#شهید_سرلشکر_حسین_لشکری اهمیت بسیار زیادی برای شخص صدام داشت. صدام می خواست از او به عنوان سندی زنده برای اینکه بگوید ایران جنگ را آغاز کرده استفاده کند. جنگ جمهوری اسلامی با رژیم بعث عراق، درست چهار روز بعد از اسارت #حسین_لشکری بود که صدام رسما جنگ را آغاز کرد و شهر های ایران را بمباران کرد. صدام فقط یک جمله از لشکری می خواست و آن جمله این بود: «اینجانب، ستوان یکم خلبان، حسین لشکری، در تاریخ 27 شهریور 59 در خاک عراق سقوط کردم.»
به او گفته بودند اگر این جمله را در مقابل دوربین بگوید، او را به آمریکا می فرستند و شرایط رفاهی و امنیتی کاملی برای او ایجاد خواهند کرد و میلیون ها دلار به او پرداخت می کنند. او هم آدمی نبود که خارج ندیده باشد.در آمریکا آموزش دیده بود و مهارت های پرواز را در آمریکا آموخته بود و خوب می دانست زندگی با رفاه کامل در آمریکا یعنی چه. اما پای امامش ماند و با وجود همه #شکنجه های سختی که انجام می شد، لحظه ای از منافع نظام اسلامی عقب نشینی نکرد. لشکری این جمله را نگفت چون واقعا وارد مرز هوایی عراق نشده بود و صرفا در جدار مرزی پرواز کرده بود. دلیل سقوط هواپیما هم منهدم شدن آن بر اثر موشکی بود که خود بعثی ها پرتاب کرده بودند.خودش را سرباز این کشور می دانست. اصول سربازی را هم بلد بود. معنای سرباز هم مشخص است؛ یعنی کسی که در دفاع از وطنش سرش را می دهد.او حاضر بود سرش را بدهد ولی اعتقادش را نه. او میتوانست با گفتن یک جمله کوتاه، خودش را از 18 سال شکنجه نجات دهد و در وفور امکانات و رفاه دنیوی در آمریکا زندگی جدیدی را آغاز کند. اما این کار را نکرد.
#من_غدیری_ام
#من_ماسک_میزنم
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
🥀🕊💐🌹💐🕊🥀
#قسمت_سوم
#حسین_لشکری بامداد روز #پنجشنبه با صدای زنگ ساعت از #خواب برخاست و پس از اقامه #فریضه_نماز، لباس #خلبانی بر تن کرد و به #گردان_پرواز رفت.
او همراه #سرگرد_ورتوان برگه #مأموریت را باز کرده و هر دو برای هماهنگی به اتاق #توجیه رفتند.
#لشکری پیشنهاد کرد که هنگام ورود به خاک #عراق در ارتفاع پایین #پرواز کنند و با فاصله #هدف را رد کرده و هنگام بازگشت به خاک #خودمان اهداف مورد نظر را مورد #حمله قرار دهند. ولی #سرگرد_ورتوان که فرماندهی #عملیات را به عهده داشت این پیشنهاد را نپذیرفت و قرار شد در ارتفاع #هشت_هزار_پایی و با سرعتی حدود #۹۰۰_کیلومتر در ساعت #عملیات آغاز شود.
هر دو پس از توجیه لازم به اتاق #تجهیزات_پروازی رفتند، و خود را برای #پرواز آماده کردند .
#هواپیمای فانتوم #لشکری مسلح به #راکت بود و #لیدر او #ورتوان بمب رها می کرد.
پس از بازدید از #هواپیما از نظر فنی، فرم صحت دو #فروند_هواپیما را امضا کرده و به #مکانیسین پرواز دادند و لحظاتی بعد هر دو #هواپیما سینه #آسمان را شکافتند.
#ادامه_دارد
🥀🕊💐🌹💐🕊🥀
🥀🕊💐🌹💐🕊🥀
#قسمت_چهارم
در آن بامداد #لشکری و #سرگرد_ورتوان دومین دسته #پروازی پایگاه #دزفول بودند که در خاک #عراق به عملیات رفته بودند.
دسته او با #حملاتی که انجام داد، پدافند #موشک_عراق را هوشیار کرد. لذا به محض عبور آن دو هواپمیا از مرز نقطه هدف را #شناسایی کردند. گرد و غبار ناشی از شلیک #توپخانه عراق وجود هدف را مشخص کرده بود.
هر دو برای #شیرجه آماده بودند.
در پناه تپه ای چندین دستگاه #تانک و نفربر #استتار شده بودند.
#لشکری از #لیدر_پرواز اجازه زدن هدف را می گیرد.
قرار بود هر دو به صورت #ضربدری از چپ و راست یکدیگر را رد کرده و #هدف_ها را #منهدم نمایند.
#لشکری زاویه مخصوص #راکت را به #هواپیما داد و نشان دهنده مخصوص را روی #هدف تنظیم کرد ولی ناگهان #هواپیما تکان شدیدی خورد و #حسین_لشکری فرمان کنترل را از دست داد.
نمی دانست چه بر سر #هواپیما آمده است.
کوشید #هواپیما را که در حال پایین آمدن بود کنترل کند.
او در وصف آن #حادثه می گوید: « به هر نحو توسط #پدال_ها سکان افقی هواپیما را به سمت #هدف هدایت کردم. در این لحظه ارتفاع #هواپیما به #شش_هزار پا رسیده بود.
چراغ #هشدار دهنده #موتور مرتب اخطار می داد.
شاسی پرتاب #راکت_ها را رها کردم.
در یک لحظه #۷۶_راکت روی #هدف ریخته شد و #جهنمی از آتش زیر پایم ایجاد کرد.
از این که #هدف را با #موفقیت نشانه گیری و #بمباران کردم بسیار خوشحال بودم ولی می دانستم با وضعیتی که برای #هواپیما پیش آمده #قادر به بازگشت نیستم.
در حالی که #دست چپم روی #دسته_گاز موتور بود #دست راستم را به سمت دکمه #ایجکت بردم.
دماغ هواپیما در حال #شیرجه بود و هر لحظه #زمین جلوی چشمانم بزرگتر می شد.
تصمیم نهایی را گرفتم و با گفتن #شهادتین دسته #ایجکت را کشیدم و از اینجا به بعد دیگر چیزی یادم نیست.»
#ادامه_دارد
🥀🕊💐🌹💐🕊🥀