eitaa logo
دلنوشته های یک طلبه
90هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
648 ویدیو
124 فایل
نوشتارها و رمان های محمد رضا حدادپور جهرمی ادمین: @Hadadpour سایت عرضه آثار: www.haddadpour.ir توجه: هر نوع استفاده یا برداشت و کپی و چاپ مستندات داستانی چه به صورت ورد یا پی دی اف و ... و حتی اقتباس برای فیلم‌نامه و تئاتر و امثال ذلک جایز نیست.
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم ⛔️پسر نوح⛔️ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی «فصل سوم» قسمت: سی و هشتم قم _در راه منزل آسید رضا سلام علیکم علیکم السلام حاجی جان حال شما؟ خوبی؟ الحمدلله. چه خوبی؟ از وقتی خبر ناهیدو شنیدم خیلی بهم ریختم. اره متاسفانه. منم خیلی ناراحت شدم. اصلا فکر نمیکردم اینطوری بره! اگه خدا لطف نمیکرد، خودتم بدتر از اون میرفتی. بگذریم. چه خبر؟ سلامتی شما. جان؟ امری داشتی؟ عرض میکنم. منزل هستید؟ آره. میایی؟ اگه مزاحم نیستم. نه بابا . چه مزاحمتی؟ منتظرم. من خیلی با شما فاصله ندارم. شاید یه ربع. باشه. تا چایی دم میاد، بیا شما. زحمت نکن. باشه‌. یاعلی یاعلی. ........................... حیدر باهام بود. هنوز نرفته بود تهران. ازم پرسید: حاجی چرا تا حالا سراغ زن دوم آسید رضا نرفتی؟ با تعجب گفتم: برم چی بگم؟ دلیل رفتنم مثلا باید چی باشه؟! گفت: مثلا همین که مشکوکیم. من از اولشم به زن دومش مشکوکم. گفتم: چرا مثل غیر حرفه ای ها حرف میزنی؟ دلیلم برای شک و شبهه باید چی باشه؟ حیدر ما هیچ دلیلی بر علیهش نه داشتیم و نه همین حالا داریم. الان هم فقط برای خالی نبودن عریضه داریم میریم ‌اونجا. وگرنه وقتی نه جرمی مرتکب شده و نه اتهام مهمی بر علیهش هست، برم به زن مردم چی بگم؟ بگم مشکوک میزنی؟! گفت: این چیز کمیه که جلسات اون یارو تهرونیه را شرکت میکرده؟ گفتم: اومدیم و نمیدونست. اومدیم و از ذاتش خبر نداشت. همینطور که ما خبر نداریم و بخاطر همین گفتم داوود با بچه های تهران ارتباط بگیره و از سر تیمشون پرس و جو کنه. اومدیم و هزارتا دلیل دیگه! گفت: نمیدونم. درست میگی. اما یه جوریه. گفتم: اون که اگه بخوایم حساب کنیم همشون یه جورین! والا . اما چند تا کلمه با زن دوم آسید رضا هست که حساست کرده... یکی همین که معرفی شده اون بوده و به آسیدرضا پیشنهاد داده که بره اونو بگیره ... یکی اصالت عراقی داشتنش ... یکی بی کس و کار بودنش ... یکی مبلغ دو آتیشه و مداح و جذاب بودنش ... اینا درسته ... اما حواست باشه که اگه قرار باشه به این چیزا حساس بشیم، باید صد ها آدمو هر شب و هر ساعت بگیریم و بهشون مشکوک بشیم. قبول داری؟ حیدر خندید و گفت: یقین داشتم الکی کار نمیکنی. پس جسارتا ما الان داریم برای چی میریم اونجا؟ اینبار من خندم گرفت و گفتم: من فقط میخوام بدونم و ببینم زنده است یا نه؟ گفت: جان؟؟!! گفتم: آره. چیه؟ میخوام یهو این زنه، ناهید از آب درنیاد. دنیا که نیست. دیوونه خونه است. یهو میبینی ....... اصلا میخوام بدونم چرا آسید رضا از قتل ناهید، این همه به هم ریخت؟! گفت: حاجی بهت ایمان دارما. اصلا اولین باره که به یه شیرازی ایمان میارم. اما بذار یه چیزی تو دلمه. اونم بپرسم! خندیدم و گفتم: جان؟ بگو! گفت: تو واقعا گول آسید رضا خوردی؟ گفتم: اون گولمون نزد! اون فقط یه چیزی را ازمون مخفی کرد. ما هم دلیلی برای شک و پیگیری این که سید با اون اکانت رابطه داره یا نه، نداشتیم. گفت: پس چطور صبح مچشو گرفتی؟ گفتم: صادقانه بگم که من فقط حدس زدم. بعد از عشقم که تو حرم ریکاوریم کرد و یه کله زدیم به بدن و چند قدمی راه رفتم، نشستم یه بار از خارج از پرونده به موضوع نگاه کردم. دیدم اگه خودم جای سید رضا باشم، دلم غش میره برای اینکه اون یارو رو ببینم. وقتی اینقدر بهش اعتماد دارم که با اشاره اون پامیشم و میرم زن دوم میگیرم و خیلیم راضیم، چرا نخوام اونو ببینم؟ چرا بهش وابسته نشم؟ چرا دلم نخواد مخفیش کنم؟ چرا حتی وقتی برای زهر چشم گرفتن از من، تا دم مرگ میبرن و برمیگردونن، بازم بهش وفادار نباشم. حالا بالاخره یا از رو ترس و یا از روی هزار تا احساس دیگه ... حالا من یه سوال ازت بپرسم؟ گفت: درخدمتم! امر؟ گفتم: چه خبر؟ بچه مچه چند تا داری؟ خندید و گفت: چشم. ادامه نمیدم... رفتیم تا رسیدیم خونه آسید رضا. قبل از اینکه بریم داخل، بیسیم زدم و از ماموری که اونجا گذاشته بودم بپرسیدم: چه خبر؟ گفت: هیچی قربان. خبر خاصی نیست. گفتم: تنهایی؟ گفت: نه. یکی از بچه ها هم همین دور و براست. امری داشتین قربان؟ گفتم: نه. میخواستم بدونم. ما داریم میریم داخل... بسم الله گفتیم و رفتیم داخل... آسید رضا با دشداشه بلند و مشکیش اومد استقبال و دعوتمون کرد داخل! اگه بگم خونش کرده بود حسینیه، باورتون نمیشه! شاید به جرات میتونم بگم عکس های قدیمی و جدید بیش از ۲۰۰ تا آخوند و مجتهد و مرجع عراقی و نجفی و ... از هر حرمی ده تا عکس جذاب ... خلاصه خونشون برای خودش یه آلبوم تاریخ بود! بهش گفتم: تو شبا چطوری اینجا میخوابی؟ جلوی این همه آدم و عالم و آخوند معذب نیستی؟ ماشالله همشونم یه جوری نگای آدم میکنن که انگار دارن میگن پاشو از خدا بترس و برو توبه کن!
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
سید خندید و گفت: ای بابا ... من با اینا خیلی حال میکنم. اصلا نمیتونم یه شب دور از خونمون و اینا بخوابم. گفتم: خیره انشالله! آسید؟ گفت: بفرمایید! گفتم: جسارتا خانمتون تشریف دارن؟ همسر دومتون؟ گفت: امری باهاشون داشتین؟ گفتم: سوالاتی هست که باید ازشون بپرسم. گفت: حقیقتش ... والا ... گفتم: میدونم ممکنه براتون سخت باشه اما قصدم جسارت نیست. چند سوال ساده است. گفت: نه ... اصلا بحث این حرفا نیست ... چجوری بگم ... باشه ... الان میگم بیان... گفت و رفت دنبال خانمش ... ادامه دارد... @mohamadrezahadadpour
دادگاه حکم داده که متهمین یکی از پرونده ها به جای تحمل حبس و تعقیب، کتاب ( و و ) مطالعه کنند و سخنرانی (جناب رائفی پور) گوش دهند☺️🌹 🔸پ ن: دادگاه هایی که چنین احکامی صادر کنند، بچه های پخش ما حاضرند که یک دور از آثار را رایگان خدمتشان تقدیم کنند. و ...
مستند را دیدید؟☺️ حال کردین؟
دلنوشته های یک طلبه
مستند #دروغ را دیدید؟☺️ حال کردین؟
الحمدلله الذی جعل عدونا من الحُمَقاء😂
دلنوشته های یک طلبه
الحمدلله الذی جعل عدونا من الحُمَقاء😂
واسه بچه های بالا ، مستند مثل شب های برره بوده! اون یارو زم هم نظام دوبرره! جنس گردنخودش خوب بوده😂
همه مستند یه طرف، اونجاییش که زم میگه 《کلا همه اپوزیسیون ناامیدن》 یه طرف☺️✌️✌️✌️ اصلا جیگرم خنک شد😌
توپ ترین بخشش اونجاییه که به عامل نفوذیمون میگه : اگه یه شب زنگ نزنی، می میرم 😂
نمیدونین اون طرف چه خبره😱 مثل سگ به جون هم افتادن😂
زم ...تکرار غریبانه ثانیه هایت چگونه گذشت... وقتی هشتادمیلیون نفر آدم، شاهد میومیو کردنت بودند... با من بگو از لحظه لحظه فیلم شدنت توسط بچه های بالا!😌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
" خداوندا ".......! آرامم کن همان گونه که دریا را... پس از هرطوفانی آرام میکنی... راهنمایم باش که در این چرخ و فلک... روزگار بدجور سرگیجه گرفتم... ایمانم راقوی کن... که تو را در تنهایی خود گم نکنم... " خداوندا "......! من فراموش کارم اگر گاهی... یا لحظه ای فراموشت کردم... تو هیچ وقت فراموشم نکن... " خداوندا ".....! رهایم مکن حتی اگر همه رهایم کردند...خداوندا تقدیردوستانم را انگونه که صلاح میدانی رقم بزن " آمین یارب العالمین سلام صبح بخیر☺️ قدر این روزهای باحال اسفندی را بدانیم🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ادامه همین حالا شبکه ۲
شب خوش🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸فَمَن کانَ یَرجُوا لقاءَ رَبِه فَلیَعمَل عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشرِک بِعِبادَه رَبِه اَحَداً ( کهف ، ۱۱۰) پس کسی که به دیدار پروردگارش در قیامت و به دریافت الطاف او امید و ایمان دارد باید کاری شایسته انجام دهد و هیچکس رادر پرستش پرودگارش شریک نسازد . 💠 💠 💠 "امید" بدون عمل "کارساز" نیست .
namaz.fateminia.mp3
856.6K
🎙نماز واقعی با درون پاک... آیت الله فاطمی نیاء @Farsna
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بعضی از آدم ها انگار از بهشت آمده اند ... یک جورِ عجیبی خوبند ، امن اند ، آرام اند ، دلنشین اند ... کنارشان می توانی خیلی راحت و بدونِ هیچ تکلّفی ؛ خودت باشی ! من این آدم ها را دوست دارم ، آدم هایِ مهربان و اصیلی ؛ که حالِ دنیایمان را خوب می کنند ... ! سلام صبح بخیر روزتان پر از شادی❤️ اسفندتون پر از لبخند😊
وای چقد خندیدم😂 ایشالله شما هم لبت خندون باشه دوست عزیز🌹 فقط خدا از دل آدماش و مشکلاتشون خبر داره و هیچ وقت نباید به گرمی و سردی ظاهر آدما قضاوت کرد. 🍀 افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد.🍀
من به معجزه لبخند و مهربانی، مخصوصا اول صبح ایمان دارم. نه شعاره و نه حرف الکی وقتی تمرین کنیم بعد از نماز و قرآن اول صبح، خودمون به خودمون و زندگیمون و روزی که در پیش رو داریم و نعمت هایی که خدا بهمون داده و حواسمون بهش نیست، لبخند بزنیم و منتظر کسی و چیزی نباشیم که اون بیاد و حالمون خوب بشه، اون وقته که بزرگ و کاملتر شدیم و در طول روز، نه با یه اخم مردم سرد میشیم و نه با لبخندشون گرم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا