🥀🕊💐🌹💐🕊🥀
#قسمت_سوم
#حسین_لشکری بامداد روز #پنجشنبه با صدای زنگ ساعت از #خواب برخاست و پس از اقامه #فریضه_نماز، لباس #خلبانی بر تن کرد و به #گردان_پرواز رفت.
او همراه #سرگرد_ورتوان برگه #مأموریت را باز کرده و هر دو برای هماهنگی به اتاق #توجیه رفتند.
#لشکری پیشنهاد کرد که هنگام ورود به خاک #عراق در ارتفاع پایین #پرواز کنند و با فاصله #هدف را رد کرده و هنگام بازگشت به خاک #خودمان اهداف مورد نظر را مورد #حمله قرار دهند. ولی #سرگرد_ورتوان که فرماندهی #عملیات را به عهده داشت این پیشنهاد را نپذیرفت و قرار شد در ارتفاع #هشت_هزار_پایی و با سرعتی حدود #۹۰۰_کیلومتر در ساعت #عملیات آغاز شود.
هر دو پس از توجیه لازم به اتاق #تجهیزات_پروازی رفتند، و خود را برای #پرواز آماده کردند .
#هواپیمای فانتوم #لشکری مسلح به #راکت بود و #لیدر او #ورتوان بمب رها می کرد.
پس از بازدید از #هواپیما از نظر فنی، فرم صحت دو #فروند_هواپیما را امضا کرده و به #مکانیسین پرواز دادند و لحظاتی بعد هر دو #هواپیما سینه #آسمان را شکافتند.
#ادامه_دارد
🥀🕊💐🌹💐🕊🥀
🥀🕊💐🌹💐🕊🥀
#قسمت_چهارم
در آن بامداد #لشکری و #سرگرد_ورتوان دومین دسته #پروازی پایگاه #دزفول بودند که در خاک #عراق به عملیات رفته بودند.
دسته او با #حملاتی که انجام داد، پدافند #موشک_عراق را هوشیار کرد. لذا به محض عبور آن دو هواپمیا از مرز نقطه هدف را #شناسایی کردند. گرد و غبار ناشی از شلیک #توپخانه عراق وجود هدف را مشخص کرده بود.
هر دو برای #شیرجه آماده بودند.
در پناه تپه ای چندین دستگاه #تانک و نفربر #استتار شده بودند.
#لشکری از #لیدر_پرواز اجازه زدن هدف را می گیرد.
قرار بود هر دو به صورت #ضربدری از چپ و راست یکدیگر را رد کرده و #هدف_ها را #منهدم نمایند.
#لشکری زاویه مخصوص #راکت را به #هواپیما داد و نشان دهنده مخصوص را روی #هدف تنظیم کرد ولی ناگهان #هواپیما تکان شدیدی خورد و #حسین_لشکری فرمان کنترل را از دست داد.
نمی دانست چه بر سر #هواپیما آمده است.
کوشید #هواپیما را که در حال پایین آمدن بود کنترل کند.
او در وصف آن #حادثه می گوید: « به هر نحو توسط #پدال_ها سکان افقی هواپیما را به سمت #هدف هدایت کردم. در این لحظه ارتفاع #هواپیما به #شش_هزار پا رسیده بود.
چراغ #هشدار دهنده #موتور مرتب اخطار می داد.
شاسی پرتاب #راکت_ها را رها کردم.
در یک لحظه #۷۶_راکت روی #هدف ریخته شد و #جهنمی از آتش زیر پایم ایجاد کرد.
از این که #هدف را با #موفقیت نشانه گیری و #بمباران کردم بسیار خوشحال بودم ولی می دانستم با وضعیتی که برای #هواپیما پیش آمده #قادر به بازگشت نیستم.
در حالی که #دست چپم روی #دسته_گاز موتور بود #دست راستم را به سمت دکمه #ایجکت بردم.
دماغ هواپیما در حال #شیرجه بود و هر لحظه #زمین جلوی چشمانم بزرگتر می شد.
تصمیم نهایی را گرفتم و با گفتن #شهادتین دسته #ایجکت را کشیدم و از اینجا به بعد دیگر چیزی یادم نیست.»
#ادامه_دارد
🥀🕊💐🌹💐🕊🥀
🥀🕊💐🌹💐🕊🥀
#قسمت_آخر
وقتی #حسین چشمانش را #باز کرد همه چیز #تیره_و_تار بود.
به زحمت می دید که سربازان #مسلح عراقی به صورت #نیم_دایره او را #محاصره کرده اند.
دست ها را بالابرد تا دشمن بفهمد که #اسلحه ندارد و #تسلیم است.
ستوانی به او نزدیک شد و #دستش را گرفت و کمک کرد تا #چتر_و_جی_سوت را از خودش #جدا کند. (جی سوت، لباس مخصوصی است که نوسانات فشار هوا را برای خلبان کنترل می کند).
دود #غلیظی همراه #شعله از پشت تپه #هوا بلند بود و #لاشه_هواپیما دقیقاً روی #هدف افتاده بود و با #بنزین زیادی که داشت #منطقه_وسیعی را به #آتش کشیده بود.
این #تجهیزات عراقی ها بود که در #آتش_خاکستر می شد.
#لشکری با نگاه به این صحنه #لبخند رضایتی به #لب آورد و به #آسمان خیره شد. گویی از #خدای خود برای این #پیروزی تشکر می کرد.
#عراقی_ها اولین #اسیرشان را گرفته بودند و با #تیراندازی هوایی و #هلهله ابراز شادی می کردند.
سربازان #عراقی چشمان #حسین را بسته و سوار خودروی نظامی کردند.
کم کم #بدنش_سرد می شد و درد ناشی از پریدن از #هواپیما آشکار می شد.
بند چتر در حال #بیهوشی پوست گردن او را کنده بود.
باز #بیهوش شد.
وقتی #چشم باز کرد، یک دکتر #عراقی را در بیمارستان دید .
به #انگلیسی به او می گوید: تو سالم هستی، ما با #اشعه_ایکس بدنت را آزمایش کردیم، فقط #کوفتگی دارید که آن هم خوب می شود.
#سالروز_شهادت
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🥀🕊💐🌹💐🕊🥀
#شهیدانه🥀
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
@mohebin_velayt_shohada
━─━────༺🇮🇷༻────━─━