منبع مشروعیت امامت
قسمت دوم
اکنون مواردی را ذکر می کنیم که علی علیه السلام، #خلافت را #حق خود می داند.از آن جمله در خطبه ۶ که به مناسبت شورش اصحاب جمل و تصمیم امام به سرکوب آنان ایراد شده است،می فرماید:
۲/۱-به خدا سوگند، از #روزی که #خدا جان #پیامبر خویش را از من تحویل گرفت تا به #امروز[یعنی در این مدت ۲۵ سال] همواره#حق #مسلّم من از من #سلب شده است.
۲/۲-شخصی در حضور جمعی به من گفت:پسر ابوطالب! تو بر امر خلافت حریصی؛ من گفتم:
بل انتم والله أحرص و ابعد و أنا اخص و أقرب، و انُما طلبت حقاً لی و...(۱)
بلکه شما حریص تر و از پیغمبر دورترید و من از نظر روحی و جسمی نزدیکترم، من #حق #خود را #طلب کردم و شما می خواهید میان #من و #حق #خاص من #حائل شوید و من را از آن منصرف سازید. آیا آنکه حق خویش را می خواهد حریص تر است یا آنکه به حق دیگران چشم دوخته است؟
وجدانا اگر منصب خلافت و زمامداری مسلمین یک امر عرفی و نه یک امر قدسی و ربانی بود، این همه گلایه های حضرت امیرالمومنین علیه السلام چه وجه و محملی داشت؟ حالا به هر دلیل مردم دور خانه امام علیهالسلام جمع نشدند و زمام امور را به دست دیگران داده بودند. امام در اینجا از ربایش و غصب یک حق مسلم خود سخن می گوید. تا آنجا که درادامه خطبه می فرماید:
اللهم انّی أستعدیک علی قریش و من اعانهم،فانّهم قطعوا رحمی، و صغّروا عظیم منزلتی، و أجمعوا علی منازعتی امراً هُوَلیِ(۲)
خدایا از ظلم قریش و همدستان آنها به تو شکایت می کنم، اینها با من قطع رحم کردند و مقام و منزلت بزرگ مرا تحقیر کردند، اتفاق کردند که در مورد #امری[امر خلافت] که #حق #خاص من بود، بر ضدّ من قیام کنند.
۱- نهجالبلاغه، خطبه ۱۷۱,
۲- همان.