آدم متعلق به اونجایی هست که دلش خوشه و خیالش راحته و احساس امنیت بیشتری میکنه و بیشتر میخنده و راحتتر گریه میکنه.
اما خوشبخترین آدما و ریشه دار ترین، اونایی هستن که در #وطنشون این احساس های خوب و درجه یک بهشون دست بده.
این عکسایی که در این پست میبینید، بچه های شهرم، #جهرم هستند. بچه های گل #خادم_الشهدای جهرم ، بخشی از گنجینه عظیم رفقایی هستند که دارم و هیچ وقت به دعوتشون جواب منفی نمیتونم بدم و باید مهم ترین برنامه هام را برای اونا تنظیم کنم.
اولین روز این سفرم به جهرم، از قبل از افطار در منزل حاج جواد کارگر جمع شدیم و صحبت و گپ و گفت و نماز جماعت و افطار و عکس و ...
اینو بگم و برم سحری:
امروز از وقتی در راهپیمایی و نماز جمعه و دو ساعت گپ با رفقا و بعدش هم جمع بچه های خادم الشهدا بودم تا همین حالا که دراز کشیدم و دارم به کیف و لذت امروزم فکر میکنم، دلم میگیره وقتی فکر میکنم آخر هفته دیگه باید برگردم تهران و ...
دوس دارم همین جا بمونم
خونه مامانم و مامانش و جمع بچه ها و رفقای شیطون و جیگر خودم
حتی به قیمت .......
اما افسوس که باید گذاشت و رفت...
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
بانمک بودن با بیشعور بودن فرق داره،
رُک بودن با بی ادب بودن فرق داره، اجتماعی بودن با لَش و چَتر بودن فرق داره،
زرنگ بودن با مارمولک بودن فرق داره و تمام مشکلات ما بخاطر عبور از این مرزهاست.
اجتماعى بودن، با همه صحبت كردن نيست، اجتماعى بودن يعنى بدونيد كجا و با چه كسى از چه كلام و لفظى استفاده كنيد.
سلام و عصرتون بخیر😊❤️
در این ماه مبارک که داریم به اواخرش نزدیک میشیم، فهم و تشخیص و عمل درست به این تفاوت ها را باید از خداوند خواست و تلاش کرد.
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
مفاتیح الجنان :
امام زین العابدین در شب 27 ماه رمضان ؛ مکرر این دعا را تا صبح ؛ زمزمه میکردند :
((اللهُمَّ ارْزُقْنِی التَّجَافِیَ عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الْإِنَابَةَ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ وَ الاسْتِعْدَادَ لِلْمَوْتِ قَبْلَ حُلُولِ الْفَوْتِ))
التماس دعا
دلنوشته های یک طلبه
مفاتیح الجنان : امام زین العابدین در شب 27 ماه رمضان ؛ مکرر این دعا را تا صبح ؛ زمزمه میکردند : (
خدایا دورى از خانه فریب، و بازگشت به خانه جاویدان، و آمادگى براى مرگ پیش از رسیدن آن را روزیام گردان.
دلنوشته های یک طلبه
مفاتیح الجنان : امام زین العابدین در شب 27 ماه رمضان ؛ مکرر این دعا را تا صبح ؛ زمزمه میکردند : (
✔️ امشب برای اهل سنت، از توجه و اعتبار ویژه ای برخوردار هست.
در این سحرگاه نورانی، از همه عزیزان #اهل_سنت حاضر در کانال التماس دعا داریم.🌷
سفره دارد جمع می گردد، گدا را عفو کن
باز هم خوبی کن و این مبتلا را عفو کن
دیگر از این توبه ها دارم خجالت می کشم
یا رب این شرمنده غرق خطا را عفو کن
بر در این خانه من بهر امیدی آمدم
پس، نگیر از من تو این حال و هوا را، عفو کن
دست خالی آمدم، با دست خالی می روم
یا کریم این روسیاهِ بی نوا را عفو کن
پیش مردم آبروی بنده ات را حفظ کن
خوب و بد، در هم بخر، ای یار، ما را عفو کن
جان آقای خراسان، جان سلطان غریب
هم وطن های علی، موسی الرضا را عفو کن
من گنهکار و تویی غفار، یا رب الحسین
جان اربابم بیا این بنده ها را عفو کن
بوده ام این روزها مصداق فابک للحسین
گریه کن های غم کرببلا را عفو کن
جان آن که دست و پا می زد به زیر تیغ و تیر
حُرّ توبه کرده ی بی ادعا را عفو کن
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
امشب بعد از مدت ها پیش دوستام بودم و کلی حرف زدیم و خندیدیم و ...
اما پسِ همه حرفا و خنده ها و گریه ها و درددل ها و... یه چنین جمله ای مستتر بود اما اونا خبر نداشتن:
پنج سال پیش به خاطر نگرانی از حرف آدمهایی که الان تو زندگیم نیستن کلی از تصمیمات درست زندگیمو انجام ندادم
الان دیگه کاری که درسته میکنم
مهم نیست آدم های اطرافم چی بگن
شاید پنج سال دیگه اینا هم تو زندگیم نباشن ...
والا
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه