eitaa logo
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
318 دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
5.7هزار ویدیو
113 فایل
○•﷽•○ - - 🔶براێ شهادٺ؛ابتدا باید شهیدانھ زیسٺ"^^" - - 🔶ڪپی با ذڪر صلواٺ جهٺ شادێ و تعجیل در فرج آقا آزاد - - 🔶شرو؏ـمون⇦۱۳۹۷/۱/۲٤ - - 🔶گروھمون⇩ https://eitaa.com/joinchat/2105344011C1c3ae0fd73 🔹🔶باماھمراھ باشید🔶🔹
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱♥️ |• روی دیوار قلبم |• #عکس کسی است |• که هرگاه دلم |• تنگ #بهشت میشود |• به #چشمان او خیره میشوم... شهیدرفیقم 🌿 شهیدمحمد رضاتورجی زاده ما #شهادت دادیم که شهادت زیباست↑💞↑🌿🍁 🌷
🌹 🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱 شهید مجید صانعی موفق در تاریخ۱۳۵۸/۳/۲۸ در همدان چشم به جهان گشود. شهید صانعی دانش‌آموخته کارشناسی کامپیوتر و بنیان گذار و نماینده رسمی سبک نینجوتسو در استان همدان بود. بسیار بااخلاق و عاشق تام ولایت بود. از همان ابتدای نوجوانی حس خاصی نسبت به شهدا داشت و معتقد بود که الگوبرداری از زندگی شهدا رمز حیات و سعادت ماست بنابراین بارهاوبارها شاگردان رزمی کارش را به زیارت مزار شهدای گمنام برده بود. روح جوان‌مردی و فتوت در او دمیده بود و منش پهلوانی به معنای کامل در رفتار او متجلی بود. تمامی این خصوصیات در شهید موجب شد که در هنگام حمله داعش به سوریه به عنوان نیروی داوطلب بسیجی بعد از ماه ها آموزش افتخار مقام مدافع حرم حضرت زینب(س) را کسب کند و عازم سوریه شود. از شهید صانعی تنها پسرش به نام طاها به یادگار مانده و به همین دلیل در سوریه به ابوطاها معروف بود. و در نهایت در ۱۳۹۴/۰۷/۲۷ درحالی که شهادت خود را از قبل در خواب دیده بود، بر اثر اصابت گلوله به پهلو در سوریه به درجه عظیم شهادت نائل گشت. 📚موضوع مرتبط: @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
شهیدی که با هدیه دادن بچه ها را تشویق به خواندن قران می کرد» برادر شهید عباس آسمیه در خصوص برادر خود چنین روایت می کند: از اخلاق‌های حسنه برادرم این بود که سعی می‌کرد بچه‌ها را با دادن هدیه به حفظ قرآن تشویق کند. به خانه ما که می‌آمد، همیشه یک جایزه با خودش داشت تا اگر دخترم سوره‌ای حفظ کرده باشد، آن هدیه را به عنوان جایزه به او بدهد. از قِبَل توجه عباس، الان دخترم چندین سوره قرآن را حفظ کرده است.  📚موضوع مرتبط: @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
🔶اینجا دلی💓 جامانده از قافله‌ٔ عشق در آرزوی رسیدن به #عُشاق #بی‌قراری می‌کند 📆قلاجه، #تیرماه ۱۳۶۵
7⃣7⃣2⃣1⃣🌺🍃 ❣ 🔰در غوغایی بود. سخت بود، به خدا خیلی سخت بود، دل کندن💕 از هم، اما حالا نزدیکی غروب آفتاب🌥 بچه‌ ها همدیگر را سخت در بغل می‌فشردند و گریه😭 سر می‌دادند. بودند، کاری نمی‌شد کرد و با اینکه با خودشان کرده بودند از همه چیز دل بکنند، اما حسابی هم شده بودند. تا ساعاتی⏰ دیگر باید از موانع سخت، میادین مین و از زیر آتش🔥 دشمن رد می‌شدند و حماسه‌ای دیگر را در تاریخ رقم می‌زدند 🔰حسابی توجیه شده بودند که برای شهر مهران (برگ برنده صدام در جنگ که خیلی به آن می‌نازید) باید بجنگند. با بچه‌های لشگر سیدالشهدا👥 همراه بودم. الحق و الانصاف بچه‌های تبلیغات سنگ تمام گذاشته بودند. درست کرده بودند تا بچه‌ها از زیر آن رد شوند. 🔰حاج علی فرمانده لشگر هم با اکثر بچه ها مصافحه می‌کرد، نه بچه‌ها از او دل💞 می‌کندند نه او از بچه ها، انگار برای می‌رفتند😍 رسیدن به عشق🕊 آذین بندی‌ها هم به این گمانه دامن می زد، حسابی چراغانی🎊 کرده بودند، در رشته لامپ‌ ها مشخص است 🔰روحانی جوانی در حالی که رزم بر تن دارد و قرآن📖 به دست گرفته بچه‌ها را از زیر قرآن رد می کند. در این میان نشسته و برای بچه‌هـا اسفند دود می‌ کند"در عکس پشتش به ماست" سنش کم بود، چون چادر ما⛺️ نزدیک بچه‌های بود، بارها و بارها دیده بودمش 🔰خیلی اصرار کرده بود تا او را هم به همراه دیگر بفرستند، اما سنش کم بود به گمانم 12سالش📆 بود. این آنقدر زاری کرده بود که هم خودش خسته شده بود هم بچه‌های ستاد، قبل از اعزام، درست پشت چادر ما صدای گریه‌ 😭اش را شنیدم 🔰از چادر بیرون زدم، دیدم گوشه‌ ای کز کرده و بر چهرهٔ آسمان سیمایش جاری است😢 رفتم و کنارش نشستم، با اینکه می‌دانستم علت چیست, از او پرسیدم: چرا گریه می‌کنی⁉️ خیلی ساده در حالی‌که احساس می کردم تمام گلویش را پر کرده است و به سختی می توانست حرف بزند گفت: 🔰می خواهم با بچه ها به خط مقدم بروم، اما ، می گویند سنم کمه. دست روی شانه اش گذاشتم و گفتم: خب اولاً که گریه نمی کند✘ ثانیا تا اینجا هم که با بچه‌ها آمدی خیلی ها آرزویش را دارند و نتوانسته اند بیایند🚷 گفت: به مادرم گفتم که کند تا من به خط مقدم بروم، اگر نگذارند بروم "نذر مادرم" ادا نمی شود ❌ 🔰با این واقعا کم آوردم، مانده بودم چه بگویم، گفتم: اگر دعای مادر پشت سرت باشد، نذر او هم ادا می شود✅ حالا در آخرین غروب وداع با یاران، به او گفته بودند فعلا اسفند دود کند🌫 تا ببینند بعد چه می شود، به نظرم می رسید یک جورایی سرکارش گذاشته بودند. 🔰درمرحله دوم در شهر مهران باز هنگام غروب🏜 دیدمش, سوار بر پشت تویوتا، تعجب کردم، تفنگ کلاش به شانه اش بود، برای  لحظه ای نگاهمان به هم تلاقی کرد، صورت زیبایش آسمانی تر شده بود، زد و دستش را به سمتم دراز کرد✋ دویدم تا خودم را به ماشین🚍 برسانم، نرسیدم، دستم به او نرسید. دور شد، لحظاتی بعد در غبار دود انفجار💥 گم شد ادا شده بود ...🕊🌷 📸به روایت عکاس دفاع مقدس @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
👌 دیــروز افسـرجنـگـ سـرد شدنـد و امــروز ما ... . آنــروز دشمـن ما را نشانـه گرفتــ و امــروز مارا ...😔 . دیـروز آنها جنگیدنــد کـ ندهنـد امـروز ما میجنگیـم کـ و ندهیـم ...... . . . .گاهـی فکـر میکنم اگــر شهـدا جای ما بودند در چـه میکردنـد؟؟ . . خـود را به اشتراکـ میگذاشتند و مسببِ نگاهِ حرامِ صدها نفر میشدند؟😔 . برای نامحـرم التماس دعـا و زیارت قبـول میگذاشتند و با نامحرم در خلوت میکردند؟.....😔 . روابط عاشقانه و خصوصی خـود و همسرشان را عمـومی میکردند و دل هزاران را میسوزاندند ؟....😔 . از و و های خـود پستــ میگذاشتند و باعث کشیدن دلِ نیازمندان میشدنـد ؟......😔 . تمـامِ وقت خـود را صرف فعالیت در این میکردند و از خانواده و و غافـل میشدنـد ؟...... شهــدا و شدنـد امـا آیا ما هـم ...؟😔😔......... 😔 @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
مد! بله ؟ اِت رو به روز کردی؟ آره چطور این قضیه چیه اون بالا اضافه شده؟ �� اوووو پسر ، از دنیا چقد عقبی خیلی باحاله ... معمولا های روزانشونو میزارن البته معمولا به درد ما که خیلی میخوره! چرا؟ اون زیر میتونی بدی واس عکس طرف؟! آره خب اگه اونجا کامنت بدی میره تو دایرکتش! ما قبلا کلی خودمونو میکشتیم بریم یکی که چجوری سر صحبتو با طرف باز کنی و ..... اما الان مثلا واسه عکسش نظر میزاری خود بخود سر صحبت وا میشه بقیش هم که خودت واردی!! عجب! چقد خوب، تو هم اوستااا شدیااا ناقُلا چه کنیم داااش تازه من تو استوری چنتا از هامو دیدم...اولین بارِ عکسشونو گذاشتن!!�� مثلا تو پستاشون میکردن نمیذاشتن ولی اینجا انگار تره و ..... خلاصه فضای خیلی بهتری ساخته واس..... .................................................................. :حسین حسین سلمان (فیشششششش ) : حسین حسین سلمان (فیشششششش : : حسین جان ما تو شمال حلب گیر افتادیم... آتیش دشمن خیلی سنگینه... (فیشششششش بچه ها یکی یکی دارن پر پر میشن... شما کجایین پس؟ (فیشششششش) اینجا نیرو کمه... کسی صدامو میشنوه؟؟؟ (فیشششششش ) : بگوشم (فیشششششش ) : سلمان ماهم اینجا درگیریم.... داد نزن از اون طرف بیسیم... (فیشششششش :) اینجا... تو های گیر افتادیم... (فیشششششش ) : جبهه ی شمال اینستا گرام... : نیروهامون دارن خودشون خودشونو ... : نه ببخشید میکنن... : (فیشششششش ) زود بازیو باختن سلمان جان... خیلی زود.... : با یه عکس... (فیشششششش ) اگه میتونی نیرو بفرست برامون.... پ.ن: طرف صحبت فقط با خانم ها نیست متاسفانه هر دو طرف رعایت نمیکنیم... اما... خواهر من شما باید بیشتر رعایت کنی... میدونی چرا؟! یاد حرف یه بزرگی میفتم که خیلی سنگینه: میگفتن دختر شیعه ناموس امام زمانه. این روزا وقتی واسه ناموس آل الله و قضایای شام گریه میکنیم.... یخورده هم واسه ناموس شیعه و این فضای مجازی ناله بزنیم.... @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
🔹➖➖➖➖🔸➖➖➖➖🔹 بسمه تعالی . . بانـــوے‌‌ ایـــرانے‌‌...🇮🇷 . تو وقتے‌‌ میشوے‌‌ که در ظـــاهرت😌. و در و باطـــنت نمایان باشد❤️ . میدانے‌‌ ⇣ ↶ به هاے‌‌ شخصے‌‌ ↶  و هاے‌‌ ممنـوعـــه ↶  و هاے‌‌ بـــدون توجـــه ↶  و زیـــر پـــا گـــذاشتن ها و... ↶ در و و هـــزار برنـــامه ے‌‌ دیـــگر...💯 ↶ ذره ذره حیـــا را در وجـــود تـــو از بیـــن مے‌‌‌بـــرد...🤕 . بـــاور کن ↲ تو با حیـــا و حجـــابت عزیـــزتـــرینـــے ⇣ ‌‌ براے‌‌ ...⚜ . ✔ خودت را با حجابت حفظ کن . . ✔ و یادت باشد برای بعضی ها در . ✔ ها بزرگتر و تر از معده ها ست! . ✔ آری باش 👈🌼👉 . ✔ همانگونه که برای آن آفریده شده ای . ✔ اما بدان و یقین دار ، گلی که در کوچه های شهر کند ⇣ سرآخر نصیب دست بی رهگذر خواهد شد . . ✔ وعاقبت زود هنگامش ، دو کوچه آنطرف تر شاید . ✔ به روی خواهد بود! . ✔ گل باش بانوی شهر من . ✔ و میان حجاب ات بمان ... . ✔ و بدان که گل ، گل است ... . ✔ حتی اگر میان حجابش تا همیشه غنچه بماند . ✔ و از تمام های شهر تا ابد رو بگیرد . ✔ خودت را با حجابت حفظ کن بـانـو ... . . پ.ن: ☝ بانوی زیبای کشورم... ↲زیر باش ⛆ ↲ و بگذار که باران نگاه تو را در گیرد ↲ و نه آن سیل بی رحم چشمهای دوره گرد ↲ که و تنت را با خودش خواهد برد ... . 👈 خودت را با حجابت حفظ کن بانو 👉 . . . اللهم عجل لولیک الفرج التماس دعا یا زهرای اطهر ✋ ​ کپی با ذکر صلوات @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
💔در مدار شهدا با حضور در مجمع الشهدا 💘 آماده می شویم تا در سالروز شهادت سیدالشهدای مقاومت و مدافعان حرم سردار دلها حاج قاسم سلیمانی همه اعضا در تمامی شبکه های اجتماعی اسم و عکس پروفایل شخصی همه دوسداران سردار بنام قاسم سلیمانی قرار گیرد .شهادت .سخت .پروفایل 🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
🕊🌹🥀🌴🥀🌹🕊 از زبان روزی به اتفاق و چند تن از فرماندهان به دیدار حضرت شرفیاب شدیم تا از محضر آن بزرگوار کسب فیض نمائیم و از زلال معرفتش جرعه ای بنوشیم . امام بزرگوار پس از دیدن ما ، نگاه معنا داری به کردند و با مکثی کوتاه از جای خود بر خواستند و مجله ای که عکسی از در حالی که گلوله ای به گوشش اصابت کرده و در حال بود چاپ کرده بود را نگاه کردند . گل بر لب های مبارک حضرت امام شکفت و تا مدتی این بر لب های امام نقش زده بود و به بزرگوار نگاه میکردند. پس از ، همان را نزد حضرت امام خمینی (ره) بردیم و امام با دیدن باز شروع به کردند و وقتی خبر او را به دادیم به شدت متاثر شدند و تا مدتی غمگین بودند. 🕊 🌹 🕊🌹🥀🌴🥀🌹🕊 🥀 ━─━────༺🇮🇷༻────━─━ @mohebin_velayt_shohada ━─━────༺🇮🇷༻────━─━
🌹🕊🌷🥀🌷🕊🌹 با شروع مرحله ی اوّل عملیات ، جهاد نجف آباد به عنوان نيروي پشتیباني تيپ 14 امام حسین(ع) وارد عمل شد . قرار بود مرحله ی دوّم عملیات از جاده ی آسفالته ی به سمت مرز که حدود پانزده کیلومتر بود ، ادامه پیدا کنه تا ارتباط بین نیروهای عراقی که در شمال و جنوب این قسمت بودند ، قطع بشه . انتهای خط نیروهای ما ، یک دژ بود و این دژ کشیده می شد تا پاسگاه زید عراق ، یعنی ابتدای دژ نیروهای پدافند ما بودند و انتهای دژ به فاصله ی حدوداً چهار کیلومتر نیروهای عراقی . بچه ها به این نتیجه رسیدند مسیری رو شناسایی کنند که هم طولانی نباشه و هم بر خلاف مرحله ی اوّل عملیات که خاک جاده لَمری بود و برای انتقال آمبولانس و بسیار نامناسب بود دچار مشکل نشوند . سه روز پس از مرحله ی اوّل عملیات در حالی که چیزی تا ظهر نمانده بود به اتفاق و برای شناسایی مسیری فرعی که هم برای تردد و هم جا به جایی به موقع و مناسبتر باشه ، براه افتادند . نیروهای عراقی بعد از رؤیت ، آنها را به رگبار می بندند. وقتی میاند طرف ماشین سرنشینانش همگی به رسیده بودند . با دیدن کارتهاي شناساييشون متوجه می شند که اینها فرمانده اند . بعد از انتقال آنها به پادگاني بین راه بصره و ناصریه ، بالگردی که حامل یکي از فرماندهان ارتش عراق بود در محل می نشیند . با گرفتن سی و شش روي يك حلقه فیلم ، در مراحل مختلف ، پيكر بيجان اين را گاه داخل ماشين و گاه بيرون مي آورند و از آنها مي كنند . حدود یک هفته بعد ، من با در نزدیکی جادّه ی به آقای شریفي که قبلاً با توی خرمشهر بود ، برخوردیم . آقای جلالی هم ایشون رو از همون موقع می شناخت . چون حدود یک سال بود که همدیگر را ندیده بودند ، ایستادیم تا با هم حال و احوالپرسی کنند . آقای شریفي سراغ و را از آقای جلالی گرفت . آقای جلالی هم جواب داد که ، شده امّا از چند روزی است که بیخبریم . ایشون گفتند : امّا من چند روز پیش با دو نفر دیگه سوار دیدمشون . بعداً متوجه شدیم همان روزی را می گوید که آنها شده اند . 🌹🕊🌷🥀🌷🕊🌹
🌹🕊🌺🕊🌺🕊🌹 دوباره ... دوباره نامه ... دوباره حرفای دلم روی کاغذ ... دوباره.... حنجره ام ، شما را فریاد میزند شما که تجلی هستید را طولانی می کنم شک ندارم شما برای شدم ، نیمه شبی دعا می کنید چراغ دلم را هر روز با یاد شما روشن می کنم یااااااااد امام وووووو دل ووووو می بره کَرررررربُلا..... و اتاقم را با و و چفیه های شما میکنم و همیشه بخاطر می سپارم چرا رفتند ای باید به شما زنجیر کنم بند را.... 🥀 ━─━────༺🇮🇷༻────━─━ @mohebin_velayt_shohada ━─━────༺🇮🇷༻────━─━
📸 | پیکر دختر کاپشن صورتی با گوشواره قلبی؛ "شهیده ریحانه سلطانی‌نژاد" _سلطانی _نژاد صورتی قلبی