقتی بهش گفتم دوس دارم ببینمت، اول یه کم مقاومت کرد. گفتم : نفهمیدی چرا؟ گفت: نمی دونم! اما شاید یکی دوهفته اصرارش می کردم بیاد مشهد و هم زیارت و هم همدیگه رو ببینیم! گفتم : مشهد نیومد! درسته؟ گفت: آره... نیومد... یه بلیط واسم گرفت و دعوتم کرد که بیام پیشش! راستی بنظر شما چرا اولش قبول نمی کرد؟ گفتم: چون حرفه ای بوده... زن نیست که احتمال بدیم ممکنه عادت ماهانه بوده و می خواسته اول پاک بشه و بعدش دعوتت کنه... سفر کاری و ماموریت دولتی و محدودیت زمان و مکان خاصی هم نداشته! از آنالیز پیاماش با تو و بقیه هم مشکل و دردسر خاصی که دلالت بر گرفتاری خاصی باشه استنباط نکردم. پس فقط میمونه اینکه یا باید از کسی کسب تکلیف میکرده و یا میخواسته مشتاق تر بشی! ادامه دارد... دلنوشته های یک طلبه @Mohamadrezahadadpour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام و ارادت ادامه مستند داستانی ۲ امشب ساعت ۲۳:۳۰
جهت انبساط خاطر، تقدیم با احترام👇☺️
هدایت شده از یک فنجان تامل
احوال تو خوب است؟ هوا کم که نداری؟ بغض است هوا ، طاقت اشکم که نداری چندی ست که من بی خبرم از شب و روزت قصد گذر از معرکه کم کم که نداری؟ بی روی تو میلی به خور و خواب ندارم حتی خبر از خواب و خوراکم که نداری آنقدر تو را جان به لب آمد ز تماسم تصمیم به یک دفعه بلاکم که نداری؟ از من گله هی پشت گله ، شکوه، شکایت بر این گله ها شاهد محکم که نداری کابوس شده وحشت روزی که نباشی تو راست بگو میل به ترکم که نداری در نرم افزار https://eitaa.com/yekfenjantaamol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا