eitaa logo
دلنوشته های یک طلبه
105.2هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
737 ویدیو
129 فایل
نوشتارها و رمان های محمد رضا حدادپور جهرمی ادمین: @Hadadpour سایت عرضه آثار: www.haddadpour.ir توجه: هر نوع استفاده یا برداشت و کپی و چاپ مستندات داستانی چه به صورت ورد یا پی دی اف و ... و حتی اقتباس برای فیلم‌نامه و تئاتر و امثال ذلک جایز نیست.
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام علیکم خیلی وقت بود میخواستم یه بهانه جور کنم و یه سری چیزا بهتون بگم. چون یه بوهایی دارم میشنوم و احتمال میدم دیر یا زود ... آقا خودم دارم میگم اینجانب ، در کمال صحت عقل و اختیار، دارم این چند خط را مینویسم: اگر یه روزی اومدن گفتن این بابا بود... یا گفتن و اخلاق و هزار تا خاک بر سری داشت... یا گفتن بود و یه روده راست تو شکمش نبود... یا گفتن قصدش بچه های مردم بود... یا گفتن ... یا گفتن همه دارن میکنن ... یا گفتن مشخص نیست داره از کی و کجا میگیره... یا گفتن است و کلّش عیب داره... یا گفتن اصلا نبوده و داره ادا در میاره... یا حتی اگه گفتن شده و اعتراف کرده... یا گفتن هست... و یا گفتن کلا آدم ... گفتن اصلا و نمیدونه شخصیت پردازی و زاویه دید و ورود و خروج در قصه و ... ... یا گفتن اشتباهی بوده و غلط کرده که نوشته و ... و هزار تا حرف و وصله ناجور دیگه ... خودتون میدونید 👈 بالاخره چه قبول کنین و چه نکنین قراره فردای جواب بدیم و بدین ... من حساس نیستم و تا حالا برای زنده باد گفتن کسی ننوشتم و ذره ای هم از این مطالب عایدم نشده... اما ... فقط نگا کنین ببینین کی داره میزنه؟ کجا داره میزنه؟ حدادپور را میزنه یا مطالبش؟ معمولا و و و دارن... معمولا به اسم تکلیف و روشنگری میزنن... معمولا تا وصلش نکنن به خارج از کشور، دلشون خنک نمیشه ... و کلی چیزای دیگه ... فقط ... بدونین دارم خودم اعلام میکنم که: 👈 قطعا از خواهم خورد و نه از اون طرف مرزها که عمری باهاشون جنگیدم... قطعا جوری هم میزنن که خودم به غلط کردن بیفتم ... قطعا بعدشم ممکنه حتی یکی پیدا بشه و قصه منو بنویسه... دقیقا مثل همین حالا که عده ای به اشاره عده ای دیگه که حتی آثارم را نخوندن، ده پونزده صفحه نوشتن و دارن به اسم میفروشن و ازش میکنن... اما تو خوب باش... بذار منو بزنن بالاخره این راه، اگه شهیدم نخواد، یه نخود هر آش میخواد... تو با کسی درگیر نشو حتی واجب نیست از من پیش اونا حمایت کنی و اعصاب خودتو خورد کنی... به جای جدل و اعصاب خوردی، اگه واقعا دوسم داری و حرفاشون قبول نداری، بشین یه بار دیگه بشین بخون... را حفظ کن ... یک و دو و سه و... را زیرش خط بکش و تستی کار کن تو و #۲۳۳ و و باش و اطرافت را کشف و رسواشون کن ... اما بدون ... همه این دندونایی که بهم فشرده شده بود، سر قصه باز شد و شروع کردن به تخریب ... چون فهمیدن که خیلی بهشون نزدیکم وقتی به تکفیری های شیعی رحم نکردم، به بقیشون که جای خود داره... اما ... بهشون بگو فلانی گفته: دارم میام سراغتون! پناه گاهاتون آماده کنین شیعه و انقلاب، علف هرز نمیخواد میزنیم ریشه هاتون... حتی اگر حدادپور و کتاباش نباشن و حتی از دید مردم حذف بشن... اما شما دیگه روی آرامش نخواهید دید... و فاصله شما تا رسوایی، به اندازه یک وجب کتاب مستند داستانی جدید هست... حتی اگه نذارن چاپ کنم، همین جا درخدمتتونم... همین... دوستتون دارم خییییلی مواظب خودتون و ایمانتون و قضاوتتون باشین❤️ @mohamadrezahadadpour
تیر یک روز "قلم" بود،خرابش کردند فصل فریاد که شد،یکسره خوابش کردند قلمی بود که در دست "شریح"افتاد و در دگردیسیِ یک شهر،طنابش کردند! قلمی بود که وارونه نویسان با آن شبهه در شبهه نوشتند و کتابش کردند قلمی بود که امضای چپاول می شد دید بردند و فقط"سهم" حسابش کردند خواست طغیان کند ابریشم ناب آوردند با نخی رشوه ی مرغوب،مجابش کردند...* تا حریصانه سرِ سفره ی دربار نشست قاصدِ بدقدمِ بستنِ آبش کردند همنشینیِّ بزرگان به سرش بود...آخر *تیر شد....واردِ تقدیرِ ربابش کردند* *اشاره به جنس ابریشمی لیقه برای جلوگیری از پخش شدن دوات.. الف. حسینی
🔹چقدر مکشوف شرحِ جلسه کردید ، فکر روح و روانِ ما رو نمیکنید 😭😭😭 دیشب حدس زدم رباب رو برای برنامه ی خاصی از زندان بُردنش😭 من این چند قسمتو با تصویر سازی رباب تو ذهنم گذروندم 😭 چرا این بلا سرش اومد😭 من همیشه از خدا میخوام که تیکه تیکه بشیم ولی اسیر دشمنِ بَد ذات نشیم 😭 🔹میخواهم سکوت کنم اما نمیشود پای داستان خیلی گریه کردم تا آن روز هیچ کس مظلومیت را به این زیبایی برایم نگفته بود آن روز پای یک حرامزاده در میان بود که از اتفاق آن حرامزاده هم تربیت شده یک بود اما امروز چه حرامزاده خوبی ست یا شاگرد خوبی تربیت کرده اولین بار است که دلم میخواد داستان صرفا یک قصه خیالی ذهن نویسنده باشد اگر ۱۰ هم از این حرامزاده ها بگیریم جبران یک بانو نمیشود 🔹سلام وعرض ادب واحترام خدمت شما استاد بزرگوار وتشکر وسپاس از قلم بسیار زیبا وهمت عالی شما وقتی کتاب‌های شما رو می‌خوانم، به این یقین میرسم که چقدر خداوند مراقب ومحافظ کشور ما هست وبا نعمت عظمای مقام معظم رهبری معجزه خودش رو به همه ما وجهان نشان داده وهمیشه آفتاب تابان امام زمان عج الله شریف از پشت ابرهای تیره وتار برای کشور ما بخصوص، یاری دهنده ونجات دهنده ما بوده چه در جنگ تحمیلی چه در جنگهای اقتصادی وسیاسی وفرهنگی ودر کتاب‌ها و نوشته های شما، شاهد وگواه این مطلب به وضوح دیده میشه بخصوص در حیفای 2 نقطه سیاه ابومجد که باعث انحراف وضلالتش شد پس از اون همه عبادت وعلم و،،، همان نپذیرفتن مقام اجتهاد و ولایت و رهبری، مقام معظم رهبری مراجع شیعه بود(احتمالا ناشی از غرور شیطانی بوده) ودشمنان دین واسلام ومسلمین چقدر دقیق این نقطه سیاه رو پیدا کردن ودست بر روی آن گذاشتند وما چه وظیفه سنگینی داریم برای تبیین مقام ولایت ورهبری برای شناخت این نعمت اللهی که همه ما مورد سوال قرار می‌گیریم سوره مبارکه تکاثر آیه 8 ثُمَّ لَتُسۡـَٔلُنَّ يَوۡمَئِذٍ عَنِ ٱلنَّعِيمِ سپس در آن روز (همه شما) از نعمتهایی که داشته‌اید بازپرسی خواهید شد! وبزرگترین نعمت عصر حاضر وجود پرنور و مبارک ولایت ایشان است که امنیت کشور وسلامت وان شاالله غفران الهی را از حضورش داریم 🔹سلام علیکم روزتون بخیر شما واقعا میتونید با قلم تون با دل خواننده های داستان بازی کنید 😅 ان شاء الله خدا کسایی مثل ابو مجد رو به سزای اعمال شون برسونه میخام بگم که یکی از مزایای خوندن مجازی داستان ( به این روش که توی کانال پارت گذاری میشه) اینه که خواننده نمیتونه داستانو برای خودش لو بده و از قبل بخش های آخر داستانو بخونه و الا ممکن بود خیلی از ما از قبل می‌فهمیدیم که بانو رباب قراره اینقدر مظلومانه شهید بشه و داستان دیگه این شوک عصبی خودش رو نداشت. و خب واقعا شهادت بانو رباب دردناک بود و خیلی از خواننده های داستان رو به گریه می انداخت 😔 فقط کاش داستان یجوری پیش بره که حداقل برای بانو حنانه اتفاقی نیفته و اینکه واقعا خدا به داد دل ولید برسه 😔 🔹از اولی که رمان رو می خونم همش با خودم می گم من کجا و امثال بانو حنانه و رباب و بانو عاتکه کجا؟ منی که همش به فکر اینم، چی بپوشم پیش همه خوشکلتر به نظر بیام یا چه غذایی بپزم دیگران به به و چه چه کنن. ببینم چی الان مُدعه واسه خونم بخرم یااااا خیلی چیزای دنیویِ مسخره. مطمئنم تعداد زیادیمون وقتی این حیفا یا حیفای 1رو می خونیم، از خودمون، از امثال این بانوهای مظلوم و امثال ولیدهای عاشق، از امثال مادران فداکاری مثل بانو حنانه ی بزرگ خجالت می کشیم. و رو سیاهیم پیش امام زمانمون 😔 چون علاوه بر اینکه برای ظهورشون کاری نکردیم حتی از یادشونم غافلیم. خدا به اون بزرگواری که رمانهاتون رو و همچنین کانالتون رو بهم معرفی کرد هرچی می خواد بده. یا علی 🔹خییییلی مظلومانه شهید شد 😭😭 کاش راست نباشه رباب چطور، ابومجد رو شناخت ابومجد انتقام بلک رو از رباب گرفت چراااا آخه؟! داستاهای امنیتی تون خیلی دل میسوزونه امین تو حجره پریا مامور کف خیابون همون که دو قلو داشت دختر افغانستانی کتاب نه الانم رباب😭😭 چرا بیشترشون خانم هستن چند بار متن رو خوندم و زیر و رو کردم گفتم حتما یه جایی نوشتین که رباب قویتر از این حرفها بود و با یه سرفه راه نفسش باز شد ولی دیدم نه ،نه، واقعا رباب رفته😭😭 ولید ، ولید، ولید اگه داستان واقعی هم نباشه دردناکه😔 یا دنیا افٍ لك بعد حبيبتي، رباب 🔹برام سئواله بانو حنانه با اون همه دانایی چرا باید یکی مثل ابومجد تو گروهش باشه که بعد اینجوری از پشت خنجر بزنه رباب اگه شهید شد خوشبحالش من دلم برای ولید شکست😭 اما درباره ابومجد، آخه مگه میشه کتابای شیعی خوند نماز شب خوند اماما را قبول داشت بعد اینجوری یه چیزی هم خوانی نداره یا اعتقادی نبوده از اول یا اینکه این بن هور این یارو را جن زده کرده