eitaa logo
محتوای تبلیغی نورالزهرا
58 دنبال‌کننده
453 عکس
147 ویدیو
75 فایل
آیدی معاون آموزش گروه تبلیغی نورالزهرا سلام الله علیها علی سروش @alisorosh1421
مشاهده در ایتا
دانلود
پاسخ: از آن‌جا که بی‌هیچ شکی، امام جواد(ع) اهداف و مقاصد واقعی مأمون را از این‌گونه کارها می‌دانست و نیز می‌دانست که او همان کسی است که مرتکب جنایت بزرگ قتل پدرش، امام رضا(ع) شده، به نظر می‌رسد که موافقت امام(ع) با این ازدواج عمدتا بر اثر فشاری بوده است که مأمون از پیش بر امام(ع) وارد کرده بوده است، زیرا ازدواجی این‌چنین، تنها به مصلحت مأمون بوده است، نه به مصلحت امام(ع)! و نیز می‌توان تصور کرد که نزدیکی امام(ع) به دربار می‌توانست مانع ترور حضرت(ع) از طرف معتصِم و عامل پیشگیری از سرکوبی سران تشیع و یاران برجسته امام(ع) توسط عوامل خلیفه باشد و این به یک معنا می‌توانست شبیه قبول وزارت هارون از طرف علی بن یقطین یعنی نفوذ در دربار خلافت به نفع جبهه تشیع باشد. حسین مُکاری یکی از یاران امام جواد(ع) می‌گوید : در بغداد خدمت امام جواد(ع) شرفیاب شدم و زندگیش را دیدم. در ذهنم خطور کرد که اینک که امام(ع) به این زندگی مرفّه رسیده است، هرگز به وطن خود مدینه باز نخواهد گشت! امام(ع) لحظه‌ای سر به زیر افکند، آن‌گاه سر برداشت و در حالی که رنگش از اندوه زرد شده بود، فرمود : 📋《 يَاحُسَيْنُ! خُبْزُ شَعِيرٍ وَ مِلْحُ جَرِيشٍ فِي حَرَمِ رَسُولِ اَللَّهِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا تَرَانِي فِيهَا》 ♦️ای حسین! نان جوین و نمک خشن در حرم رسول خدا(ص) نزد من از آنچه مرا در آن می‌بینی، محبوب‌تر است.(۱) به همین جهت، امام(ع) در بغداد نماند و با همسرش، ام‌الفضل به مدینه بازگشت و تا سال ۲۲۰ همچنان در مدینه می‌زیست. 📚منبع : ۱)بحار الأنوار مجلسی، ج۵۰، ص۴۸ @TarikhEslam
✅بعد از شهادت امام رضا(ع) به اصرار مامون، دخترش ام الفضل به ازدواج امام جواد(ع) در آمد که در همین سخن نیز اختلاف هست. به هر حال مامون با فرستادن دختر خود به خانه امام(ع)، آن حضرت(ع) را براى هميشه زير نظر داشت و از كارهاى او بي خبر نمی ماند. سرانجام مامون در سال ۲۱۸ قمری مُرد و برادرش معتصم جای او نشست. امام جواد(ع) با امّ الفضل به جانب عراق آمد. مسعودی می نویسد : 📋《فَلَمَّا انصَرفَ أَبُوجَعفَرِِ(ع) اِلَى العَرَاقِ لَم يَزَلِ المُعتَصَمُ وَ جَعفَرُ بنُ المَأمُونِ يُدَبِّرونَ وَ يَعمَلونَ فِي الحَيلَةِ فِي قَتلِهِ! فَقَالَ جَعفَرُ لِاُختِهِ أُمِّ الفَضلِ وَ كَانَت لِاُمِّهِ وَ أَبِيِهِ فِي ذَلِكَ؛ لِأَنَّه وَقَفَ عَلَى انحِرَافِهَا عَنهُ وَ غَيرتهَا عَليِهِ لِتَفضِيلِهِ أَم أَبِي الحَسَنِ ابنِهِ عَلَيهَا مَعَ شِدَّةِ مَحَبَّتِهَا لَه وَ لِأَنَّهَا لَم تَرزُق مِنهُ وَلَدَاً! فَأَجَابَت أَخَاهَا جَعفَرَا وَ جَعَلُوا سَمَّا فِي شَي‏ءِِ مِن عِنَبِِ رَازِقِيِِّ وَ كَانَ يُعجِبُهُ العِنبَ الرَازِقي! فَلَمَّا أَكَلَ مِنهُ نَدَمَت وَ جَعَلَت تَبكِي! فَقَالَ لَهَا : مَا بُكاؤُكَ؟ وَ اللّهِ لَيَضرِبَنَّكَ اللّهُ بِفَقرِِ لَا يَنجِي وَ بَلاءِِ لَا يَنسَتِرُ》 ♦️وقتى امام جواد(ع) به عراق آمد، معتصم و جعفر بن مأمون درباره كشتن امام جواد(ع) مكر و حيله كردند. جعفر به امّ الفضل كه خواهر او بود پيشنهاد قتل امام جواد(ع) را داد، زيرا جعفر مي دانست كه امّ الفضل به جهت اين كه امام جواد(ع) مادر امام هادی(ع) را از او بيشتر مي خواهد، با آن حضرت(ع) ميانه خوبى ندارد، از طرفى هم امّ الفضل از امام جواد(ع) فرزندى ندارد! لذا امّ الفضل حرف برادر خود را گوش كرد، انگوری را به زهر رازقى آغشته کرد و به امام(ع) داد و ایشان هم انگور رازقى را دوست مي داشت. وقتى امام(ع) از آن انگور خورد، امّ الفضل از عمل خود پشيمان شد، بناى گريه و زارى را نهاد، امام جواد(ع) به او فرمود : چرا گريه ميكنى؟! و الله! خدا تو را به فقرى دچار مي كند كه از آن نجات نخواهى يافت و به بلائى مبتلاء می شوى كه مخفى و پوشيده نخواهد ماند.(۱) در برخی از منابع به مسمومیت امام جواد(ع) اشاره شده، ولی از ام الفضل نامی به میان نیامده است. ابن شهر آشوب نقل می کند : 📋《وَ قُبِضَ بِبَغْدَادَ مَسْمُوماً》 ♦️امام جواد(ع) در بغداد در حالی که مسموم شد، از دنیا رفت.(۲) حتی شیخ مفید، این مسمومیت امام جواد(ع) را رد می کند و در این باره می گوید : 📋《وَ قِيلَ إِنَّهُ مَضَى مَسْمُوماً وَ لَمْ يَثْبُتْ بِذَلِكَ عِنْدِي خَبَرٌ فَأَشْهَدُ بِهِ》 ♦️و گفته‌ شده که امام جواد(ع) با سمّ درگذشته است؛ اما این مطلب برای من ثابت نشده است که بتوانم بدان شهادت دهم.(۳) @TarikhEslam ادامه مطالب :👇
✅اصل روایت مطرح‌ شده چنین است :  «اتَی شَابّ مُحبّ الامام الجواد(علیه السلام) و قَال : یَا مولای! لستُ جیّداً! ضَجر قلبی مِن النّاس التُهمة، الغَیبة! مَاذا افعَل؟! انّی مُتعب، ضَاقَ صَدرِی فی هذا البلادِ! فقَال الامام الجواد(علیه السلام) : فِرّ الی الحُسین(علیه السلام)» روزی جوانی که دوستدار و محب امام جواد(ع) بود، خدمت ایشان آمد و عرض کرد : مولای من! حالم خوب نیست! از مردم خسته شدم، تهمت، غیبت و..! چه کنم؟ بریده ام، نفسم در این بلاد بالا نمی آید. امام جواد(ع) فرمود : به سمت حسین(ع) فرار کن!(۱) ✍پاسخ : کتاب (شعشعة الحسینیه) اثر شيخ محمّد جواد يزدى متوفی اوايل قرن چهاردهم هجری است. و این عبارت فوق در این کتاب وجود ندارد و اگر هم باشد، این کتاب از متاخرین بوده و اعتبار چندانی ندارد و حتی عین این روایت یا مضمون آن نیز در هیچ منبع معتبر و حتی غیر معتبری یافت نمی‌شود. و این عبارت گویا از آیه قرآن گرفته شده است که خداوند می فرماید : 📋《فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ..》 ♦️به سوی خدا بشتابید!(ذاریات ۵۰) هر چند این عبارت با آیه قرآن تعارضی ندارد و گاهی به تعبیری [فِرُّا إِلَى الحُسَینِ] همان [فِرُّوا إِلَى اللَّهِ] است. مانند برخی عبارت روایات و متون زیارات و ادعیه ما مثل [إيَابُ الخَلْقِ إلَيْكُمْ وَحِسَابُهُمْ عَلَيْكُمْ] و ده‌ها مضمون دیگر در روایات و احادیث! پس مضمون روایت درست است و به نوعی مطابق روایات و عقاید شیعه است. اما صدور این روایت مورد تأیید نیست، و انتسابش به امام جواد(ع) درست نمی باشد. همانطور که گفته شد؛ این عبارت در هیچ کتابی حتی کتب متاخرین نقل نشده است و در واقع این روایت بدون منبع حتی متاخر و غیر معتبر است. به هر حال نمی‌توان متن حدیثی که دلیلی برای صدور آن از معصومان(علیهم السلام) نداریم به ایشان نسبت بدهیم. متاسفانه در سالیان گذشته به کرّات این روایت از اهل منبر و روضه‌خوان‌های به دور از تحقیق شنیده شده و اکنون نیز در فضای مجازی در مناسبتها دست به دست می چرخد. هر چند روایاتی صحیح و هم مضمون با عبارات فوق وجود دارد که به یک نمونه اشاره میکنم. امام رضا(علیه السلام) می فرماید: 📋《إِذَا نَزَلَتْ بِكُمْ شَدِيدَةٌ فَاسْتَعِينُوا بِنَا عَلَى اللهِ》 ♦️هرگاه برای شما پیشامد سختی روی داد به وسیله ما از خداوند یاری بجوئید.(۲) 📚منابع : ۱)شعشعة الحسینیه مرحوم یزدی، ج۱، ص۵۰ ۲)مستدرک الوسائل محدث نوری، ج۵، ص۲۸۸ @TarikhEslam
هدایت شده از شعر هیأت
علیه‌السلام 🔹آستان وفا🔹 کبوترانه بیا در هوا پری بزنیم به آستان بلند وفا سری بزنیم بیا به خانۀ فیض جواد اهل‌البیت به این امید که در وا کند، دری بزنیم سفر کنیم به پابوس چشمۀ خورشید نفس در آینۀ ذره‌پروری بزنیم به شوق زمزم او تشنگی به دست آریم ز کوثر کرمش نیز ساغری بزنیم به پیشگاه گل زود پرپر زهرا ز اشک دیده گلاب معطری بزنیم به آستانۀ باب‌المراد آن معصوم سرشک عاطفه از دیدۀ تری بزنیم صدای زمزمه آمد، چه می‌شود آبی بر آتش دلِ سوزانِ مادری بزنیم به بوی آن که شود سایه‌بان پیکر ماه گلی به گوشۀ بال کبوتری بزنیم 📝 @ShereHeyat
هدایت شده از وارثون
ماجراي خواندني احمد بن ‌ابي ‌نصر بزنطي ✅احمد بن ابي نصر بزنطي مي ‌گويد : من ابتدا واقفي مذهب بودم؛ بعد ، مستبصر شدم. روزي از امام رضا (علیه السلام)تقاضا كردم وقت مناسبي تعيين بفرمايد تا شرفياب حضور گردم و مسائلم را مطرح كنم. اين گذشت تا روزي من در خانه‌ام نشسته بودم ، در زدند. ديدم خادم امام مركب مخصوص امام را آورده تا مرا خدمت امام ببرد. با خوشحالي تمام سوار شدم و شرفياب گشتم. مسائلي را مطرح كردم و بهره‌ها بردم تا شب شد.همان‌ جا نماز مغرب و عشا را با امام (علیه السلام) خواندم. بعد، غذا آوردند و پس از صرف غذا خواستم برخيزم براي رفتن. فرمود: دير وقت شده و منزل شما هم دور است، صلاح اين است كه همين جا استراحت كني. من هم كه از خدا مي ‌خواستم خدمت امام (علیه السلام) باشم، اطاعت كردم و ماندم. به خادمشان گفتند : رختخواب مخصوص خودم را بياور، براي آقاي احمد بزنطي پهن كن. من در اين موقع به فكر فرو رفتم و از ذهنم گذشت كه معلوم مي ‌شود من آدم بسيار بزرگواري هستم كه امام اين‌گونه با من رفتار مي‌كنند ؛ امام(علیه السلام) مركب مخصوص خود را براي من فرستاده و مرا به خانه‌اش آورده و با من هم غذا شده و بعد، رختخواب مخصوص خودش را در اختيار من گذاشته است،عجب ! اين منم كه چنين بزرگوارم ؟امام نيم خيز شده بود تا برخيزد و به اتاق خود برود. ديدم نشست. فرمود: احمد، قصّه‌اي برايت بگويم. وقتي صعصعة بن ‌سوهان، از اصحاب جدّم اميرالمؤمنين (علیه السلام) مريض شد، اميرالمؤمنين (علیه السلام)به عيادت او رفت و كنار بسترش نشست و دست بر پيشاني او گذشت و او را مورد ملاطفت قرار داد. 🌺بعد، وقتي خواست برخيزد، فرمود: صعصعه، نكند اين آمدن من به عيادتت را مايه‌ي امتياز خود از برادران ايماني ‌ات بشماري. اين تكليف ديني من بود كه انجام دادم. امام رضا (علیه السلام)اين قصّه را گفت و برخاست و در واقع، با اين عمل، هم آگاهي خود را از ما‌في ‌الضّمير من نشان داد، كه نمونه‌اي از علم غيب بود، هم به من پند داد و مرا از بيماري عُجب و خودپسندي شفا بخشيد. بحارالانوار،جلد49،صفحه‌ي48،حديث48 @varesoon
نام کتاب : عيون الأخبار نویسنده : الدِّينَوري، ابن قتيبة جلد : 2 صفحه : 338و339 قال الحسين بن عليّ عند قبر أخيه الحسن: «رحمك الله أبا محمد! إن كنت لتباصر الحقّ مظانّة، وتؤثر الله عند مداحض «4» الباطل في مواطن التقيّة بحسن الرويّة، وتستشفّ جليل معاظم الدنيا بعين لها حاقرة، وتفيض عليها يدا ظاهرة الأطراف نقيّة الأسرّة «5» ، وتردع بادرة غرب أعدائك بأيسر المؤونة عليك؛ ولا غرو وأنت ابن سلالة النبوّة ورضيع لبان الحكمة؛ فإلى روح وريحان وجنّة نعيم؛ أعظم الله لنا ولكم الأجر عليه، ووهب لنا ولكم السّلوة وحسن الأسى «1» عنه» .
نقل های حضور علیه السلام بر بالین علیه السلام و حضور با طی الارض
نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 24 آگاهی امام هادی از شهادت پدر صفار با سند خود از برادر رضاعی امام جواد علیه‌السلام نقل می‌کند که گفت: امام هادی علیه‌السلام با مربی خود ابوزکریا نشسته بود، و امام جواد علیه‌السلام در بغداد بود، امام هادی علیه‌السلام از لوح برای مربی خود می‌خواند که ناگهان سخت به گریه افتاد، مربی پرسید! چرا گریه می‌کنی؟ پاسخ نداد، و فرمود: بگذار به اندرونی بروم، اجازه داد، حضرت علیه‌السلام به اندرون رفت و ناگان شیون و گریه از خانه او برخاست، سپس بیرون آمد، ما علت گریه را پرسیدیم، فرمود: هم اکنون پدرم از دنیا رفت. پرسیدم: چگونه دانستی؟ فرمود: از شکوه و کبریایی خدا آنچنان بر جانم نشست که پیش از این سراغ نداشتم، از این رو پی بردم که او در گذشته است. و ما تاریخ شهادت امام جواد علیه‌السلام را پی گرفتیم دیدیم همان لحظه بوده که او فرمود. و نیز با سند خود از هارون بن فضل نقل می‌کند که گفت: در آن روزی که امام جواد علیه‌السلام از دنیا رفت، امام هادی علیه‌السلام را دیدم که فرمود: انا لله و انا الیه راجعون، امام جواد علیه‌السلام درگذشت. پرسیدند: چگونه دانستی؟ فرمود: آنچنان ذلت [و فنایی] در برابر خدا با جانم آمیخت که سراغ نداشتم. طبری با سند خود از ام‌محمد کنیز امام رضا علیه‌السلام، و همسر حسن بن موسی نقل می‌کند که گفت: امام هادی علیه‌السلام نزدیک در شد، و آنچنان هراس داشت که بر دامن ام ابیها دخت موسی نشست، او پرسید: فدایت شوم! چرا هراسانی؟ فرمود: سوگند به خدا! هم اکنون پدرم درگذشت. ما آن روز را یادداشت کردیم تا خبر درگذشت امام جواد علیه‌السلام رسید، دیدیم همان روزی بوده که او فرمود. قال الصفار: حدثنا محمد بن عیسی، عن قارن، عن رجل أنه کان رضیع أبی‌جعفر علیه‌السلام قال: بینا أبوالحسن علیه‌السلام جالس مع مؤدب له، یکنی أبازکریا، و أبوجعفر علیه‌السلام عندنا أنه ببغداد و أبوالحسن علیه‌السلام یقرأ من اللوح الی مؤدبه اذ بکی بکاء شدیدا، سأله المؤدب: ما بکاؤک؟ فلم یجبه. فقال: ائذن لی بالدخول، فأذن له، فارتفع الصیاح و البکاء من منزله، ثم خرج الینا فسألناه عن البکاء، فقال: ان أبی قد توفی الساعة. فقلنا: بما علمت؟ قال: قد دخلنی من اجلال الله ما لم أکن أعرفه قبل ذلک، فعلمت أنه قد مضی، فتعرفنا ذلک الوقت من الیوم و الشهر فاذا هو قد مضی فی ذلک الوقت [1] . و قال أیضا: حدثنا محمد بن أحمد، عن بعض أصحابنا، عن معاویة بن حکیم، عن أبی‌الفضل الشیبانی، عن هارون بن الفضل قال: رأیت أباالحسن علیه‌السلام فی الیوم الذی توفی فیه أبوجعفر علیه‌السلام فقال: انا لله و انا الیه راجعون، مضی أبوجعفر، فقیل له: و کیف عرفت ذلک؟ قال: تداخلنی ذلة لله لم أکن أعرفها [2] . [150] -150- قال الطبری: روی محمد بن الحسن، الملقب بسجادة، عن الحسن بن علی الوشاء قال: حدثتنی أم‌محمد مولاة أبی‌الحسن الرضا علیه‌السلام بالخبر، و هی مع الحسن بن موسی قالت: دنا أبوالحسن علی بن محمد علیهماالسلام من الباب و قد ذعر حتی جلس فی حجر أم أبیها بنت موسی، فقالت له: فدیتک، ما لک؟ قال لها: مات أبی والله! الساعة. فکتبنا ذلک الیوم فجاءت وفاة أبی‌جعفر، و أنه توفی فی ذلک الیوم الذی أخبر [3] .
پی نوشت ها: (1) بصائر الدرجات: 467 ح 2، دلائل الامامة: 415 ح 12، بحارالأنوار 27: 291 ح 2 و 3، مدینة المعاجز 7: 445 ح 28. (2) بصائر الدرجات: 467 ح 3، دلائل الامامة: 415 ح 11، مدینة المعاجز 7: 431 ح 14، بحارالأنوار 50: 14 ح 15. (3) دلائل الامامة: 413 ح 7، عیون المعجزات: 130، کشف الغمة 2: 384، مدینة المعاجز 7: 443 ح 25، بحارالأنوار 50: 15 ح 21، و 175 ذ ح 55. منبع: فرهنگ جامع سخنان امام هادی؛ تهیه و تدوین گروه حدیث پژوهشکده باقر العلوم؛ مترجم علی مؤیدی؛ نشر معروف چاپ اول دی 1384.
کیفیت شهادت امام جواد عليه السلام بنابر نقل صاحب انوار الشهاده مسمومیت و عطش بنابر اصح روایات مشهوره ام الفضل ملعونه به حکم معتصم بن هارون الرشيد آن مظلوم را شهید و مسموم گردانید و چون آتش سم هلاهل رسید به جگر مبارک آن حضرت از شدت عطش آب طلب نمود. آن ملعونه مانع شد نگذاشت کنیزها و خدام آب از برای آن حضرت ببرند و آن مظلوم با نهایت ضعف و شدت الم در بستر افتاده بود که ناگاه صدای السّلامُ عَلَيْكَ يا أَبَتاهُ یا حُجَّةَ اللَّهِ» بلند شد. حضرت جواد عليه السلام چون چشم باز نمود امام علی النقی علیه السلام را دید که از مدینه منوره به طی الارض وارد شد و ظرف آبی در دست گرفته مصدر : انوار الشهاده ص ۴۱۴
1402.03.28_1.mp3
12.44M
🔻 🎤 حجت الاسلام 🔊 مناجات ابتدایی 📆 یک‌شنبه ۲۸ خرداد ماه ۱۴۰۲ 🕌 بلوار شهید کریمی خیابان شهداءناجا ۱۲ متری چهارده‌معصوم مسجد آیت اللّٰه بهاءالدینی 🔹موسسه علمی فرهنگی حداث الحسین علیه‌السلام_قم { @huddath_al_hussain_ir }
1402.03.28_3.mp3
9.51M
🔻 🎤 حجت الاسلام 🔊 روضه 📆 یک‌شنبه ۲۸ خرداد ماه ۱۴۰۲ 🕌 بلوار شهید کریمی خیابان شهداءناجا ۱۲ متری چهارده‌معصوم مسجد آیت اللّٰه بهاءالدینی 🔹موسسه علمی فرهنگی حداث الحسین علیه‌السلام_قم { @huddath_al_hussain_ir }
هدایت شده از حسینیه مقتل
✅ سالروز امیرالمومنین علی علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
آسمان می‌خواند امشب، قدسیان دف می‌زنند حوریان کِل می‌کشند و خاکیان کف می‌زنند شیر عاشق کش! کدام آهو دلت را برده است؟ تیغ مرحب جو! کدام ابرو دلت را برده است؟ آسمانی بی کرانی، عاشق دریا شدی آمدی آیینه‌ی انسیه‌ی حورا شدی امشب ای زیباترین! ای دلبر کوثر بیا! شب، شبِ عشق است، ای داماد پیغمبر بیا! بیش از این ها با دل محبوب ما بازی نکن پیش این نیلوفر یکدانه غمازی نکن مثل اقیانوس آرام است این بانو ولی در دلش طوفان به پا کردی، مدارا کن علی! «لیلة القدر» نگاهش یا علی! اجر تو است او «سلام فیه حتی مطلعِ الفجر» تو است از ازل در پرده بود آیینه‌دارش می‌شوی در عبور از کوچه باغ عشق، یارش می‌شوی قدّ و بالای علی از چشم زهرا دیدنی‌ست وای! وقتی می‌رسد دریا به دریا دیدنی است ماه در اوج برکه دیدنی‌تر می‌شود قدر زهرا با علی فهمیدنی‌تر می‌شود مانده احمد تا کدامین وجه رب را بنگرد روی حیدر را ببیند یا به زهرا بنگرد ای بلال! امشب اذانی را که می‌خواهی بگو «اَشهدُ اَنَّ علیاً حجت الله»ی بگو عقد زهرا و علی در آسمان‌ها بسته شد سرنوشت عشق هم بر زلف آن‌ها بسته شد گفت احمد: این زره خرج جهاز دختر است خوب می‌دانست حیدر بی زره هم حیدر است تا در میخانه امشب روح را پر می‌دهیم دل به چشم کوثر و دستان حیدر می‌دهیم ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
عرق شرم بر جبینش بود دست حاجت در آستینش بود در هبوتی نجیب سر می‌کرد در سکوتی عجیب سر می‌کرد گرچه بر کار خویش یک‌دله بود کار او بر مدار حوصله بود فاطمه، ذکر هر قنوتش بود یک جهان حرف، در سکوتش بود مصطفی گفت: صحبتی داری؟ به گمانم که حاجتی داری! سخن آغاز کن امیر سخن! باز بنشین تو بر سریر سخن مرتضی گفت: یا رسول الله تو که هستی ز قلب من آگاه کودکی بودم و جوان شده‌ام پهلویت بوده پهلوان شده‌ام سخنت بوده است گفتارم سیره‌ات بوده است رفتارم وقت آن است فکر یار کنم همسری خوب اختیار کنم خواستگارم، غلامتان هستم عبد دار السلامتان هستم در وجودم تمام همهمه است رونق زندگیم فاطمه است آیه‌ی "انّما" شکوفا شد گل لبخند مصطفی وا شد گفت احمد که حُسن خاتمه است حرف آخر کلام فاطمه است پیک جان جای کوثرش آمد مصطفی پیش دخترش آمد گفت با او کلام دلبر را می‌شناسی تو خوب حیدر را دخترم ای بهشت مینویم من که خوشبختی تو می‌جویم ... ای یگانه حبیبه‌ی ازلی راضی استی به ازدواج علی؟ عرق شرم بر جبینش بود دست بیعت در آستینش بود در هبوتی نجیب سر می‌کرد در سکوتی عجیب سر می‌کرد "یاعلی" ذکر هر قنوتش بود یک جهان حرف در سکوتش بود احمد از پیش کوثرش برخواست بانگ الله اکبرش برخواست قند شد آب در دل خورشید ماه آمد به منزل خورشید سائل از خاکبوسی‌اش می‌گفت از لباس عروسی‌اش می‌گفت امّ سلْمه قصیده‌ای می‌خواند غزل نو رسیده‌ای می‌خواند در هیاهوی خانه‌ی زهرا گوشه‌ای بغض کرده بود اسماء آرزوی خدیجه در یادش وعده داده است تا کند شادش تا رسیدند جان و جانانه جا گرفتند کنج یک خانه رو به محراب راز آوردند هر دو با هم نماز آوردند هر دو تا رو به یک خدا کردند خالق عشق را صدا کردند اشک شوق بهشت دیدن داشت لذت سرنوشت دیدن داشت ماه با آفتاب زیبا بود تابش و بازتاب زیبا بود لیف خرما اگر چه فرش شده با شما خانه مثل عرش شده اصلاً این خانه خالی‌اش بهتر آب زمزم زلالی‌اش بهتر رونق خانه‌ی علی زهراست جان و جانانه‌ی علی زهراست خانه خالی ولی صفا دارد مروه هم رو به این سرا دارد خانه‌ای همطراز عرش خدا قبلگاه نماز عرش خدا خانه‌ای دلگشاتر از عالم خانه‌ای "هل اتی" تر از حاتم خانه‌ای جانْ پناه مظلومان خانه‌ای دلنواز محرومان کاش این بیتِ ساقی کوثر در امان باشد از گزند خطر دور باد از کرانه‌اش آتش نرود سمت خانه‌اش آتش ** خانه‌ای را که وحی در می‌زد دست نامحرمی شرر می‌زد در این خانه ازدحام شود کاش این قائله تمام شود بانوی خانه در امان باشد شمع و پروانه در امان باشد ولی افسوس کار بدتر شد آنچه باید نمی‌شد آخر شد ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
🔴راه وصول به مقام رضوان در کلام امام جواد(ع) 🖊احمدحسین شریفی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ از جمله‌ی بالاترین و ارزشمندترین مقالات تعالی و پیشرفت معنوی یک انسان، وصول به مقام «رضوان» است. خدای متعال چنین مقامی را به «فوز عظیم» توصیف می‌کند: وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً في‏ جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيم‏ (توبه، ۷۲) اما چطور و از چه راهی می‌توان به چنین مقامی رسید؟ امام جواد علیه السلام در سخنی کوتاه، سه وسیله وصول به چنین مقامی را بیان می‌کند: ثَلَاثٌ يَبْلُغْنَ بِالْعَبْدِ رِضْوَانَ اللَّهِ كَثْرَةُ الِاسْتِغْفَارِ وَ خَفْضُ الْجَانِبِ وَ كَثْرَةُ الصَّدَقَة؛ (كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج‏2، ص349) سه چیز است که آدمی را به مقام رضوان و خشنودی الهی می‌رسانند: 1.زیاد استغفار کردن 2.فروتن و نرم‌خو بودن 3.زیاد صدقه دادن 🆔https://eitaa.com/ahmadhoseinsharifi 🌹
محتوای تبلیغی نورالزهرا
2⃣دعای #امام_جواد_علیه_السلام در حق پدر ناصبی!👇 ✅بکر بن صالح نقل می کند که داماد من به امام جواد(ع)
کامل روایت: بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏50، ص: 55 34- جا، المجالس للمفيد أَحْمَدُ بْنُ الْوَلِيدِ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ ابْنِ مَعْرُوفٍ عَنِ ابْنِ مَهْزِيَارَ عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ قَالَ: كَتَبَ صِهْرٌ لِي إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ الثَّانِي ع أَنَّ أَبِي نَاصِبٌ خَبِيثُ الرَّأْيِ وَ قَدْ لَقِيتُ مِنْهُ شِدَّةً وَ جَهْداً فَرَأْيُكَ جُعِلْتُ فِدَاكَ فِي الدُّعَاءِ لِي وَ مَا تَرَى جُعِلْتُ فِدَاكَ أَ فَتَرَى أَنْ أُكَاشِفَهُ أَمْ أُدَارِيَهُ فَكَتَبَ قَدْ فَهِمْتُ كِتَابَكَ وَ مَا ذَكَرْتَ مِنْ أَمْرِ أَبِيكَ وَ لَسْتُ أَدَعُ الدُّعَاءَ لَكَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ وَ الْمُدَارَاةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْمُكَاشَفَةِ وَ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرٌ فَاصْبِرْ إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ ثَبَّتَكَ اللَّهُ عَلَى وَلَايَةِ مَنْ تَوَلَّيْتَ نَحْنُ وَ أَنْتُمْ فِي وَدِيعَةِ اللَّهِ الَّتِي لَا يَضِيعُ وَدَائِعُهُ قَالَ بَكْرٌ فَعَطَفَ اللَّهُ بِقَلْبِ أَبِيهِ حَتَّى صَارَ لَا يُخَالِفُهُ فِي شَيْ‏ءٍ.
مَا رُوِيَ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ الْمُحَسِّنِ‏[1]قَالَ: كُنْتُ فِيمَا بَيْنَ مَكَّةَ وَ الْمَدِينَةِ فَمَرَّ بِي أَعْرَابِيٌّ ضَعِيفُ الْحَالِ فَسَأَلَنِي شَيْئاً فَرَحِمْتُهُ فَأَخْرَجْتُ لَهُ رَغِيفاً فَنَاوَلْتُهُ إِيَّاهُ فَلَمَّا مَضَى عَنِّي هَبَّتْ رِيحٌ زَوْبَعَةٌ[2]فَذَهَبَتْ بِعِمَامَتِي مِنْ رَأْسِي فَلَمْ أَرَهَا كَيْفَ ذَهَبَتْ وَ لَا أَيْنَ مَرَّتْ فَلَمَّا دَخَلْتُ الْمَدِينَةَ صِرْتُ إِلَى أَبِي جَعْفَرِ بْنِ الرِّضَا ع فَقَالَ لِي يَا قَاسِمُ ذَهَبَتْ عِمَامَتُكَ فِي الطَّرِيقِ‏ الخرائج و الجرائح، ج‏1، ص: 378 قُلْتُ نَعَمْ فَقَالَ يَا غُلَامُ أَخْرِجْ إِلَيْهِ عِمَامَتَهُ فَأَخْرَجَ إِلَيَّ عِمَامَتِي بِعَيْنِهَا قُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ كَيْفَ صَارَتْ إِلَيْكَ قَالَ تَصَدَّقْتَ عَلَى الْأَعْرَابِيِّ فَشَكَرَهُ اللَّهُ لَكَ وَ رَدَّ إِلَيْكَ عِمَامَتَكَ وَ إِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ‏[3]. قاسم بن محسن می گوید: در سفری که به مکه رفته بودم در راه به شخص ضعیف و مستحقی برخورد کردم، از من چیزی خواست و من هم یک قرص نان به او صدقه دادم، سپس به راه خود ادامه دادم، در راه گردباد تندی وزید و عمامه ام را با خود برد . من هر چه تلاش کردم نفهمیدم که به کدام سمت برد . هنگام بازگشت در مدینه به حضور امام جواد علیه السلام رفتم، امام به من فرمود: ای قاسم! عمامه ات را در راه باد با خودش برد؟ گفتم: بلی . امام به خادم خود فرمود: برو عمامه قاسم را بیاور و او عینا عمامه خودم را برایم آورد . من با شگفتی تمام به حضرت عرضه داشتم: ای پسر رسول خدا! این عمامه چگونه بدست شما رسید . امام پاسخ داد: تو در راه به مستمندی صدقه دادی و خداوند احسان تو را پذیرفت و به شکرانه آن، عمامه ات را به تو برگرداند . حضرت جواد علیه السلام در ادامه سخن خویش این آیه را قرائت کرد: «ان الله لا یضیع اجر المحسنین » (10) ; «خداوند متعال مطمئنا پاداش نیکوکاران را ضایع و تباه نمی سازد (11) .» ) توبه/120 . 11) الخرائج، ج 1، ص 377; کشف الغمه، ج 2، ص 367 .
💕✨🌹✨❤️✨🌹✨💕 📅یکم ماه ذی الحجّه سال دوم هجری سالروز ازدواج سراسر نور حضرت امیرالمومنین و تبریک و تهنیت باد.💞 @TarikhEslam
📜بخشی از ویژگی ها و فضائل و مناقب :👇 1⃣حجاب و عفات! 2⃣بخشش و ایثار! 3⃣عبادت و تهجّد! 4⃣همسرداری و خانه داری! 5⃣زهد و ساده زیستی! 6⃣فعالیت های سیاسی اجتماعی! @TarikhEslam
📅اول ذی الحجه سال نهم هجری قمری جایگزینی  به جای ابوبکر در تبلیغ سوره برائت :👇 @TarikhEslam
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
آن شب که بین هاله‌ای از نور بودم بین پَر و بالِ ملک مستور بودم وقتی مرا بردند از پیش پیمبر تا خانه‌ی مردِ دلیرِ بدر، حیدر گفتم: علی جان گرچه ناموس خدایم اما برای تو کنیزی می‌نمایم من آمدم در خانه‌ات سوسو کنم من با عشق زیر پات را جارو کنم من گفتم علی جان کارهای خانه با من گردیدن دور تو چون پروانه با من گفتى: تو كه باشى دلم گرم است زهرا با تو تنور خانه‌ام گرم است زهرا آوردمت در خانه‌ام ريحانه باشى بانوى من خانوم اين كاشانه باشى گفتى: بيا تا جان به پاى تو بريزم گفتى براى اولين دفعه "عزيزم" گفتى: اگر چه خواجه‌ی لولاک هستم زهراى من بر ساحت تو خاک هستم از كوثر چشمت عزيزم باده نوشم زهرا كه دارم، پس زره را می‌فروشم گفتى' كه می‌بالم به پيوند تو زهرا جانِ على قربان لبخند تو زهرا گفتى تو را احمد امانت داده بر من بيرون نيا از خانه‌ات حتى اگر من... با دست بسته رفتم و زانويم افتاد يا ريسمان كينه بر بازويم افتاد زهرا نيا بيرون كه اين كابوس سخت است آرى زمين افتادنِ ناموس سخت است از جاى اينكه هر دو دستم را ببندند ای‌كاش بين كوچه چشمم را ببندند بلكه نبينم زير دست و پا می‌اُفتی در كوچه تا پا می‌شوى از جا می‌اُفتی حيدر بميرد خار بر رويت نگيرد ميخ درِ خانه به پهلويت نگيرد حيدر بميرد با مغيره در نيفتى بر روى خاکِ كوچه‌ها با سر نيفتى حيدر بميرد نشنود نيلى شدى تو يا در گذر آزرده از سيلى شدى تو آن شب به او گفتم علی یار تو هستم هرچه که پیش آید طرفدار تو هستم گفتم تحمل کردن مسمار با من افتادن بین درودیوار با من گفتم که پژمردن میان کوچه با من حتى زمین خوردن میان کوچه با من گفتم علی جان سایه‌ی بالاسرم باش کوچه که رفتم خواهشاً دوروبرم باش هردم کنارم باش بارِ من نیفتد در بین کوچه گوشوار من نیفتد... ✍ و 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بلند مرتبه شاهی به زحمت افتاده برای جرعه آبی به منت افتاده بلند مرتبه شاهی به دفن شهزاده میان خیمه و میدان به حیرت افتاده
رفتم به طبیب و گفتم از درد نهان گفتا از غیر دوست بربند زبان گفتم که غذا؟ گفت همین خون جگر گفتم پرهیز؟ گفت از هر دو جهان ابو سعید ابو الخیر
اول اندر کوی او جز نقش پای ما نبود آخر آنجا از هجوم خلق جای ما نبود وصال شیرازی